پدرشکری

1400/11/28

بچه ها کلاس امروز تموم شد خوب تمرین کنید جلسه ی دیگه اماده بیاید .
خوشحال از اینکه این آخرین کلاسم بود و دو روز تعطیل هستم و کلی کار عقب افتاده دارم که باید انجام بدم .
صدای گوشیم رشته ی افکارمو بهم ریخت مونا داشت بهم زنگ میزد ، دوست دوران دبیرستانم که از همه زندگیم خبر داشت و سرخوش ترین ادم زندگیم بود .
_به به سپیده چطوری مربی جانم
_خوبم عزیزم چخبرا ؟؟
میدونستم میخاد به مهمونی دعوتم کنه دور و بر مونا همیشه پر از دختر و پسرای پولداران و همیشه هر جا میره منم با خودش میبره منم برای فرار از روتین زندگیم معمولا باهاش همراه میشم.
_هیچی سلامتی ، سپیده برای جمعه ی مهمونی توپ دعوت شدم خیلی خفنه بهشون گفتم من با دوستم میام . میایی دیگه سپید جونم ؟؟؟؟
_نه من میخام استراحت کنم، حوصله ی سر و صدا رو ندارم .
_مثلا مربی دنسی و هیکل به اون ردیفی ساختی ولی ازش استفاده نمیکنی تو بیا اونجا ی قر بده صد تا پسر مایه دار برات غش میکنه .
_واااای انقدر همش سر کلاسم دلم میخاد فقط ی جا برم که ارامش داشته باشم .
_حالا تو این ی بار و بیاااا
_باشه میام .
حالا باید به این فکر میکردم که لباس چی بپوشم در کمدمو که باز کردم پوشیده ترین لباسمو انتخاب کردم ، ی اورآل مشکی جذب همونو انتخاب کردم برای مهمونی، خیالم که از لباس راحت شد رفتم غذا درست کردم.
بیشترین چیزی که برای من مهم بود سلامتیم بود و بیشتر تایممو یا ورزش میکردم یا مشغول غذا درست کردن بودم ، من انداممو با ورزش و تغذیه به زیباترین حالت ممکن تراشیده بودم به طوری که تمام مردای اطرافم ازم چشم برنمیداشتن و من از این موضوع راضی بودم همیشه دوست داشتم پسرا رو تا دم چشمه ببرم و تشنه بر گردونم .
شب مهمونی فرا رسیده بود . ی ارایش لایت و ملیح کردم و لباسمو پوشیدم مونا اومد دونبالم و با هم به لوکیشن مهمونی رفتیم . ی باغ سمت کردان بود .
تو راه تا میتونستیم رقصیدیم و مسخره بازی در اوردیم به لطف من ،مونا تبدیل به یکی از بهترین رقصنده ها شده بود و وقتی تو مهمونیا میرفت تو پیست رقص کسی نمیتونست ازش چشم برداره . ولی من تو این مهمونیا سعی میکردم زیاد پیچ و تاب به خودم ندم و خیلی معمولی میرقصیدم ، همیشه فکر میکردم پسری که تو همچین مهمونی منو انتخاب کنه زیاد قابل اعتماد نیست و سعی میکردم با کسی بیرون قرار نزارم .
به باغ رسیدیم یکی از زیباترین باغ هایی بود که تو عمرم دیده بودم ،با زیباترین حالت ممکن دیزاین شده بود .
برعکس بیشتر مهمونیا که میرفتیم خیلی شلوغ نبود و این باعث شد ی کم راحت تر باشم ، مونا طبق معمول شروع کرد به مشروب خوردن و تا گرم شد رفت وسط، اخ که این دختر چقدر سکسی بود وقتی داشتم به رقصش نگاه میکردم به خودم افرین گفتم که اولین شاگردم حسابی داره ازم جلو میزنه، چقدر ماهرانه داشت داشت به کمر باریکش پیچ و تاب میداد علی رفت نزدیک مونا و باهاش رقصید این یعنی مونا داشت به هدفش میرسید ، علی نمایشگاه ماشین داشت و حسابی برای دوست دختراش خرج میکرد .
من زیاد اهل مشروب نبودم همین که مشروب میخوردم یاد بدبختیام میوفتادمو گریم میگرفت ، به اینکه امیر محمد چطور منو ول کرد و رفت با یک زن ۴۵ ساله ی پولدار ، منی که براش هیچی کم نزاشته بودم . پسری که خودش پولدار بود ولی برای پول بیشتر از من گذشت چقدر دلم میخاست با ی پسر با موقعیت بهتر از امیر محمد اشنا شم تا بفهمه بعد از اون ادمای بهتری اومدن سمتم و ی خورده کون مبارکش بسوزه ، ولی ی همچین کیسی دورم نبود .علی و مونا هم پیداشون نبود ، وقتی با مونا میرفتم مهمونی معمولا اون گم و گور میشد و من تنها میموندم .مطمئن بودم مونا تا ی هفته میخاد از سکسش با علی برام بگه . با اینکه من حد و مرزی برای خودم گذاشته بودم ولی مونا خیلی راحت بود و زندگیو به خودش سخت نمیگرفت .
من ی گوشته نشسته بودم و به بقیه نگاه میکردم اکثر همه مهمونا یا مست بودن یا گل کشیده بودن مواد مخدر بزرگترین خط قرمز من بودن .

