چراغ زندگی

1400/12/26

چنان زلال شود آن کسی که تو را یک بار، فقط یک بار نگاه کند
که هیچ‌گاه کسی جز تو را نبیند از پس آن
حتی اگر هزار بار هزاران چهره را نگاه کند.

یتیمِ زیبایی خواهد بود این جهان
اگر آدم‌هایش بدون رؤیتِ تو
چشم گشوده باشند.

(رضا براهنی)

صدای ساعت روی دیوار که انگار وحشیانه به سکوت این فضای تاریک و نیمه خالی تجاوز میکنه باعث میشه مدت ها به حرکت عقربه هاش خیره بشم.
نور تند مانیتور رو به روم اجازه نمیده تمام تنت توی سیاهی مخفی شه و این فرصت کافی رو بهم میده که تمام جزئیاتی رو که توی طول روز نمیتونم با دقت بهش نگاه کنم الان مثل یک بوم نقاشی ثابت جلوم ظاهر شه.
تو زیبایی سارا؛
تمام چیزی که میتونم از زیبایی تصور کنم توی وجودت خلاصه شده، از انحنای گردنت تا شونه های کوچیک و ظریفت
از ریتم نفس کشیدنت که قفسه سینت رو بصورت منظم بالا پایین میکنه تا این پتوی نازکی که باعث شده یکی از سینه هات ازم قایم شه و اون یکیش با شدت هرچه تمام منو شیفته جذابیت خودش کنه.
انگار که تو از قصد پتو رو جوری روی خودت کشیدی که من توی این تاریکی یک هارمونی منحصر بفرد از زیبایی و شهوت محصور شده رو جلوی خودم ببینم؛ یک تابلوی نقاشی اروتیک.
دست میکشم روی زمین و سیگارمو توی اون تاریکی پیدا میکنم و یه نخ میذارم گوشه لبم و کبریت میزنم.
موهاتو که مرز بالشت رو رد کرده و سمت بالشت من کشیده شده رو لمس میکنم.
نمیدونی سارا، نمیدونی چقدر دلم میخواد ذره ذره ی وجودتو ببوسم، بو بکشم و عاجزانه تمام سلول های بدنتو به بدن خودم گره بزنم. نمیدونی چقدر دلم میخواد این پتو رو تیکه تیکه کنم تا بتونم همه بدنتو تمام کمال لمس کنم.

من عاشقت بودم سارا تو اینو خوب میدونستی که مثل همین نور لعنتی مانتیور تابیدی به سیاهی زندگیم و من احمق همه زندگی مو خالصانه بهت دادم، همه وجودمو سارا، تو میدونستی از تجاوز کثیف اون نره خر لعنتی توی پنج سالگیم خبر داشتی از کابوس هام از تنفرم نسبت به لمس شدن سینم از ترسم از نبودنت از اینکه من مریضت شده بودم خبر داشتی سارا ولی چیکار کردی باهام؟

لرزش دست هامو به وضوح حس میکنم چشامو میبندم و سعی میکنم دوباره اتفاقات ده شب قبل رو به یاد بیارم مثل کاری که توی تمام این ده روز انجام دادم:

