عمه زهرا

1402/10/03

اسمم سعید هست و ۳۲ ساله هستم . ماجرایی که مینویسم سال گذشته اتفاق افتاد . چند تا شغل عوض کردم تا بالاخره توی یه تالار بزرگ مشغول بکار شدم و بعد یه مسئول اجرائیات و مدیر داخلی و کارپرداز شدم . صاحب تالار حدود ۶۰ سال سن داشت و حوصله و اعصاب مشکلات را نداشت و بیشتر دنبال تفریح بود و همه دردسر ها را به دوش من انداخته بود . برای شب هایی که مراسم بود نیروی آقا و خانم کم داشتیم و من چند تا نیرو بکار گرفتم و باهاشون قرارداد نوشتیم ساعتی و بعضی تمام وقت کمک حال برگزاری مراسمات باشن . این وسط با زنی به اسم سپیده که ۲ سالی بود طلاق گرفته بود و جزو نیروهای خدماتی بود دوست شدم و یواش یواش کار رسید به حال کردن و با هم سکس کردن و دوستی خارج از ساعت کاری . یه عمه دارم به اسم زهرا ۷ سالی از من بزرگتره و شوهر داره و یه پسر ۱۳ ساله داره و شوهرش راننده بیابون هست . یه روز بهم زنگ زد و سراغ کار گرفت و گفت با این گرونی حریف خرج زندگی شوهرش نمیشه و کم میارن وسط ماه و چون از قدیم با هم راحت بودیم و رابطه خانوادگی داشتیم مرتب رفت و آمد و حتی مسافرت باهم رفته بودیم و شش دونگ و عیاق بودیم براش یه جا ردیف کردم که بیاد تالار پیش خودم و هم کار کنه هم به خونه زندگیش بتونه برسه .(کار تالار اکثر مواقع از غروب تا پاسی از شب هست) .بعد یه مدت سپیده به واسطه من با عمه زهرا دوست شد و با هم صمیمی شدن و رفت و آمد و دوستی داشتن . به کارای دوستم سپیده شک کردم و حس کردم داره جاده خاکی میره و خب به مزاجم خوش نیومد و یه شب بهش گفتم بعد اتمام کار میشه رفت خونه و با هم باشیم تا صبح؟ با هزار دروغ و کلک ردیف کرد و شب رفتیم خونه بعد از کار و بدون اینکه سکس کنم باهاش حرف را پیش کشیدم و قسم جون عزیزاش را دادم و گفت آره بعضی وقتا با فلانی هستم . گفتم من به گذشتت کاری نداشتم ولی انتخاب کن یا اون پسری که تازه آشنا شدی یا من؟ گفت صد البته تو و سکس کردیم و حین سکس چیزایی گفت که اصلا هوش از سرم پرید . گفت تو فقط روی من حساسی یا روی عمه خانمت که متاهل هست هم حساسی؟ گفتم چطور؟ گفت بماند و خواهش کردم و گفت قسم میدم بهش نگی من گفتم . قسم خوردم نگم و گفت با عمه زهرا من چند بار خوابیدم و لز کردیم و اون آوردم توی این کار . اول باور نکردم و گذاشتم پای نصیحت و سرزنش هام ولی گفت ثابت کردم چی؟ گفتم باشه ثابت کن جایزه داری و گفت باشه . دو روز بعد چت هاش را آورد که با عمه زهرا کرده بودن و کاملا مشخص بود با هم برنامه داشتن و دارن . هم تعجب کردم هم شوکه شدم هم ناراحت و گیج شدم . ولی واقعیت بود و سپیده برام این ماجرا را برملا کرد و نمیدونم چرا تنها که می‌شدیم یا حتی چت می‌کردیم بحث می رفت سراغ موضوع رابطه سپیده و عمه زهرا و من کنجکاو تر میشدم . ازش پرسیدم چطوری آخه ؟ چی شد که با هم لز کردین و توضیح داد با یه دوستای خانم عمه زهرا که مهمونی تولد خانوادگی داشتن دو سه تا پیک مشروب میخورن و شب برای اینکه زهرا به سپیده میگه شوهرم بار برده و تنهام و بیا پیشم سپیده میره پیشش خونه عمه زهرا و بعد دوش میگیرن دوتایی و عمه زهرا موقع خواب با سپیده ور میره و میگه سخت نگیر و دوتایی یه کم داغ هم بودن سر مشروب و عمه زهرا سپیده را راضی میکنه و میماله و میخوره تا ارضا بشه و از بعدش دیگه دوستی شون با سکس هم همراه میشه .نمیتونستم باور کنم تا اینکه یه بار سپیده یه عکس کوس واتس اپ برای من فرستاد و گفت چطوره؟ و من گفتم قشنگه و خوردنی و نوشت
کوس عمه خانمت هست و خخخخ و استیکر شکلک . توی دلم یه چیزی کنده شد و با چشم دیگه دوباره نگاه کردم . کوس بود از نوع تپل کلوچه و چوچوله کوچیک و تمیز و بی مو . گفتم بازم داری عکس؟ گفت نه و بهم گفت ما در ماه دو سه بار میریم با عمه خانمت بهم حال میدیم…بهش گفتم چرا گفتی بهم سپیده؟ گفت حس کردم فقط به من این وصله را چسبوندی که وقتش بشه دیگه دست خودم نیست و خواستم بدونی دور و برت چه خبره . گاه و بی گاه عکس که سپیده داده بود را نگاه میکردم . لعنتی مشخص بود چقدر حریفه و چقدر مست هست . از سپیده پرسیدم دیگه چی میدونی از عمه زهرا؟ گفت منو اون بخوایم کسی را بهم میگیم و بهش گفتم ردیف کرد با فلان مرد برم خونشون و حال کنم و اوکی کرد که بتونیم بریم حال کنیم . گفتم خودش هم داد به طرف؟ گفت نه فقط من دادم و دوروز بعد لز کردیم دوباره و خیلی سراغ اون مرد را گرفت و فهمیدم دلش رفته باهاش حال کنه . احساسات بدی سراغ من اومد . حالم از همه بهم می‌خورد. حس میکردم عجب بساطی و چرا آخه اینجور و چرا همچین و… تصمیم گرفتم به عمه زهرا غیر مستقیم بگم حواسم بهش هست تا یه گند کاری بالا نیومده . یه شب بعد مراسم بهش گفت عمه جون میرسونمت خودم و با اسنپ نرو و توی راه مودبانه غیر مستقیم بهش گفتم آمار دارم ازش و میدونم پاش میلنگه و میدونم دوست داره شیطونی کنه . اول انکار کرد بعد فحش داد بعد گفت پیاده م کن بعد با التماس رسوندمش درب خونه قهر کرد و رفت . ده دقه بعد سپیده پیام داد خیلی نامردی و رفتی گفتی به عمه ت من چی گفتم؟ قسم خوردم من بهش نگفتم تو گفتی و از حرکاتش و دوربین ها و بقیه پرسنل چیزایی شنیدم . ولی عمه زهرا رکب زده بود و یه دستی زده بود به سپیده و اونم بی خبر لو داده بود خودش را . خلاصه تا نصف شب بحث و چت و دعوا و بالاخره قهر سپیده با من و عمه و قهر عمه با من و سپیده و فردا شب سپیده نیومد سر کار و گوشی خاموش کرد و بعدم پیام داد تسویه کنین با من و نه میام و نه دیگه من نه دیگه تو . عمه زهرا گفته لو میدم تو را چون منو لو دادی و دیگه من اونجا بیا نیستم . من سپیده را هیچ جور نتونستم قانع کنم که درصدی خودش هم مقصره . منم مقصر بودم ولی من اسم نیاوردم از کسی و خلاصه سردرد بدی شد ماجرا . بعد چند روز با هر در به دری بود با عمه آشتی کردم و براش کادو گرفتم و از دلش در آوردم . بعدش سعی کردم حرفام را اصلاح کنم و به عمه بفهمونم قصد من دادن آلارم بوده نه سرزنش و آتو گرفتن و خواستم هوشیار باشه و سوتی نده . بعد از اون موضوع عمه زهرا دیگه بی خجالت راحت بهم میگفت اگه برام حرف در نمیاری میخوام برم تولد فلان خانم اگه بهم متلک نمیگی امشب فلان دوست گفته مشروب میاره تالار و دوتا شات میخوام بزنم و… یواش یواش عمه زهرا باهام بی رودربایستی شد . یه شب مشروب خوبی خواهر صاحب مراسم بهش داده بود و مست کرد یه کوچولو و با هر بدبختی بود جمع و جور کردم قضیه را و بردم رسوندمش خونه و اونشب حرفایی زد که به فکر فرو رفتم . میگن مستی و راستی انگار واقعیته و توی راه نصیحتش کردم مشروب نخوره و با این کارا یهو سوتی میده و شوهرش پیله میکنه نمیزاره بره سر کار و… اونم درد دلش تازه شد و گفت شوهر هفته ۲ شب بیاد اینم بکنه یا نه و محبت هم هیچ و با هم سازش نداریم و فقط تحمل بابت پسرم و تازه اونم دنبال خودش میبره سرکار تابستون ها و مواقعی که مدرسه نداره بچه و سهم من تو این زندگی شده تحمل و تحمل و سوختن و ساختن و دم نزدن و حسرت و… گذشت یک طرفه و… دلم سوخت براش و بهش گفتم باشه درست میگی ولی اینکارا هم شر هست و یهو یکی مثل سپیده که پروندی رفت میره لو میده و شر بپا میشه. گفت چیه ؟ دلت پیشش هست؟ خوب حال میداد؟ مزه کرد بهت میکردیش؟ حالا فکر کردی از من آتو داری ؟ حالا که چی مثلا؟ فرض کن من هر کاری کردم
حتما یه چیزی بوده و لازم بوده و تو چه میدونی و چه میفهمی و فکر کردی چه خبره ؟ و…منم ساکت شدم و دیدم عصبی شده موقع پیاده شدن دست گذاشتم رو شونه ش و توی ماشین ازش معذرت خواهی کردم و بغل کردیم همدیگه را و اون گردن منو بوسید و مکید و گفت جووون چه داغی و خندید و پیاده شد و رفت . من همه چیزو پای مشروب و دلخوری ها گذاشتم . ولی از فردا یه حس دیگه بین ما بود . انگار دوتایی دلمون می‌خواست با هم سکس کنیم ولی هر دو جرات گفتنش را نداشتیم . من دلم را به دریا زدم و یه بار عکسی که سپیده برام فرستاده بود را بهش نشون دادم و گفتم ببین اینو میشناسی؟ نگاه کرد توی گوشی و گفت بی شعور و خندید و رفت سر کارش و آخر شب بهش گفتم شوهرت هر شبی نبود بگو بیام پیش هم باشیم. گفت باشه خبر میدم . دوست داشتم عمه زهرا را از نزدیکتر باهاش باشم . این حس دو طرفه بود و بعد بهم گفت اونم میخواسته دلش ولی چون بزرگتر بوده و فامیل بودیم و خانم بوده خجالت کشیده . یه پنجشنبه بهم گفت گل پسر شوهرم با پسرم بار میبرن راه دور و دو روز نیستن و میای امشب خونه ما؟ این همون چراغ سبز بود که دلم میخواست . گفتم ای به چشم . فقط خودتو خسته نکن که خوابت ببره زود و بشینیم پیش همدیگه تا صبح و اونم گفت چشم فقط اگه دلخور نمیشی ۲تا شات بزنم از مشروب صاحب مجلس و گفتم باشه بزن ولی حیثیت ما را نبری ها . دل تو دلم نبود . اون مراسم قدر یکسال به چشم من طول کشید . ولی بالاخره تموم شد و رفتیم با عمه زهرا خونشون . از راه که رسیدیم گفت من برم دوش بگیرم و قسم ميخورم که میدونست میخواد پاهاش را بالا بگیره . کاملا عادی جلو من حوله برداشت و رفت شیر آب حمام را باز کرد تا آب داغ بشه و بعد چند دقیقه که توی حمام بود و مشخص بود شیو کرد بهم گفت گل پسر میخوای دوش بگیری حمام داغه ها و یه دقه بعد با یه حوله اومد بیرون و گفت آب را نبستم برو دوش بگیر و راحت باش . نفهمیدم لباس ها را کی در آوردم و رفتم توی حمام و از قصد شورت خودش را آویز کرده بود به دستگیره درب حمام از داخل و بهم گفت ژیلت میخوای بدم بهت؟ گفتم نه تازه شیو کردم . فقط سریع شستم بدنم را تمیز و دو دقیقه بعد اومد پشت در حمام و گفت ببخشین سعید جون شورت من نشسته است یهو دستش نزنی؟ و یادم رفت بشورم . فهمیدم که اونم بد جور میخواد دلش و گفتم من برات میشورم و گفت نه زشته و زحمت میشه و آبرو من میره بس توش لکه هست . منظورش آب شهوتش بود که به شورتش لکه انداخته بود . گفتم نه نگاه نمی‌کنم و میشورم . گفت شرمنده بخدا شورتم را شستی بیارش ها نمیشه تو حمام بمونه پسرم ببینه . غیر ارادی شورت سبز فسفری که مال عمه بود را بو کردم و بویی جز شهوت نمی‌داد و مشخص بود اونم با خودش فکرایی کرده که منم کردم . بهش گفتم حوله میاری برام و دیدم یه حوله کوچیک آورد و گفت ببخشین این مال مهمون هست . حوله را گرفتم از پشت در و حس و حالم را نگم که دقیق نیم خیز بودم برای همه کاری . اومدم بیرون و دیدم با همون حوله حمام داره دور خونه میچرخه و وسایل را مرتب میکنه . بهم گفت عافیت باشه و بهت نمیاد کیرت اینقدر باشه و خندید . خندیدم دلم هم یه حالی شد . گفت سپیده را چند بار کردی و من با حوله که فقط دور کمرم را گرفته بود گفتم همون قدری که تو باهاش لز کردی و گفت ما زیاد لز کردیم و منم گفتم منم زیاد کردمش . گفت خیلی گشاد بود مگه نه؟‌ خیلی داده بود و خندید ‌. گفتم آره درسته . گفت سعید ببخشین منم قصد نداشتم سپیده را بپرونم بره و هم بابت کار هم عشق و حال بهت فشار بیاد . گفتم فدای سرت . گفت بیا اتاق خواب تا سشوار بدم موهاتو خشک کنی .توی اتاق خواب گفت بشین روی تخت تا سشوار کنم موهاتو و منم نشستم و از کشو سشوار را در آورد و روشن کرد و با شونه موهام را خشک کرد و حین خشک کردن گفت بعد رفتن سپیده چیز تر تمیز کردی یا نه؟ گفتم نه . گفت آخی ببخشین تقصیر من شد . بهش گفتم موهات را من سشوار کنم؟ گفت چرا که نه و بلند شدم و اون نشست لبه تخت و موهاش را از بغل سشوار کردم و شونه کشیدم و خودش حوله را کنار زد از روی سرش و باز کرد بالا تنه را تا قشنگ ببینم . گفت پسر کی تو اینقدر کیرت گنده شد ؟ گفتم مگه مشخصه؟ گفت آره از روی حوله هم مشخصه و خندید . بی اختیار ره حوله را با یه دستم باز کردم و انداختم بیرون و گفت بی حیا شدی ها و خندید . گفتم تو چند تا دوس پسر داری؟ گفت با خودت روی هم یکی و خندید . موهایش را که کامل خشک کردم گفت میدونم چته سعید و درک میکنم . میخوای کاری بکنی؟ گفتم آره ولی خجالت میکشم . گفت میخوای لامپ را خاموش کنی راحت باشی؟ گفتم نه . گفتم اجازه هست و گفت راحت باش . فقط مراقب آبش باش توم نریزی حال دردسر ندارم . زانو زدم لبه تخت و پاهاش را بالا گرفتم و کمرش را رسوندم به تخت و پاهای سفید و تپل ش را تا جایی که میتونستم بالا گرفتم و بوسیدم همه جای رون هاش و کوس و کونش را اونم با دوتا دستش سینه ها بزرگش را نگه داشته بود و سعی می‌کرد نگاه کنه من چطور سر میکنم لای پاش و همون کوس که عکسش را دیده بودم بالاخره از نزدیک لمس کردم . بوی کوسش عالی بود بوی تمیزی و تازگی میداد و بی اختیار زبون زدم زیر چوچوله ش و مکیدم و ناله ش را در آوردم و از بالا تا پایین هر دوتا سوراخ را لیس میزدم . مشخص بود این کوس کارش را بلده و از بچگی ش گذشته و خودش دیگه برای خودش اینکاره است . آب شهوت عمه میومد و ناله ش به هوا بود و منم همه جوره لیس میزدم و تا نزدیک لرزش و قلقلکش بود میچرخوند کمرش را و منم قطع میکردم که زود آبش نیاد و حسابی حال بیارمش . یه ربع خوردم و بعد روی تخت خوابیدم و نشست دهنم و 69 شدیم و اونم ساکی زد که هرگز تجربه ش را نداشتم . کیر و خایه هامو با لب میمکید و زیر تخمام را تا حد سوراخ کونم لیس میزد و منم متقابل براش،ساک میزدم و لبه ها کوسش که باز باز بودن را میمکیدم و زبون توش میکردم و دوتایی ناله و قربون صدقه و تایید لذت و بعد ده دقیقه عمه زهرا گفت بذار بشینم اول خودم روی کیرت و نشست و کیرم را راحت کرد توی کوس لیز و داغش و تا ته جا داد و خم شد سینه هاش را بمکم و ریز کمر میزد و حرفای سکسی میزد دیگه کوس خواستی به خودم بگو و حیف این کیرت که بره کوس امثال سپیده و ناله و آه و منم محکم دور کمر تپل ش را گرفته بودم و کمکش میدادم کمر بزنه و سینه هاش را به نوبت میخوردم . ده دقیقه نشده بود که عمه زهرا محکم کمر زد و حرکاتش تندتر و خشن شد و جوووون جووون کرد و لرزید و بدنش منقبض شد و بی حال افتاد روی من . بلندش کردم بعد چند لحظه و ازش خواهش کردم برام حالت داگی بشه و اونم خیلی دقیق داگی خوابید جلو من و پاهاش را باز گذاشت و گفت توش نریزی مراقب باش و من جوری محکم کردم که ناله هاش را دوباره شروع کرد و گفت آب کیرت را میخوام بیارش برام و سعی می‌کرد سر جایی که داگی قمبل زده بود محکم بمونه تا من هر جور دوسدارم بکنم و آبم را بیارم . آبم که خواست بیاد گفتم کجا بریزم گفت روی کونم و منم روی کمر و کونش آبم را آوردم و ریختم . حس خجالت داشتیم دوتایی ولی پاک کردیم و بعد دوباره رفتیم توی بغل همدیگه و تا صبح ۲ بار دیگه کردیم و همه حالی بهم دادیم . ماجرا ما به اینجا ختم نشد و قضایا دیگه هم بود که بعد مینویسم .