_تو که انقدر مثبتی تو این جمع چی کار میکنی
با این صدا به برگشتم دیدم ی مرد خوشتیپ سن بالا داره بهم نزدیک میشه
منم گفتم :
_تو عمل انجام شده قرار گرفتم وقتی دعوتم کردن نتونستم نه بگم
_خوب حالا که دعوت شدی لذت ببر .
_من لذت تو مشروب و مواد نمیبینم .
_چه خوب که امشب با همچین دختر جذابی اشنا شدم ، من سینا هستم .
_منم سپیده ام .از اشنایتون خوشوقتم .
چقدر خوشتیپ بود با اینکه ۵۰ سال به بالا بود ولی بدن رو فرم و جذابی داشت .حتی پسرای ۳۰ ساله هم بدنشون به ورزیدگی سینا نبود معلوم بود حسابی ورزش میکنه.
_من زیاد از این مهمونیا خوشم نمیاد چون برادر زادم خواست تو ویلای من جشن بگیره منم امروز اومدم اینجا .
_چه خوب شما عموی علی هستید . علی گفته بود شما ایران نیستید .
_اره من زیاد مسافرت میرم و خیلی از کشورها رو رفتم .
سینا شروع کرد به خاطره از مسافرت هاش تعریف کردن و من مجذوب خوش صحبتیش شدم .
اونشب مونا رو نتونستم پیدا کنم و با ماشین مونا اومده بودم . اخر شب نمیدونستم باید چیکار کنم .تقریبا همه رفته بودن فقط چند نفر از خدمه مونده بودن . منم میترسیدم با کسی برم یا اسنپ بگیرم .
سینا اومد بهم گفت عزیزم مونا و علی خوابیدن تو ام امشب اینجا بمون فردا خودم میرسونمت .منم به ناچار قبول کردم .
داشتم به شاگردام پیام میدادم و کلاس فردامو کنسل میکردم . که سینا
اومد کنارمو گفت میخایی تا صبح همین جا وایستی. من معمولا سعی میکردم تو این جمع ها تو محیط بسته نرم ولی حالا میدونستم علی درگیره موناست ، سینا هم که خیلی با شخصیته و کاری باهام نداره خیالم ازش راحت بود .
ی ویلای دوبلکس بود که تو یکی از اتاقا علی و مونا بودن و اتاق دیگه که تا صبح مال من شده بود و سینای جنتلمن که داوطلبانه طبقه ی پایین رو کاناپه دراز کشیده بود .
به بهانه ی آب خوردن رفتم پایین سینا منو دید نشست و گفت
_چرا نمیخابی
_لباسم اذیتم میکنه خوابم نمیبره
_لخت بخواب مطمئن باش کسی تا صبح تو اتاقت نمیاد خیالت راحت باشه
_اگه از شما خیالم راحت نبود شب اینجا نمیموندم زیپ لباسمو نمیتونم تنهایی باز کنم
_بریم اتاق من بهت کمک میکنم .
_من هنوز خوابم نمیاد
_منم شبا تا قرص نخورم نمیتونم بخوابم قرصامو نیوردم الانم سر درد دارم .
بی مقدمه گفتم شما زن و بچه ندارید:
با لبخند جذابی گفت نه من تا حالا ازدواج نکردم کار و بیزینسم بهم فرصت نداد تشکیل خانواده بدم و این بزرگترین حسرت منه الان بچه ی من میتونست هم سن تو باشه .
_اقا سینا هنوزم دیر نیست به نظرم شما خیلی جذابید خیلی از دخترا ارزوشونه با شما باشن.
نمیدونم این چه جذبه ای بود که سینا داشت اونروز نمیتونستم ازش جدا شم .
رفتم رو کاناپه نشستم کنارش و با هم صحبت کردیم خاطراتشو از سفراش تعریف کرد . این مرد دنیا دیده چقدر جذاب بود . از هند وفرانسه امریکا و تمام کشورایی که ارزوم بود برم طوری تعریف کرد که انگار منم اونجا بودم . وقتی ذوق منو دید گفت دوست داری کجا هارو ببینی
گفتم من عاشق فرانیه ام خیلی دوست دارم برم ولی نمیدونم بتونم برم یا نه !!!
سینا سر دردش بدتر شد بهش گفتم سرتو بزار رو پاهام تا شقیقتو ماساژ بدم شاید بهتر شه.
سینا سرشو گذاشت رو پاهام جوری با عشق بهم نگاه کرد که دلم براش رفت .
این مرد میانسال از صدتا جوان با محبت تره من اونشب مثل ی دختر بچه ی ۱۵ ساله عاشقش شدم . وقتی شقیقشو ماساژ دادم یکم موهاشو ناز کردم خیلی خوشش اومده بود و گفت
_من دخترای زیادی تو زندگیم هستن و هر وقت بخام برای سکس میان پیشم ولی تو با محبتی، عشقی که بهم میدیو دوست دارم .
من هر لحظه بهش نزدیک تر میشدم ، تا اینکه لبشو گذاشت رو لبام اونشب بهترین شب تمام عمرم بود ، لبامون رو هم گره خورده بود و دیوانه وار همو میبوسیدیم ، سینا از لبای قرمز و گوشتیه من دل نمیکند منم عاشق فرنچ کیس بودم مگه میتونستم از لبای عشق پخته ام دل بکنم ، مردی که با ظرافت تمام منو میبوسید و بدنمو نوازش میکرد . عاشق لمس دستاش رو بدنم بودم این هوس نبود و از هر لحظه اش عشق میبارید هر دو روبه رو ی هم وایستادیم و بدون موزیک شروع کردیم به تانگو رقصیدن سرمو رو سینه مردونش گذاشتم و اروم گفتم دوست دارم .
سینا بدون هیچ حرفی منو بغل کرد برد تو اتاق خواب پرتم کرد رو تخت ،دکمه های پیراهنشو یکی یکی باز کرد و بعد نوبت رسید به دراوردن کمربند و شلوار . بعد از ۲سال که از امیر محمد جدا شده بودم قرار بود با مردی که ۲۸ ازم بزرگتره سکس کنم .
سپیده من عاشقت شدم دلم میخاد از امشب فقط با تو بخوابمو بیدار شم تو با من چی کار کردی دختر
عزیزم منم خیلی خیلی دوست دارم چقدر خوبه که امشب…
با گذاشتن لبش رو لبم حرفم نصفه موند .
زیپ لباسمو پایین کشید تضاد رنگ مشکی و سفیدی پوستم خیلی قشنگ بود .و سینا مدام از اندام سکسیم میگفت
از همون لحظه که دیدمت فهمیدم تو برعکس همه دخترای عملی با ورزش این کون قلمبه و سینه ی خوشگلو ساختی . چشم همه امشب رو تو بود ولی کدوم یکی از اون پسر بچه ها فکر میکرد تو امشب مال من شی ؟؟؟
دستش اومد رو سینه ، ناله های من بلند شد، من رو سینه ام خیلی حساسم
سینا که حال منو دید فشارشو بیشتر کرد.
چقدر کیف میده زیر مردی بخوابی که با تجربه باشه و بدونه چی کار کنه
سینا چند دقیقه سینه هامو میخورد و منو تا اوج برد .بعد ی بوسه به شکمم زد و رفت پایین تر .
تا رسید به کسم از رو شرتم کسمو میخورد و قربون صدقم میرفت . وقتی زبونشو به چوچولم میزد جیغم بلند میشد . تمام کسمو و سوراخ کونمو خورد و بوسید بلندشدم سینه شو ماساژ دادم رفتم سمت پایین شورت سفیدشو دراوردم ، دقیقا همون کیری که انتظارشو داشتم ، کلفت و سیاه ولی قدش زیاد بلند نبود .
اروم رو کلاهک کیرش بوسه زدم و شروع کردم به خوردن کیرش زیاد از اینکار خوشم نمیومد ولی وقتی دیدم داره لذت میبره با عشق براش ساک زدم ، سینا عاشق ساک زدنام شده بود و کم مونده بود ارضا شه که بلند شد و گفت امشب باید مال من شی سپیدم
تک تک میک لاو اونشب منو برای سکس اماده کرده بود و حسابی لای پام خیس شده بود . سینا اومد روم و کیرشو اروم هل داد تو کسم تو گوشم گفت
چقدر تنگی تو بچه و بعد شروع کرد به ضربه زدن
چقدر از فشاری که تو سکس بهم اومد راضی بودم ، دوست داشتم عشق پیرم جرم بده . سینا محکم تلمبه میزد و رحمی به من نمیکرد و منم از این وضعیت راضی بود
_سینا جرم بده ، عشقم چقدر کیرت کلفته
_سپیدم کیرم کجاته هاااان ؟ دوست چجوری بکنمت ؟ داگ استایل شو
نمیدونم اون شب چندتا پوزیشن عوض کردیم ولی میدونم اگه دوست پسر ۲۵ ساله ی سابقم بود ۱۰ دقیقه ای تموم میشد ولی الان ما نزدیک نیم ساعت رو کار بودیم .
اون شب تا صبح ی بار دیگه سکس داشتیم صبحم با هم رفتیم حموم . مونا و علی وقتی دیدن ما با هم مچ شدیم خیلی خوشحال شدن .
الانم منو سینا با هم ازدواج کردیم و همه جور سکسو امتحان کردیم تو بهترین هتلای دنیا با هم خوابیدیم و تصمیم گرفتیم تو فرانسه زندگی کنیم . منو سینا منتظر ثمره عشقمونیم که دنیا بیاد سه نفری با هم بریم دنیا رو بگردیم .

نوشته: حنا


👍 16
👎 6
39001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

859595
2022-02-17 01:55:12 +0330 +0330

مورد پسند واقع شد لایک

2 ❤️

859639
2022-02-17 03:04:41 +0330 +0330

تو تصوراتم همچین شحصیتی نباید اسمش سینا می بود
شاهرخی
داریوشی


859687
2022-02-17 12:11:43 +0330 +0330

به قول رضا کیانیان تو فیلم " یک بوس کوچولو" خانمها سراغ جوان ها میرن برای کمیتش، سراغ ما میان برای کیفیتش. یاد سمر جانم افتادم.

1 ❤️

859748
2022-02-18 00:01:11 +0330 +0330

perfect 👍 👌

0 ❤️

859965
2022-02-18 22:15:56 +0330 +0330

چه باحال مرسی قشنگ بود

0 ❤️