{ لباس مشکی بلندی رو پوشیدی که به زور نصف بدنتو پوشونده بود. سوتین نبسته بودی و فقط دوتا بند مشکی لباست روی شونه هات اویزون بود یه چاک از بغل لباست باز میشد که موقع راه رفتن کامل سفیدی پاهاتو فرو میکرد تو چشام.
یه چرخ زدی و گفتی چطورم آقای مهندس؟
خوب میدونستی چجوری دیونم کنی؛ بهت لبخند زدم و گفتم تورو خود خدا شخصاً آفرید تا هر وقت دلش خواست به بدن یکی از ادماش نگاه کنه و سر ریز شهوت شه تو رو داشته باشه.
خندیدی و اومدی جلوی منی که به در کمد تکیه داده بودم به پشت وایسادی جوری که لمبر های کونت موازی کیر نیمه شقم قرار گرفت
خم شدی و خواستی مثلا بند کفشتو ببندی که بهم گفتی
تو قشنگ ترین تعریف هارو به آدم میدی
خندیدم و گفتم مگه کس دیگه حق داره ازت تعریف کنه ؟
کونتو بیشتر به کیرم فشار دادی و گفتی شاید.
اونقدر مست شهوت و زیباییت بودم که به شایدت دقت نکردم.
دست انداختم دو طرف پهلوت و تا جایی که ممکن بود انگشتامو فشار دادم
آخ کشداری گفتی و تاکید کردی حواسم باشه باهات آروم سکس کنم چون لباست بازه و کبودی بدنت قابل دیدن برای بقیه است
یه اسپنک محکم به کونت زدم و گفتم سه روزه تحریمم کردی از یه سکس درست و حسابی برای اون جک و جنده های تو اون مهمونی که نبینن کبود شدی زیر من؟ خب ببینن.
با تشر بهم گفتی غلط کردن ببینن همه وجودت حتی کبودی هایی که تو برام به یادگار گذاشتی رو فقط و فقط خودم باید ببینم.
دستامو از چاک لباست به شورتت رسوندم و انگشتامو از روش به کٌست میمالوندم و خیسی که برام مقدس ترین چیز توی دنیا بود لحظه به لحظه برام مجسم تر میشد.
انگشتمو در اوردم و جلو دهنت گرفتم فاکمو تو دهنت فرو کردی و زبونتو جوری دورش حلقه میکردی که تمام تنم از شهوت شعله ور مشد.
گردنتو فشار دادم و همونجوری تا کنار تخت بردمت دستاتو اوردم پشت کمرت و سرتو به تخت چسپوندم
با یه دست دامن لباستو بالا دادم و حالا سفیدی و برجستگی کونت درست جلو روم بود؛
نشستم و صورتمو بهش نزدیک کردم
زبونمو روی کونت کشیدم و سعی کردم اول اسمم رو با خیسی زبونم روی کونت نقاشی کنم.
آروم خندیدی کاری که میدونستی حق نداری موقع سکس انجام بدی
ولی اینبار بهت سخت نمیگرفتم قرار بود یه سکس وانیلی آروم باشه تا امشب رو راحت به مهمونی برسی.
دستتو ول کردم و کونتو از هم باز کردم
گرما و بوی شهوت منو حریص تر کرد و محکم تر سوراختو لیس زدم
زبونمو تا نزدیک کست بردم و سعی کردم کمی از زبونمو داخلش فرو کنم
دستمو رسوندم به چوچولت و داشتم دایره وار مالشش میدادم.
صدای آه و نالت بلند شده بود و کمرت رو بصورت خفیف به تخت میکوبیدی
یه کاز کوچولو از چوچولت گرفتم که باعث شد یه آخ شهوت ناک بهم تحویل بدی.
سرعت خوردنمو بیشتر کردم و تو حالا رو تختی رو چنگ میزدی
دو طرف کمرتو گرفتم و چرخوندمت
سرتو گرفتم و تو سریع کمربندمو باز کردی
میدونستی خوشم نمیاد شلوارمو کامل پایین بکشیی.
با دندونات شورتمو در اوردی و با آب دهنت از زیر نافم تا بالای کیرمو خیس
کردی.
زبونتو در اوردی و گفتی تا ته بکنم تو حلقت.
دو طرف سرت رو گرفتم و همه کیرمو فرو کردم تو دهنت گردنتو فشار دادم و چند دقیقه همونجور نگه داشتم.
صورتت قرمز شد و از چشات اشک اومد
گردنتو ول کردم و کیرمو عقب کشیدم
سرفه کردی ولی فرصت بیشتری بهت ندادم
دوباره کیرمو فرو کردم تو حلقت با چشات داشتی نگام میکردی و میدونستی عاشق اینم که وقتی داری برام ساک میزنی تو چشام نگاه کنی،
انگشت شستمو روی گردنت فشار میدادم و تو با یه ریتم خوب داشتی برام میخوردی.
وقت زیادی نداشتی و باید حاضر میشدی
برا همین از دهنت کشیدم بیرون و کمی به سمت وسط تخت هولت دادم
پاهاتو با ضرب باز کردم و کس تو بوسیدم، آب دهنمو ریختم روش تا خیسیش دو برابر شه
کمی چوچولتو مالیدم و حالا التماس برای کیر خواستن رو تو چشات میدیم
بهت لبخند زدم و بلند شدم و سر کیرمو روی کست کشیدم
پیچ و تاب کمرت بیشتر شد و من چند بار این کارو تکرار کردم
صدات در اومد و گفتی اون کیر لعنتی تو بکن توم کیوان
همین جمله کافی بود تا همه ی کیرمو فرو کنم توی کست
حالا نوبت من بود که آه بکشم
هیچ لذتی برابری نمیکنه با وقتی که ذره ذره بیشتر تو بدن کسی که عاشقشی حل شی.
با دستام دورت چنبره زدم و گردنتو بوسیدم
زبونمو میکشدیم روی لاله گوشت و صدای قشنگت هر لحظه بلند میشد
تلنبه زندن رو تند تر کردم و با گاز گرفتن نوک سینه هات شدت صدای تو بیشتر شد
یکی از سینه هاتو تو مشتم گرفتم و با اون یکی دستم یه چک زدم تو گوشت
بدنت لرزش ارومی کرد و از تب و تاب افتادی
محکم تر تو کوست تلنبه زدم
کیرمو کشیدم بیرون اومدی روی دو زانو کف اتاق نشستی و دهنتو باز کردی
همینجوری که یکی از پاهامو گذاشته بودم روی تخت
کیرمو چند بار کشیدم به لبات
و مالیدم به صورتت، کیرمو کردی تو دهنت و آبمو قورت دادی.
بی حال روی تخت افتادم و تو اومدی سرتو گذاشتی روی سینم
بهم گفتی عاشقمی
گفتی بهترین سکس رو بهت میدم
بهم گفتی هیچ وقت تنهات نذارم
بازومو بوسیدی و رفتی خودتو بشوری و حاضر شی
به تخت تکیه زدم سیگارمو روشن کردم و حاضر شدنتو نگاه کردم
همه جزییاتتو، همه زیبایی تو.
ساعت شیش عصر بود که حاضر بودی
کلید ماشین رو دادی دستم و طبق معمول برای اخرین بار یه سر تو خونه کشیدی
بهم گفتی چیزی رو بهم نریزم،
بهت گفتم همش 7 8 ساعت نیستی خانوم
گفتی همین که گفتم.
سوار ماشین شدیم
قطرات بارون ریز ریز میومد
آهنگ انتخاب شادمهر پخش میشد
و تو داشتی با ذوق همراهش میخوندی
یا داغ رو دلم بذار یا که از عشقت کم نکن/تمام تو سهم منه به کم قانعم نکن/

