شاید قسمت بوده

1400/10/14

با سلام خدمت شهوانیان عزیز نه ادم جقی هسم نه خیلی حوصله دارم ک برام مهم باشه ک شماها چی فک میکنین ک راس میگم یا دروغ ولی خب همش راسته چیزی جز حقیقت نی

تا جایی ک یادم از بچگی منو سامان باهم بودیم چون همسایه بودیم منو سامان کلا 1 ماه اختلاف سنی داریم خلاصه بگم همیشه باهم بودیم باهم بزرگ شدیم همه جوره تحت همه چی باهم بودیم رفاقتمون خیلی بود هنوزم دلم براش تنگ میشه باورم نمیشه اون اتفاق افتاد

کم کم سنمون رف بالا و 17 سالمون شده بود و اون رل داشت و من نداشتم خیلی همو میخاستن اسمش پریسا بود و واقعا دختر بی‌نظیری بود همتایی تو خوشگلی نداش منم خدایی حالا چص نمیکنم اما رو بحث ناموصو اینا خیلی حساس بودم سامان هم خیلی بم اعتماد داش جوری ک اگ خودش نبود کاری واسه پریسا پیش میومد منو میفرستاد و من هم میرفتم کمکش مث داداشش بودم خدایی هیچ فکر خرابی نمیکردم در موردش نمیدونم این کصخلای جقی چجوری با ناموص خودشون نظر دارن اخه ادم چجوری میتونه ب زن داداشش یا رل رفیقش نظر داشته باشه منما منکه پشمام میریزه این داستارو میخونم
خلاصه بگم
6ماه بعد ک سامان رفته بود روستاشون خونه مادر بزرگش تنها بود خاب بوده و لوله بخاری مسدود میشه رفیقم تنها داداشم ک واقعا همیشه کنارم بود از پیشم میره

نمیتونستم باورم کنم این اتفاق میوفته مامان بابام وقتی رفتیم تشییع جنازش نگفته بودن بم همونجا ک دیدم انگار دنیا رو سرم خراب شد سنگ قبر رفیقمو دیدم نمیتونستم باورم کنم خلاصه پریسا هم اومده بود چون پریسا یک قومیت دوری داشتن با خانوده سامان. مامان هم ک پریسا رو دیده بود دهنش وا افتاده بود خلاصه چن وقت درگیر تشییع جنازه و اینا بودیم سوم هفتم این کصشعرا مامان من هم با مامان پریسا خیلی صمیمی شده بودن رفتو آمد پیدا کرده بودیم پریسا خیلی داغون بود بخاطر سامان دوسش داش ب هر حال ولی ب اندازه من داغون نبود من ی پسر مغرور بودم و اصلا ب کسی بهایی نمیدادم درسته ک رفتو آمد داشتیم اما من همچنان اونو مث دوس دختر رفیقم میدونستم هیچ چش داشتی بهش نداشتم خلاصه منم عازم خدمت شدمو اینا 2 سالی ک گذش مامانم اومد گف خیلی خب کارو بارت اینا همه درسته انشالله بریم دیگه واست زن بگیریم گفتم مامان من هنو 20 سالمه چی میگی تو گف عب نداره تو عقد باشین حیفه دختر ب این خوشگلی از دس بره گفتم مامان حالت خوبه اصلا کی هست طرف گفت پریسا قوم سامان اینا

منو میگی انگار یکی روم یک پارچ یخ خالی کرده بود باورم نمیشد گفتم مامان چی میگی گف با مامانشو باباش حرف زدیم از توهم خوششون میاد آرین میریم خاستگاری گفتم مامان من نمیتونم گف یعنی چی این دختر معرکه اس هم اخلاقی هم خوشگلی کسیو دیدی ب خوشگلیس گفتم نه مامان ولی این یکی نه نمیتونم بخدا نمیتونم مامانمم شروع کرد دعوا باهام ک چیه کسیو داری گفتم نه مامان با کسی نیسم اون رل سامان بوده مامان من چجوری اینکارو بکنم برم سره خاک سامان توک میدونی من هر جمعه سر خاک رفیقمم دیگ روم نمیشه برم سره خاکش
گف اینا همه کصشعره عب نداره خدا بیامرزش عشق بوجود میاد و از این کصشعرا یی ک ننه بابا میگن من همچنان میگفتم نه و فلان ک با یک گوه خوردی از بابام رو ب رو شدم

