هم خدمتیم

1400/01/07

این داستانی که میخوام براتون تعریف کنم بر میگرده به تقریبا 8 سال پیش و به دوران سربازی و کاملا واقعی و اگه کم کاستی داشت ببخشید چون اولین باره که دارم مینویسم.
دوران سربازی ما افتاده بود اردبیل یعنی شهر خودم من بومی بودم اون موقع سربازی 21 ماه بود الا نمیدونم چقدره تو ارتش خدمت کردم من 18 ماه خدمت بودم دیگه آخرای خدمتم بود که یه پسر مشهدی بنام مرتضی اومد تو گروهان ما پسر خوشگل و جذاب قدش تقریبا 173 بود یکم لاغر بود ولی خوش فرم . خلاصه از وقتی پاشو تو آسایشگاه گذاشت همش پیگیرش بودمو دل میخواست بکنمش اونم که پایش از من پاینتر بود و بقول معروف آشخور بود همش دور و ور من می پلکید که اذیتش نکنن منم هواشو داشتم. یه ماهی از اومدنش میگذشت که یه شب من نگهبان بودم از سر پست اومدم آسایشگاه میخواستم بخوابم که متوجه شدم صدای جار جور تخت مرتضی داره میاد که گوشه آسایشگاه بود یواشکی نزدیک شدم که دیدم بله اغا داره برا منشیمون ساک میزنه اسم منشی مهران بود از اون چلغوزای روزگار بود مهران دراز کشیده بود رو تخت مرتضی هم چهار زانو نشته بو داشت براش ساک میزد تا منو دید جا خورد انگار برق گرفتدش مهرانم متوجه شد زود پرید از جاشو شلوارشو داد بالا منم خنذیدمو گفتم راحت باش رفتم سر تختم تا صبح فکرم درگیر بود.فرداش وقتی وقت اداری تموم شد دیدم تو تختش دراز کشیده رفتم بغلش خوابیدم گفتم مارو فراموش نکنی گفت نع خیالت راحت دستمو گزاشتم رو کونش اونم با دستش کیرمو گرفت و یواش گفت جون چه کیری داری. گذشت من دنبال فرصت بودم که بکنمش ولی فرصت نمیشد خدمتم داشت تموم میشد تو کف مرتضی میموندم از شانسم آماده باش زدن به تیپ باید میرفتم تو کوه یه هفته میموندیم تو چادر. رفتیم چادر انفرادی زدیم شب که شد من تو چادرم نشسته بودم داشتم یواشکی سیگار میکشیدم که دیدم مرتضی داره از جلو چادر رد میشه صداش کردم گفتم بیا امشب تو چادر من بخواب اومد تو چادر خوابید بغلم یکم دس مالیش کردم گردنشو خوردم خیلی داشت حال میکرد اه و اوهش بلند شد دستشو برد کیرمو گرفت زیپ شلوارمو کشید پایین کیرمو در آورد گرفت دستش منم شلوارشو کشیدم پایین یه تف کردم دستمو رفتم سراغ سوراخ کونش تو بغلم بود داشتم لبشو میخوردم در حالی که انگشتم تو کونش بود خیلی کیف داشت بهش گفتم میخوری گفت باشه رفت پایین کیرمو گرفت تو دستشو برد دهنش عجب ساکی میزد تا الانم کسی و ندیدم که به اون خوبی ساک بزنه از کسی که 50 ساله جندگی میکنه هم بهتر ساک میزد کیرمو تا تهمیکرد تو دهنشو وقتی در میاورد با دندونش میکشید رو سر کیرم خیلی حشری شده بودم یکم ساک زد بعد خم شد بحالت چهار دست و پا و گفت بیا بکن منم بلند شدم هول شده بودم خاستم همونجوری بکنم گفت خیس کن آروم آروم بکن منم یه تف کردم دم کونش و سر کیرمو گزاشتم رو سوراخ کونش ترسید که محکم بکنم دستشو آورد کیرمو گرفت و خودش یواش یواش کیرمو میداد تو و کونشو میاورد عقب صدای نالش بلند شد ولی معلوم بود که لذت میبره و انگار هزار ساله که کارش دادنه دیگه همه کیرم رفت تو کونش یه یه دستش کیر خودشو گرفته بود با دست دیگش کیر منو کنترل میکرد خودش کونشو آروم عقب و جلو میکرد منم از لذت داشتم بیهوش میشدم دستشو ول کردم از کیرم با صدای ناله گونه ای گفت تلمبه بزن منم تلمبه زدنو شروع کردم داشتم محکم تلمبه میزدم صدلی تلمبه زدنم و ناله های همراه لذت مرتضی و اه و من آهنگ فراموش نشدنی بود تا اینکه آبم اومد و همشو ریختم تو کونش اون که با خودش ور میرفت آبش اومد و هر دو ولو شدیم رو زمین. اون ماجرا تموم شد دیگه با هم سکس نداشتیم. دیگه من خدمتم تموم شد و رفتم تصویه گرفتم و رفتم آسایشگاه با بچه ها خدا حافظی کنم مرتضی رو بغل کردم و گفتم حلالم کن اذیتت کردم دم گوشم گفت نع خیلی حال کردم باهات بهترین سکسم بود خندید و یه بوسم از لبم کرد و خداحافظی کردیم الا حدود 8 سال از اون ماجرا میگذره ولی هر از گاهی بیادم میفته حال میکنم با اینکه متاهلم و از اون موقع به بعد با پسر سکس نداشتم امیدوارم خوشتون بیاد

نوشته: علی


👍 22
👎 12
19801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

799791
2021-03-27 01:22:50 +0430 +0430

از یه زید جدا می‌شدی اینقدر احساسی نبود 😂😂😂

0 ❤️

799802
2021-03-27 01:40:48 +0430 +0430

حالا خوبه کافور میریزن توی غذای سربازا وگرنه الان پادگان ها به زایشگاه تبدیل شده بود


799816
2021-03-27 02:40:34 +0430 +0430

والا تا جایی که من یادمه تو خدمت هیچ کس خایه نداشت به مشهدی چپ نگاه کنه من خودم یادمه تو تهران پشتیبانی ارتش خدمت میکردم یک پسره اردبیلی کون درست بود بچه های مشهد و تهران همش میکردنش
خداوکیلی راستشو بگو جای خودت و اونو عوض نکردی


799865
2021-03-27 10:35:31 +0430 +0430

زیپ شلوار؟ تا اونجا که یادمه شلوارای سربازی زیپ نداشت همش دکمه بود

7 ❤️

799866
2021-03-27 10:45:21 +0430 +0430

سلام بروبچ حظوری هرجا بگین میام قیمت توافقی 09123732855برای ثبت درخواست تماس حاصل فرمایید

0 ❤️

799882
2021-03-27 12:01:17 +0430 +0430

منم اردبیلیم خواستی خصوصی پی بده آشنا بشیم

0 ❤️

799883
2021-03-27 12:08:20 +0430 +0430

باز هم اسم شهر !!!
بگذریم
اما زمانیکه خدمت ۲۴ ماه بود که چهار ماه آموزشی داشت
بعد شد ۲۰ و ۱۸ و نميدونم چند
اما اگر دوستانی که اون زمان خدمت کرده باشند در جریان هست کوه و اردو یکهفته که زده میشد برای آخر دوران آموزشی بود وقتی یک هفته تمام میشد میومدی پادگان دیگه صبحگاه و از این جور کارا نبود تا یکی دو روز بعد که تقسیم و مرخصی پایان دوره
آخه اردبیل آماده باش بزنند چه ربطی به اردو زدن ارتش اونم تو کوه داره؟ و هیچ آماده باشی زده نمیشه که مدت دار باشه عمو، حفاظت اطلاعات ارتش رو به گا دادی با این حرفت
کل سیستم ارتش دنیا همین هست
اون وقت چجوری آخر خدمت ترو بردن اردو!!!

2 ❤️

799932
2021-03-27 16:26:35 +0430 +0430

سامعلیک
‌ببین کجای ارتش یه اردوی آخر خدمتی می زارن اولا و دوما آنقدر تو غذا ها کافور می ریزند که بلند نشه اونوقت تو کون کردی و بعدم تو چادر انفرادی. ما تا اونجا که ملتفتیم اردو و مانور مال دوره آموزشیه. و توی آسایشگاه نگهبان پس چه غلطی می کرده نکنه به اون هم سه تا یی تون کون دادین خودت و مرتضی و مهران داشم و کل حفاظت وعقیدتی و سیاسی رو پرچمش کشیدی پایین

2 ❤️

799934
2021-03-27 16:44:37 +0430 +0430

خوشم میاد واسه ی جق زدن فانتزیت تا کجا ها رفته!!!

0 ❤️

799982
2021-03-28 00:56:03 +0430 +0430

سلام
من خودمم ارتش خدمت کردم چادر انفرادی هم میزدیم ولی هیچکس حق نداشت چادر انفرادی بخوابه و تو‌چادر گروهی میخوابیدیم شش نفری بعدشم چند تا سرباز تا صبح نگهبانی میدادن .
بعد اهنگ تلمبه زدن و ناله هاش قاطی شه جدا 😂😂😂
دفعه بعد هم نوشتی حداقل اسم شهر نیار
من تبریزی هستم ولی زشته در کل

3 ❤️

800064
2021-03-28 06:12:42 +0430 +0430

اون عده از اساتید که در مورد خدمت گفتند همه خدایی دقیق بود صحبتاشون، فقط یک کامنت بود که گفته بود ۶ نفری میخوابیدن تو چادر وووو… اینو قبلا هم شنیده بودم ولی زمانیکه ارتش ۴ ماه آموزشی و ۲۴ ماه خدمت داشت وقتی میبرند اردو آخر خدمت هر چادر دو نفر بیشتر اجازه نداشت داخل اون بخوابند و جالب اینجا بود که میزاشتند خود سربازها نفرات یا بهش میگفتند هم خرج خودشون رو انتخاب کنند بعد که همه چیز اوکی میشد فرمانده اون قسمت که ستوان یک بود به گروهبانان میگفت که چندین اسمی را که داده بود اونا رو جابجا کنه،(((دقیق که به این ماجرا فکر کردی میبینی اوه هر کدوم ک پشت سر او یا واقعا خارش داشته رو جای امن میزاشت))) و برای اینکه مشکلی پیش نیاد تا صبح ده بار همه رو بخط میکردن با این دلیل که تشویق برای یک نفر تنبیه برای همه ، یکی اشتباهی که میکرد اینا برای کنترل چادرها اینکارو میکردن اینقدر آدم فروش هم اون وسط جاسازی میشدن که حرفی کاری که هنوز کامل انجام نشده خبر تو چادر فرماندهی بود
اون وقت این دلاور تکاور رزمنده، کون کونک بازی در آورده خنده داره فیل اگر باشه با اون کافور موش میشه این شق میکنه فقط یک مورد میشد شق کنی شب غذا نخوری و خواب ببینی و ج ن… بشی تو خواب همین والا هیچ طوری نمی شد کاری کرد

0 ❤️

800108
2021-03-28 11:55:05 +0430 +0430

کم گوی و گزیده گوی

0 ❤️