الهام (۱)

1402/05/04

الهام هستم ، متاهل و۲۳ ساله. الان که این داستان رو مینویسم هشت ماهه که ازدواج کردم. البته ۱۵ ماه پیش عقد کردیم و هشت ماه پیش عروسی. من و شوهرم بدون رابطه قبلی و توسط یک آشنا به خانواده اونها معرفی شدم و اومدن خواستگاریم. ‌پسر خوبیه و وضع مالیش هم نسبتا خوبه. فقط یه کمی زیاد از حد سنگینه. و زیاد اهل شوخی نیست و بیشتر حالت محترمانه و به قول معروف باکلاس رفتار میکنه. خانوادگی اینجوری هستن. برعکسش من دختر پر انرژی و شاد و شوخی هستم. اینا رو گفتم تا یه کم با زندگیم آشنا بشید و بهتر بتونید تصویر سازی کنید.
بریم سر اصل ماجرایی که میخوام براتون بگم.
یه روز که از خرید بر میگشتم و اومدم برم خونه دیدم یه کارگر شهرداری جلوی خونه ما زیر سایه درخت نشسته و استراحت میکرد. سرش پایین بود و انگار داشت با گوشیش بازی میکرد. رفتم داخل و چون هوا گرم بود سریع لباس عوض کردم و رفتم یه شربت خنک بخورم که گفتم یکی هم بریزم واسه اون کارگر. خودم خوردم و واسه اون ریختم که ببرم. چادر سرم کردم و رفتم. راستی اینو بگم که خونه ما ویلایی هستش و محله ما هم خلوته. از اون محله هایی نیست که همیشه پر از بچه یا زنهایی که تو کوچه جمع میشن. زیر چادر یه تاپ نیم تنه با شلوارک ست پوشیده بودم. شلوارکم هم نازکه و هم جذب. که از جلو قشنگ کوسم مشخصه و از عقب هم کونم قلمبه میزنه بیرون و شلوارک میره لای کونم. من قدم ۱۷۰ و وزنمم ۶۳ کیلو هست و اندام خوبی دارم.
رفتم جلوی در و صداش کردم:
آقا… ببخشید آقا. سرشو از گوشیش بلند کرد و برگشت سمتم. گفتم شربت خنک براتون آوردم بفرمایید.
بلند شد اومد جلو و گفت خیلی ممنونم خانم. گرفت خورد و یه آخیش پشتش گفت و گفت آخ که چقدر چسبید. خیلی لطف کردین. نگاهش کردم دیدم چه صورت خوشگل و مظلومی داره. چشمای درشت و ابروهای کشیده. قدشم ۱۸۰ میشد. نمیدونم چرا توی همون یه نگاه به دلم نشست. اصلا بهش نمیخورد کارگر شهرداری باشه.
گفتم نوش جونت. نهار خوردی؟
گفت نه یه ساعت دیگه میرم خونه. گفتم اگه دوست داشته باشی نهار مهمون من باش. لیوانو گذاشت توی سینی که دستم بود و گفت خیلی ممنونم از شما. مزاحمتون نمیشم. مادرم منتظر میمونه با هم نهار میخوریم.
چادرم رو از زیر بغلم انداختم و جلوش باز شد. یه نگاهی به من کرد از بالا تا پایین و سرشو انداخت پایین. گفتم باشه واسه فردا به مادرت بگو نهار بخوره و منتظرت نمونه. بیا پیش من. هم نهار بخوریم و هم باغچه رو نگاه کن ببین میتونی دستی بهش بکشی؟
گفت چشم باغچه رو در خدمتم ولی نهار نمیمونم.
-چرا؟
-آخه زشته و دوست ندارم مزاحم بشم.
-چه مزاحمتی. حتما بیا منتظرتم.
و برگشتم و رفتم داخل. موقع بستن درب با لبخند گفتم خسته نباشی و خداحافظ.
اونم گفت خدانگهدار.
با خودم که تنها شدم تازه فهمیدم چی گفتم.
اخه این چه کاری بود؟ چرا دعوتش کردی یه پسر غریبه رو؟ دیگه گفته بودم و نمیدونستم چیکار کنم. این پسر اصلا یه جذابیتی داشت که حتی توی اون لباس کار هم دلنشین بود.
فردا صبح بی اختیار رفتم سراغ درست کردن یه نهار خوب برای مهمونم.
نزدیک ظهر رفتم بیرون و توی کوچه رو نگاه کردم نبود. ناراحت شدم و گفتم انگار نمیخواد بیاد. رفتم داخل و یک ساعت بعد زنگ خونه به صدا دراومد و آیفون رو برداشتم دیدم خودشه. باز کردم و گفتم بفرمایید. رفتم توی حیاط دیدم رفته توی باغچه. بعد از سلام و حال و احوال، گفتم چرا دیر اومدی؟
-ببخشید کارم طول کشید.
-بیا اول نهار بخوریم.
-نه شما بفرمایید. من باغچه رو مرتب میکنم و میرم.
-خودمو لوس کردم و با ناراحتی گفتم من نهار درست کردم مخصوصت و گرسنه موندم تا بیای. حالا تعارف میکنی؟
