گذر (۲)

1402/01/23

...قسمت قبل

_سلام ژیلا جون چطوری؟
_به به عاطفه خانم گل؟ چیکارا میکنی؟
_هعییی میگذرونیم راستی مزاحم شدم که بگم از آخرین باری که دیدمت گفته بودی یه دختر میخوام برای کلینیک یادته؟
_آره نزدیک عید سرمون شلوغ شده تازه دو تا از پرسنل هم رفتن نیاز دارم یکی پرستاری بلد باشه که سریع یاد بگیره کار رو بعدشم که خودت بهتر میدونی…
_یکی از رفیقام هست میتونم بیارمش رو کار دانشگاه تهران درس خونده و یکی از بهترین دانشجوها بود فقط یه مشکلی که هست خودت باید بسازیش
_چطور؟
_خیالت راحت دختر نیست شوهر داره ولی باید بیاریش تو راه، دختر خوشگل و خوش اندامیه بیارمش خودت بهتر میفهمی چی میگم…
_ اگر تو میگی باشه سه شنبه بیارش ببینم چی میشه.راستی قرار آخرهفته یادتون نره.
_ چشم بی صبرانه منتظرشیم.خدافظ عزیزم
_بای
تلفن رو روی ژیلا قطع کردم و تا رو کردم به آن طرف تخت دیدم سعید خوابیده هنوز باید زودتر بیدارش میکردم تا زودتر بره سرکار، شیطنتم گل کرد و پتو رو زدم کنار و کیر بزرگ سعید که شل افتاده بود دیدم کلا از وقتی کرونا شروع شد و ما با ژیلاجون آشنا شدیم کلا روند زندگیمون عوض شد خیلی از چارچوپ هایی که برای خودمون ساخته بودیم توی زندگیمون رو فروریختیم و راحت تر و صمیمی تر شدم با سعید به جایی رسیدیم که وقتی خانه ایم لباس نمیپوشیم و کاملا توی یه فضای اروتیک قرار داریم خوبی هایی هم داشت این فضا باعث شد من برای خودم ارزش بیشتری قائل بشم و برم باشگاه تا چربی نداشته باشم و برم پیش ژیلا برای لیزر فول بادی تا تمیز باشم همیشه و هر چی جلوتر میرفتیم نقص هام رو برطرف کنم همه خاطرات این دو سال از ذهنم گذشت و دوباره به کیر شوهرم نگاه کردم دستم رو بردم سمتش و آروم توی دستم باهاش بازی کردم از کلفت تر شدن و سفت شدنش فهمیدم که سعید داره بیدار میشه
_عاطفه صبح هم کیر میخوای بابا بذار بخوابیم
_پاشو پاشو که قبل کار من یه حال اساسی میخوام
_ نه تو دلت یه درد اساسی میخواد
دستم رو با سرعت دور کیرش پایین بالا کردم برای اینکه خشک خشک آسیبی نبینه قشنگ براش لیس زدم
از سرش که میدونستم حساسته مثل بستنی کیم تند تند مک زدم یه نگاه کردم به سعید دیدم روی ابراست برای حال گیری استپ کردم
_ چی شد؟ چرا ادامه نمیدی؟
_ تا تو باشی به من نگی صبح هم هوس کیر کردم
_ بگم غلط کردم راضی میشی عروس خانوم
_ بله به شرطی که دولا بشی و کصم رو لیس بزنی تا ارضا بشم.
میدونستم که این کار برای سعید سخته از قصد اینو گفتم ببینم چی میگه…
_ بازم امتحان سخت باشه خودت خواستی
یهو بلند شد آمد سمتم بلندم کرد و از اتاق آمدیم بیرون خانه ما بزرگ بود و بخاطر سرامیک کاری صدا توش میپیچید من رو روی دوشش گذاشته بود توی راه یه دونه اسپنک محکم زد به پشتم
_ آییی دستت بشکنه میدونی جای دستت بمونه روی باسنم امشب جلو ژیلا و دوستاش ضایع است…
_ اعه پس بذار محکم تر بزنم تا از دور هم فرق تو با بقیه مشخص باشه
یه دانه محکم تر زد به باسنم و صدا پیچید تو ساختمون
_ای جانم که چقدر عاشق این صدام
منو گذاشت روی اُپن آشپزخانه و رفت سمت یخچال
_خب بذار ببینم اینجا چی داریم برای صبحانه، آهان این خوبه
با یه قوطی مربا آمد سمت من
_ دراز بکش که میخوام صبحونم رو بخورم بعد بریم سر کار
سریع هلم داد و منو خوابوند روی پیشخون در صورتیکه پاهام آویزون بود مربا رو ریخت از نافم تا کصم، آروم سرش رو آورد پایین و از نافم شروع کرد زبون زدن و مکیدن
_دوست دارم صدات توی ساختمون بپیچه و اکو بشه عاطفه
آروم آروم زبون میزد صدای ملچ ملوچش میومد در این بین دستاش رو گذاشت روی ممه هام و انگار میخواد از گاو شیر بدوشه فشار میداد کاملا داشتم میرفتم توی یه دنیای دیگه صدای ناله ام در آمده بود و توی سالن اکو میشد
_اه اه اه سعید آروم تر سینه هام درد گرفت
با لب و دهن مربایی سرش رو بالا آورد گفت
_ برای من درد نگیره به چه دردی میخوره؟
_ لامصب مگه داری شیر میدوشی ازش اینجوری ممه هام تحریک میشن و گاه بی گاه خیس با این کارت…
_ خیس بشن خودم خشکش میکنم برات عزیزم
محکم تر فشاری آورد و رفت سمت کصم میدونستم مربا بهونه ایه که سعید کص لیسی رو یادش بره ولی بازم خوب کارش رو انجام میداد
تند تند زبونش رو میبرد داخل درمیاورد صدای تحریکم کل خانه رو بلند کرده بود سعید که دید توی اوجم سریع کیرش رو گذاشت دم کصم و واردش کرد این کارش همیشه با شروع درد بود حجم کیرش اندازه ای نبود که بار اول ورود راحت بشه هضمش کرد آروم ریتمش رو تند کرد دیگه خانه صدای شلپ شلوپ سعید و ناله های من با هم یکی شده بود و حسی عجیبی به آدم میداد. سعید عادت داشت تا ته میکرد توم و باضربه میزد بهم لرزش ضربه اش باعث لرزیدن کون و سینه هام میشد. سعیدم عاشق دیدن چنین صحنه ای بود که با دیدن این صحنه ضرباتش رو تند تر میکرد تا منو توی این حس ناله و لرزش و درد ببینه و این موضوع جفتمون رو حشری تر میکرد
_نمیخوای بیای؟ یک ربع دیگه باید بریم سر کار شوهرم
_میام ولی نه تو کصت باید کار ناتموم روی تختو
تموم کنی
_مگه تو کارت رو با من تموم کردی که من…
هنوز جمله ام تموم نشده بود که یه لرزشی از کمرم شروع شد و ارضا شدم
_چی میگفتی بیا دیدی زودتر از من آمدی ، برو به شوهرت افتخار کن بقیه شوهراشون زودانزالی دارن ما زنمون زود انزالی داره…
_ خفه شو سعید اینجور که تو میگایی آدم رو توقع چی داری از یه زن
کیرش رو کشید بیرون و از رو پیشخون آمدم پایین و نشستم رو زمین آلتش رو محکم گرفتم و شروع کردم براش سریع جق زدن بلکه آمدنش رو سرعت ببخشم
_خودت رو بکشی هم من توی دهن تو میام
با گفتن هعیی دهنم رو بردم نزدیک کیرش و دهنم رو باز کردم سعیدم از خدا خواسته موهام رو از پشت گرفت و کیرش رو روی لبم تنظیم کرد . میخواستم خودم براش بخورم ولی سعید نمیذاشت و محکم توی دهنم تلمبه میزد و با دستش سر منو هدایت میکرد به جایی رسید که اشکام داشت میومد که خداروشکر پرداخت آبی توی دهنم رو حس کردم سریع ‌کیرش رو در آوردم و رفتم سمت سینک تا مایع رو تف کنم و دهنم رو بشورم…
_ سریع لباس برو دوش بگیر لباس بپوش بریم سر کار برسونمت از آنجا خودم برم بازار.
_چشم
_راستی حسن و زهرا چی شدن پیگیر هستی ؟ به پول کار خیلی نیاز دارن جلو چشم ژیلا باشن یه وقت باعث نشه رفاقتم با حسن از بین بره ها…
_ اوف شما دو سال کرونا رفاقتتون با حسن کجا رفته بود؟
_باشه حالا گفتم در جریان باشی هواشون رو داشته باش فشار اقتصادی امان حسن رو بریده هیچ شادابی قبل رو نداشت وقتی دیدمش.
_چشم به ژیلا سپردم از زهرا کمتر کار بکشه مگر اینکه زهرا خودش دلش کار بیشتری بخواد و تا خود زهرا راضی به انجام کاری نشه زوری بالاسرش نیست…
_خوبه حاضرشو بریم.

سه شنبه از زبان زهرا
من تقریبا مطمئن بودم که سر این کار نمیرم درسته پیشنهاد آخر ژیلا وسوسه کننده بود ولی چرا روزه شک دار بخوام بگیرم کار زیاده حالا شاید با حقوق ۵ میلیون به یه زنی مثل من شروع کنن حقوق دادن ولی باز هم حجابم مهم تره، همه ی تحلیل ها توی ذهنم بود که یهو کنجکاو شدم اصلا ما آنجا رفتیم نفهمیدیم تکی چه حوزه های زیبایی فعالیت دارن شاید واقعا من فقط با زن طرف حساب باشم و حرف ژیلا درست باشه.
دیگه شب شده بود منتظر حسن بودم بیاد تا کمک بکنه ولی مطمئنم بهش راجب چادرم و اتفاق لباس بگم قطعا مخالفت میکنه و حتی فکرش نسبت بهم عوض میشه و میگه چطور وسط کلینیک لخت شدی و لباس عوض کردی ؛ بهتر نبود راجع بهش فعلا چیز خواستی نگم تا بعدا بگم اصلا آنها منو نخواستن؟؟!!

ساعت حدودای ۱۰ شب بود که حسن به سختی از ماموریت رسید خانه از قیافه اش خستگی میبارید ولی همیشه عادت داشت نشون نده خستگی اش رو آمد سمتم و گفت
_سلام خانوم خوشگل ما
_سلام عزیزم،چیه تو فکری؟
_از صبح تا حالا تو فکر و دلواپسی تو بودم چی شد؟ چه کردی؟ سعید زنگم زد و گفت که عاطفه بهش گفته صاحب کارت خیلی خوشش آمده و گفته بری سر کار؛ بیا تعریف کن ببینم چه میکنی؟
من که توی ذهنم صد تا جمله آماده چیدن داشتم از شنیدن حرف های عاطفه دهنم واموند، موندم چی بگم به حسن
_تو زنگ زدی به سعید ازش پرسیدی؟
_نه خودش زنگ زد و خیلی خوشحالم کرد خداروشکر با این حقوق میتونیم یکم نفس بکشیم؛ اصلا توی راه داشتم فکر میکردم با حقوق من و خودت میتونیم تقسیم بندی کنیم زندگیمون رو

منی که تا حالا توی این فشار ۳ ماهه حسن رو آنقدر خوش ندیده بودم نمیدونستم چی بگم بهش
_نظر خودت چیه؟ جای تمیزی بود؟ صاحب کارت آدم خوبی بود؟ میتونم با اینکه زنونه است یه بار بیام محیط کاری ات رو ببینم و با صاحب کارت صحبت کنم؟
_اوهههه حسن آقا کی بُرده کی خورده هنوز هیچ چی مشخص نیست خبر بدن بعدش فکر کردن منم میرسه به وقتش.

حسن تو فکر فرو رفت و دیگه چیزی نشنیدم ازش؛ حتی دو روز دو شبی هم که رفت هر روز حسن بهم میگفت زنگ زدن؟ کی خبر میدن؟میخوای دوبا ه با عاطفه خانم بری؟
منم میدونستم که ژیلا گفته بود تا چهارشنبه آمدی یعنی تایید کار دادی اما الان جمعه است و این یعنی من جواب رد رو بهش داده بودم…
ناراحتی و عجول بودن توی حسن موج میزد تا اینکه صبح روز جمعه کنار حسن خواب بودم که صدای صحبت حسن رو با یه نفر پشت تلفن میشنیدم؛
_حاجی چشم، توی دو سه روز آینده تصمیمم رو میگیرم…نه حاجی مگه چقدر به ما میده اداره که بخوام ۳ تومن بذارم روی پول کرایه … خبر میدم شاید یه مبلغی گرفتم موندنی شدیم ولی حاجی یکم با ما راه بیا ما هم یه زوج جوونیم … مرسی پس من تا هفته آینده خبر قطعی میدم بهتون هستیم امسال یا نه.

