جالبه که امروز یه شعری داشتم می خوندم از یه شاعر زن
چند بیتش این جوری بود
شب بستر بی قراری است شب در رگش شعر جاری است
شب گردی ات می شناسد جغرافیای تنم را
می لرزی و می نویسم لبهای تو دوست دارد
لب لرزه های کبود ماسیده بر گردنم را
هم خوابگی با صدایت هم مردگی با هوایت
هم خواب ها خواب دیدند با زندگی مردنم را
جالبه که کتابش پر از شعرای سکسی بود و مجوز هم داشت
من که زنم کلی حال کردم باهاش
چه برسه مردا
اسمش گمونم “چای آغاز یک جهان بینی” بود
به همه به خصوص آقایون سایت توصیه می کنم بخوننش
maskhare…