مرجان عمه من

1402/05/28

سلام بیژن ۳۳ ساله و ساکن شهرستان … از استان … هستم . بی مقدمه فقط بگم این خاطره را مینویسم تا ذهن خودم هم سبک بشه از احساسات مختلف و دوسداشتم بیان کنم تا مخ من آروم تر بشه . شغلم کارمند یه شرکت هستم و عصر ها تایم آزاد زیاد دارم و میرم ورزش و پیاده روی و پینگ پنگ و ورزشهای سبک آماتور . یکی از عمه هام تقریبا دو تا خیابون با ما فاصله داره خونشون و اسمش مرجان هست و از من ۵ سال بزرگتره و شوهر و بچه داره . دو سه بار حین پیاده روی و قدم زدن توی پارک اون منطقه و حوالی خونه عمه مم متوجه شدم عمه مرجان میاد بیرون توی پارک و با تلفن حرف میزنه و حدس زدم که دوس پسر داره و خونه نمیتونه لاس بزنه و میاد پارک و جاهایی که خونشون کسی متوجه نشه . ما با هم بزرگ شدیم و با هم بگو بخند داریم ولی شوهرش بد اخلاق و گیره و همه ش اذیتش میکنه و خوب بخاطر اخلاق بد شوهرش همه فامیل باهاش کمتر رفت و آمد دارن . دفعه سوم وقتی دیدم عمه مرجان داره با تلفن حرف میزنه مجدد داشتم توی همون پارک بزرگ اون حوالی نرمش میکردم ولی عمه به قدری درگیر بحث بود که متوجه اطرافش نبود و مرتب راه میرفت نقاط کم تردد پارک و مشخص بود داره مشاجره تلفنی میکنه . رفتم توی نخ عمه و نشستم پشت شمشادهای پارک تا ببینم چقدر حرف میزنه و بعد چند دقیقه قطع کرد و روی یه نیمکت نشست و رفتم که باهاش شوخی کنم و بگم چه خبره که دیدم داره گریه میکنه . منو که دید خواست وانمود کنه چیزی نیست . گفتم چی شده و نگفت و الکی گفت با شوهرم نمیسازیم و همش دعوا داریم میام پارک و قدم میزنم و… بعد که حرف زدیم و موضوع بحث را عوض کرد عمه مرجان و وقت خداحافظی گفتم بریم خونه ما تا آشتی کنین و بعد خودم میرسونمت خونه ولی قبول نکرد و گفت قول بده به کسی نگی چی دیدی چی گفتم و دست دادیم و موقع خداحافظی گفتم کاری از ما ساخته بود بگو و بای . دو سه روز بعد باز عمه را دیدم که با تلفن داره توی همون پارک نزدیک خونه شون حرف میزنه و باز مشخص بود مضطرب و عصبی هست و توی دنیای خودشه و به اطراف توجه کمتری داره . رفتم جلو و این دفعه داشت فحش میداد که نزدیکش رسیدم منو که دید بغضش ترکید و تلفن را قطع کرد و باز گریه کرد و هرچی خواهش کردم چیزی نگفت . گفتم بریم خونه ما استراحت
کنی؟ گفت نه یه کافی شاپ نزدیکه بریم یه کم حرف بزنیم ؟ رفتیم و جون همه را قسم داد که اگه کسی بفهمه خودش را میکشه و شر براش درست شده و اول درست نگفت همه چیز را ولی یواش یواش که دید من ساکتم و فقط گوش میکنم و سرزنش نمیکنم و فضولی تو کارم نیست و میگم از من کمکی بر میاد ؟ گفت شوهر دوستم مزاحمم شده و میخواد که برم پیشش و باهاش بخوابم . گفتم خب به شوهرت بگو به دوستت بگو به دادگاه پاسگاه یا حتی میخوای من برم جلو و بزنم توی دهن شوهر دوستت؟ گفت نه نه نه و نمیشه و باز اشک از چشاش در اومد… گفتم همشو بگو بفهمم میشه چه کمکی کرد و عمه مرجان گفت که یه دوست پسر داشته که قبلا دوست بودن و رفته با دوست عمه مرجان که اسمش معصومه بوده هم دوست شده و حال کردن با همدیگه و شوهر معصومه از طریق چت ها توی گوشی معصومه فهمیده ماجرا چی بوده و گیر داده تو زن منو گولش زدی بردی دوست پسرت بکنه و هم لو میدم هم شکایت میکنم هم بیچاره ت میکنم . گفتم حالا همش همینه ؟ خجالت خجالت گفت جون کی و کی و کی و ارواح فلان و فلان به بابات نگی و اصل ماجرا را گفت که بخاطر بی مکانی با دوست پسرش میرفتن خونه معصومه اینا و بعد یه مدت که میگذره سه تایی هم با هم حال میکردن و بعدش معصومه هم دوست پسر پیدا میکنه و حتی ۴ تایی هم با هم حال کردن ولی شوهر معصومه فقط یکی از حال کردنهای ۳ تایی را میدونه و تقصیر دوست پسر عمه مرجان بوده که بی هوا پیام میداده همش و یه بار هم توی چت ها به معصومه گفته بوده ردیف کن تا بیایم سه تایی مثل اون روز حال کنیم و معصومه هم مجبور شده جوری حرف بزنه که شوهرش شر بپا نکنه و تقصیرها افتاده گردن عمه مرجان و بهتره همین جا یه جور کش دار نشه قضیه تا گند خیلی کارهای دیگه در نیاد . هم متعجب شدم هم عصبی هم ناراحت هم غیرتی و … اما خب کاری بود که صورت گرفته بود و میدونستم شوهر عمه مرجان بویی ببره حتما میزنه میکشه و طلاقش میده و شر به شر اضافه میشه و واقعا موندم چی بگم و چه راه حلی بدم و اصلا مخم نمیتونست تحلیل کنه همه را با هم و موندم چی بگم . بهش گفتم عمه حالا چی میگه شوهر دوستت؟ گفت چند مدته درگیریم و تا از کار میاد تلفنی مزاحم میشه و گفته جواب ندی میام جلوی خونه و آبروت را میبرم . گفتم دردش چیه ؟ چیزی میخواد ؟ گفت میگه باید بکنمت جلوی شوهرت تا بفهمه زنش جنده است وگرنه میرم شکایت میکنم . گفتم خب عقل خودت چی میگه؟ گفت یواشکی با معصومه مشورت کردیم و گفت که بزار بکنتت تا اروم‌ بشه و خودش هم شریک جرم بشه و حداقل شکایت نتونه بکنه . گفتم تو چی گفتی؟ گفت من حرف ندارم ولی نه میتونم به شوهرم بگم‌ نه میشه تنها برم پیشش و یهو کاری دستم میده یا فیلم میگیره از من و شر بپا میکنه . بعد این حرفا گفتم بازم فکر میکنیم یه برنامه میریزیم و رفتیم . عمه پس فردای اون روز که همه چیز را گفت واسه من بهم زنگ زد بیا ببینمت و با ماشین رفتم دنبالش و خیلی حرف زدیم و گریه کرد و تهش گفت تو یه کار بهت میگم و نه نیار و لطفت را جبران میکنم . گفتم چشم و بگو چه کمکی از من میاد ؟ گفت با معصومه حرف زدم و گفتم به تو گفتم و معصومه گفت همراه خودت بیارش و توجیه ش کن که قراره شوهرم بکنه و تموم بشه همه چیز و همگی یه نفس راحتی بکشیم . اول گفتم از کجا معلوم نقشه نباشه؟ شر بیشتر نشه و…؟عمه گفت تو برادر زاده منی و حتی حرفی بشه میشه دفاع کرد و یا آره یا نه؟ خواستم نه بیارم ولی دیدم بد گیری زده و گفتم باشه به شرطی که همین یه بار باشه بریم تمومش کنی .عمه گفت باشه و دو سه تا بوس از گونه هام کرد و گفت تو فرشته نجات من شدی و لطفا یا فقط مثل یه آدم غریبه بی روح و مغز و اعصاب و بدون تعصب منو همراهی کن و یا اگه نمیتونی بگو تا برم دنبال کسی دیگه و گفتم باشه هر چی تو بگی همون کار انجام میشه . زنگ زد به شوهر معصومه و گفت کی بیایم و چک چونه زد و اتمام حجت کرد که دفعه اول آخر هست و تموم بشه همه چیز و بحث کردن و قرار شد پس فردا عصر ما بریم پیش شوهر معصومه خونشون و اون مشخص بود میترسه جای دیگه قرار بزاره و از حرفاش مشخص بود تهش آدم عوضی و ترسو و دیوونه و خل وضعی هست .بعد هماهنگی عمه با شوهر معصومه که اسمش شهریار بود منم با عمه حرفاش را زدیم و گفت که میخواد چیکار بکنه و من چیکار باید بکنم . پس فردا عصر سر ساعت منو عمه مرجان رفتیم خونه معصومه اینا و در را که باز کرد دیدیم خود معصومه اومده استقبال و شوهرش هم توی حال نشسته داره عرق میخوره . رفتیم داخل و شاید حدود نیم ساعتی بحث و کلنجار و داد و بیداد کردیم و بعد از اینکه شهریار شوهر معصومه فهمید من بچه برادرش هستم و غریبه نیستم و مرجان عمه ی من هست یه کوچولو کوتاه اومد و گفتیم همگی گوشی ها را خاموش کنیم بزاریم روی میز که بقیه ببینن و کسی فیلم نتونه بگیره و آتو دست کسی نباشه و نهایتش شوهر معصومه راضی شد که عمه مرجان یه کوس جلوی من بهش بده (بجای کسی که زنش داده بود به دوست پسر قبلی عمه مرجان) و دیگه همه چیز تموم بشه و کسی نتونه بره جایی چیزی را تعریف کنه و آبروی کسی را ببره . شوهر معصومه یه کم کله ش بابت الکل داغ شد و شروع کرد راه اومدن و اوکی دادن و معصومه هم امان نداد و‌ لباسهای عمه مرجان را شروع کرد به درآوردن از تن عمه و میگفت نگران نباش شوهرم مهربونه و بزار حال کنه و… شلوار و شورت عمه را درآورد و منم طبق حرف عمه مرجان قرار شد که ساکت باشم و بزارم به روش خودش این ماجرا را تموم کنه . هیکل عمه مرجان سفید بود و حسابی به خودش رسیده بود و کوس و کونش کاملا بدون مو بودن و دفعه اولی بود که لخت کامل من دیدم عمه را و شوهر معصومه هم گفت نمیشه که ما لخت بشیم شما نشی و لباس در بیارین و منم محض احتیاط گفتم باشه ولی بریم اتاق خواب و من هم لخت شدم و معصومه هم لخت شد با شورت و سوتین و عمه شروع کرد به ساک زدن برای شهریار و معصومه هم سعی میکرد به عمه مرجان ور بره و بخورتش که آماده ش کنه تا شوهرش بکنتش . کیر شهریار شق نمی شد و من هم اصلا حال خوبی نداشتم ولی اصرار شهریار بود و ما ۳ نفر تحمل می کردیم تا دق دلی خودش را خالی کنه و ماجرا تموم بشه .شهریار عمه مرجان را به کمر خوابوند و پاهاش را بالا گرفت و به زنش معصومه گفت بشین دهن دوست جنده ت تا از کوس کونت که کیر دوستش رفته توش بخوره و بگه گوه خوردم و معصومه هم که کون تپل و سفید و بی مویی داشت بدون معطلی شورت و سوتین را در آورد و نشست دهن عمه مرجان و شهریار هم شروع کرد لیس زدن کوس عمه که سفید و قلمبه بود و مرتب میگفت این کار را کردم تا بفهمی مزه غلطی را کردی و با دستش به کیر خودش ور میرفت تا شق بشه و تا کیرش بلند شد و زنش دهن عمه نشسته بود بی ملاحظه و اطلاع تا ته کرد توی کوس عمه مرجان و من از پشت سر شوهر معصومه میدیدم که بی رحم و بی احساس و از عصبانیت محکم میگاد کوس عمه مرجان را و سوراخ کون عمه مرجان را هم گاهی ور میرفت و میگفت کون هم باید بدی جنده خانم امروز و میگفت مرجان خیلی جنده و گشادی و به زنش هم میگفت معصومه سوراخ کونت را خوب ببر نزدیک دهنش و بزار بخوره تا مزه گوه را بچشه و عمه همزمان به جفتشون حال میداد . منم فقط ساکت بودم و نگاه میکردم و عین کاری که عمه خواست را با هزار فشار احساسی منفی که روی من بود انجامش میدادم . بعد چند دقیقه به عمه گفت به شکم بخواب و معصومه هم پاهاش را جلو دهن عمه بالا کرد تا عمه براش ساک بزنه و شهریار هم با یه توف که انداخت به سوراخ کون عمه تا تهش را فرو کرد توی عمه مرجان و محکم میکردش و گفت کیرم اگه کثیف شد میدم لیسش بزنی و عمه مرجان فقط حال میداد و صداش در نمیومد تا بالاخره آب شوهر معصومه اومد و ریخت توی کون عمه مرجان و سریع بلند شد و گفت پاشو گمشو برو زنک جنده و دیگه نبینمت و توی کمتر یه دقیقه لباس پوشیدیم و بدون هیچ حرفی از خونه معصومه اینا اومدیم بیرون . عمه توی ماشین چند دقیقه بدون حرف گریه کرد . بعد گفت منو برسون خونه . شب بهم پیام داد حالم خیلی بده یه کم دلداریش دادم و گفتم روش خودت بود و من فقط گوش کردم چی میگی و کمک دادم اونی بشه که تو میخوای. فردا صبح زود بهم پیام داد صبح شوهرم نیست بچه هم مدرسه است بیا کار باهات دارم . صبح اول وقت مرخصی ساعتی گرفتم و رفتم پیش عمه مرجان و زمانی که رفتم داخل خونه حس کردم عمه خیلی حالش بده . پرید بغلم با لباس خوابی که تا زانوهاش بود و شب قبل که پوشیده بود هنوز تنش بود و کلی از من تشکر کرد . خواستم برم گفت بشین کار دارم باهات و روی مبل که نشستم اومد کنارم نشست و خیلی تعریف از من کرد و بعد گفت بوی گند کیر و دهن الکلی مرتیکه شهریار پدرسوخته شوهر معصومه جنده از توی دهنم نمیره و با اینکه دوش گرفتم انگار بدنم هنوز بوی اونا را میده و دستش را کشید جلوی من لای کوسش و بو کرد و گفت فکر کنم کوس من بوی کیرش را گرفته و حموم کردم خیلی شستم ولی نرفته هنوز انگار و تا اومدم دلداریش بدم دستش را که کشیده بود لای درز کوسش را آورد جلوی دماغ من و گفت ببین بوی بد میده کوس من و منم دستش را بو کردم . وای بوی شهوتش بود بویی بود که کاملا مشخص بود از بوهای جنسی هست و به بینی من بوی ناز و توپی میداد و منم گفتم نه بوی بد نمیدی . گفت الکی نگو‌ من خودم حسش میکنم بوی بد را و من گفتم بهت سخت و بد گذشته و وسواس فکری هست و بوی بد نمیدی . گفت واقعا؟ گفتم آره . گفت دیروز تو دلت خواست بکنی توی معصومه؟ گفتم نه . گفت چرا؟ گفتم لاشی بودن زن و شوهر و بدم اومد از هر دو و متنفرم از جفتشون . گفت اصلا دلت سکس نخواست ؟ گفتم با معصومه نه . گفت یعنی با من آره؟ گفتم شاید . عمه مرجان گفت وقتی لختم کرد معصومه که به شوهرش بدم تا نگاه کردی فهمیدم که یه حالی شدی و دوست داشتم شرایط بود و تو هم میکردی منو . گفتم عمه چه حرفیه آخه؟ گفت من بجون بچه م با کسی دیگه دوست نیستم . گفتم به من ربط نداره مگه فضول تو هستم و خودت بزرگ و عاقلی و بهتر بلدی چه کاری بد یا خوبه . گفت بیژن یه چیزی میگم بگو چشم . گفتم جان؟ گفت بزار برات بخورم . گفتم چرا؟ گفت من حس بدی دارم . دوس دارم کیرت را ببینم و بخورمش به جبران کار دیروز که کردی . گفتم نیاز نیست و وظیفم بود . گفت اگه من نخورم تو باید بخوری برام . گفتم میترسی گزک و آتو دست من داده باشی؟ میخوای شریکم کنی دهنم بسته بشه؟ گفت نه بخدا ولی از دیروز که جلوت به اون حیوون دادم یه حال بدی دارم و میخوام حال منو تو عوضش کنی و میخوام اگه دلت سکس خواست مثل دوست پسر دخترا باهم راحت باشیم و اگه دوست داشتی منو بکنی. حس عجیبی بود و مطمئن بودم عمه مرجان هم حشری هست هم استرس داره و هم میخواد خیالش راحت باشه و همه کسانی که مطلع شدن را به نحوی درگیر کنه تا نتونن روزی حرف بزنن . بهش گفتم دیشب شوهرت کردت؟‌ گفت نه من ندادم بهش تا امروز با تو بکنم . اینو گفت و بی درنگ سرش را برد پایین همینجوری که کنار هم روی مبل نشسته بودیم و گفت کیرت را در بیار بخورم و منم باز کردم و در آوردم و کیرم نیم خیز بود و اول چند تا بوسش کرد و با ولع مکید و لیسش زد و صدای اوووم اووووم عجب کیر نازی داشتی و خبر نداشتیم و منم دست انداختم به بدنش و ممه و کون و هر جا که دستم میرسید و بهش گفتم منم میخوام برات بخورم . عمه مرجان گفت یهویی بد دل هستی و هنوز بو دیروز را شاید بده و تا خواست ادامه بده پا شدم لختش کردم و خودم هم لخت شدم و گفتم بشین دهنم و از خدا خواسته خم شد دهنم و گفت من یه کم ترشحاتم زیاده اگه دیدی دلت را زد بگو پاشم و حالت 69 برای همدیگه ساک زدیم . بعدش عمه با کون سفید و بزرگش پا شد و اومد روی من و نشست روی کیرم و جوری کمر میزد که انگار صد ساله توی کف بوده و کمتر از ۳ دقیقه روی کیرم به حالت نشسته ارضا شد و لرزید و گفت تو هم بیا روی من بکن توش تا حالت بیاد و من که دیده بودم کونش چه قشنگه و بکار هست و ازش میشه حال کرد خواهش کردم بذاره از کون هم بکنم و قبول کرد و از کون کردمش و باز رفتم دسشویی شستم کیرم را و پاهاش را بالا گرفتم و از کوس کردم و آبم را ریختم روی شکم سفیدش و تمیز کردیم و من رفتم . سر کار بودم پیامم داد بازم دلم خواستت . عصر اون روز باز رفتم دنبالش و رفتیم خونه و من کردمش حسابی و این شروع کار ما بود . … شاید بازم بگم از کارامون

نوشته: بیژن


👍 26
👎 12
66001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

943208
2023-08-20 00:04:51 +0330 +0330

چه عمه جنده ی خوبی داری دایی جان

4 ❤️

943263
2023-08-20 04:02:35 +0330 +0330

عحب.مام کسخولیم نشستیم میخونیم.

1 ❤️

943292
2023-08-20 08:33:43 +0330 +0330

نمیدونم چرا ولی واقعآ بعضب از روابط سکسی اینقدر حاشیه دار میشه بوی لجن وکثافت ازش میباره، خیلی مریضیم خیلی…!!!

1 ❤️

943298
2023-08-20 09:04:07 +0330 +0330

کوس کشی عمه و خاله ومحارم چه مدشده این روزا دیوث جاکش یه فانتزی دیگه جور می کردی مثلا می گفتی با عمه رفتیم باغ الاِ م حسن رو دید اویزون کرده دلش خواست گفت اگه کیر خرو بکنی کونت من بهت کس می دم وتوهم به خاطر کوس عمت مجبور شدی کیر خرو امتحان کنی باز فکر کنم کیر خر تو کونت بهتراز جاکشی عمته

1 ❤️

943317
2023-08-20 12:02:21 +0330 +0330

تو چه عمتو میبری میکننش
ی بارم بیار من بکنمش

1 ❤️

943346
2023-08-20 15:15:53 +0330 +0330

داستانت کسشعر و من در آوردی بود نه حس جنسی داشت نه باور پذیر بود

1 ❤️

943381
2023-08-20 21:36:06 +0330 +0330

جالبه اون طرف به زن خودش که با عمه این خانم به پسره می‌داده رو چیزی بهش نگفته بعد گیر داده باید دوستتوبکنم والا میرم به شوهرش میگم …میخاسته بره به شوهرش بگه چی ،بگه زن خودش و زن شما(شوهرعمه) هردوتا کص میدادن …نمیشه باور کرد باید یجور دیگه داستانو مینوشتی که باورپذیرترباشه

1 ❤️

943394
2023-08-20 23:34:00 +0330 +0330

مملکت لبریز شده از عمه و خاله و زن دایی و زن عمو و زن داداش و مادر و خواهر و زن همسایه بالایی و زن همسایه پایینی و زن همسایه اینوری و انوری و روبرویی طبقه بالای روبرویی که همشون هم قبلا وهم فعلا و هم بعدا جنده جاتی هستند.

1 ❤️

943416
2023-08-21 00:49:24 +0330 +0330

لامصب این دیگه عمه خاله الکسیس 🤣🤣🤣🤣

0 ❤️

943443
2023-08-21 04:31:09 +0330 +0330

پس بفرما شغل شریف کسکشیه آخه کونی این گوه خوری رو خود حیونت به اون مخ کس مغزت میاد پفیوز اصلا چیزی بعنوان وجودلجنی هم تو امثال تو نیست که بخوایم حتی به کثافت بودنتون هم مثال بزنیم چقدر این سایت گوه و مزخرف شده که یه عده متوهم الخلقه ریختن حتی نمیتونن توهماتشون رو بیان کنن… نمیشه گفت به چه قیمتی چون چیزی بعنوان قیمت وجود نداره شده بچه بازی و مزخرف طرف میاد با باورها و عقاید و حرمت و حریم ارزشی دیگران توهین میکنه چون توهم میزنه همه باید مثل خودش فکر کنن دریغ از یک ذره شعور که ممکنه شاید کسانی فقط بخاطر پیدا کردن یک رابطه برای تخلیه شهوت اینجان نه برای شنیدن هر گوه خوری این عده از مریضی هم رد کردن نمیشه اسمی روشون گذاشت

0 ❤️

943497
2023-08-21 14:39:31 +0330 +0330

خوب و واقعی بنظر میومد
سکس عالیه و محدودیت نداره

0 ❤️

943514
2023-08-21 17:09:08 +0330 +0330

بعنوان یه افغانی خوب فارسی بلدی حرف بزنی و بنویسی معلومه در ایران بزرگ و حتی متولد شدی
فقط نفهمیدم دوست عمه ت هم اتباع افغان بود یا نه؟

0 ❤️

943565
2023-08-22 01:25:32 +0330 +0330

تبریک میگم،ایشون جنده است😂

0 ❤️

943790
2023-08-23 07:09:58 +0330 +0330

چه عمه خوبی داری بیژن جان

0 ❤️

943967
2023-08-24 07:12:39 +0330 +0330

عمت فقط ب من نداده
خودتم ک خیلی بی و فک کنم کونی هم باشی

0 ❤️