-چشم چشم ببخشید آخه نمیخواستم مزاحم بشم.
-گفتم پس بفرمایید
جلو رفتم و گفتم بفرمایید. داخل ساختمون شدم چادرمو دراوردم و گفتم اول ناهار میخوری یا نوشیدنی بیارم؟
گفت اول بریم ناهار بخوریم که منم مثل شما گرسنه ام حسابی‌‌.
در حالی که با همون تاپ شلوارک دیروزی داشتم جلوش راه میرفتم، رفتم به سمت آشپزخانه و گفتم بفرمایید سرمیز تا غذا رو بیارم. اومد توی آشپزخونه و نشست روی صندلی میز غذاخوری و منم سریع غذا رو آوردم و مخلفاتش رو هم چیدم روی میز و نشستم و گفتم بفرمایید، امیدوارم که دست پختم رو دوست داشته باشی. گفت خیلی ممنون از زحمتی که کشیدین و مشغول شد. وسط غذا خوردن گهگاهی میدیدم که زیر چشمی به من نگاهی میکنه. با لبخند گفتم چطوره؟ هول کرد و گفت چی؟ گفتم دست پختم چطوره؟ گفت آها، خیلی خوشمزه شده. دست شما درد نکنه.
غذاش رو که تموم کرد گفت خیلی ممنونم و بلند شد گفت برم زودتر کارمو شروع کنم. گفتم عجله نکن حالا، صبر کن یه چایی برات بیارم بعد برو. گفت نه الان چایی نمیخورم وسط کارم یه چایی بدین ممنون میشم.
گفتم باشه هر جور دوست داری.
رفت توی حیاط و مشغول کارش شد و من ظرفها رو که شستم رفتم پیشش و داشتم کار کردنش رو نگاه میکردم که نمیدونم چرا حس شهوت اومد سراغم و انگار دلم میخواست یه بهونه ای پیدا کنم و باهاش حرف بزنم و خودمو بهش نزدیک کنم.
رفتم جلو و گفتم خیلی سخته؟ گفت چی؟ گفتم بیل زدن؟ گفت نه زیاد، من کار با گل و گیاه رو دوست دارم. گفتم بده ببینم منم میتونم و رفتم بیل رو از دستش بگیرم که گفت نه شما اذیت میشید. با یه لحن خاص و لبخند گفتم بده من اون دسته بیل رو ببینم. دست دراز کردم و داد به من و خواستم بیل بزنم که زورم نرسید خاک رو با بیل بلند کنم. گفتم چه سنگینه. بیا کمک. اومد سمتم و گفت زانوت رو بزار زیرش راحت تره. گفتم چطوری؟
از پشت زانوم دستش رو آورد و گفت پاتو بیار جلو و خم کن دسته بیل رو بذار روش مثل الاکلنگ بیل رو فشار بده تا اون طرفش بیاد بالا و در همین حین خودشم کمک من بیل رو گرفته بود و داشت توضیح میداد. و باعث شد که بدنهامون به هم بخوره.
بعد گفتم برو پشتم وایسا و از پشت هوامو بگیر و کمک کن ولی بزار بیشتر زورش رو خودم بزنم ببینم میتونم یا نه. اومد پشتم و کمک من بیل رو گرفت و وقتی که خم شدم روی بیل کونم خورد به کیرش که تقریبا نیمه شق بود. منم کارم رو بیشتر طول میدادم تا بیشتر کیرش رو حس کنم. خلاصه دو سه تا بیل زدم و کیر اونم دیگه کامل شق شده بود و قشنگ به کونم فشار میداد و سرش رو لای کونم حس میکردم. کسم داشت حسابی خیس میشد.
گفتم کار سختیه ها ولی جالبه.
-آره ولی من دوست دارم
-آره از اون دسته بیلی که چسبیده پشتم معلومه که خیلی دوست داری و خندیدم
رفت عقب و گفت ببخشید ببخشید دست خودم نبود، منظوری نداشتم.
-باز هم با خنده گفتم میدونم، حق داری. ولی منم دوست دارم و خوشم اومد. میشه بازم ادامه بدیم؟ بیا جلو و کمک کن دوباره. پشتم رو کردم سمتش و گفتم بیا دیگه.
-چشم خانم.
اومد و از پشت بیل رو گرفت و دوباره خم شدم و کیرش رفت لای کونم.
-چقدر هم سفت شده دسته بیلت و باز خندیدم
-خانم شرمندم نکنید دیگه
-نه بابا شوخی کردم. بیا جلوتر نترس
-آخه…
-آخه نداره. راحت باش
-چشم.
جلوتر اومد و کیرش رو کامل لای کونم حس میکردم. دستمو بردم عقب و کیرش رو گرفتم گفتم درش بیار بزار راحت باشه
-نه… نه خجالت میکشم
-نترس نگاش نمیکنم
رفت عقب و کیرش رو از زیپ شلوارش داد بیرون و چسبید به من رفت لای کونم. دستمو باز بردم عقب و گرفتمش. اومد بره عقب که سفت نگه داشتم و گفتم کجا؟ نترس میخواستم ببینم کدوم دسته بیل کلفت تره.
که دیدم مساوی هستن و خندیدم
کیرش رو ول کردم و پشت شلوارکم رو کشیدم پایین و گفتم بیا بزار سرجاش. اومد جلو و کیرش رو گذاشت لای کونم تا سرش به سوراخ کونم خورد گفتم جون چه داغه.
هیچی نمیگفت و صداش در نمیومد. اومد بیل رو کمک من گرفت و خم شد روی من. منم کونم رو میچرخوندم دور کیرش.
گفتم بریم توی خونه؟ اینجا گرمه. هیچی نگفت. دستمو بردم عقب و کیرش رو گرفتم چرخیدم به سمت ساختمون و در حالی که شلوارکم تا زیر کونم پایین بود و کیرش توی دستم جلوش راه افتادم و بردمش داخل خونه. مستقیم رفتم سمت مبل و نشستم جلوش. گفتم دوست داری کیرت رو کجای من بکنی؟ هیچی نگفت
-دهنم؟ کسم؟ کونم؟ کدوم؟
-سرش رو انداخت پایین و گفت همشون
-تا حالا با چند نفر سکس داشتی؟
-یه نفر
-چند بار
-نمیدونم، نشمردم
-دوست دخترت؟
-نه
-پس کیه؟
-نمیتونم بگم
-باشه، بیخیال.‌ بیا جلو ببینم چه مزه ایه این دسته بیلت
گذاشتمش توی دهنم و شروع کردم یه ساک سفارشی براش زدن. کیرش تقریبا طولش اندازه کیر شوهرم بود ولی انگار کمی نازک تر بود. که باعث شد بیشتر خوشم بیاد. چون باعث نمیشد کس و کونم رو گشادتر از اونی کنه که شوهرم بفهمه.
یه خورده که ساک زدم براش، گفتم خواست آبت بیا بگو. گفت حالا حالاها نمیاد نترس.
-مطمئنی؟
-آره من دیر ارضا میشم
-جووووون چه خوب. آخه دوست ندارم آب کیر توی دهنم بیاد، واسه اون گفتم
دو سه دقیقه ای که کیرش رو خوردم گفتم لباسات رو دربیار و بلند شدم لباس خودمم در آوردم و گفتم بریم اتاق روی تخت. باز کیرش رو گرفتم و بردم توی اتاق و خوابیدم روی تخت و گفتم تو هم میخوری برام؟
-نشست و سرش رو گذاشت رو کسم و چنان حرفه ای کسم و چوچولم رو میخورد که دو سه دقیقه ای ارضا شدم، اونم با چه لذتی. آخه شوهرم نمیخوره و دوست نداره.
(یاد اولین باری که داداشم کسم رو خورد و ارضا شدم افتادم. اون موقع ۱۷ سالم بود.(
-بیا بکن توش که دیگه طاقت ندارم
-چشم خانم.
کیرش رو گذاشت روی کسم و آروم کرد توش و بعد خوابید روی من و شروع کرد تلمبه زدن. دست انداختم دور گردنش و لباش رو گرفتم توی لبام و شروع کردم به خوردن. لباش خیلی شیرین بود و حال میداد. شاید چون همسن و سال خودم بود، آخه شوهرم از من ۸ سال بزرگتره. گفتم تندتر بزن و پام رو قلاب کردم پشت کمرش. چند دقیقه ای این جوری کرد که گفت میشه چهار دست و پا بشی پشت به من؟
-چشم گل پسر، آفرین داری راه میافتی ها
-ممنون خانم
از پشت گذاشت توی کسم و کپل هام رو گرفت توی دستش و محکم توی کسم تلمبه میزد. از شدت تلمبه هاش و فشاری که با ماساژ کون و کپلم میداد و مخصوصا انگشتی که بعدش توی کونم کرده بود داشتم حال میکردم. یواش یواش تعداد انگشتاش رو توی کونم بیشتر کرد و وقتی که دیگه داشت چهار انگشتی توی کونم میکرد و همزمان توی کسم تلمبه میزد دیگه طاقت نیاوردم باز ارضا شدم و افتادم روی تخت. اونم افتاد روی من و کیرش رو کرد توی کونم و خوابید روم. اولش آروم کیرش رو توی کونم عقب جلو میکرد و پشت گردنم رو میخورد. بعد توی گوشم گفت خوبی؟ دوست داشتی؟
-گفتم پسر خیلی خوب بود.
یه دستش رو برد زیرم و گذاشت روی کسم و یه دستش رو هم آورد سینه ام رو گرفت و همزمان که توی کونم تلمبه میزد داشت چوچول و سینم رو میمالید و پشت گردن و گوشم رو میخورد و لیس میزد. داشتم دیوونه میشدم از فشار لذتی که تمام بدنم رو گرفته بود و از همه طرف داشت بهم حال میداد. منم کونم رو زیرش بالا پایین میکردم و توی تلمبه زدنش کمک میکردم.
-جووووون خانم شما خیلی خوبی، واااااای خیلی حال میدیییییییییی
-واییییییییی ممنون عزیزمممممممم. ووووووووییییییی تو هم خیلی خوبیییییییییییی
چند دقیقه ای توی همین حالت داشت منو میکرد و منم توی ابرا بودم. صدای شلپ شلپ تلمبه هاش روی کونم و آه و ناله هامون اتاق رو برداشته بود. نمیدونم چقدر طول کشید تا با نعره هاش فهمیدم داره ارضا میشه و منم گفتم جووووون همه آبتو بریز تووی کونم. با احساس کردن نبض کیرش توی کونم و گرمای آبش منم باز ارضا شدم و همون طور خوابید روم. پشت گردنم رو بوسید و گفت ممنون. ‌اومد بلند بشه گفتم نه تکون نخور همینجا بخواب و بزار کیرت که کامل خوابید و از کونم در اومد بعد خودم بهت گفتم بلند شو. دوست دارم کیرت با آبش اون تو باشه فعلا.
-اتفاقا منم دوست دارم. ولی گفتم شاید سنگینی وزنم روی شما باشه اذیت بشی.
-قربونت برم که اینقدر خوب و با ادبی. با من راحت باش. دیگه نگو شما. بگو الهام
-چشم الهام جون. منم داریوش هستم
-آخخخخ داریوش چه حالی دادی به من امروز. سه بار ارضام کردی. هم با زبونت، هم با کیرت توی کسم هم با کون کردنت.
-شما متاهلی؟
-آره
-واااای چرا زودتر نگفتی؟
-خوب تو الان پرسیدی. چطور مگه؟
-آخه من دوست نداشتم با یه زن متاهل سکس کنم.
-الان ناراحتی از سکس با من
-نه الهام جون تو که خیلی عالی بودی. ولی میدونم بعدا عذاب وجدان میگیرم. آخه تو که شوهر داشتی چرا خواستی با من سکس کنی؟
-نمیدونم چرا تا دیدمت خوشم اومد و به دلم نشستی. بعدشم اینکه شوهرم زیاد با من سکس نمیکنه. فقط هفته ای یک بار، تازه ما فقط ۸ ماهه عروسی کردیم. البته یک ماه اول هرشب بود بعد یک شب درمیون شد و الان سه ماهه شده هفته ای یک بار. اونم بیشتر از پنج دقیقه نمیشه. منم که کلا آدم داغ و سکسی هستم و خیلی سختمه. البته تو اولین نفری هستی که بعد از ازدواج باهاش هستم و اولین نفری هستی که غیر از شوهرم، کیرش توی کوسم رفته.
-یعنی قبل از ازدواج سکس داشتی و اونم از عقب؟
-آره عزیزم
-دیدی که چه راحت کونم رو کردی و الانم هنوز کیرت نیمه شق توی کونمه
-من عاشق کون دادنم. آخه از ۱۷ سالگی شروع شد و تا قبل از ازدواج سکس از عقب داشتم
-با چند نفر؟
-با یک نفر
-خوش به حالش اون یه نفر. دوست پسرت بود؟
-نه
-پس کی بوده؟
-منم مثل تو نمیتونم بگم.
-متوجه م. بعضی رازها هست که تا آخر عمر توی دل آدم میمونه.
-آره ولی شاید یه روز بهت گفتم.
-یعنی میخوای حالا حالاها با هم بمونیم؟
-آره که میخوام خوشگل پسر. اگه خودتم بخوای
-راستش خیلی میخوام. اگه وجدانم اذیتم نکنه
-هههههههه . دوست دارم هر روز بیای و منو از کس و کون بکنی. البته بیشتر از کون بکنی و کونم رو زیرش تکون میدادم و اونم گفت قربون این کون تپلی و گرد و قلمبه ت برم. مگه میشه از این کون گذشت.
-میبینم که دوباره کیرت داره اون تو شق میشه هههههه
-آره میشه یه بار دیگه بکنم؟
-آره که میشه عزیزم.
-ولی چون یه بار آبم اومده اینبار خیلی بیشتر طول میکشه ها
-جوووووووون من از خدامه که اصلا کیرت از اون تو بیرون نیاد.
-واییییییی پس بگیر که اومد و باز شروع کرد تلمبه زدن.
خلاصه چند مدل مختلف منو از کون کرد و آخرش آبش رو باز توی کونم خالی کرد و رفت. البته ‌منم کلی حال کردم.
رفتم حموم و اومدم، خونه و روی تخت رو جمع و جور کردم، تا شوهرم اومد و با خوشحالی و پر از انرژی رفتم استقبالش. سلام و خسته نباشید گفتم و لبش رو بوسیدم.
گفت چیه سرحالی؟
گفتم هیچی عزیزم امروز رفتم باغچه رو بیل بزنم و مرتبش کنم. نتونستم و کلی به خودم خندیدم. حالا همین روزا یکی رو باید پیدا کنم بیاد باغچه رو حسابی درستش کنه و بهش برسه.
خندید و گفت آخه تو رو چه به بیل زدن. خیلی از مرداش هم نمیتونن درست بیل بزنن چه برسه به تو.
منم تو دلم گفتم درسته عزیزم، ولی یکی پیدا کردم که خوب بیل میزنه.

یک ماهی از آشنایی و اولین سکس من و داریوش میگذشت و تو این مدت بیشتر از ده بار اومد خونه و سکس داشتیم. خیلی با هم صمیمی شده بودیم و به هم عادت کرده بودیم . از طرفی هم تونسته بود اعتماد من رو جلب کنه که پسر خوب و مطمئن و رازداریه و اونم همین حس رو به من داشت. واسه همین یه روز وسط سکس که حدود دو ساعتی بود در مدلهای مختلف کوس و کونم رو داشت میگایید و در حالی که کیرش توی کونم بود خوابیده بود روی من، به من گفت الهام چطوری تو اینقدر عاشق سکسی و از گاییده شدن کونت خسته نمیشی و دردی حس نمیکنی. دو ساعته دارم از کون میکنمت و آخ نگفتی و مطمئنم دو ساعت دیگه هم بکنم نمیگی بسه. گفتم یادته یه رازی بود که گفتم شاید یه روز بهت گفتم؟
-آره عزیزم
-حالا بهت میگم ولی تو هم بعدش رازت رو به من بگو
-باشه تو بگو، شاید منم گفتم
-پدر و مادر من هر دو شاغل بودند و صبح تا عصر من و داداشم که از من دو سال بزرگتر هست توی خونه تنها بودیم. البته غیر از زمانهای مدرسه. راستش من ۱۷ سالم بود که یه روز داشتم توی اتاقم با گوشیم فیلم سکسی میدیدم. روی تختم خوابیده بودم پشتم به در اتاق بود و برای اینکه صدا بیرون نره داشتم با هندزفری صداش رو گوش میکردم و میدیدم، که نفهمیدم داداشم کی در اتاق رو باز کرده بود و اومده بود بالای سرم. منم دستم رو از زیرم برده بودم داشتم کوسم رو میمالیدم و کونم رو بالا پایین میکردم. داداشم یک دفعه پرید گوشی رو از دستم گرفت و فرار کرد. ترسیدم و گفتم وای آبروم رفت. که داداشم با خنده گفت اینا چیه نگاه میکنی؟ خجالت نمیکشی؟ وقتی دیدم میخنده منم گفتم نه که تو نگاه نمیکنی؟
-نه عزیزم من نگاه نمیکنم
-باشه حالا گوشیم رو بده
-چی؟ گوشیت رو بدم؟ نه عزیزم گوشیت رو میدم مامان بابا
-دیوونه نشو حمید. بده من. رفتم سمتش که فرار کرد. دویدم دنبالش و اونم فرار میکرد. با بدبختی گوشی رو ازش گرفتم و باز اون اومد بگیره و البته همه اینا با خنده و شوخی بود. منم گوشی رو کردم زیر پیرهنمو و رفتم جلو میز آرایش که گیرم انداخت. من پشتمو کردم بهش و رومو کردم سمت آینه و اونم از پشت میخواست دستش رو بیاره گوشی رو بگیره و من نمیزاشتم اینقدر سعی کرد و از پشت به من فشار آورد که یه لحظه به خودم اومدم دیدم کیرش شق شده و از روی لباس رفته لای کونم. منم یه شلوار نسبتا گشاد نرم پام بود و اونم شلوارک. که قشنگ کیرش رو لای کونم حس میکردم. اولش ناراحت شدم ولی چون قبلش داشتم فیلم سکسی میدیدم و شهوتی بودم از حس کردن کیرش لای کونم خوشم اومد و هیچی نگفتم بهش و همین طور به این بازی ادامه دادم تا نمیدونم چی شد که از من یه کم فاصله گرفت که منم از فرصت استفاده کردم و فرار کردم و خودم رو انداختم روی تخت و گوشیم رو زیر شکمم قایم کردم و با دست نگه داشتم و اونم خودش رو انداخت روی من و دستش رو برد زیر شکمم که مثلا گوشی رو بگیره. اینبار خیلی بهتر کیرش رو لای کونم حس میکردم. نگو که کیرش رو از شلوارش درآورده بود. اون موقع هم که جلوی میز از من فاصله گرفته بود میخواسته همین کارو بکنه. چند دقیقه ای همین جوری بودیم که احساس کردم صداش یه جوری شد و منو محکم گرفت و با صدای لرزون هی میگفت ولت نمیکنم تا ندیش. در همون لحظه احساس کردم لای کونم و شلوارم خیس شد. چون شورت پام نبود راحت فهمیدم. بعد من رو که محکم گرفته بود ول کرد و در گوشم گفت باشه خواهر کوچولو امروز رو بیخیال میشم ولی فردا میگیرمش. یه بوسم کرد و بلند شد رفت دستشویی. بعد از رفتنش دستم رو بردم پشتم و دیدم شلوارم خیس شده و خیسیش یه جوری لزج و چسبونکیه. فهمیدم آبش اومده. اولین بار بود دستم به آب کیر می خورد و فقط توی فیلم دیده بودمش. رفتم لباسم رو عوض کردم و شلوارمو انداختم توی ماشین لباسشویی. داداشم از دستشویی اومد بیرون و من خواستم برم که گفت ااا کی شلوارت رو عوض کردی؟ گفتم اینقدر زور زدیم شلوارم خیس عرق شده بود و اونم خندید و گفت آره منم خیلی عرق کردم، بقیه ش باشه فردا، باشه؟ یا کم آوردی؟ منم گفتم عمرا اگه کم بیارم. اصلا میخوای همین الان ادامه بدیم. گفت نه دیگه الان مامان بابا میان، خسته ن و ناراحت میشن سرو صدا کنیم. باشه فردا زودتر شروع میکنیم تا جایی که یکی تسلیم بشه. اونم که مطمئنا تویی. منم گفتم باشه فردا میبینیم و رفتم دستشویی. فرداش بعد ازاینکه از مدرسه اومدم و با داداشم ناهار خوردیم، داداشم گفت کی رو کم کنیو شروع کنیم. گفتم بزار لباسم رو عوض کنم صدات میکنم. راستش نقشه کشیده بودم کاری کنم که کیرش رو بدون لباس و کاملا لخت لای کونم حس کنم و چون میدونستم جرات نمیکنه شلوارم رو دربیاره پس یه دامن داشتم تا روی زانوم بود، بدون شورت پوشیدمش و گفتم حین بازیش میتونه پشت دامن رو بزنه بالا که مثلا من نفهمم و منم کیر لختش رو لای کون لختم حس میکنم و آبش رو میریزه لای کونم و روی سوراخم. از همون لحظه کوسم آب انداخته بود. صداش کردم و گفتم بیا پهلوون پنبه. دیدم با شلوارک اومد و کیرش هم انگار نیمه شق بود و آماده. گفت پس گوشیت کو. از روی میز آرایش برداشتم و گفتم اینم گوشی، تونستی بگیرش. پرید سمت منو و من مثل دیروز پشتم و کردم سمتش و چسبیدم جلوی میز و اونم از پشت اومد چسبید به من و مثلا داره زور میزنه گوشیمو بگیره. خلاصه چند دقیقه ای غیرعلنی داشت کیرش رو لای کون من بالا پایین میکرد و فشار میداد. منم یه دفعه با کونم هلش دادم عقب و فرار کردم و خودم رو انداختم روی تخت و گوشی رو بردم زیر شکمم. اونم سریع اومد و نشست روی پام و گفت ببین این بار بگیرمت تا گوشی رو نگیرم ولت نمیکنما. گفتم اگه تونستی بگیر. گفت اگه تا اومدن مامان اینا هم طول بکشه ولت نمیکنما. گفتم منو نترسون. من کم نمیارم. در بین همین حرفا حس کردم که داره پشت دامنم رو میزنه بالا. البته وقتی خودم رو انداختم روی تخت نصفش بالا رفته بود. بعد افتاد روی من و گفت حالا حالیت میکنم. وقتی خوابید روم کاملا کیر شق شده و لختش رو لای کون لختم حس کردم و از اینکه نقشه م جواب داده بود کیف کردم. حس شهوت تمام وجودمو گرفته بود. داداشم دستش رو برد زیر شکمم که مثلا گوشی رو بگیره و منم مثلا برای جلوگیری خودمو چپ و راست میکردم و اونم همین طور و کیرش لای کونم میرفت و در میومد. چند دقیقه ای همینطور گذشت که من دستمو بردم لای سینه هام و اونم دستش رو برای گرفتن گوشی آورد بالا و تقریبا سینه ام تو دستش بود. همینطور که کیرش لای کونم بود و سینه هام توی دستش کوسم خیس آب بود که شروع کرد خودش رو بالا و پایین کردن که مثلا دست من از زیر سینه بکشه پایین. قشنگ کیرش به سوراخ کونم ساییده میشد و منم داغ کرده بودم. بعد از چند دقیقه دستم رو بردم پایین سمت کوسم که مثلا گوشی رو لای پام نگه دارم که باعث شد کونم بیاد بالا تر و اونم که دستش رو آورد اونجا کونم بیشتر رفت بالا و بهتر و بیشتر فشار و مالش کیرش رو به سوراخم حس میکردم. یک دستش رو از زیر دستم رد کرد سمت گوشی که قشنگ دستش رفت روی کوسم قرار گرفت. یه مکثی کرد و انگار جا خورده بود، بعد اون یکی دستش رو روی دستم فشار میداد از اون طرف هم کیرش رو فشار میداد باعث می شد کوسم تو دستش فشرده بشه. منم خودمو کج کردم و کمی از روم افتاد پایین در همین حین جلوی دامنم رو هم کشیدم بالا تا دستش بخوره روی خود کوسم و باز سریع خوابیدم و دستم رو بردم لای پام. باز اومد روم و دستشم برد زیرم و کوسم رو دوباره گرفت تو دستش و دید کوسم کامل لخت تو دستش و متوجه خیسی کوسم هم شد و آروم میمالیدش و فشارش میداد و کیرشم لای کونم بالا پایین میکرد. بدجور داغ شده بودم. کامل کف دستش خیس بود. انگشتش رو کرد لای چاک کوسم و چوچولم رو مالش میداد. داشتم از لذت ارضا میشدم. یه خورده که ادامه داد با یه آه بلند ارضا شدم و شل شدم که گوشی رو از دستم درآورد. همونجوری که روی من خوابیده بود گوشی رو آورد جلوی صورتم و گفت فیلم رو بیار باهم ببینیم چجوریه. گفتم نه، آخه خجالت میکشم جلوی تو.
-آره از آه و ناله ت خجالتت معلوم بود.
-خوب تقصیر خودت بود. میخواستی دست نزنی به اونجام.
-عیب نداره شوخی کردم. بیار ببینیم حالا
منم فیلم رو پلی کردم و اونم همونجوری که روی من بود داشت میدید.
-نمیخوای بیای پایین از روی من؟
-نه جای من خوب و راحته
-باشه پس حتما قراره دوباره مثل دیروز پشتم رو خیس کنی؟
-هههههه شاید.
ده دقیقه ای بود داشتیم فیلم رو میدیدیم که گفت میشه از عقب بکنم؟
-ها، نمیدونم، درد نداره؟
-من کاری میکنم نداشته باشه
بلند شد و سرش رو کرد لای کونم و سوراخم رو لیس میزد. بعد گفت مدل داگی شو.
آروم با یه انگشت کرد توش و عقب جلو میکرد و بعد دو انگشتی و بعد سه انگشتی و بعدش کیرش رو کرد تو کونم. خیلی آروم و بدون عجله کار میکرد و اصلا اذیت نشدم و بعد از چند دقیقه داشت قشنگ و کامل توی کونم کیرش رو عقب جلو میکرد. در همین حین دستش رو برد زیرم و کوسمم میمالید. خیلی به من لذت داد و خاطره خوبی از اولین کون دادنم برام موند. و از اون موقع تا الان همیشه کون دادن برام لذت داشته و داره. از اون روز به بعد هر روز حداقل یک ساعت تا سه ساعت داداشم میخوابید روی منو کیرش توی کونم بود و با هم فیلم میدیدیم. حتی اگه آبش میومد و کیرش میخوابید باز همونجا بود. بعد از چند ماه کردیمش یه روز درمیون. آخه داداشم خیلی به خودش فشار آورده بود و ضعیف شده بود. طوری که مامانم فکر میکرد مریض شده و به زور بردش دکتر و آزمایش براش نوشت. کلی هم ویتامین و داروی تقویتی بهش داد. اما بازم یه روز درمیون یا دو روز درمیون سکس داشتیم و از مدرسه میومدم تا قبل از اومدن بابا و مامانم، حمید روی من بود. گاهی کیرش توی کونم بود و اصلا تکون نمیداد و با هم فیلم نگاه میکردیم، بعد از فیلم تازه شروع میکرد به تکون دادن و کردن کونم. چند دفعه براش ساک هم زدم ولی یه بار که آبش رو توی دهنم خالی کرد حالم بد شد و گفتم دیگه برات ساک نمیزنم. کلی معذرت خواهی و اسرار و خواهش کرد تا ماهی یه بار براش ساک میزدم. خیلی خوب براش ساک میزدم ولی دیگه آبشو توی دهنم نریخت.
داریوش گفت از وقتی ازدواج کردی دیگه با داداشت سکس نکردی؟
-نه اون رفته یه شهر دیگه کار میکنه و البته خودش هم نخواسته دیگه با من باشه. یا حداقل فعلا نخواسته
-ولی من برات جاشو پر میکنم و هر وقت بخوای میام بهت میرسم و سرحال میارمت.
-آره توی این هشت ماهی که ازدواج کرده بودیم و تو نبودی خیلی دلم میخواست و کونم بدجور کیر کیر میکرد. شوهرم کلا چند بار توی دورانی که عقد بودیم از کون کرد و دیگه نکرده. ولی این یک ماهه تو حسابی به کونم حال دادی. باید شوهرمم راضی کنم هفته ای یه بار از کون بکنه.
-متوجه گشادیه کونت نشده؟
-نه بابا، نمیکنه که بفهمه، سکسمونم شب زیر پتو و توی تاریکیه. اصلا چشمش به سوراخ کونم نمیافته.
-پس عجب آدم بی ذوق و سردیه. حق داری که اینقدر حشری و داغی. زن من بودی با این خوشگلی و خوش اندامی که داری اول که از سر کار میومدم میگفتم برام برقصی و بعد تا یه دل سیر کوس و کونت رو نمیگاییدم ولت نمیکردم.
-هههههه کاش شوهر منم اینطوری بود.
-باهاش صحبت کن. شاید نمیدونه تو بیشتر از این میخوای. حتما نمیدونه خوب سیر و ارضا نمیشی.
-بهش نگفتم ولی فکر کنم کلا همینجوریه و سرد مزاج باشه.
-حالا تو امشب بهش بگو. بعدش بگو دوست داری مثل دوران نامزدی کونت رو بکنه.
-باشه میگم. حالا تو رازت رو میگی؟
-راستش امروز دیگه دیر شده، باشه فردا بهت میگم.
-حداقل بگو طرف کیه؟
-مادرم
-مادرت؟ واقعا؟
-آره عزیزم.
-چند سالشه؟
-۴۰ سالشه. زود ازدواج کرده و زودم بچه دار شده. ولی من ۱۰ سالم بود بابام فوت کرد و مامانم دیگه ازدواج نکرد. من شدم تنها مونس و همدمش. اونم هم پدرم بود هم مادرم. با بدبختی دیپلم گرفتم و خدمتم که معاف شدم و زودتر اومدم سرکار تا کمکش کنم و دیگه مجبور نباشه کار کنه.
-چطوری کارتون به سکس کشید؟
-دفعه ی بعد که اومدم برات میگم. مثل الان میخوابم روی کونت و همه رو تعریف میکنم. ولی قول بده رازدار باشی ها.
-حتما، قول میدم عزیزم. تو هم رازدار من باش.
-چشم عزیز دلم، قول میدم.

ادامه دارد…

نوشته: الهام


👍 5
👎 3
29401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

939537
2023-07-26 23:48:06 +0330 +0330

ادمین قاطی کرده یا تو زیادی کون دادی …

0 ❤️

939546
2023-07-27 00:55:08 +0330 +0330

تکراری

0 ❤️

939568
2023-07-27 04:48:16 +0330 +0330

عالی بود

1 ❤️

939634
2023-07-27 23:37:39 +0330 +0330

فکر کنم زیادی برازرز دیدی 😂😉

0 ❤️

939677
2023-07-28 07:19:51 +0330 +0330

داره جالب تر میشه

0 ❤️

939786
2023-07-29 02:50:46 +0330 +0330

چه رازداری خوبی🤣🤣🤣

0 ❤️

946039
2023-09-06 12:22:28 +0330 +0330

قشنگ بود

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها