سلام من امیر … هستم این خاطره[های]ی که من میگم همش واقعی هست و میخوام از اولین بار که یادمه تا آخربن بار رو بگم راستش من از ۱۱ سالگی(۸ سال پیش) دیگه طرف این کارا نرفتم حالا بگذریم بریم سر اصل مطلب اسم ها رو هم بعضی هارو کمی تغیر دادم یه اسم شبیهش رو گزاشتم
ما به سکس میگفتیم گارَکا و برامون یه نوعی بازی بود و چه همجنس چه دختر و پسر ؛ قدیمیترین خاطره که تو ذهنمه حدودا ۴سال بیشتر نداشتم 😳
(شاید باور نکنین ) من و ثمین و سما و فوزیه و دارا ( اسما واقعی نیست ) رفتیم تو یه خرابه ای و ثمین به من فوزیه گفت شما همو بگایین من نگاه میکنم من که گفتم خوب تو و داداشت باهم کنین بعد ما ولی چون قبول نکرد حرصم در اومد گفتم بریم بالای این کوه بزرگه اینجا آدم میاد اونا شروع کردند بالارفتن و من در رفتم 😁
دفعه بعد ما رفتیم تو دره و همونجا کردیم که البته چون کامل یادم نیست ننوشتم و وقتی بر میگشتیم من که دستشویی داشتم از روی کنجکاوی فکر کردم اگه توی کسش بشاشم چی میشه به اونها هم گفتم و کیرمو توی کس فوزیه گزاشتم و جیش کردم ولی همش زمین ریخت (فکر کنم چون کیرم کوچیک بود و کامل داخل نمیرفت)
یبار هم دارا و خواهرش ثمین ، فوزیه با خواهر زاده اش سام و من و دختر خاله ام سما رفتیم تو رودخونه و باهم حال کردیم یبار هم با دارا دوتایی توی رود خونه کردیم همو
یبار هم اومده بودم شهر دایی ام و من که با دخترش دوست بودم باهاش بازی میکردم که بهم گفت بیا یه بازی جدید بلدم گفتم چی گفت اسمش کون کونکا ست و به من گفت که کیرت و بکن تو کونم و من گفتم این که همون گارکاست ، یه سال بعد که دوباره رفتیم پیششون بهش گفتم که بیا بازیت و بکنیم که نیومد از اون به بعد باهاش نکردم ؛ حالا خواهر زاده اش که یه سال از من بزرگتره همون بهش نشون داده بود هم یبار روستای ما اومد و به من گفت بیا این دور و بر دور بزنیم و رفتیم بیرون یه شیشه قطره آهن پیدا کرد و منو خر کرد و گفت یجا خلوت پیدا کن واسه گارکا و منم بردمش مسجد روستامون بعد با قطره چکون تو کون من قطره می ریخت و بعد کیرشو کرو تو کونم و و بعد من گفتم نوبت منه گفت نباید تو قطره بریزی بچه دار میشی منم ترسیدم و همینجوری کردم تا نوبتم تموم شد
(البته تو گیومه بگم شاید خیلی از شما بگید چطور میکردند که درد نمیومدند راستش بگم طوری که ما میکردیم شاد اصلا سکس نبود یعنی ما کیرو تا دم سوراخ کون میبردیم اما چون تو اون سن نعوظ نداشتیم هرچی زور میزدیم جلو تر از سوراخ نمی رفت و فکر میکردیم که بیشتر از این نمیره تا اینکه !!؟)
وقتی عروسی داییم بود ما بچه ها همه روی تپه جلوی حیاط بودیم تا اینکه پسر های بزرگتر از ما اومدن و به ما بچه ها گفتن بیا بازی کنیم و ما رو پشت بلدوزری که بود بردند و از پشت شلوار بهمون چسپیدند و من هم خوشم میومد بعد گفتند کی کون میده من که فکر میکردم منظورش همین جوریه خوشحال شدم و گفتم من و گفت بریم جای خلوت و من بردمش دستشویی های نیمه کاره مسجد روستا و همونجا بهم گفت شلوارت رو پایین بکش و من بااینکه دلم نمیخواست ولی ترسیدم منو بزنه چون اونجا کسی نبود پس شلوارمو کشیدم پایین منو کمی خم کرد و گفت لپ های کونتو بگیر من هم گرفتم و بعد یهو کل کیرشو کرد کونم من از درد گریه میکردم و اونم ترسید ولم کرد راستی بگم همین دستشویی های نیمه کاره مسجد تبدیل شده بود به مخفیگاه سکسی برای من و ثمین و سما و فوزیه

اگه خوشتون اومد بعدا ادامه سکس های خودم رو هم میزارم

نوشته: امیر …