اولین قرار من و عشقم اسما

1399/09/17

سلام اسم من ارش 32ساله! داستانی که میخوام براتون بگم اولین قراره من با اسماجونم! ماجرا برمیگرده تقریبا به اسفند98من توی اداره برق مشغول کار بودم تو یه شهر دیگه خارج از شهر خودمون چون اول کارم بود مجبور بودم تو یه شهر دیگه کار کنم واسه انتقالی به شهر خودم درخواست داده بودم بهم گفته بودن باید چند وقت صبر کنی تا یه جابه جایی پیداشه! خلاصه من اونجا مأمور قراعت بودم و یه جورایی تمام روستاهای اون شهر کار قراعت کنتورهاش با من بود! یه روز وارد یکی از این روستاها شدم و داشتم یکی یکی قراعت میکردم و میرفتم جلو به یک ساختمان دوطبقه سفالی رسیدم که مشخصات کنتورش تو دستگاه من به اسم یک خانم که خیاطی بود ثبت شده بود اما خیاطی بسته بود و کسی داخلش نبود منم چون راهم دور بود مجبور بودم هرجور شده این کنتور و قراعت کنم دیگه نمیتونستم یه روز دیگه بیام به خاطر فاصله ی زیاد! دوستانی که خودشون این کاره هستن میدونن من چی میگم! بلاخره بعد از کلی پرس و جو تونستم ادرس خونه ی این خانم و پیدا کنم یعنی اسما جونم! وقتی رسیدم به خونشون! خونشون حیاطش حریم نداشت چون نوساز بود هنوز خونه تکمیل نبود! رفتم در خونه و در زدم یه خانم تقریبا 30ساله قد بلند هیکل ناز و ورزشکاری سبزه با سینه های خیلی بزرگ! که همینجوری با لباس خونه بایه تاپ و ساپورت اومد دم در چون فکر نمیکرد غریبه باشه من همین جور مجذوب و خیره بهش شده بودم که یهو خودش متوجه شد ودر نیم باز گذاشت و جوری که خودش پشت در بود! و منم خیلی سریع خودمو جمع و جور کردم و بهش گفتم ببخشید من مأمور برق هستم و اومدم کنتور خیاطی و بخونم که تشریف نداشتین خیلی با احترام و با ادب باهاش حرف زدم! که بهم گفت باشه اشکال نداره الان نمیتونم بیام درو باز کنم براتون اگه میشه یه شماره بدین من عکس میگیرم از کنتور واستون میفرستم! منم از خدا خواسته شمارمو نوشتم رو یه کاغذ و دادم بهش اسمم زیرش نوشتم و دادم! بهش گفتم اگه کنتور برقتون از این قدیمی هاست واسم عکس بگیرید بفرستید به همین شماره تو وات ساپ اگه جدیده کنتور یه فیلم یه دقیقه ای بگیرین که من تمام شماره هاشو داشته باشم گفت چشم و بعد خداحافظی بهش گفتم اگه میشه تا شب بفرستین که من فردا باید تحویل اداره بدم! اونم گفت چشم و من رفتم.نمیدونید چه حالی داشتم وقتی بهش فکر میکردم! دیگه کارم تموم شدو برگشتم شهر همش منتظر بودم که هر لحظه پیام بده شمارشو بفهمم! خب بلاخره زمانش رسید و ساعتای هشت شب بود که دیدم یه شماره تو وات ساپ پیام گذاشته اولش سلام و ببخشید دیر شد! بعدشم یه عکس از کنتور.