نوشته: سعید


👍 70
👎 12
134801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

963668
2023-12-24 23:48:36 +0330 +0330

به نظرم کاملا واقعی بود

3 ❤️

963669
2023-12-24 23:51:47 +0330 +0330

عیییی عمه زهرای کون بزرگ من با نزدیک پانزده سال اختلاف سنی همیشه کیرم واسش شق بود

1 ❤️

963678
2023-12-25 00:20:25 +0330 +0330

نوش جونت

1 ❤️

963692
2023-12-25 01:08:58 +0330 +0330

آفرین، بیشتر بکنش

1 ❤️

963702
2023-12-25 01:41:50 +0330 +0330

عمت نگفت #حریفت_منم

3 ❤️

963712
2023-12-25 02:21:25 +0330 +0330

یه همچین داستانایی روضه ی ما میلف بازاس
میخونیم و گربه میکنیم 😂

4 ❤️

963715
2023-12-25 02:39:41 +0330 +0330

میگم کمر تپل چجوریه…🤣🤣🤣🤣

0 ❤️

963721
2023-12-25 04:22:05 +0330 +0330

خوب بود حس واقعی بودن رو القا میکرد

0 ❤️

963747
2023-12-25 10:24:16 +0330 +0330

ای کاش ب لز هم ادامه بدی و اونی ک باعث این رابطه شد هم باز اضافه کنی

0 ❤️

963752
2023-12-25 11:09:54 +0330 +0330

ما که حسود نیستیم نوش جونت
خدا نصیب کنه ازاین کسای باد اورده

1 ❤️

963767
2023-12-25 16:38:33 +0330 +0330

کس عمت.

0 ❤️

963772
2023-12-25 17:29:41 +0330 +0330

کیرت نفر بعدی تو کس عمه زهرات

0 ❤️

963774
2023-12-25 17:37:49 +0330 +0330

نفر بعدی منم کیرم تو کوس و کون عمه زهرات 😂 👋

1 ❤️

963777
2023-12-25 18:23:16 +0330 +0330

خوب خواهر بابات بگاه
کسکش هرشب مامانت میکنه

0 ❤️

963795
2023-12-25 23:07:26 +0330 +0330

ایول

0 ❤️

963889
2023-12-26 10:29:16 +0330 +0330

بابا قهرمان
واقعا چقدر خوب شد نذاشتی عمه ت به شوهر عمه ت خیانت کنه.
خخخخخخ
اوسکل پلشت

0 ❤️

963919
2023-12-26 17:28:51 +0330 +0330

یکی میگفت هر کی را میشه کرد فقط باید در زمان مناسب و در مکان مناسب باهاش تنها بشی

0 ❤️

963936
2023-12-26 19:06:31 +0330 +0330

راست و دروغش رو نمیدونم ولی حسابی کیرم راست شد

0 ❤️

963963
2023-12-26 23:26:37 +0330 +0330

تا اونجاش خوندم که عمه بخاطر اینکه گفتی حواسشو جم منه قهر کرد
بعد بجای اینکه اون بیاد خایه مالیتو کنه که مبادا بگاش بدی
توعه کونی رفتی منت کشی و کادو بردی تا آشتی کنه
ینی خاک برسر بیشعورت که حتی تو فانتزیاتم میخوای کوچیکت کنن و حتی تو تخیلاتت خاک برسری
باقی داستانم با همین تبلتم تو کون تو و کص عمت
چاقال

0 ❤️

963973
2023-12-27 00:27:52 +0330 +0330

شربت نخوری پس نتیجه می گیریم داستان دروغه 😁

0 ❤️

964776
2024-01-01 22:08:38 +0330 +0330

گوه خوردی.همین کافی بود نمیخواد دیگه بنویسی با اون را را نوشتنت. عمه را بردم سپیده را دیدم واسه هر دوشون ریدم. کص عمت اصلا

0 ❤️

965588
2024-01-07 09:31:57 +0330 +0330

قشنگ بود

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها