خاطرات شینوبی (۲)

1400/11/17

[...قسمت قبل]()

دوستی ما شروع شد.
اوایل همه چی خوب بود. واقعا خوب بود، همش خنده و بیرون رفتن… پنج شنبه ها میرفتیم سینما.
یه چیزی این وسط بود که گفتنش سخت بود، من یه جوون حشری بودم که طالب سکس بود،
اون هم یه زن که چند سال زندگی مشترک داشته و بیشتر از یکساله سکس نداشته حالا رسیده به کیر تر و تازه و سفر کیلومتر.
این که هر دو سکس میخواستیم مشخص بود اما مشکل اونجا بود که سعی میکردیم خیلی محترمانه رفتار کنیم
حتا اگه من میخواستم کاری بکنم هم نمیشد، چون جا نداشتم… خونه ما اصلا خالی نمیشد
به فرض هم که یه موقعی میشد، با همسایه های فضول ما خیلی ریسک بود.
ولی من باید پیش قدم میشدم.
یه بار توی پارک نشسته بودیم، از این کوچولوها که کنارخیابونه 4 تا درخت و یه کم فضای سبز داره
جلوش یه دونه ایستگاه اتوبوس بود، کوچه کناری هم یه دونه مدرسه بزرگ که عملا شبخا تبدیل میشد به یه جای سوت و کور.
اغلب اونجا نیم ساعت میشستیم و بعد هر کی میرفت خونه.
همینطوری روی نیکمت داشتیم حرف میزدیم که آیدا (اسم داشته باشه خوبه) خم شد، آرنجش رو گذاشت رو پاش و کف دستش رفت زیر چونه.
خیلی عادی…
نمیدونم چرا یهو یه ذره جرات به خرج دادم، پایین گردنش رو ماچ کردم، یه جوری که کمی صدا داشته باشه و بشنوه.
نه حرکت خفنی بود، نه سکسی بود، تازه از روی مانتو…
بدون اینکه برگرده با یه صدای خشک گفت این چی بود؟
منم ریلکس گفتم: ماچ
گفت: آهان

من نفهمیدم گند زدم، خوب کاری کردم یا چی…
اما هر چی بود، بعدش خوب شد.
ما که میرفتیم بیرون، مثلا میخواستیم از خیابون رد شیم، من میدیدم ماشین میاد دستم رو میذاشتم پشت آیدا، تازه نمیچسبوندم، فقط در حد مراقبت و با فاصله، یهو مثل برق گرفته ها میگفت چه کاریه تو میکنی.!؟ یا وقت سلام و خداحافظی دست نمیداد.!!
من فکر میکردم یه جورایی با فاصله رفتار میکنه که من در موردش نظر بدی نداشته باشم.
اما بعد اون ماچ همه چی تغییر کرد.
تا رسید دستشو دراز کرد گفت چطوری؟
یه کم با شک دست دادم، گفتم خوبم.
رفتار تابلویی انجام نمیداد اما فاصله هم نمیگرفت.
شاید منتظر حرکتی از طرف من بود، نمیدونم داستان چی بود.

حدود 3-4 هفته همین بود تا اینکه یکی از سینما رفتن های ما داستان رو تغییر داد
طبق معمول پاپ کرن و آب میوه و یه دونه چیپس
پنج شنبه ظهر توو سر سگ میزدی نمیرفت سینما، همیشه حدود 40-50 نفر بودن
از اون فیلمای کسشر بود، یهو برگشت گفت چه خبر؟!

  • از چی؟
  • هیچی
    سرش رو گذاشت رو شونه من چشماش رو بست
    دوبار سرشو بلند کرد، گفت یه کم بیا بالاتر ( من یه کم لش کرده بود که راحت باشم)
    بعد دستشو حلقه کرد دور دست من، سرشو گذاشت خوابید.
    منم همینطوری نشستم، یه نیم ساعت بعد چشماشو باز کرد گفت: بریم؟!
    دست توو دست اومدیم بیرون، فر خورده بودم
    اصلا انگار قبل سینما دوتا دیگه بودن، بعدش دوتا دیگه
    قبلا میگفت نکنه کسی ببینه از همکارا، الان انگار رفته بودیم یه شهر دیگه
    رسیدیم دم همون پارک و نشستیم تا نوبت بشه و سوار شه که بره.
    گفت: چقدر خوب بود؟
  • چی؟
  • خواب…
    +الان برو خونه راحت بخواب
  • تنها؟! چه فایده
  • آره دیگه، چه فایده (هنگ…)
    ماشین اومد، پاشو برو عزیزم
    قبل اینکه بلند شه گفت:
  • لپتو بیار جلو
    یه دونه بوس ریز زد و خیلی ریلکس گفت کاری نداری عزیزم؟
    دست داد و رفت.