منم با تمام ذوقی که داشتم گفتم یه جوری باید موقع تشکر کردن بهش بفهمونم که ازش خوشم اومده! منم سلام کردم و واسه تشکر بهش نوشتم مر30 گفتم اگه ادم تیزی باشه از همین مر30که اینجوری نوشتم خودش میگیره.(که بعدا بهم گفت که همینجور بوده)خب دیگه این ماجرا گذشت و هروز تو فکرش بودم شمارشم سیو کرده بودم ولی روم نمیشد که زنگ بزنم! تا اینکه سه چهار ماه از این جریان گذشت و من کار انتقالیم درست شد البته با پارتی! که دیگه از اون شهر رفتم.دیگه کلا فراموشش کرده بودم بعد از یه مدت تو مخاطبینم دنبال یه شماره بودم که چشمم خورد به شماره اسما جونم! که دیگه به سرم زد که بهش زنگ بزنم چون دیگه اونجا نبودم جرأتم بیشتر شده بود! زنگ نزدم رفتم تو وات ساپ بهش یه کلیپ و چندتا متن عاشقونه فرستادم! خواستم ببینم چی جواب میده! بعد از چند ساعتی دیدم پیام داده شما؟گفتم یه اشنا گفت این اشنا اسم نداره گفتم چرا ولی روم نمیشه! گفت خب پس برو هروقت روت شد بیا! منم چیزی نگفتم و ان روز تموم شد!
روز بعدش دوباره چندتا متن واسش فرستادم دوباره جواب داد معنی این کارات چیه؟چرا خودتو معرفی نمیکنی؟یه جورایی احساس میکردم که میشناسه چون میگفتم شاید همون موقع که بهش شماره دادم سیو کرده باشه! ولی عکس پروفایلم عکس خودم بود ولی نمیدونستم از عکس شناخته یانه! چون یه برخورد کوچیک فقط ماباهم داشتیم.ولی من کامل چهرش تو ذهنم مونده بود.که دیگه دل و زدم به دریا گفتم میخوام باهاتون اشناشم! که بدون هیچ چیزی گفت خب حالا بگو ببینیم چجوری باید اشناشیم!
شکم بیشتر شد که میشناسه! گفتم من حقیقت یبار شمارو یه جا دیدم و ازتون خوشم اومده گفت کجا گفتم یه جا تو خیابون! گفت میدونی که من تو روستا زندگی میکنم گفتم اره گفت خب تو من و تو روستا دیدی گفتم نه یه روز اومده بودی تو شهر دیدمت الکی!
گفت خب شمارمو از کجا اوردی الکی گفتم از یکی تو روستا گرفتم
ترسید گفت کی بوده اینجا همه باهم اشنا هستن که الکی گفتم نا اون ادم مورد اعتمادیه! گفت نه تورو خدا بگو میخوام بدونم کی بوده دیدم خیلی اسرار میکنه گفتم دروغ گفتم خودم شمارتو داشتم گفت خب از کجا؟دل و زدم به دریا گفتم از خودت! گفت از من چجوری گفتم حالا بماند دیگه گیر نده خواهشن! حالا من از شما خوشم اومده چیکار داری شماره از کجا اوردم! گفت اخه تو میدونی من متأهلم گفتم اره گفت میدونی دوتا بچه دارم گفتم اره میدونم خندید گفت همه چی هم میدونی دیگه چی میدونی گفتم اسمت کارت همه چی! خیلی تعجب کرد گفت خوبه تو همه چی میدونی ولی من حتی نمیشناسمت! گفتم کم کم میشناسی! گفت به هرحال من نمیخوام به شوهرم خیانت کنم زندگیمو دوست دارم
گفتم خواهش میکنم من خیلی درگیرت شدم نمیتونم فراموشت کنم گفت من نمیخوام! گفتم من توقع زیادی ازت ندارم فقط همینجوری باهم چت میکنیم فقط! گفت خب اخه چه فایده ای به تو داره؟از حرفاش معلوم بود که بدش نمیاد! گفتم اشکال نداره من راضی ام خندید و بازم گفت نه! گفتم خواهش میکنم! گفت من جایی زندگی میکنم که همه هم و میشناسیم نمیخوام کسی چیزی بفهمه ابروم میره! گفتم بهت قول میدم نذارم کسی بفهمه! دوباره اسرار کرد گفت پس باید خودتو معرفی کنی و بگی از کی شماره گرفتی؟اینجا بود که یکم ترسیدم گفتم شاید میخواد زیر زبونم و بکشه! بهش گفتم از هیچی نترس من بچه اونجا نیستم که با کسی رابطه داشته باشم الانم دیگه از اونجا رفتم یه شهر دیگه زندگی میکنم گفت پس اینجا چیکار میکردی گفتم کارم یه مدت اونجا بوده دیگه برگشتم شهر خودم! یهو بهم گفت تو همون مأمور برق نیستی که یبار اومدی در خونه؟که یهو قفل کردم خشکم زد شک کرده بودم که میشناسه ولی وقتی بهم گفت کلی جا خوردم! گفتم نه! گفت مطمعنم من شمارتو سیو داشتم یادمه اون موقع که شماره کنتورو واست فرستادم همین عکس پروفایلت بود! خیلی ترسیدم اخه از کارم میترسیدم که مشکل پیش بیاد! دیگه دل و زدم به دریا گفتم اره همونم! دیگه کل زندگی و کارم و مشخصاتمو همه چی و بهش گفتم بدون کوچکترین دروغی نمیدونم چرا نسبت بهش اینجوری بودم تا حالا به هیچ دختری امار درست نداده بودم
اما این باهمه فرق داشت یه حس خوبی بهش داشتم! و اولین زن متأهلی بود که میخواستم باهاش رفیق شم! چون خیلی میترسیدم دیدی همه میگن زن شوهردار چوبش و میخوری! ولی من حسم بهش حس دوست داشتن بود! دیگه کم کم خیلی باهم صمیمی شدیم کار به جایی کشید که دیگه واسه دیدن هم بیقرار بودیم!
ناگفته نماند من الان مرکز استان زندگی میکنم و اون یکی از روستاهای یکی از شهرهای همین استان خودم! فاصله اونا تا استان که من بودم 150تا بیشتر نبود! خلاصه دیگه باور نمیکنید جوری وابسته هم شده بودیم که اگه یه روز باهم حرف نمیزدیم دیوونه میشدیم! هروز از همدیگه عکس واسه هم ارسال میکردیم دیگه طاقتم تموم شده بود میخواستم هر جوری هست برم پیشش!
که یه روز بهم گفت پدرش با مادرش میان مرکز استان برن دکتر منم میخوام همراشون بیام! وایییی تو کونم عروسی بود همش منتظر این لحظه بودم که برسه! گفت وقتی رسیدم به بهانه کلاس ارایشگری میام میبینمت(چون تو همون روستا کار ارایشگری هم انجام میداده که بعدا بهم گفت)منم از خدا خواسته دل تو دلم نبود! من مادرم اهل شیراز هسته ولی پدرم مال یه استان دیگه که نمیتونم بگم! ما شیرازم خونه داریم و پدر مادرم بیشتر وقتا اونجا هستن و منم همیشه تنهایی زندگی میکنم! مشکلی بابت جا نداشتم! خلاصه باهاش قرار گذاشتم گفتم باید بیای خونه اخه خودش میگفت بیرون استرس داره که یه اشنا ببینش چون میگفت بیشتر فامیلشون اونجا هستن! خلاصه رسید و منم ادرس و بهش فرستادم و البته ادرس یه مکان دیگه! که خونه مجردی من و دوستان بود! اخه چون خونه خودمون خواهر برادرام با اینکه همشون ازدواج کردن ولی کلید خونمون و همشون دارن! گفتم بهتر اونجا نباشه یه جای مطمعن باشه! که منم رفتم سریع به خودم رسیدم و با یه تیپ خفن رفتم مکان و روبراه کردم و منتظر عشقم تا بیاد! زنگ زد گفت بیا دنبالم منم اتفاقا همون روز ماشینم و برده بودم سرویس من یه زانتیا مدل 89 دارم که بهش میگم پسرم کلا عشق زانتیا هستم! گفتم ماشینم تعمیرگاهه خودت باید بیای یه دربست بگیر من حساب میکنم! بعد از 20دقیقه انتظار رسید! خونه تو یه اپارتمان 5طبقه طبقه اخر بود یه سوئیت نقلی مبله شیک! زنگ زد بهم گفت من رسیدم جلو ساختمونم! از بالا نگاه کردم دیدمش چادری بود بایه کیف که وسایل ارایشگاه داخلش بود! زنگ زدم گفتم بیا بالا طبقه اخر من بیرون وایسادم تا برسی! رسید و رفتم استقبالش اوردمش داخل درو از داخل قفل کردم! خیلی دوتامون خجالت میکشیدیم اصلا نمیتونستیم که تو چشم هم نیگاه کنیم! چون فکرشم نمیکردیم یه روزی سرنوشت مارو زیر یه سقف کنار هم قرار بده! این و واقعا میگم دوستان هر موقع دنبال کسی بودین که ازش خوشتون میومد! پاپس نکشین اونقدر پیله کنین خودش خسته میشه! ! خب دیگه دل و زدم به دریا سر حرف و باز کردم بعد از حال و احوال گفتم چرا اونجا تنها نشستی! اخه اون رو یه مبل یه نفره نشسته بود من رو مبل دونفره! بهش گفتم پاشو بیا اینجا کنار خودم! یه نیگاه کرد گفت همینجا خوبه تو چشاش خیره شدم به علامت اینکه ناراحت شدم که یهو بلند شد اومد کنارم با کمی فاصله نشست! گفتم نمیخوای چادرت و در بیاری که بازم یه نیگاه ریزی کرد و چادرش و در اورد وایییی یه مانتو تنگ کوتاه که دکمه های مانتوش میخواست از فشار هیکلش در بره! بایه ارایش سکسی و حرفه ای که من و دیگه کلا دیوونه خودش کرد اصلا شبیه عکساش و اونی که من روز اول دیدم نبود! تو دلم گفتم اخه حیف تو نیست تو اون روستای لعنتی که حتی نمیتونی یه ارایش ریز کنی! دیگه کم کم شروع کردیم به صحبت.اونم بهم گفت تو هم با عکسات فرق داری گفتم بهترم یا بدتر گفت خیلی بهتری! تعریف از خود نباشه من 190قدمه 90وزنم ورزش میکنم والیبال هیکل درشت و خوبی دارم! خلاصه دیگه یواش دستشو گرفتم تو دستم وایییی دستاش خیلی سرد بود معلوم بود استرس داره گفتم چته راحت باش اینجا دیگه اونجا نیست که میترسی که با تکون سرش گفت باشه خوبم! یه دستش و تو دستم نگه داشتم یه دستم و انداختم دور گردنش یه نیگاه بهم کرد یه لبخند ریز بهش زدم گفتم چیه گفت هیچی راحتی گفتم اره تو ناراحتی گفت نه اگه تو راحت باشی! خلاصه یه خورده خوراکی از قبل خریده بودم رفتم اوردم واسه پذیرایی دیگه کم کم داشت واسش عادی میشد و استرسش کمتر گفتم بیا اینارو واسه تو خریدم اومد