رسوندمت دم در خونه بهار، پیاده شدی
و سارا، سارای لعنتی چقدر زیبا شده بودی…
بهت گفتم تمام دار و ندارمی و از دور بوسیدمت
از ماشین پیاده شدی و گفتی آخر شب بیام دنبالت.
دم در خونه رسیدی در زدی و وایسادی که من برم
برات یه بوق زدم تو رفتی داخل و من گاز دادم.
دقیقا 50 متر جلو تر، دقیقا وسط اون کوچه اتفاقی افتاد که کاش هیچ وقت نمی افتاد؛
یه پیک موتوری از بغل کوبید به ماشین.
ماشینو نگه داشتم و پیاده شدم
پیک موتوری بیچاره یه مرد مسن بود که با گریه و زاری میزد تو سر خودش و عذر خواهی میکرد و زمین و زمانو فحش میداد و بهم میگفت که سرش گیج رفته و تعادلشو از دست داده.
اومدم زیر بغلشو گرفتم بلندش کردم لبه جدول نشوندمش
رفتم از مغازه ای که همون نزدیکی بود براش آب معدنی گرفت، آب زد بصورتش و کمی کنارش نشستم تا مطمئن شم خوبه
بهش گفتم نیاز نیست خسارت بده و ماشین زیاد خرج نداره و بیمه است شروع کرد باهام حرف زدن و دعا کردن
دستشو بلند کرد و گفت الهی خدا چراغ زندگی تو روشن کنه پسر.
بعدم بلند شد که بره…

من همونجا کنار جدول وایساده بودم و سعی کردم ماشینو برسی کنم که نگاهم برگشت به سمت خونه بهار.
سارا به من گفته بودی مهمونی زنونه است پس این پسر کی بود؟
اشتباه نمیدم؟ حسام بود؟ ماشین اون لاشی رو میشناختم خودش بود سارا
دوست پسر عوضیت بود همون که خودت میگفتی تاریک ترین انتخاب زندگیت بوده همون که تورو تا خودکشی برده بود.
ولی اینجا چی میخواست؟ چرا تو دستش دسته گل آفتابگردون بود؟ گلی که تو دوست داشتی سارا.

وسط کوچه خشکم زده بود. تمام کابوس های بچگیم تمام کابوس های زندگیم تمام اون ترس های مسخره تمام اون …
انگار مرده بودم. انگار؟ نه من مرده بودم و داشتم جهنم رو رو به روم میدیدم.
تو منو کشته بودی سارا همون وقتی که بعد از این همه آدم همه ی خودمو دادم دست تو منو کشته بودی.

قطره های بارون بزرگتر شدن و من توی تاریکی کوچه مردن خودمو نگاه میکردم…

پی نوشت: 1+ بابت کم و کاستی های داستان عذر خواهی میکنم و از نگاهتون تشکر.
2+ممنون میشم نقد هاتون رو بگید تا اگر بار دیگه خواستم بنویسم بهتر عمل کنم.

نوشته: پاندورا


👍 9
👎 2
10901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

864255
2022-03-17 01:27:21 +0330 +0330

كييير مام همينجوووري بمونه ديگه … بفرماااييد كير عزيزم…

0 ❤️

864301
2022-03-17 08:09:59 +0330 +0330

یه سبک متفاوت نوشتی جذاب بود

1 ❤️

864420
2022-03-18 13:58:52 +0330 +0330

خب یکی از نوشته های خیلی خوب دیشب بود. قطعا جای پیشرفت داری واگر ادامه بدی خیلی موفق میشی.
فضا سازیت خیلی خوب بود. قشنگ میشد تصویر داستانو جلو چشات ببینی. موضوعتو خوب پرورش دادی و نگارشتم که خیلی عالی بود. متنت هم خوب و روان بود.
اما خب ایراداتی داشت.
این یک داستانه و تو داری یک داستان رو روایت میکنی. این که توی کل متنت مخاطب کل کلمات و جملات دوم شخص مفرده(سارا) بیشتر شبیه به یه دل نوشته س و توی قسمت داستان جواب نمیده.
قسمت اروتیک رو محشر نوشتی. خط داستانیت هم خیلی خوب بود(شخصا با ربط دعای پیرمرده با خط اصلی داستان خیلی حال کردم.) ولی نتونستی این دو تا رو در یک راستا قرار بدی. انگار یکی از این دو به زور توی متن گنجونده شده.
باز هم بنویس قلمت رو خیلی دوس دارم و واقعا خوشم اومد

0 ❤️