زیبای ساده (۱)

1394/12/19

مشغول بازی بود که موتورسواری نزدیک شد و پرسید نونوایی کجاست؟با کلمات و اشارات آدرس رونشونش داد،موتور سوار پرسید:می تونی با من بیای و آدرس رو نشونم بدی؟خودم باموتور برت می گردونم…
زیبای ساده گفت:باشه و سوار موتور شد…
به نونوایی که رسیدن،بسته بود،موتور سوار گفت:یه نونوایی دیگه بلدم،با من میای بریم اول نون بگیرم بعدش تو رو برگردونم؟
از اونجا که نه گفتن رو بلد نبود گفت:باشه…
موتور سوار اونقدر رفت تا وارد خیابونی شدن که بسیار خلوت بود،مغازه ها همه بسته بودن و عابری هم عبور نمیکرد…
موتورسوار برگشت و پشت سرشو نگاه کرد،خبری از ماشین یا موتور نبود…
به بهانه خاروندن پشتش دستش رو آورد عقب و شروع به بالا و پایین کردن روی کمرش کرد…
دستش رو طوری بالا و پایین می کرد که به جلوی زیپ شلوار کوچولوی ساده هم بخوره…
کم کم سرعت بالا و پایین کردن دستش رو کم کرد و خلاصه دستش رو روی زیپ شلوار کوچولو ثابت نگه داشت…
دوباره برگشت و پشت سرش رو نگاه کرد…باز هم خبری نبود…
خیلی آهسته و با احتیاط زیپ شلوار اون کوچولو رو با 2تا انگشت کشید پایین…
وقتی دید اعتراضی در کار نیست با خیال راحت دستشو برد تو شلوار و شورتش کوچولو…
دید باز هم از اعتراض خبری نیست…
با استرسی عجیب که ناشی از ترس و شهوت بسیار زیاد بود شروع به مالیدن کرد…
تو همین حالت اونقدر رفتن تا رسیدن به یه مکان متروکه…
موتور سوار دیگه طاقت نداشت و با عجله شلوار و شورت بچه ی زیبا رو که جز اطاعت کردن کار دیگه ای بلد نبود کشید پایین…
شلوار و شورت خودش رو هم کشید پایین و آلت بزرگش رو توی دستای کوچولوی اون قرار داد،بهش گفت بمال…بچه هم دودستی شروع به مالیدن کرد…
یه کم که گذشت گفت 4دست و پا بشین رو زمین،خودش 4 دست و پا شد و گفت اینجوری…
بعد بلند شد و بچه رو تو اون حالت قرار داد…
رفت پشتش و بعد از اینکه به آلت خودش و لای کون سفید و صاف بچه ی زیبا تف زد، کیرشو گذاشت لاشو خودشو تا جایی که ممکن بود چسبوند بهش…
داشت لذت می برد و حال می کرد،بعضی وقتا هم سرکیرشو میذاشت دم سوراخ بچه و یه کم فشار میداد…
کوچولو خیلی دردش میومد ولی از خجالتش هیچی نمی گفت…
چند دقیقه بعد کار موتور سوار تموم شدو شلوار و شورت بچه رو کشید بالا و نگاه به صورت زیبا و معصوم بچه کردو یه بوس از لبای خوشگلش کرد…
بعدش دست کرد تو جیبش و یه اسکناس بزرگ درآورد و بهش داد،بچه هم پولو گرفت و گذاشت تو جیبش…
دوباره سوار موتور شدن و برگشتن سمت محل…
یه کوچه مونده به اونجایی که سوارش کرده بود وایساد و گفت:بقیشو خودت برو که یه وقتکسی مارو با هم نبینه…
کوچولو هم قبول کرد و پیاده شد،موتور سوار گفت:مواظب خودت باش…
زیبای ساده بدون اینکه به موتور سوار نگاهی بکنه گفت: چشم و دوید طرف خونه…
نوشته: زیبای ساده


👍 1
👎 3
9001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

533023
2016-03-10 21:24:26 +0330 +0330
NA

دم‌ سوراخ بچه!!! جل الخالق ، تو دیگه آخرشی ، این اصطلاح رو از کجات درآوردی !؟ نه یه بار دیگه روش فکر‌کن ، مثلا اگه زن بود میشد ، دم سوراخ زنه !!! نه واقعا … موندم وی بهت بگم ، بهتره بگم ، لطفا ننویس ، یا فکر کن بعد بنویس …

0 ❤️

533147
2016-03-12 09:54:55 +0330 +0330
NA

ننویس کسمغز

0 ❤️