رفتم خونه، گفتم چی شد؟! چرا اینطوری شد؟
تا شنبه مغزم سوخت که بتونم بپرسم داستان چیه.
حالا مشکل چی بود که نمپرسیدم، من موبایل نداشتم، چون خیلیا نداشتن منم مثل بقیه.
شنبه که دیدمش انقدر گرم برخورد کرد که گفتم ولش کن، مرض داری بپرسی خراب شه.

دو سه هفته گذشت، منم یه وام گرفت، یه خط خریدم یا به گوشی قرضی.
مادر پیام دادن رو گاییده بودیم، بعد کسشر پیام میدادیما… اگه با عصر sms آشنا باشین میفهمین چه وضعیتی بوده.
صبح پیام میدادی یارو نمیدید، پیام نمیرسید، یه تک زنگ میزدیم پیام برسه. یهو جلو بقیه زرت اسم طرف میومد رو صفحه.

حالا چرا موبایل من مهم بود، اینجا میگم:
پنج شنبه تو شرکت بودیم و همه داشتن میرفتن، ما هم قرار بود بریم سینما
مامانم زنگ زد، گفت ما میریم خونه خالت، تو هم خواستی بیا اونجا.
منم تیریپ برداشتم که نه من شرکت کار دارم و بعدش میرم خونه.
گوشی رو قطع کردم، گفت: چی شده؟
مامانت اینا نیستن، میرن خونه خالت؟

  • آره عزیزم
  • خب؟ تو نمیری؟
  • نه دیگه وقتی با توام کجا برم؟! (پیش خودم گفتم گل زدم، بردم، به خاطرش نرفتم)
  • (یهو داغ کرد) نمیخواد برو، منم میرم خونه
  • چی؟ چی شد؟ من که گفتم نمیرم

حاجی، آیدا یهو ول کرد و رفت.
یعنی مغزم گاییده شد. چندبار زنگ زدم جواب نداد
گذشت تا ساعت 8-9 شب زنگ زد با صدا خواب آلود حرف میزد، گفت قرص خوردم خواب بودم

  • چرا؟ چی شدی یهو؟
  • چرا و مرض…
  • د… آخه برای چی؟
  • مگه خونتون خالی نبود؟ چندماهه با همیم، نباید دو ساعت که موقعیت پیش میاد تنها باشیم؟!
  • چی میگی؟! (واقعا نمیفهمیدم چرا باید یه همچنین چیزی بگه اما بعدا فهمیدم تا همینجام من بی دست و پارو تحمل کرده خیلی دمش گرمه)
  • چی میگم؟! میگم، مامانت بعد این همه وقت رفته بیرون، تا شب نمیاد ،من نباید با تو تنها بشم؟
    باید همه چی رو به زبون بیارم تا تو بفهمی و یه کاری بکنی؟
    بعدش قطع کرد
    دیدم راست میگه، اما از طرفی کپ کرده بودم، خونه خالی، دختر، من
    خب، بعدش چی؟ من تا همینجاش رو با سلام و صلوات رسیدم.
    اون موقع یه سایت بود به اسم سه کاف، داستان و مطلب سکسی میذاشت، تنها منبع اطلاعاتی بود :)))
    چی میشد به کامپوتر میرسیدیم میشد یه سر بهش بزنیم، کلا باید کشف میکردیم، کسی چیزی بهمون یاد نمیداد.

ده دوازده روز بعدش مامانم با خالم میرفتن بهشت زهرا و داداشم سرکار بود، یعنی یه تایم 5-6 ساعتی.
پیام دادم به آیدا

  • صبح مرخصی بگیر
  • واسه چی؟
  • میریم مهمونی
  • کجا
  • خونه ما
  • جدی؟
  • آره بابا

من بازاریاب بودم، پس میتونستم بپیچم
اونم رفت وچند ساعت مرخصی گرفت.
رفتم دنبالش، سر کوچه گفتم اون ساختمون ماست
من میرم، بهت زنگ میزنم رسیدی دم در بگو باز میکنم بیا بالا

یعنی قلبم اومد تو حلقم، انقدر استرس کشیدم کیرم شده بود اندازه نخود
اومد بالا، بدبخت چهار طبقه رو رسید بالا نفس نداشت
دو دقیقه نشستیم یهو جرات گرفتم، گفتم الان شروع نکنم دیگه هیچی

  • بیا بقلم ببینم تورو
    دستمو انداختم درو گردنش و آروم کشیدمش سمت خودم
    یه چیزی بگم این وسط: من واقعا هیچ کاره بودم، با تجربه بازی اون بود اما آیدا هم استرس یه محل جدید رو داشت، کار کیفیت نداشت معلوم بود فقط واسه اینه که شروع شه و کلا یه تایم واسه آب شدن یخ دو طرف بود.
    بلند شد مانتوش رو درآورد، یه تاپ راه راه سفید و نارنجی تنش بود و من اولین بار بود که بدون مانتو دیدمش
    موهاش کوتاه و پسرونه بود و رنگ شرابی.
    هنوز بعد 18 سال اون مدل و رنگ مو برام قنشگه، اون خنده های قشنگ هنوزم برام بهترینه
    شال و مانتو رو که در آورد سرشو یه تکون داد و با خنده اومد توی بقلم، سرشو گذاشت روی سینم و یه نفس کشید
    بقلش و کردم آروم موهاش رو بو کردم و بوسیدم
    صورتش رو بالا آرود و به چشمام نگاه کرد… واقعا زیبا بود، من دوسش داشتم
    همین نگاهش بهم جرات داد و لب توو لب شدیم، بلد نبود اما باهاش هماهنگ شدم
    میخواستم دوسم داشته باشه و پشیمون نشه
    رفتم سمت گردن و گوشش یهو با دست هلم داد عقب
  • چیزی شده؟ اذیت شدی؟
  • نه، یه جوریم شد، خوشم اومد
  • اومدی که خوشت بیاد عزیز دلم (از اینکه حس خوبی داشت خوشحال بودم)
    دستم رو حلقه کردم دور کمرش که دیگه نتونه بره عقب و یواش رفتم سراغ سینه هاش
    دستمو از زیر تاپ کشیدم روی شکمش، با انگشت زدم به زیر سوتینش
  • اجازه هست برم بالاتر؟
  • اگه پسر خوبی باشی اجازه برای همه چی داری

سینه هاش جذاب ترین قسمت داستان بود، حس لمس چیزی که اون زیر بود برام از همه چیز هیجان انگیزتر بود
دوتا دستمو از زیر تاپ رد کردم و گفتم دستا بالا
خندید و گفت تسلیم، دستاشو برد بالا، منم تاپ رو در آوردم
بقلش کردم، از پشت سوتینش رو باز کردم

  • شیطون شدیااااا
    فقط خندیدیم اما از همه جدا نشدیم
    منم تیشرتم رو درآوردم بدون اینکه بهش نگاه کنم
    بهترین لحظه عمرم بود.
    گرمی بدنش، سینه هامون روی هم…
    یه کم از همه فاصله گرفتیم
    واااااااااااااااای
    چقدر بدنش خوشگل بود
    بی اختیار و بدون حرف رفتم سمت سینه سمت راست و مثل یه بچه شروع کردم به خوردن، آروم و یواش
    خیلی بزرگ نبودن، نسبت به بدنش خوب بود اما نکته مورد توجه در آیدا باسنش بود که بدنش رو خیلی سکسی میکرد.
    با اینکه استرس داشتم که کسی بیاد یا همسایه ها چیزی بشنون، برای من اون لحظه فقط جلب توجه و حس خوب اون بود

آروم بلند شد شلوارش رو درآورد، باسن بزرگ با یه شرت کوچولو صورتی با عکس یه قلب ریز قرمز
خوابید روی مبل، رفتم پیشش بخوابم، گفت شلوارت یادت نره
بعدش برگشت به پشت خوابید
منم برای اینکه کم نیارم پررو بازی در آوردم، شورت رو هم درآوردم
شروع کردم گردنش و ماچ کردن و تا کمرش اومدم پایین و برگشتم تا بالا
دستامو گذاشتم دو طرفش، بعد پاهامو.
آروم رفتم پایین، کیرم نشست روی کونش

قیافش عالی بود اون لحظه، انقدر خندیدیم

  • چی بود؟!
  • هیچی عزیزم، با ما کار نداره
  • پس اونجا چیکار میکنه؟
  • بذار به زندگیش برسه، من و تو با هم حرف میزنیم تا کار اونا تموم بشه، فقط میگه من هر چی در میزنم، کسی باز نمیکنه
    خندید و آروم شورتش رو درآورد و به پشت خوابید

من اولین بار بود کس میدیدم
و آیدا الحق، آماتور بودن من رو خوب مدیریت میکرد
آروم کیر منو فرستاد لای پاش
گرم و خیس بود
انقدر حالش خوب بود و حشری بود که خودش شروع کرد به حرکت
حدود ده دقیقه یه ربع گذشت تا اینکه آروم شد و یه لبخند ریز زد، بعدا فهمیدم هر موقع ارضا میشه اینطوری نشون میده.
گفت به پشت بخواب روی زمین،
کیرم رو خوابوند رو بدنم و کسش رو گذاشت روی کیرم شروع کرد به مالیدن، دو سه دقیقه بعدش با فشار آبم زد بیرون و ریخت رو شکم و سینه خودم

این اولین بار بود…
اما آخرین بار نبود

نوشته: shinobi


👍 6
👎 0
4001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

857682
2022-02-06 01:22:40 +0330 +0330

احسنتم 👏🏼👏🏼

0 ❤️

857832
2022-02-06 21:10:01 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️