من بابک هستم و سی سال سنمه در یکی از شهرهای جنوب کار می کردم و زنم واسه دیدن مادرش رفته بود تهران و من تنها بودمو در طبقه چهارم یه آپارتمان زندگی می کردم که روبروی خونه ما چند تا خونه ویلایی قدیمی بودن. هوا خیلی گرم بود و من حدود ساعت دوازده شب رفتم کنار پنجره و چشمم افتاد تو حیاط روبروی وای چه داشتم می دیدم. یه زن قد بلند بلوند با کرست و دامن کوتاه تو حیاط بود و داشت تو کولر آب می ریخت چون هوا خیلی گرم بود و آن خانه هم پمپ اب نداشت و اب به کولر نمی رسید و چون فقیر بودند وسعشان نمی رسید اسپیلت بخرند ولی این زن تازه اومده بود به این خونه و صاحب خونه هم هر چند روزی یه مستاجر می اورد و فهمیدم این مستاجر تازه وارد است . شب تا صبح تو کف اندام این زن بودم صبح که از خواب بیدار شدم مشت مراد هم دم خونه شو آب پاشی می کرد سلام دادم و گفتم مش مراد این زنه که دیشب تو خونت با کرست راه می رفت کی بود؟ مش مراد گفت مستاجره تازه اومده اگه طالب شدی واست بفرستم بالا گفتم باشه مشتی جان وقتی ظهر از کار برگشتم بفرستش بالا بیاد من رفتم اداره و دو ساعت زودتر مرخصی ساعتی گرفتمو اومدم و دیدم مشتی مراد دم خونش وایستاده و سیگار دود میکنه چشمکی به هش زدم و اون هم فهمید که من امدم رفتم تو و از تو پنجره به مش مراد اشاره کردم بفرسته و اون هم زنه رو فرستاد دم در که رسید شاسی رو زدم در باز شد و زنه اومد بالا وقتی رسید دم درب آپارتمان من فوری بغلش کردم و بردمش تو اطاق خواب اووووووووووووه پدر سگ چه بدنی داشت کونش مثل کدوی شیراز قلمبه بود و لبانش مثل پسته رفسنجان خندون و اوووووووووووووووووف چه پستونایی داشت خوارکوسده مادر جنده هیچی زیر مانتوش نپوشیده بود و حسابی تو کف بود گفتم چته مگه شوهر نداری گفت دارم ولی شوهرم کراکی شده و کیرش کار نمی کند گفتم خاک تو سرش یه همچی کوسی داشته چرا کراکی شده چرا نعمتهای الهی را پاس نداشته و خلاصه دست بردم دم کوسش اوووووووف چه کوسی چه بره کوسی بود فوری لباساشو در اوردم و کیرم که مثل باتون راست شده بود مالیدم دم کوسش که یه هو زنه پا هخا شو داد بالا و منو کشید رو خودش و مثل یه جارو برقی 5000 واتی کیرمو کشید تو سوراخ کوسشو و مثل سگ کوسشو روی کیرم قفل کرد داعی کوسش باعث شد تا من مثل موتور های هندای 125 بیشتر گرم بشم و منم زدم تا خایه ها تو کوسش و اون ناله می کرد و میگفت اوووووووف عجب کیری داری کاش شوهرم بودی و من تند تند تلمبه زدم و اون قبل از من ارضا شد و من هنوز ارضا نشدم تا اینکه برش گردونم اووووف چه سوراخی مثل دمبه کمی سر کیرمو تف زدم و فشار دادم تو کونش و اوووووف که چه هیکیلی داشت درست مثل زن سالوادر سلینسا بود و چنان کیرمو تو کونش محکم گرفته بود که تلمبه زدن منو کند کرده بود و من تلمبه زدم تا اینکه ارضا شدم و حس کردم مغزمو از تو کیرم تو کونش کشید . تو یه ساعت چها بار کردمشو و اون 9 بار ارضا شد و فردا هم اومد و پس فردا چون کرایه مشت مراد و ندادند انها را از خانه بیرون کرده بود. سراغشو از مش مراد که گرفتم گفت بیرونش کرده و من گفتم خارکسده میگفتی من کرایشون را می دادم و هنوز که رفته خاطه ان دادنش تو ذهن من مانده است اووووووووووووووووووووووووف.
نوشته: بابک
مش مراد رو چه حسابی مفتی واست کس کشی میکرد؟ نکنه توهم مفتی زنتو میفرستادی پیشش؟ biggrin
این سری که زنت از تهران برگشت بفرستش پیش مش مراد تا اجاره جنده بعدیو پیش پیش تا یه ماه پرداخت کنه.
همونطور که خودت گفتی از بس جق زدی مغزت از کیرت زده بیرون
مرتیکه کسمغز کسخل کس ندیده
عجبااااااااا… حیرتاااااااا…
خیلی حوبه که شما اسپیلت دارین …وگرنه مجبور بودی با آفتابه آب بریزی تو کولر…همسایه اون طرفی میومد میکردت … حالا اگر هم اسپیلت نداری به کسی نگو
مادر ذهن جقیتو گاییدم. کسکش اینا چی بود نوشتی؟ موتور 125 هوندا؟؟؟؟
منم عین بولدوزر بیام تو کون ننت؟؟؟
برو بابا اسگل عقده ای مگه مجبوری …شر بنویسی نه کسی مجبورت کرده…
تو یه ساعت چهار بار کردمش و 9 بار ارضا شدم!!!
قرآنو رو سر… الهی العفو… الهی العفو…
اصلا همینقدرو خوندم فهمیدم کسشعری بیش نیست دوست گرانقدر من :
داشت تو کولر آب می ریخت چون هوا خیلی گرم بود و آن خانه هم پمپ اب نداشت و اب به کولر نمی رسید و چون فقیر بودند وسعشان نمی رسید
: |
بابی دوصفر هفت. تو بی سوادی این بابا که شکی نیست داداش. ولی شما هم بدون اصلش باتون هست نه باتوم. باتوم غلط مصطلحه
کس کش عوضی توگوه خوردی که این اراجیف راسرهم کردی مگه شهرشمالاس وگاسه که به قول خودت به مشت مرادگفتی مستاجرت راسرظهربفرست بالابکنم مشت مرادهم بگه چشم .فکرکنم حالت خوب نبوده داستان رااشتباه تعریف کردی شاید مشت مرادزنت تورامیکرده وتواشتباه تعریف کرده باشی.
میگما این مش مراد بکشه محلتونه
مگه تو جنده خونه زندگی میکنی.کونده جقی
پیشنهاد میدم این داستان رو بزارین تویه قسمت طنز biggrin