گفتم زندگی منه خودم تصمیم میگیرم من نمیتونم با این دختر زندگی کنم تو چشاش نگا میکنم یاد سامان میوفتم نمیتونم
بابام گف ببین کل خانواده پسندش کردن اون بچه هم دستش از دنیا کوتاه بود عیبی نداره کی بهتر از تو. دست غریبه بیوفته خوبه ‌‌؟
گفتم من ب اون فکر نمی‌کنم من نمیتونم خاهش میکنم اینکارو نکنین گف 3 روز دیگه قرار گذاشتیم میریم خاستگاری حرفی هم نشنوم منو میگی اشک تو چشمام جمع شده بود نمیتونستم باور کنم این اتفاق میخاد بیوفته

رفتم سره خاکش گفتم خودت ک دیدی سامان نتونستم جلشونو بگیرم من نمیتونم جلو مامان بابام وایسم منو ببخش رفیق جان
اون شب فرا رسید رفتیم خاستگاری پریسا زیباتر از همیشه یعنی انگار میگی خدا اینو نقاشی کرده از بس خوشگل بود من از شرم سرمو بالا نمیووردم ولی اون نگام می‌کرد منم فهمیدم
فرستادنمون تو اتاق ک حرف بزنیم رفتم گفتم بهش ببین هردومون میدونیم این از نظر حسی شدنی نیس پریسا من نمیتونم ب رفیقم خیانت کنم گف آرین اون دستش از دنیا کوتاه بوده بعدشم من 2تا خاستگار دیگه هم دارم ک پسر عموهامن اگ تو منو قبول نکنی من زندگیم تباه میشه آرین اون دوتا خیلی عوضین حرومزادگی ازشون میباره بابام نمیدونه ولی من میدونم چیکاز میکنن میدونم آرین ب رفاقتت وفاداری ولی اگه اینکارو نکنی من معلوم نیس چی ب سرم بیاد منکه نمیتونم با سامان ازدواج کنم اون مرده دیگه فکرکردی سامان دوس داره من اذیت شم شاید منو سپرده ب تو آرین خاهش میکنم بزار من مال تو بشم

من سرم تیر می‌کشید نمیدونستم چیکار کنم گفتم من یکیو میخایم ک عاشقش باشم عاشقم باشع تو زندگیم من نمیتونم تو چشات نگاه کنم پریسا

گف سامان راضی نیس من دست آدم عوضی بیوفتم اینو بت قول میدم تورو ترجیح میده ب هرکسی بیا و مرد باش قبول کن

منم دیدم چاره ای ندارم هم از ی نظر زندگی پریسا هم از نظر دیگه مامان بابام

خلاصه کارارو کردیمو مراسم عقد گرفتیم من تو 21 سال بودم اون 22 ی سال از من بزرگتر بود

عقد هم ک کردیم من چن شب نرفتم پیشش بخابم خودش مشکلی نداش من نمیتونستم دیگه فکو فامیل داشتن حرف در میووردن مجبور شدم برم

وقتی رفتیم تو اتاق من دراز کشیدم رو تخت پشتم بهش بود اونم لباس راحتی پوشید من هنو نتونستم قبول کنم ک زنمه خلاصه ما 3 4 سال تو عقد بودیم ک 25 سالگی عروسی کردم و رفتیم سره خونه زندگیمون یکم طبیعی تر شده بود برام اما هنو دسم بهش نخورده بود

کت شلوارمو در اوردم رفتم حموم برگشتم اون بعد من رف من رو تخت گرفتم خابیدم یهو ی دستی رو روی بدنم حس کردم بیدار شدم دیدم چسبیده بهم بیدار بود گف خیلی خوشتیپ شده بودی

وقتشه امشب مال خودت شم

من دیدم دیگ چاره ای نی بلاخره این اتفاق میوفته گفتم ب شرط اینکه چشمامو ببندی من نگا نکنم گف باشه رو سری از تو کشو داد بهم چشمامو بستم یهو
1
2
3
یهو گرمای لبشو رو لبم حس کردم کم کم منم بی حال شدم نمیفهمیدم چیکار میکنم منم همراهی کردم باهاش لباشو دیوونه وار میخوردم طعم عجیبی داش

دستامو چسبوند ب سینه هاش و معرکه بود خیلی خوب بود من میمالیدمشون

انداختمش رو تخت و جلوم لخت بود انفد حشری شده بودم هیچی نمیفهمیدم منم چشمامو باز کردم و واقعا قشنگترین چیزی بود ک جلو چشمم دیده بودم چقد ی آدم میتونه زیبا باشه

شروع کردم. ب خوردن کصش مث وحشیا کصشو میخوردم و چقد سفیدو تپل بود کصش.

اونم شلوارمو در آورد و شروع کرد ب ساک زدن خوب بلد نبود دندون میزد ولی بعدش خوب شد گفتم بخاب پاهاتو باز کن. کیرمو گذاستم لب کصش ‌(17‌سانت) و یواش یواش کردم بره داخل ک دیدم داره دردش میاد پردشو زدم و کیرم خونی بود ب تلمبه زدن ادامه دادم و ادامه دادم مث دیوونه ها تلمبه میزنم واقعا رو هوا بودم بهترین حس دنیارو داشتم اونم میگف افاییم محکمتر جرم بده دیوونم کردی واقعا دیونن شده بودم خیلی خوب حرف می‌زد موقع سکس منم تمام ابمو خالی کردم داخلش و کنارش دراز کشتم حس عجیبی داشتم ولی خب هرچی باشه اون عشقم نبود

خلاصه دوستان ماهه نزدیک 14 ساله داریم زندگی میکنیم و ی بچه 4 ساله داریم اما من هنو نتونستم درس تو چشما زنم نگا کنم من آدم عوضی نبودم از اول زندگیم ناموس پرست بودم خیلی رو این چیزا حساس بودم اما دیگ روزگار رقم خورد
اینجوری بگم ک همه چی ب خوشگلی و این چیزا نی دلت بها نده شدنی نیس

نوشته: Arian


👍 1
👎 5
8101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

851475
2022-01-04 08:31:41 +0330 +0330

مغز خرتو گاییدم آخه عن آقا 14 ساله ریدی تو احساسات اون دختر پاک و معصوم به خاطر کسی که الان استخوانهاش هم زیر خاک پوسیده؟؟ ریدی به زندگی خودت و اون زن بیچاره و خودتو و اونو از عشق محروم کردی واسه کسی که سالهاست مرده؟ اگه راست گفته باشی لیاقتت فقط خیانت زنته

3 ❤️

851493
2022-01-04 10:05:51 +0330 +0330

تف تو سوراخ کونت

0 ❤️

851496
2022-01-04 10:40:44 +0330 +0330

ناموس پرستی که میای از کس زنت اینجا ميگی؟؟؟؟ 🤣🤣🤣

1 ❤️

851514
2022-01-04 14:07:30 +0330 +0330

Dr.khas
دهنت سرویس پاره شدم😂😂😂😂😂🤩

0 ❤️

851520
2022-01-04 14:22:01 +0330 +0330

به نظرم داری اشتباه بزرگی میکنی

1 ❤️

851528
2022-01-04 14:55:21 +0330 +0330

Dr.khas همين را بگو‌…‌‌. هاهاها
حس کردم عین اون ملاها که با استارت اولین کلمه روزه خوانی شروع به گریه و زاری میکنند این هم داره اگر اشتباه ذکر نکرده باشم مرثیه سرایی میکنه 😀
در ضمن این داستان تکراری هست جالبه کسی متوجه نشد.

0 ❤️

851536
2022-01-04 16:11:00 +0330 +0330

داستان جالبی بود واقعا

1 ❤️

851544
2022-01-04 17:26:00 +0330 +0330

من به احساس شما احترام می گذارم‌، اما زندگی را با منطق باید ادامه داد. احساس کنار زندگی است، منطق اصل زندگی است.

0 ❤️

851616
2022-01-05 01:54:16 +0330 +0330

داداش اگه داستانت راست باشه باید بگم سخت در اشتباهی اتفاقا والدین جنابعالی ناخواسته بهترین انتخاب را برا شما کردن ولی شما پیاز داغشو زیاد میکنی تو خودت باید پیش قدم میشدی که نزاری یادگار و عشق رفیقت نره زن اون عوضیا بشه

1 ❤️

851729
2022-01-05 15:47:49 +0330 +0330

کوس خول جقی متوهم بی شرف بی ناموس کوس مغز
کسی که ۱۴ ساله ازدواج کرده میاد بگه رل؟؟؟ مارو ایسگا کردی بچه کونی؟
مطمئنم یه جقی متوهمی که فقط رو دوس دختره رفیقت کراش داری و اینا همه تراوشات مغز متوهم کوس ندیدت هست

0 ❤️