یعنی حسن رو حقوق من حساب باز کرده؟اگر بفهمه بهش دروغ گفتم و آنها با من اوکی بودن چی؟
ای کاش حقیقت رو گفته بودم تا این حال منو درک میکرد و برنامه نمیچید ولی خانه رو از دست بدیم به سختی میشه خونه پیدا کرد
باید یه تصمیم قطعی بگیرم یا خونمون و زندگیمون رو نجات بدم یا راستش رو به حسن بگم.

صبح روز شنبه خودم رو توی مترو به سمت کلینیک دیدم با یک کیف که داخلش لباس های پرستاری بود که بهم داده بودن؛ واقعا مسیر از خونه تا سعادت آباد خیلی دوره اول با مترو بعدش هم پیاده روی داره نمیدونم تصمیمم چیه هنوز ولی بهتر از اینا دست رو دست بشینم چند روز برم شاید واقعا مردی هم نیومد و حرف ژیلا خانوم که من توی یه اتاق ها باشم درست بود کلا توی مترو فکر میکردم که یهو ۲ تا زن سوار مترو شدن اصلا حجاب خوبی نداشتن میشه گفت اصلا چیزی نداشتن یکیشون بدون روسری با موهای صاف بلوند با یک پیرهن و شلوار لش و یکی دیگشون موهای فر سیاه یه تی شرت که برآمدگی سینه اش و سایزش قشنگ توی دید بود با یه ساپورت مشکی هر دو با یک صندل که پاهای لاک زدشون پیدا بود
اصلا برام عجیبه چه جوری یه زن به خودش اجازه میده همه ی اعضای بدنش رو به نمایش عموم برسونه اینا با این آرایششون همه ی مترو رو به نگاه گردن به خودش جلب میکردن واقعا حیا رو توی خودشون کشته بودن من جای آنها بودم انگار لخت توی مترو آمدم و آب میشدم بالاخره ایستگاه من رسید و پیاده شدم اتفاقا آن دوتا دختر هم با من پیاده شدن ولی توی شلوغی مترو گم شدنو رفتند.
رسیدم دم در کلینیک یاد موقع برگشتنم افتادم که عاطفه دنبالم راه افتاده بود و ازم سوال میپرسید چطور بود؟میای یا نه؟این لباس پرستاری و ساپورت چیه دستت؟منم کلا میپیچوندمش تا نفهمه چه اتفاقی توی اتاق افتاد.
بالاخره در زدم و یه دختر خانم جوان بدون روسری با لباس مخصوص کلینیک در رو باز کرد با نگاه معنا داری به چادرم انداخت و گفت
_سلام بفرمایید؟
_سلام خسته نباشید با ژیلا خانوم کار داشتم
چشماش رو طلب کارانه کرد و گفت
_اینجا همه با ژیلا خانوم کار دارند بفرمایید چیکار دارید؟
_راستش …
یهو در اتاق باز شد و ژیلاخانوم رو به آن دختر گفت
_سهیلا ده دیقه کار خانوم مشیری تموم میشه بعدش این خانوم رو بگو بیاد داخل.
_چشم خانوم
ژیلا رفت تو دفترش و سهیلارو کرد به منو گفت بیام داخل و رفتم نشستم رو صندلی کلینیک شلوغ بود از خانوم هایی که از ظاهر مشخص بود آنقدر پول دار هستند که برای خودشون زیبایی هزینه ای حساب نمیشد آن هم توی منطقه بالاشهر تهران، جالبی اش اینجاست اصلا نمیدونم قراره اینجا به عنوان پرستار چه کارهایی انجام بدم که حقوق به این خوبی میگیرم توی این فکرا بودم که سهیلا صدام کرد که برم توی دفتر ژیلا خانوم بلند شدم و چادرم رو تنظیم گردم و رفتم توی اتاق.
_سلام ژیلا خانوم
_سلام دخترم بشین چه کمکی از دستم برمیاد؟
_راستش پیشنهادی که داده بودید…
نذاشت ادامه بدم حرفم و گفت
_کدوم پیشنهاد؟ آن که شروع کار از چهارشنبه بود نه شنبه
رفتم توی شوک
_آخه ژیلا خانوم من باید فکر هامو میکردم بعدش تصمیمم رو میگرفتم
_خب اگر تصمیمت هم گرفتی نباید با چادر و این لباس ها جلو من بشینی تازه اگر هم پیشنهادی بوده باشه
_آخه…
_آخه نداره من روی نظم حساسم زهرا جون نمیشه من یه حرف رو دوبار برای کسی تکرار کنم
_چشم الان میرم لباس عوض میکنم
_مگه من گفتم شرایط قبل که پیشنهاد دادم هنوز حاکمه
_پس میفرمایید چه کنم؟
_ من تا هفته پیش دو نفر نیاز داشتم یک نفر صرفا برای کاربر دستگاه لاغری کلینیک یک نفر هم برای دستگاه لیزر، تو اگر چهارشنبه میومدی میذاشتمت برای دستگاه لاغری که سختت هم نباشه اکثرا هم خانوم میاد برای لاغری موضعی اما الان من فقط یک نفر میخوام برای دستگاه لیزر اگر اوکی هستی برو لباست رو عوض کن بیا تا بریم دستگاه رو از نزدیک نشونت بدم.
اطلاع آن چنانی از دستگاه لیزر نداشتم فکر هم نکنم کار سخت تری نسبت به لاغری باشه پس بلند شدم و دنبال جا بودم برای عوض کردن لباس که رو به ژیلا کردم و تا تردید منو دید گفت
_چیه نکنه منصرف شوی؟
_نه کجا میتونم لباس عوض کنم؟
_همینجا عوض کن مگه جلو همجنست هم گناهه؟
با تعجب نگاهی بهش انداختم و دیدم واقعا قصد نداره نگاهش رو از روی من برداره پس مجبورم لباسم رو جلوش در بیارم؛ چادرم رو از سرم در آوردم و روی چوب لباسی آوزون کردم بعد لباس های کلینیک رو از تو کیفم در آوردم و گذاشتم رو میز سپس مقنعه ام رو از سرم بیرون کشیدم و موهای مشکی بلندم ریخت بیرون وبعد مانتو و شلوار رو در آوردم و صرفا با یک پیرهن آستین بلند و شرت جلوش بودم نگاه کردم که بلکه سرش توی کار خودش باشه ولی نگاهش برداشته نمیشد رفتم ساپورت و روپوش کلینیک رو بپوشم که ژیلا گفت
_ پیرهنت هم در بیار
_جان؟
پیرهن حداقل باعث میشد با روپوش آستین کوتاه و نازک کلینیک حس لختی بهم دست نده چون آستینای پیراهنم بلند بود و دستام از آرنج به پایین پوشیده و بماند که روپوش کلینیک نازکه. ژیلا با بی تفاوتی به من گفت
_ یادم نمیاد دو بار حرفی رو تکرار کرده باشم
تو ذهنم تا میشد به دنیا بابت اینکه بخاطر پول منو مجبور کرده اینجا باشم فحش میدادم. پیراهنم هم در آوردم و صرفا با شورت و سوتین جلوی ژیلا وایساده بودم یه آینه قدی آنجا بود خودم رو توی آن آینه دیدم من حتی جلوی مادر خودمم با شورت سوتین نشده بودم چه برسه به یک فرد نا آشنا، حس غریبی بود.
ژیلا که متوجه حس من شده بود بلند شد آمد سمتم، ساختمان کلینیک نما شیشه ای بود و کنار دفتر ژیلا کلا شیشه بزرگی بود خوبیش این بود ما طبقه ۱۳ بودیم و کسی اشرافی به ما نداشت، ژیلا رو کرد به من و گفت
_ بیا کنار شیشه بایست و پایین رو نگاه کن
نگاهی انداختم و منظورش رو متوجه نشدم
_خب جالا فرقی حس میکنی با وقتی که چادر سرته؟
_نه مگه باید فرقی بکنه؟
_ دقیقا ما آدم ها طرز دیدمون مهمه به جهان نه پوششمون پس آنقدر از منی که هم جنس خودت هستم خجالت نکش تازه اگر یادت باشه گذروندن مراحل کلینیک برای تو واجبه و اگر بگذرونی حقوقت رو از ۱۵ میلیون تا ۳۰ هم میتونی برسونی تصمیم با خودته خیلی ها آمدن و رفتن ولی رسیدن و تموم کردن تمامی مراحل کار هر کسی نیست پس این چارچوبی که برای خودت ساختی رو خرابش کن.
حرف هاش درسته یک کمی از خجالتم کم کرده بود ولی بازم حدود ۵ دقیقه میشد که جلوش لخت وایساده بودم یهو ژیلا آمد سمتم بازوم رو گرفت و نگاهی بهش انداخت و رو کرد به منو گفت
_ با چی خودت رو شیو میکنی؟ژیلت؟
_ بله
_ از الان بخاطر اینکه خودت کاربر لیزر میشی بهت اجازه میدم از دستگاه برای از بین بردن موهای زائد به صورت رایگان استفاده کنی اینجوری کار با دستگاه رو هم یاد میگیری حالا لباست رو بپوش بریم اتاقت رو بهت نشون بدم و کاری که قراره فعلا انجام بدی.
از اتاق رفت بیرون و من موندم ابهام هایی که توی سرم بود دوباره نگاهم افتاد به آینه با قد ۱۷۷ ام و زن ۷۵ کیلویی، تناسب اندام خوبی دارم و بدنم نه لاغر مردنی و نه تپله میشه گفت چربی هام بیشتر توی باسن و رون هامه؛ ساپورت رو برداشتم پوشیدم برق سفیدش تو چشم بود مخصوصا برای منی که رون و باسن درشتی دارم بعد هم روپوش رو پوشیدم حیف شد که نذاشت زیرش چیزی بپوشم تا آسینش اذیتم نکنه کلاه جراحی هم سرم کردم و از اتاق زدم بیرون تا برم دنبال ژیلا وقتی آمدم بیرون یهو سهیلا با دهن باز بهم نگاه کرد و تازه فهمید قرار همکار بشیم خداروشکر آن موقع مردی هم نبود و من با ژیلا وارد یه اتاق دیگه از کلینیک شدیم که یه دستگاه و یه تخت آنجا بودن دوباره نمای پنجره ی شیشه ای رو به بیرون حضور داشت و نور خوبی وارد اتاق میشد منتظر بودم تا ژیلا آموزش با دستگاه رو شروع کنه ولی رو به من کرد و با یه حوله دستشرو کرد به منو گفت
_ کامل لخت شو به حوله اشاره کرد اینم بنداز روی ناف تا زانوت تا من بیام برای لیزر فول بادی رایگانت تا تو هم یکم روت با ما باز بشه وهم یاد بگیری چی کار باید بکنی
دوباره استرس ۵ دیقه پیش آمد سراغم تازه جلوش لخت بودم الان میگه لخت کامل؟ من مرحله ی قبلی اش هم جلوی هیچ زنی با سوتین شورت نبودم حتی استخر هم با مایو پوشیده میرفتم الان بهم میگه کلا لخت بشم آن هم جلوی شیشه های به این بزرگی؟ نکمه کسی منو ببینه رفتم جلو ولی فقط یه ساختمان روبرو ی ما بود فکر هم نکنه کسی باشه توش و بیکار باشه مستقیم ما رو ببینه تازه یادمم نمیاد شیشه ها از بیرون دودی بود یا نه خلاصه با صدای در از این فکرا آمدم بیرون ژیلا آمد تو و به من گفت
_تو که هنوز لباس تنته اصلا وایسا خودم بیام از تنت در بیارم
تا بیام حرفی بزنم اومد نزدیک دستش رو گذاشت دو طرف ساپورتم و سسریع کشید پایین بعد بلند شد و دکمه های روپوشم رو باز کرد و رو پوشم رو در بیاره که نگاهم افتاد به پایین پام تا پاهامو از ساپورت در بیارم دیدم شورتمم افتاده پایین نگو با همدیگه کشیدتش پایین روپوشمو که از تنم در آورد دستامو سریع گذاشتم جلوی کصم تا نبینه بعد ژیلا رفت پشتم و دکمه های سوتین رو که درآورد با دست یه ضربه ای به باسنم زد میخواستم جلوش بایستم و استقامت کنم ولی توی شوک بودم و سرعتی که ژیلا داشت اجازه بهم نداد گفت
_عجب باسنی داری خوش به حال شوهرته پس
به سختی سوتینم رو در آوردم حالا مونده بودم سینه هامو بپوشونم یا کصم رو، حوله رو سریع برداشتم و روی تخت خوابیدم سینه هام رو با دستام پوشونده بودم حوله فقط گنجایش پوشوندن پایین تنم رو داشت هنوز نمیدونستم چی قراره سرم بیاد استرس زیادی داشتم یه وقت در باز نشه کسی بیاد تو و منو اینطوری ببینه.
_میدونی که الان میخوام فول بادی لیزر کنم بدنت رو اینطوری رشد موهای زایدت تموم میشه و نیاز به ژیلت نداری باید هر یه ماه یه بار اینکار رو بکنی تا یکسال بعدش دیگه مویی برات نمی مونه الان هم بدنت رو دیدم تازه شیو کردی که بهترین موقع برای انجام لیزره به قول گفتنی هم خجالت تو میریزه هم لیزر رایگان کردی به نفع خودت پس دل بده به کار تا مرحله اول این کلینیک رو به راحتی بگذرونی و یاد بگیری بدن یه فرد رو چجور میشه لیزر کرد
_ امکانش هست جور دیگه ای یاد بدید اینجوری سختمه
_ وقتی توی این مرحله دوام نمیاری و نمیتونی گذر کنی از خیلی چارچوب هات پس همین الان برو خانتون زهرا
سکوت منو که دید عینک آفتابی بهم داد بخاطر لیزر و کارش رو شروع کرد
_اول از همه از پاهات شروع میکنم میام تا گردنت
یه مداد سفید شمعی دستش بود و با آن بدن منو خط کشی میکرد
_اول از هر کاری باید با این مداد ها بدن مشتری رو خط کشی کنی و مشبک هایی بسازی تا هر جا لیزرش تموم شد خط بزنی و دوباره برنگردی آنجا رو لیزر کنی
شروع کرد از پا لیزر کردن، درد لیزر مثل زدن سوزن توی بدن بود
_ یه بار لیزر کنی فرق نداشتن مو رو میفهمی و اعتماد به نفست میاد بالا و آنقدر خجالت نمیکشی از نشون دادن خودت به دیگران
_ مگه من از نشون دادن خودم خجالت میکشم؟
_ آره خوبه چند دقیقه پیش خودت رو یادت رفته
_ خب آن فرق داره توقع دارید من خودم رو لخت نشون بدم
_ مگه جلوی زن چیه هر چی تو داری منم دارم تجربه جلوی مرد نشون دادن هم که داری
_خب آن شوهرمه
_ هیچ فرقی نداره حالا هم دستات رو از روی سینه هات بردار
_آخه زشته ژیلا خانم
_ گفتم باید از چارچوبت گذر کنی فعلا هم مرحله اول گذر از همجنس خودته تا بتونی مشتری رو راضی نگه داری
وقتی دید من هنوز برنداشتم خودش از جلو پام بلند شد آمد دستامو گرفت و از رو سینه هام برداشت و گذاشت کنار بدنم حس بدی داشتم انگار دارم سینه هام رو به نمایش میذارم تا ببینن حس غریبی بود و متضاد بود با پوششی که من انجام میدادم از عدم نمایش گذاشتن خودم
_ حالا شد میخورمت مگه سینه هات رو ببینم اینجا باید عادت کنی قراره سینه های بزرگ و کوچیک زیادی رو ببینی و لیزر کنی حتی بهشون دست بزنی پس بهتره اول خودت سینه ات رو به نمایش بذاری تا مشتری ات غریبی نکنه جلوت

من این حرف ها راجب به نمایش گذاشتن سینه اصلا توی کتم نمیرفت اگر تا الان هم خودم رو نگه داشتم برای خونه و زندگیمون بود که باید نجات پیدا میکرد.
بالاخره آخرای جفت پام بود البته پشت پام مونده بود از زانو به بالا که میرسید ژیلا حوله رو تا میزد تا برسه بالاتر حدود نیم ساعت پاهام طول کشید و من سینه لخت جلو ژیلا خوابیده بودم تقریبا خجالتی که اولاش میکشیدم به نصف رسیده بود چون ژیلا کارش به خودش جمع بود و انگار اصلا به سینه من توجهی نداره بالاخره رسیده بود دم کصم منم سکوت کرده و بودم نمیدونستم چی بگم که یهو ژیلا رو کرد به من و گفت
_ خب مثل الان که روی پاهات جفتش تموم شد باید برای مشتری پوزیشن تعریف کنی برای بیکینی اینجوری که میگم انجام بده من فقط یه بار میگم حوصله بحث هم مدارم پس با من میای حالا باید کمک کنی بهم تا بیکینی ات رو بزنم
حوله رو از روم برداشت و لخت مادر زاد جلوش بودم دیگه میشه گفت با این جدیتش قبول کرده بودم هر کاری میخواد بکنه
_ جفت پاهات رو خم کن و روی شکمت بذار و بعدش بازش کن باید بیکینی ات رو باز کنی تا من بتونم همه جا رو ببینم تا لیزر کنم
_ خانوم میشه این رو بیخیال بشم و انجام ندم؟ دیگه بحث خجالت نیست بحث اینه انجام دادنش گناه داره
_ اولا تو باید خودت بزنی لای پاتو تا بقیه رو که میخوای براشون بزنی به تردید نندازی دوما آنقدر توی این پوزیشن به شوهرت قطعا دادی آنقدر گناهه گناهه نکن واسه من نمیخوای هم پاشو برو خونتون پیش شوهرت
جدیتش منو رسما خفه کرد پاهامو به بدنم چسبوندم ولی روم نمیشد بازش کنم برای ژیلا یهو ژیلا ویشگونی از روی رونم گرفت و تا بیام دردش رو تسکین بدم و به خودم بیام پاهام رو محکم باز کرد تا جایی که کصم و لای کونم تو دید ژیلا بود من و حسن هیچ وقت توی چنین پوزیشنی نبودیم که بخوام خودم رو اینجوری به نمایش بذارم ژیلا شروع کرد دردش بیشتر از پا بود ولی من خفه خون گرفته بودم تا بیشتر از این ژیلا رو عصبانی نکنم دست ژیلا همه جای بدنم خورد حتی به کصم هم زیاد مالیده شد ولی من به روی خودم نمیاوردم پوزیشن سختی بود خیلی به من فشار میومد بخوام پام رو نگه دارم و درد بکشم یک ربع گذشت یهو وسط فشاری که بهم میومد صدای باد معده ام از کونم در اومد یعنی آب شدم که ژیلا بهم گفت
_ به به خانوم چادری ما بالاخره به جز دهنش بلده از جاهای دیگش هم صدا در بیاره
من دیگه این دفعه از خجالت چیزی برام نموند که ژیلا گفت
_ خجالت نکش من از قصد این پوزیشن رو امتحان کردم پوزیشن های دیگه ای هم برای انجام هست ولی این پوزیشن بلا استثنا طرف مقابلت این اتفاق براش رقم میخوره اگر زیر ۵ دقیقه باشه قطعا طرف خوب کون میده حالا به شوهرش یا بقیه بالای ۱۰ دقیقه و حتی ۱۵ دقیقه طبیعی هستند و تا حالا کون ندادن این تجربه رو از من بگیر حالا بگو ببینم تو که ۱۵ دقیقه طول کشید تجربه من صادق هست یانه؟
وایعیی خدا چرا ژیلا آنقدر راحت راجب اینا حرف میزنه من اصلا به حسن کون نمیدم ولی مگه باید همه جا جار بزنم؟اما برای اینکه بیشتر از این جلو نره باید بهش بگم که منو بازیچه نکنه…
_نه خانوم من و حسن اهل این مسخره بازیا نیستیم در ضمن اگر قرار به یادگیری منه پس پوزیشن صحیح رو بفرمایید نه این مدلی…
_ باشه الان یک ربع بود بعدا هم که لیزر میکنی میبینیم یک ربع میمونه یا نه
چشمکی تحویلم داد ولی من منظورشو نفهمیدم
محدوده جلویی بیکینیم رو زد و آمد بالای نافم و رسید به سینه هام با مداد شمعی که دستش بود روی سینه هام هم چارخونه درست کرد
_سینه هات سایزش ۷۰ یا ۷۵؟
_ ۷۰ میپوشم ولی برای راحتی ۷۵ هم میپوشم
_ سینه هات خوبن و رو به بالا ولی میتونم با تزریق سینه هات رو گرد بکنم و سفت حتی سایزشم ببرم بالاتر بعدا یادت باشه راجع به این موضوع باهات صحبت بکنم
_ من و شوهرم راضییم نمیخواد ممنون
_ حالا آینده رو هم میبینیم گل دختر
تا خواستم حرفش رو بفهمم یهو در باز شد و سهیلا آمد داخل
_ بهترین موقع آمدی سهیلا بیا تو بقیه راه رو برو من
گردنم درد گرفت من میرم توی دفترم
من که تا آن موقع به سختی با خودم کنار آمده بودم خودم رو به نمایش ژیلا بذارم حالا سهیلا هم باید منو لخت ببینه؟
_ژیلا خانوم نمیشه خودتون تمومش کنید؟
_واسه چی؟
_آخه …
_ نکنه روت نمیشه سهیلا هم کص و کون و سینتو ببینه؟ یادت رفته گفتم اول خودت رو باید راحت بکنی از چارچوب هات و گرنه مشتری چجور میخواد به تو اعتماد بکنه و جلوت لخت بشه؟زهرا من گفتم مرحله اول این کلینیک گذر از هم جنسه خسته شدم از اینکه آنقدر برات تکرار کردم
بعد رو کرد به سهیلا و گفت
_جلوش تکمیله فقط مونده پشتش با صورتش من میرم دفتر تا به بقیه کارهام برسم
و بعد رو به من گفت
_ زهرا لیزرت تموم شد بیا آنجا دیگه شورت و سوتین نپوش فقط با ساپورت و روپوش پزشکی بیا دفترم کارت دارم.
اینو گفت و رفت، جلو سهیلا دیگه لپام گل انداخت و عرق شرم روی پیشونیم جمع شد من کجا آمدم واسه کار دارم بخاطر پول چی رو از دست میدم؟مطمئنا از فردا دیگه سر کار نمیام فقط امروز تموم بشه
_ خب میبینم که زهرا خانوم چادری ما دل ژیلا خانوم رو برده و براش لخت میکنه خودشو
_منظورتون رو متوجه نمیشم ؟ من برای کار اینجام
_ بله مراحل رو که گذروندی میخوام ببینم هنوز هم چادر سر میکنی و آنقدر سفت رو میگیری که بلکه نامحرم نبینتت
_ چه مراحلی مگه وجود داره ؟
_ اگر بگم که که دیگه اسمش نمیشه گفت گذر
_ یعنی چی گذر ؟ میشه شفاف تر حرف بزنید سهیلا خانوم
_گذر یعنی اینکه تو دیگه برات مهم نیست جلو من لخت کاملی و کنجکاو برای مراحل بعدی هستی تو از مرحله اول داری به خوبی رد میشی اما هنوز کار داری رد شدن تو میشه گذر.
_ کی گفته برام مهم نیست که جلو شما لخت بشم من فقط جلوی شوهرم خجالت نمیکشم
_ اگر خجالت میکشی پس چرا من راحت سینه هاو کصت رو دارم میبینم و باهات حرف میزنم؟
اینو که گفت از ناراحتی پوکیدم میخواستم بلند بشم و دیگه پامو توی کلینیک نذارم که با حرف سهیلا آروم شدم
_ حالا به دل نگیر زهرا برگرد تا من پشتت رو سریع بزنم هر چی باشه قراره همکار بشیم منم چند جلسه از لیزرم مونده از فردا هم تو مسول لیزری باید بیام زیر دست خودت آنجا تو لخت منو ببین خوبه؟