جلو باهم یکم تنقلات خوردیم و حرف زدیم بهش گفتم میخوای لباساتو در بیار راحت باشی! که بدون هیچ مکسی مانتوشو در اورد و نشست بایه تاپ مشکی بالا ناف ویه ساپورت مشکی که بیشتر اون اندام سکسیش روانیم میکرد! خیلی زرنگ بود اخه قبلا تو چت کردن بهش گفته بودم از تیپ مشکی خوشم میاد اونم واسه همین کلا مشکی پوشیده بود حتی لباس زیرش! خیلی بامرام بود هرچی میگفتم نه نمیگفت خیلی وابسته شده بود! خلاصه بعد از یه مدت صحبت کردن بهش گفتم میتونی زیر ابروها من و بگیری ولی خیلی کم که تابلو نباشه گفت چشم دراز بکش تا برات جوری درستشون کنم که کیف کنی منم از خدا خواسته سرم و گذاشتم رو پاش دراز کشیدم گفت نگفتم رو پام دراز بکش گفتم رو بالش اینجوری مسلط نیستم! گفتم من اینجوری راحتم مجبوری قبول کنی دیگه داشتیم کم کم باهم خودمونی و عادی میشدیم انگار 10ساله همدیگه رو میشناسیم! قبول کرد و شروع کرد ابروهامو گرفتن یه 5 دقیقه گذشت یه اینه کوچیک از تو کیفش در اورد گفت ببین خوبه عالی گرفته بود خیلی قشنگ بدون اینکه تابلو باشه تشکر کردم و بهش گفتم بریم تو اتاق اینجا تو حال سرده اخه اون روز هوا خیلی سرد بود که اونم گفت بریم! رفتیم تو اتاق خواب دوتا تخت یه نفره داخل یه اتاق کوچیک که نشستیم رو یکی از این تختها یه دستم و انداختم دور گردنش با اون یکی دستم زیر چونشو گرفتم خیره شدم تو چشاش فهمید میخوام لب بگیرم یکم لبامو نزدیک صورتش کردم هنوز به لباش نرسیده بودم که چیشاشو بست منم خیلی اروم لبامو گذاشتم رو لباش خیلی ناز بودن لباش با اون خط لب حرفه ای که گرفته بود ورژ صورتی که زده بود اروم همینجور که چشاش بسته بودم شروع کردن به اروم خوردن لباش اصلا چیشاشو باز نمیکرد اونم خیلی اروم همراهیم میکرد باور نمیکنید یه 5دقیقه همینجور لباش و خوردم چه لذتی داشت بعدش لبامو از رو لباش برداشتم چشاشو باز کرد دیدم کلا قرمز شدن شهوت خیلی زود تو چشاش موج میزد گفتم میشه دراز بکشیم گفت باشه خوابیدم بعدش یواش دراز کشید کنارم گفتم میشه دستم و بذارم زیر سرت یکم سرش و بلند کرد دستم و گذاستم اون یکی دستم و هم انداختم رو شکمش! گفتم میشه روت و بچرخونی سمتم چرخید سمتم دوباره لبمو گذاشتم رو لبش و بوسیدم! که یهو تو چیشام نیگاه کرد گفت باورم نمیشه که من الان اینجا تو بغل یه نفر دیگه بجز شوهرم خوابیدم! یکم اشک تو چشاش جمع شد گفتم میدونم عزیزم ولی این و بهت قول میدم تا اخر عمرم کسی از رابطمون خبردار نشه! بهم گفت منم همین و ازت میخوام دیگه هیچی نمیخوام خیلی قربون صدقش رفتم با حرفهام بیشتر روانیش میکردم! بهم گفت باید قول بدی هیچ وقت تنهام نذاری! گفتم چشم قول میدم ولی خودت میدونی منم یه پسر مجردم بلاخره منم یه نیازهایی دارم! که گفت میدونم! گفتم خب تو که میدونی دوست داری واسه نیازهام سراغ یکی دیگه برم! که با یه لحن اروم همراه با بغض گفت نه هیچ وقت! خودم نیازتو براورده میکنم! منتظر همین حرف بودم فقط! گفتم باشه پس اگه اینجوریه قبول منم قول بهت میدم سراغ کسی نرم! که لباشو گذاشت رو لبام و بوسید و گفت ممنون عشقم! منم چشامو بستم و شروع کردم به خوردن لباش! دیگه کم کم داشتم همه جای بدنش دستم و میمالیدم کم کم رفتم سراغ اون سینه های بزرگش باور نمیکنید بایه دست نمیشد بگیری یه سینشو تو دستت اصلا چشاشو باز نمیکرد شروع کردم به مالیدن هردوتا سینش کم کم یه دستمو بردم سمت باسنش و از پشت شروع کردم از روی ساپورتش مالیدن نمیدونید از رو ساپورت چقدر حال میده ادم بیشتر تحریک میشه پسرا میدونن چی میگم لبامو از رو لبش برداشتم رفتم سراغ گردنش زیر گردنشو میبوسیدم و زبون میزدم تا رسیدم به لاله ی گوشش خیلی اروم و نرم واسش میخوردم زبونمو با حرارت نفسهام به لاله گوشش میکشیدم و میخوردم دیگه داشت به خودش میپیچید از شهوت که اروم در گوشش گفتم میشه لباساتو در بیاری یه نیگاه بهم کرد و بدون اینکه چیزی بگه شروع کرد تاپشو در اوردن یه سوتین مشکی تنش بود که سینهاش کامل توش جا نمیشد! میخواست دراز بکشه که گفتم اونم در بیار یعنی سوتینت! بهم گفت خودت بازش کن از پشت بند سوتینشو باز کردم یهو دوتا سینه اویزون افتادن پائین وای چه حالی میداد وقتی دوتاشو تو دستام میگرفتم! بدون هیچ وقفه ایی سرم و بردم لایه سینه هاش و شروع کردم خوردن! زبونمو دور نوک سینش میچرخوندم وگازهای کوچیک و یواش میگرفتم! باهر گاز کوچیکی که میگرفتم یه اه یواشی میکشید همینجور ادامه دادم.دستشو برد لای موهام و چنگ میزد معلوم بود از خوردن سینه هاش داره به شدت لذت میبره منم بیشتر ادامه دادم گازهای محکم تری میگرفتم نوک سینه هاشو! دیگه اهش داشت کم کم بلندتر میشد مثل مار به خودش میپیچید! اومدم پایین تر رسیدم به نافش زبونمو کردم داخل سوراخ نافش و میخوردم کلافه شده بود! که یهویی یواش یکی از دستامو خواستم ببرم داخل شلوارش که یهو دستمو گرفت! یه نیگاه تو چشاش کردم به نشونه اینکه اجازه بده!
که دیگه مقاومتی نکرد دستم بردم تو شلوارش و لای پاشو هم از جلو وهم از پشت میمالیدم تا نزدیکی کصش! دستمو در اوردم نگاه کردم دیدم چشاش بسته است یواش ساپورتش و کشیدم پائین! که با یه لحن صدای شهوتی گفت واییییییی داریم چیکار میکنیم! که بلا فاصله لبشو بوسیدم و گفتم همون کاری که همه میکنن!
دیگه کامل شلوارش و در اوردم فقط یه شرت مشکی فانتزی که با سوتینش ست بود تنش بود! وایی چه بدنی یه خال هم تو کل بدنش نبود حتی دریغ از یه خط یا یه جوش! بعدا بهم گفت که بدنشو لیزر میکنه! خیلی پوست نرم و صافی داشت! یدفعه بهم گفت تو من و کامل لخت کردی ولی هنوز خودت لباسات تنته!
گفتم چشم تی شرت و شلوارمو در اوردم منم فقط بایه شرت! همینجوری دراز کشیدم روش و دوتا دستمو انداختم دور گردنش و شروع کردم به لب گرفتن بعد از چند دقیقه دوبارع رفتم سراغ بدنش! یه دستمو از پشت بردم تو شرتش و کونشو میمالیدم! یکم لای پاشو باز کردم و انگست بزرگمو کشیدم رو کصش وایییییی خیس خیس شده بود اروم سر انگشتمو کردم تو کصش که یه ناله کوچیک کرد جوری که همونجا میخواست ابم بیاد! با صدای لرزون گفت ارش نه! تو چشاش نگاه کردم گفتم دوست داری واست بخورم چیشاشو بست و چیزی نگفت! گفتم با توأم عشقم میخوای بخورم گفت اره خیلی! گفتم چشم تا حالا واسه هیچ کس اینکارو انجام نداده بودم ولی این و میخواستم واسش همه کار کنم! رفتم سراغ کصش یه انگشت اروم کردم توش و با زبون شروع کردم خوردن تاج کصش انگشتمو عقب جلو میکردم و زبونمو میکشیدم لای کسش! داشت میمرد مثل مار میپیچید به خودش دیگه زورم نمیرسید نگهش دارم یه انگشت اضافه کردم و دو انگشتی شروع کردم محکم عقب جلو کردن! دیگه ناله هاش تو کل اتاق پیچیده بود شروع کرد به التماس کردن! تورو خدا تمومش کن! لعنتی تمومش کن من میخوام زود باش دیگه نمیتونم! گفتم نه تو هم باید بخوری واسم اول! گفت نه بدم میاد گفتم اخه من خوشم میاد
گفت بخدا نمیتونم گفتم یکم بخور اگه حالت بد شد ادامه نده! که قبول کردو یواش سر کیرمو کرو تو دهنش واییییی تو دهنش مثل کوره ی اتیش بود بادوتا دستام سرشو گرفتم و یواش بالا پائین میکردم یکم که خورد گفتم دیدی میتونی! که کیرمو از دهنش بیرون اورد و خندید گفت بخدا نمیتونم اینم فقط به خاطر تو بود واسه شوهرمم اینکارو نکردم! خندیدم گفتم خب بین من و اون باید یه فرقایی باشه! که یهو دراز کشید روم و گفت چیکار کردی با دل من که اینجور تسلیمت شدم! گفتم هیچی اگه بدونی چه شبایی تو خوابم باتو سکس کردم گفت الهی بمیرم اخه چرا اینقدر دیر اومدی سراغم! خندیدم گفتم ببخش عشقم! از رو خودم بلندش کردم خوابوندمش رفتم وسط پاهاش نشستم دوباره شروع کردم به خوردن کصش خیلی لزج شده بود زبونمو به زور میخواستم بکنم تو کصش معلوم بود که خیلی دست نخورده! واسم تعریف کرد گفت شوهرش معتاده خیلی باهاش نزدیکی نمیکنه! مشخص بود خیلی تشنه یه سکس درست و حسابی بود! به خوردن کصش ادامه دادم دیگه ناله هاش داشت تبدیل به جیغ میشد قسمم داد گفت تورو خدا شروع کن گفتم چشم! کیرمو گذاشتم رو کصش و شروع کردم رو چاک کصش بالا پائین کردن ولی تو نمیکردم با دوتا دستش از پشت باسنمو فشار میداد سمت کصش که کیرم بره داخلش ولی من اجازه نمیدادم بره تو! گریه شد گفت لعنتی با توأم چرا نمیکنی زود باش منتظر چی هستی من مال خودتم میخوام میفهمی کیرتو میخوام! گفتم باشه کجات بزارم کیرمو گفت اونجام گفتم نه اسمش گفت اون تو گفتم تا نگی کجا نمیکنم اون تو گفت تو کصم لعنتی بکن تو کصم گفتم چی و گفت کیرتو کیرتو بکن تو کصم تورو خدا که یهو بدون اینکه کیرم و تف بزنم سر کیرمو کردم تو کصش واییییی چقدر لیز بود احتیاج به هیچی نداشت نه تف نه چیز دیگه کیر تقریبا متوسطی دارم سرش که رفت توش گفت جووون میخوام ادامه بده! اروم تلمبه میزدم خیلی تنگ بود واقعا راست میگفت مشخص بود که خیلی وقته کیر به خودش ندیده! حیف این زن که زیر دست یه ادم لاشیه! اروم به تلمبه زدن خودم ادامه دادم که ناله میکرد محکم تورو خدا محکم خواهش میکنم جرم بده میخوام مال خودت باشم همیشه زیرت باشم داشت با حرفاش روانیم میکرد! که شدت تلمبه هامو بیشتر کردم جوری که صدای برخورد بدنم به کصش مثل صدای سیلی بود! همش داد میزد جووووون وایییییی چه حالی میده تو تا حالا کجا بودی عشقم که منو از کیرت سیراب کنی! دیگه کنترل خودشو نداشت نمیدونست دیگه چی داره میگه منم قبل از اومدنش پیشم یه متادن 20کامل خورده بودم که بدجوری گرفته بودم نعشه شده بودم اساسی معلوم بود ابم به این زودی نمیاد که دیدم پاهاشو از پشت قفل کرد پشت باسنم گفت محکم تر داره میاد عشقم ادامه بده داره میاد یهو احساس کردم کیرم داخل کصش گیر کرده دیگه سخت جلو عقب میرفت مثل قلب داخل کصش نبض میزد انگاری میخواست کیرمو بکشه کامل داخل که بایه جیغ بلند از حال رفت کیرمو در اوردم دیدم کیرم کامل خیسه ابش زیاد بود بعد از یه دقیقه چشاشو باز کرو گفت جوووون خیلی حال داد ممنونم عشقم باور کن این بهترین سکسم بود قول بده مال خودم باشی میخوام همیشه زیرت باشم گفتم چشم قول میدم! گفتم خب پس بذار ادامه بدم که بهم گفت نه بسه! گفتم لعنتی پس من چی گفت باشه زود تمومش کن زیاد طول بکشه بدم میاد! گفتم چشم پاهاشو از هم بازکردم دادم بالا انداختم لای گردنم وشروع کردم تلمبه زدن لعنت به این متادون دیگه داشتم خسته میشدم ولی نعشگی و حال کص کردن خیلی باهم فاز میداد اونا که خوردن میدونن دقیق بعد از 20 دقیقه تلمبه زدن بهش گفتم داره میاد کجا بریزم گفت درار بریز رو شکمم که یهو تمام ابمو ریختم رو شکمش خودم باور نمیشد ابم خیلی زیاد بود به خاطر مدت زیادش بود که اینقدر شده بود که دیگه دراز کشیدم روش و از حال رفتم دلم میخواست همونجا روش بخوابم که با چند تا بوسه از لبام بلندم کرد و گفت ممنون عزیزم! خسته نباشی دیگه بلند شد لباساشو پوشیدو گفت دیگه دیر شده باید بره منم خودم واسش اژانس گرفتم و فرستادمش رفت هنوز که این داستان و مینویسم باهاش رابطه دارم خیلی بهم وابسته شده حتی جوری که میگه میخوام از شوهرم جدا بشم ولی من خیلی میترسم نمیخوام زندگیش خراب شه بهش میگم فکر دوتا بچتو کن ولی میگه دیگه هیچی واسش مهم نیست! چندبار خواستم از خودم دورش کن و دیگه جوابش ندم ولی میبینم بدتر میشه حالش تهدیدم میکنه که اگه بری تنهام بذاری خودمو میکشم شما بگین چیکار کنم ممنون از همه ی دوستان ببخشید که طولانی شد! ! !

نوشته: ارش


👍 1
👎 6
9101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

780498
2020-12-07 00:40:18 +0330 +0330

اگه دری بسته باشه، مامور یه برگه میندازه تو و روش کامل توضیح داده چی کار کنن.اینکاره نیستی
قراعت هم غلطه.قرائت درسته.
تا مر30 خوندم و بالا اوردم.
نیروگاه حرارتی توان بالا حواله ت بادا

1 ❤️

780606
2020-12-07 14:42:46 +0330 +0330

مادرتو گاییدن ک زن یارو رو گاییدی بعد میگی نمیخوام زندگیش خراب شه

0 ❤️

780640
2020-12-07 21:04:20 +0330 +0330

۱.قرائت درسته.
۲.این همه علامت تعجب برای چی بود؟!
زن روستایی شوهر دار رو تور کردی؟ منم باورم شد.
همینطوری اومد شهر و چند ساعت از بیمارستان جیم شد؟ ننه بابا و اون دیوثایی که باهاش بودنم حالیشون نشد؟
تا کی میخواین اراجیف بنویسین؟

0 ❤️