به کلی با این حرف های سهیلا مخم تعطیل شده بود فقط برگشتم و دمر خوابیدم از پاهام شروع کرد به زدن تا به کونم رسید و بهم گفت
_ پاشو خودت رو حالت داگی کن و از دو طرف کونت رو باز کن تا بتونم لیزر کنم
_ حالت داگی چیه؟
_ وایعییی تو آنقدر صفر کیلومتری؟ مگه شوهر نداری تو؟
_ چرا دارم ولی نمفهمم حرفات رو
بهم کمک گرد تا حالت داگی بگیرم بعد منتظر شدم تا شروع کنه ولی نمیکرد بهش گفتم
_چرا نمیکنی؟
با خنده گفت
_ من ندارم که بکنم
_ با مزه لیزر رو میگم
_ منتظرم تا شما با دستات خودت رو باز کنیا
با یه فحشی به خودم که این تصمیم رو گرفتم بیام اینجا خودم رو باز کردم براش

_آهان خوبه هرچی باز تر بهتر میتونم لیزر کنم
یعنی چرا من باید اینجا باشم آخه آن هم توی این پوزیشن بد کسی از در بیاد تو منو توی این حالت ببینه چی فکر میکنه آخه؟ من قرار بود بخاطر لباس بدی که اینجا بهم دادن و پوشش مناسب نداشت و موهام پیدا بود اینجا نیام اما حالا لخت حالت داگی دارم کونم رو براشون باز میکنم وایعیی من چیکار دارم میکنم؛ بالاخره کونم رو لیزر کرد و کمر و زیر بقل و دستها هم تموم شد و رسید به صورتم و گفت
_ واقعا حیف این صورت نیست ازش استفاده نمیکنی و بدون آرایش میای بیرون؟
_ خب اگر نامحرم ببینه …
_نامحرم ببینه تحریک میشه خب ربطش به تو چیه آن خودش رو کنترل کنه،زهرا تو هم خوشگلی هم اندام خوبی داری و هم بدنت نسبت به حرفات عمل نمیکنه .
دستی به سینه هام کشید و دوباره آن حس غریب به نمایش گذاشتن آمد سراغم بعدش دستش رو برد سمت کصم و انگشتش رو کرد داخل رو در آورد و من با عصبانیت گفتم
_ چی کار میکنی؟
_ میخوام بهت ثابت کنم آن چیزی که میگی نیستی نگاه کن به انگشتم تو خیسی؛ تو امروز خودت رو به من و ژیلا نشون دادی همه جاتو، ما خیلی از مشتریامون حتی کسایی که حجاب درستی هم ندارن شورت و سوتین رو باز نمیکنن و بقیه جاهارو میخوان که ما انجام بدیم ولی تو گذر کردی از پوششت .

سهیلا خبری نداشت از خونه ما که اگر من امروز اینجام فقط بخاطر نجات خانه و زندگیمه از بی پولی ولی شنیدن حرف های سهیلا برام خیلی سخت بودو جوابی نداشتم بهش بگم و سکوت کردم .
سهیلا که سکوتم رو دید صورتم رو هم لیزر کرد بعد با شورت سوتین من به دستش رفت بیرون.
منم گیج بودم چه کنم میخواستم هم جلوش رو بگیرم یاد ژیلا خانوم افتادم که گفت بدو لباس زیر برم پیششون؛ ساپورت سفید رو برداشتم و پوشیدم بعدش روپوش سفید رو تنم کردم یه آینه آنجا بود رفتم جلوی آینه و با صحنه ی بدی مواجه شدم؛ وایعیی روپوش که جلوی کصم رو نمیپوشوند و حتی کونم هم پیدا بود و با نبود شورت ساپورت خط کص و کونم رو به راحتی نشکن میداد و قرار نبود کسی زیاد نگاه کنه تا بفهمه بعد بخاطر نازک بودن روپوش نوک سینه هام از روی روپوش به نمایش درآمده و این اصلا برای بیرون رفتن از اتاق مناسب نیست ولی مگه میتونم اینجا بشینم پس کلاه رو سرم کردم تا موهام رو بپوشونم و به سمت اتاق ژیلا خانوم رفتم که سهیلا گفت
_ فعلا نرو مهمون دارن بیا کنار من بشین تا بیان بیرون

_آخه با این لباس ها و این سر و وضع
_ مگه چشه خیلی هم امروزی و خوشگل
_ میشه من برم تو اتاق کار خانوم تموم شد صدام بزن بیام بیرون اینجا بودن برام سخته
_ کلا تو عادت داری مخالفت کنی؟
رفتم نزدیکش و در گوشش گفتم
_بابا من همه جام پیداست خیلی ضاییعه شورت و سوتین ندارم
_ وایعیی زهرا لخت که نیستی خوبه تا دو دیقه پیش لختت رو به من و ژیلا نمایش دادی حالا اینجا لباس هم تنته کی میخواد توجه کنه؟
نگاهی به اطراف انداختم خداروشکر همه زن بودن ولی بعضی هاشون زیاد بهم نگاه مینداختن فکر کنم از سینه های افتادم فهمیدن که سوتین ندارم یه حس عجیبی توی دلم شکل گرفته بود ولی هم چنان مطمئنم که امروز روز آخریه که توی کلینیک هستم اصلا بذار خانه رو از دست بدیم من نمیتونم هر روز با کسایی سر کنم که چیزایی از من دیدن که فقط شوهرم دیده نه هیچ کس دیگه؛ لیزر کردن رایگان هم بخوره تو سرشون.
بعد از حدود یک ساعت پشت میز نشستن در باز شد و یک مرد با کت و شلوار اتو کشیده و تیپ کاملا جنتلمن از اتاق به همراه ژیلا خارج شد.
_ هومن جان میموندی میگفتم غذا سفارش بدن با هم میخوردیم.
_ نه ژیلا جون دیرم شده پرواز دارم باید زود برسم
در حال رفتن بود که نگاهش به من افتاد رو کرد به ژیلا و گفت
_معرفی نمیکنید این بانوی زیبا رو
_ زهرا کارمند جدیدمونه در حال گذر از مراحله کلینیکه فعلا
چشمکی به ژیلا زد و گفت
_ خوب پس توی مراحل نیازی به ما داشتید بگید من درخدمتم
_ فعلا مرحله اولیم فکر کنم دفعه بعدی آمدی تهران بتونم ازت کمک بگیرم
من که حرف هاشون رو نمیفهمیدم ولی به شدت جلوی یک مرد موذب بودم مخصوصا با نگاه های هومن و ژیلا که روم قفل بود
بالاخره آقا هومن رفت و من پشت ژیلا رفتم توی اتاق تا حرف هام رو بزنم و لباس هام رو بپوشم،دیگم پام به اینجا باز نشه رو کردم به ژیلا و گفتم
_ ژیلا خانوم میخواستم باهاتون حرف بزنم
_ اتفاقا منم باهات راجع به کار توی اینجا حرف داشتم اول من بگم بعد تو بگو
_ راستش من اگر مشکل مالی نداشتم اینجا نمیومدم همین الانش هم دیگه از فردا نمیام
سکوت اتاق رو فراگرفته بود که یهو ژیلا بلند شد و رفت سمت گاوصندوق و بعد بلند شد و آمد سمت من ۱۰ تا اسکناس ۱۰۰ دلاری جلوی من کنار هم چید و روبروی من نشست و گفت
_ میدونی اینا چیه؟
_ نه خانم
_ تو میتونی ماهی ۱۰ تا از این اسکناس ها رو داشته باشی و به نرخ امروز ماهی ۶۰ میلیون درآمدت باشه
با تعجب نگاهی بهش انداختم و گفتم
_ چجوری؟
_ تو به ازای گذرون هر محله میتونی یک اسکناس ۱۰۰ دلاری حقوقت و افزایش بدی امروز تو با لخت شدن جلوی من و سهیلا تونستی مرحله اول اعتماد به هم جنس رو بگذرونی ولی اینو بدون هر مرحله سخت تر از قبل میشه و به راحتی شاید نتونی گذر کنی از فردا هم لیزر بانوانت شروع میشه نباید هیچ شاکی داشته باشی و باید جذب مشتری بالایی داشته باشی…

بعد یک ۱۰۰ دلاری رو برداشت و آمد جلو دکمه های روپوشم رو باز کرد و یه نگاهی به سینه های افتادم کرد و یکی از سینه هام رو بلند کرد و ۱۰۰ دلاری رو گذاشت زیر سینم و سینم رو ول کرد تا پول زیرش گیر کنه بعد رو پوش رو بست و گفت
_ این مال تو برای پیش از فردا صبح ساعت ۹ اینجا باش تا ۹ شب در ضمن چند تا نکته هست که اگر فردا آمدی و خواستی وارد مرحله دوم بشی با حقوق بالاتر بهت میگم اگر هم نیومدی ۱۰۰ دلاری نوش جونت

ممنونم از شما دوستان که داستان رو مورد حمایت قرار دادید قسمت های بعدی با دیدن اشتیاق شما تحویل ادمین داده میشه

ادامه دارد …

نوشته: تندر


👍 69
👎 3
66501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

922908
2023-04-12 02:26:02 +0330 +0330

خوبه، قشنگ و جذاب نوشتی

2 ❤️

922921
2023-04-12 02:45:23 +0330 +0330

لعنتی عالیههههه

2 ❤️

922940
2023-04-12 04:47:55 +0330 +0330

عالیه فقط اگه امکان داره سریع تر پست کن داستان رو
داستان درجه یک هست

3 ❤️

922943
2023-04-12 05:07:48 +0330 +0330

عالی بود دختر کارت درسته 🎈🎈🎈

2 ❤️

922945
2023-04-12 05:32:23 +0330 +0330

پولو گذاشت زیر سینه؟! بعد سینه رو ول کرد تا پول زیرش گیر کنه؟! 😂 😂
این یکی فکر کنم زن جوون از نزدیک ندیده چه برسه به کس ممه ۷۰

2 ❤️

922964
2023-04-12 09:03:50 +0330 +0330

اخی یعنی زنده گی این هم خراب شد لعنت به این جوری زنده گی اخی از این زنده گی کرده مرگ خوبتر

2 ❤️

922982
2023-04-12 11:17:40 +0330 +0330

خیلی عالیه حتما ادامه بده فقط اگه امکانش هست زود به زود آپ کن

2 ❤️

923010
2023-04-12 14:01:57 +0330 +0330

خیلی تخیلی هست. کسی ک اینطوریه ماه ها بلکه سالها طول میکشه تا عوض میشه. ی مذهبی ناگهان جنده نمیشه

1 ❤️

923034
2023-04-12 15:12:23 +0330 +0330

خوب و پخته

2 ❤️

923038
2023-04-12 16:20:04 +0330 +0330

ایده جدید و قشنگیه
و خیلی خوبم توصیف میکنی. ادم قشنگ حس میکنه اونجاس
افری. ادامه بده

1 ❤️

923108
2023-04-13 01:51:43 +0330 +0330

بی نظیری❤❤

1 ❤️

923302
2023-04-14 04:35:02 +0330 +0330

سلام خسته نباشید.
خیلی بین قسمت ها فاصله می افته نمیشه سریع تر بزاری.
ممنون 🎈🎈🎈

0 ❤️

923357
2023-04-14 11:55:08 +0330 +0330

خیلی تخیلیه ولی روند هیجان انگیزی داره ادامه بدید لطفا

0 ❤️

923370
2023-04-14 12:58:00 +0330 +0330

داستان جالبیه
سعی کن قسمت های بعدی رو زودتر منتشر کنی

0 ❤️

923542
2023-04-15 11:50:26 +0330 +0330

یه مقدار زودتر داستانو آپلود کنی بد نیستا

0 ❤️

923547
2023-04-15 12:39:03 +0330 +0330

عالی بود ادامه بده

0 ❤️

924119
2023-04-19 05:50:19 +0330 +0330

دمت گرم عالی بود فقط غلط های املایی انگشت شماری درهردوقسمت وجودداشت که قابل چشم پوشی هست 👍👍👍👍

0 ❤️

924363
2023-04-21 08:55:17 +0330 +0330

عجب کصی بشه زهرا
اووف ❤️

0 ❤️

925053
2023-04-25 12:18:09 +0330 +0330

بیصبرانه منتظر ادامه داستان هستم

1 ❤️

925646
2023-04-29 21:29:04 +0330 +0330

خجالت زهرا مقابل ژیلا و سهیلا ناتوانیش فوق العادهست
برتری ۱۰۰ به صفر بقیه خانما مقابل زهرا عالیه
ناتوانی زهرا
خجالت زن مقابل زن

0 ❤️

927855
2023-05-14 00:19:37 +0330 +0330

چرا قسمت بعدی رو نمیفرستی؟؟!

0 ❤️

930264
2023-05-28 18:49:15 +0330 +0330

چرا قسمت بعدی رو اضافه نمیکنید ؟

0 ❤️

954105
2023-10-23 16:56:43 +0330 +0330

اين نويسنده كجا غيبش زده ديگه ادامه نداد!!

0 ❤️

957713
2023-11-12 22:54:01 +0330 +0330

تا دو قسمت فرستاد کص دادنش گرفت

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها