گی با چاشنی سکس با مامان ها (۲)

1401/12/24

...قسمت قبل

این چندمین سیگار امروزم بود،راستشو بخوایید اصلا نفهمیدم چی شد که این لعنتی همیشه داخل دستمه! انقدر سریع بهش عادت کردم و شد جزو جدا ناپذیری از زندگیم که انگار از اول تولد باهام بوده و تنها تلاش من پنهان نگه داشتن بوش با کلی عطر و ادکلن از خانواده و بقیه آدما بوده.اما خب موقع کار با غریبه ها نیازی به پنهون نگه داشتنش نیست و اتفاقا باید بگم چقدر حبس کردنش همزمان با عکاسی از این مدل ها می‌چسبه.یک سالی از آخرین رابطم با ماهان میگذره،نه اینکه فرصتی پیش نیومده باشه نه!یه جورایی دیگه با پسر حال نمیکنم البته که باید اعتراف کنم اگر چندبار دیگه هم به عقب برگردم بازم ماهان رو همونجوری و حتی بدتر میکنم اما الان دیگه برام ذره ای لذت نداره.
بزارید از مهناز براتون بگم حداقل اسمش اونقدر جذاب هست که شمارو از قسمت قبل تا الان حداقل یکم داخل خماریش نگه داشته باشه.
مهناز سی‌وشش سالشه پوستش گندمی و قدش ۱۷۰ عاشق پوشیدن لباس های رنگیه اما باید بگم شاید رنگ لباس هاش برای یک خانوم بیشتر از اندازه جلب توجه کنه اما تمام قسمت های بدنش کاملا پوشیدس و همین دوگانگی عجیب دوست‌داشتنی ترش کرده.چندباری توی خیابون دیده بودمش اما تا قبل از کردن ماهان نمیدونستم که مهناز مامانشه!واقعا نمیتونستم باور کنم که ماهان پسر مهناز باشه یعنی اصلا بهم نمیخوردن به هرحال یکم گیج کننده بود.اما شاید دلیل تعجب بیش از اندازه منو زمانی درک کنید که بفهمید تنها دیدارهای من و مهناز به نگاه های یواشکی و زیرچشمی یه بچه نوزده بیست ساله تو خیابون خلاصه نشده بود.
محل کار من محل کار مهناز در گذشته بود یه فروشگاه بزرگ از هرنوع لباسی که فکرشو بکنید که هرروز یه عالمه مانکن پسر و دختر برای پوشیدن لباس ها وارد و خارج میشن و من با هر نخ سیگار ازشون کلی عکس میگیرم و با کلی ادیت خفن به صاحب پیج فروشگاه میدم و فرداش دوباره تکرار و تکرار و تکرار…
با بدبختی شمارشو ازشون گرفته بودم هرچقدر گشتم نتونستم یه پیج ازش پیدا کنم و برام عجیب بود چرا پیج نداره با اینکه کارش گره خورده با دیده شدن!
عکس پروفایلش عکس خودش بود،چهرش برام واقعا دوست داشتنی بود مخصوصا چشم های مشکیش که اونقدر درشت بود که به خودم حق میدادم هی روشون زوم کنم و هروقت خسته شدم به یه قسمت کوچیک از گردنش که داخل عکس معلوم بود فکر کنم…
این کار هرشبم شده بود و اگه شانسم میزد بعضی شبا عکس جدید میزاشت تا آلبوم عکسای مهناز داخل گوشیم بیشتر و بیشتر بشه.اولش فقط نگاه و فکرم بهش سکس بود و هیچ دلیل دیگه ای برای به دست آوردنش نداشتم،روزای اولی که باهام چت می‌کردیم و درباره عکاسی کلی کسشر می‌گفتیم طی هر فرصتی از ماهان حرف میزدم و دلیل نیومدنش به کلاس هارو می‌پرسیدم و از این شهوت هیجان انگیز صحبت با زنی که بدن پسرش چندباری در اختیارم بوده نهایت لذتو می‌بردم.کم کم اما داشت همه چیز عوض میشد چت های منو مهناز به سمتی پیش رفته بود که هرکس اونارو میخوند بدون ذره ای مکث به عاشق بودنم اعتراف می‌کرد انقدر شور ماجرا دراومده بود که حتی مهناز هم گاهی با سکوتش بهم میفهموند که متوجه کارم نیستم.همزمان با چت کردنمون دوبار به فروشگاه اومد با اینکه زیاد فرصت حرف زدن باهاشو نداشتم اما از هرفرصتی برای سیر نگاه کردنش استفاده می‌کردم و یواشکی ازش چندتا عکس هم گرفتم.
ادیت های خفنی روی عکس زدم و ازشون یه کلیپ کوتاه آماده کردم و چه کسی بهتر از ابی برای خوندن روی عکس های مهناز زیبای من!
برای باور بودن جایی شاید باشه شاید
برای لمس تن عشق کسی باید باشه باید…
یه چیزی داخل وجودم بود که نمی‌فهمیدمش ساعت های روی تخت دراز کشیده بودم و تو اوج تاریکی شب مدام کلیپ رو پلی میکردم واقعا چرا؟
مشکل فقط سن نبود با اینکه ۱۷سال اختلاف شوخی نیست مهناز بچه داشت شوهر داشت و از همه عجیب تر رابطه من با بچش بود!من چرا باید عاشق همچین زنی بشم؟حس و علاقه عجیبم به زن های سن بالا همیشه جزئی از وجودم بوده و نمیتونم اعتراف نکنم که کتگوری میلف همیشه اولویت اولم برای دیدن پورن نبوده اما تا قبل از این فقط فکر و ذهنم سکس بوده نه عشق!
فردای اون روز یکم از این فضا دور شده بودم قرار بود با مامان برای خرید بریم فروشگاه و این اولین بیرون رفتنمون بعد اون آنال سکس باورنکردنی بود،یک ماهی می‌گذشت و کلا از اون وقت حرفی راجبع اون روز نزده بودیم بابام بعد از کلی انتظار من بلاخره داشت می‌رفت شمال و این یعنی شاید بلاخره یه فرصت درست برای سکس کامل با مامان لیلام.سوار ماشین شد کلا مشکی ست کرده بود و یکم شلوارش تنگ بود جوری که رون هاش بزرگتر به چشم میومد البته اونقدر لرزیدن این رون هارو وقتی کیرم بینشون عقب جلو میشد رو دیده بودم که خیلی نیاز نبود کیرم به زحمت بیفته و بزرگ بشه با سوار شدنش به ماشین گفتم؛
من:پرنسس کجا بریم حالا؟
مامان:پرنسس شدم دیگه حالا؟همون مامان بهتره
من:واقعا خودمم قبول دارم چشم
بعد فهمیدن مقصد حرکت کردم و یه موزیک پلی اما با صدای نسبتا کم
من:مامان
مامان:جانم
من:میشه دستتو بزاری رو دنده!
مامان:واسه چی؟
من:میخوام دستمو بزارم رو دستت
مامان:وا که چی بشه
من:تو بزار حالا
دستشو گذاشت رو دنده و منم دستمو روی دستش گذاشتم و با فشار دستاش دنده عوض میکردم و هروقت نیاز نبود روی دست نرمشو نوازش میکردم،عاشق رگ های روی دستش بودم که سبز دیده می‌شد و کاملا حس خوبی بهم می‌داد بهش گفتم مامان بابا قراره بره شمال در جریانی؟
مامان:آره دوباره داره میره لعنت به این کار کوفتی
من:یعنی تو خوشحال نیستی؟!از نیشخندی که زدم فهمید قضیه چیه
مامان:زهرمار امیرعلی حتی بهش فکرم نکن
من:مامان من از یک ماه پیش حرفی زدم اصلا؟خب بابا داره میره الان میشه دیگه
مامان:مگه بابات هروقت بره قراره تو مامانتو آبیاری کنی؟ما شنیدیم برعکسه والا! بچه که میره همه چی شروع میشه نه بابا
دستشو از روی دنده بلند کردم و سریع روی کیرم گذاشتم تا اومد دستشو بکشه بالاتنمو به سمت پاهام خم کردمو با دستم محکم دستشو نگه داشتم گفتم نکن مامان الان تصادف میکنیما گفت به درک تقصیر خودته واسه چی اینجوری میکنی؟
من:خب تقصیر خودته مامان ببین امیرعلی صبورت رو به کجا رسوندی!
مامان:یه امیرعلی صبوری بسازم ازت حالا وایسا ببین ول کن دستمو
دستشو ول نکردم و با زیاد کردن سرعتم و عوض کردن دنده و گرفتن فرمون با یه دست تقریبا داشتم به سمت مرگ حرکت میکردم اما خب داشت نتیجه میداد
مامان:وحشی حیووووون آروم برو الان می‌میریم
من:دستتو برندار تا آروم برم
مامان:باشه باشه فقط آروم برو
دستمو با ترس از روی دستش برداشتم و سرعتو کم کردم ترسم به خاطر این بود که نمیدونستم قراره با دست رها شدش کتک بخورم یا چیز دیگه،بدنمو صاف کردم دستش هنوز روی کیرم بود اما حرکتی نداشت شاید چند ثانیه نگذشته بود که دستشو بلند کرد سریع گفتم تو قول دادی مامان ها بزنی زیرش منم دیگ حرفاتو گوش نمیدم!یه هوف گفت و دوباره دستشو روی کیرم گذاشت بهش گفتم مامان میشه یکم فشارش بدی از روی شلوار سریع گفت نه همینم زیادیه گفتم خواهش میکنم خب تو که گذاشتی بزار یکم لذت ببرم دیگه گفت میگم نه امیرعلی عصبیم نکن همین بسه
گفتم باشه حداقل کنارشو یکم بمال روی رون هامو میگم بهم یه نگاه تهدید آمیز کرد ولی خبر خوب این بود که حداقل به این یدونه راضی شده بود.
دستشو کنار کیرم و روی پام گذشت و شروع به حرکت دادنش کرد و اول به سمت پایین و زانوهام و بعدش دوباره بالا اومد و داخل رون پامو آروم فشار میداد کیرم شروع به بزرگ شدن کرد و چشمای مامانم کاملا شاهد آبروریزی پسرش بود…
من:خب اونجوری نگاه نکن چیکار کنم
مامان:فقط خاک برسرت
من:اع مامان خب طبیعیه دیگه
مامان:بله طبیعیه ولی اینکه آدم هرجایی با مامانش تنها بشه این اتفاق بیفته طبیعی نیست
من:خب یک ماهه دلم تنگ شده بود برای یه همچین چیزی
مامان:اون شب انقدر درد کشیدم که هنوز فحشت میدم
من:تقصیر خودته من که هی گفتم از جلو…
مامان:حرفشم نزن
دستمو گذاشتم روی دستش و دوباره شانسمو امتحان کردم گفتم مامان دلت میاد پسرت تو این وضعیت باشه؟یکم برام بمال فقط…دستشو دوباره روی کیرم گذاشتم و سریع دستمو برداشتم از دستش که بهش حس به زور انجام دادن کاری دست نده،تقریبا داشتم ناامید میشدم که خیلی کم اما فشرده شدن کیرمو بین کف دست و انگشت هاش حس کردم.مامانم خیلی آروم این کار می‌کرد اما من خیلی زیاد حرکتشو دوست داشتم حالا مامانم داخل ماشین بابام کیرمو داخل دستاش گرفته بود و من همزمان با رانندگی داشتم از مالیده شدن کیرم توسط مامانم لذت می‌بردم.کم کم فشار دستاش روی کیرم بیشتر می‌شد و منم داشتم ساعد دستشو نوازش میکردم و روی دستی که داشت کیرمو می‌مالید دست میکشیدم.
من:مامان اینجوری هیچی حس نمیکنم میشه اجازه بدی دکممو باز کنم؟
مامان:یکی میبینه زشته
من:ببینه کسی مارو نمیشناسه که بعدشم شیشه ها به اندازه کافی دودی هست
مامان:باشه ولی سریع تمومش کن
دکمه شلوارمو باز کردم و زیپشو پایین کشیدم اما این قرار نبود تنها کارم برای بیشتر لمس کردن دستاش باشه و با گرفتن گوشه شورتم،شلوار و شورتمو باهم تا زانو پایین کشیدم و چند دقیقه قبل تر اونقدر به این قسمت فکر کرده بودم که تو کوچه پس کوچه های پیروزی که تقریبا سگ ازش عبور نمی‌کرد در حال رانندگی بودم و جایی ماشینو اورده بودم که قبلا امتحانشو پس داده بود…
با بیرون افتادن کیرم مامانم یه لحظه تعجب کرد و با خنده گفت الان دکمه باز کردی مثلا یا کلا کندی؟!
با پرویی تموم گفتم خب تو گفتی سریع تموم شه منم گفتم یه کاری کنم سریع بشه!همزمان با حلقه شدن انگشت هاش دور کیرم گفت بله از اومدن تو این کوچه ها معلومه که قراره چقدر زود تموم بشه
ماشینو یه گوشه دنج پارک کردم و دقت کردم حداقل از دو طرف سمت دیوار باشه،صندلی رو دادم عقب تر و کاملا تکیه دادم و شاهد مالیده شدن کیرم با دستای خوشگل مامان لیلام شدم.اولش کیرمو کامل وسط دستاش گرفته بود و بدون فشار دادن کیرم با انگشت شصتش روی سوراخ کیرم و دور کلش بازی می‌کرد اما با وایسادنم کاملا شروع به جق زدن برام کرد و با سرعت نسبتا بالا کیرمو بالا پایین می‌کرد.
مامان؛بدو دیگه تا یکی نیومده
من:دست منه مگه مامان خب نگاه کن دست خودته
ترکیب حرص خوردن و خندیدن داخل صورتش بینظیر بود گفت مسخره بازی درنیار دستمو برمیدارما
من:نه نه تورو خدا یکم دیگه میاد
مامان:دستمال داری دیگه؟
دستمال کف ماشین و زیر صندلی من افتاده بود موقع سوار شدن دیدمش اما چرا باید بگم دستمال داریم؟!
من:نه مامان ندارم
مامان:خب چیکار کنیم الان بی‌شعور
دستشو عوض کرد و با دست دیگش دوباره کیرمو گرفت انگار خسته شده بود اما سرعت مالیدن کیرمو کمتر کرده بود و منتظر جواب دادنم بود اما من چشمامو بستم و داشتم به این فکر میکردم که هر دوتا دست مامانم کیرمو مالیده،واقعا بینظیر بود با اینکه این چندمین باری بود که این اتفاق می افتاد هنوز هم هیجان انگیز بود بلاخره اون مامان لیلای خودمه و دستاش همون دستای نرم و سفیدی که یه عالمه منتظر بودم تا برا من بشه.
من:نمیدونم مامان یه کاریش می…
حرفم نصفه موند با خیس شدن کیرم و کشیده شدن زبونش از پایین به بالا علاوه بر نصفه موندن حرفم کلی هم پشم ازم ریخت،موهاش روی پام ریخته شده بود و با یه دستش پایین کیرمو گرفته بود و با خم شدن روی کیرم داشت مدام از پایین به بالا کیرمو لیس میزد اما داخل دهنش نمی‌کرد.با دستام موهاشو جمع کردم و بالای سرش نگه داشتم تا بتونم هرجوری شده صورت مامان لیلامو ببینم.
زبونش کاملا بیرون اومده بودو داشت کیر پسرشو خیس می‌کرد،با یکی از دستام موهاشو گرفتم تا روی صورتش نریزه و با دست دیگم داشتم کمرشو نوازش میکردم و بعدش با هل دادن و فشار آوردن به سرش تمام التماس وجودمو برای اینکه کیرمو وارد دهنش کنه بهش فهموندم.حالا کله کیرم درست بین لب های مامانم قرار گرفته بود و با توجه به رژ یاسی رنگش و فشار وحشتناک لباش روی کله کیرم منتظر دیدن جای رژ بودم.
پاهامو از نوک انگشت هام تا باسنم که شدیدا داخلش عروسی بود به بالا بلند کردم تا کیرم بیشتر وارد دهن مامانم بشه و فشار همزمان دستام روی سرش همه چیز رو برای ورود کامل کیر پسرش به دهن داغش آماده کرد.انقدر فوق العاده کیرم داخل دهنش سر خورد که اگه فشار لبامو و نگه داشتن خودم با اون بدبختی نبود حتما ارضا میشدم اما هنوزم اونقدر تایم ندارم پس طبیعی بود که اون زمان باقی مونده رو حتی با توجه به تلاش های مامانم برای در آوردن کیرم از دهنش نادیده بگیرم و کاملا سرشو به کیرم فشار بدم تا تموم کیرم برای یک دقیقه داخل دهنش بمونه و موقع اومدن آبم برسه…
دستامو از روی سرش شل کردم،مامانم کیرمو تا نصفه از دهنش درآورد و داشت با سرعت به کیرم زبون میزد
من:مامان ابم داره میاد
برخلاف انتظارم انگار قرار نبود کیرم از داخل دهنش خارج بشه و کیرمو دوباره مثل قبل تا آخر وارد دهنش کرد و شروع به خوردن کرد.کل بدنم لرزید و احساس کردم تموم آب بدنم داخل دهنش خالی شده و…
چند روزی از پیام های منو مهناز می‌گذشت،پسر انگار واقعا عاشق شدم!تمام حرفاش برای قانع کردن من راجبع اشتباه بودن این رابطه ذره ای اثر داخل وجودم نمیزاشت.نزدیکای صبح بود و هنوز منتظر سین شدن پیامم بودم یه عالمه دلیل برای انتظار داشتم اما واقعا چرا باید اونم همین حسو داشته باشه.
انقدر منتظر موندم تا بلاخره جواب داد با اینکه هوا روشن شده بود و مشخص بود که قراره بره سر کار اما همون جواب کوتاهش کافی بود برام
مهناز:نخوابیدی؟
من:نه
مهناز:چرا با خودت اینجوری میکنی؟میفهمی شوهر دارم؟میفهمی بچه دارم؟
من:یه عالمه صحبت کردیم دربارش مگه نمیگی دوسش نداری؟
مهناز:دوسش ندارم ولی چیکار کنم شوهرمه؟تو جای بچه منی امیرعلی
من:امیرعلی!اولین بار بود که اسممو بدون آقا صدا میزد
تقصیر من چیه مهناز که دیرتر به دنیا اومدم؟من دوستدارم یه جوری که انگار هیچوقت کسی رو دوست نداشتم یه جوری که انگار قبل از تورو یادم نیست…
جوابی نداد،یه ساعتی تا حرکتش به سمت محل کار وقت بود سریع بلند شدمو یه دوش یه ربع گرفتم و یه پیراهن سفید با شلوار لی مشکی پوشیدم.
اونقدر زل زده بودم به در خونشون که حتی از سر کوچه هم میتونستم اومدنش رو با وضوح بالا ببینم.
یه شال سبز رنگ پوشیده بود اونقدر پررنگ بود که به صورت خانومانش بیاد مانتوی مشکی جلو باز که زیرش یه لباس مشکی دیگه داشت و شلوار مشکی نسبتا آزادش به همراه کتونی های سفید،انگار تمام لباس های سلیقه من بود وقتی به کنار ماشین رسید یه لحظه چشم تو چشم شدیم و بدون حرکت ایستاد کنار شیشه.
سریع سوار ماشین شد جوری که فرصت تعجب کردن هم نداشتم فکر میکردم بیشتر طول بکشه
مهناز:برو دیگه به چی زل زدی مگه به خاطر من نیومدی؟
حرکت کردم یکم که دور شدیم گفت یه لحظه نگه دار!زدم کنار و همزمان با کشیدن ترمز دستی ماشین جوری تو گوشم زد که هنوز صداش توی گوشمه…
مهناز:اگه یکی میدیدت چه غلطی باید میکردم؟
چرا نمیفهمی هرچی میگم؟پسر خوبی هستی خوشتیپی خوش اخلاقی و کل ویژگی های دیگه اما امیرعلی من ۳۷ سالمه تو فقط یه پسر ۲۰ساله ای!
با دقت به حرفاش گوش میدادم همین که باهام حرف می‌زد برام جذاب و قشنگ بود،همین حرف زدنش کافی بود برام و به قول شاعر دشنام تو از بوسه بود روح فزاتر…
حرفاش که تموم شد هنوزم سکوت کرده بودم و زل زده بودم به چشماش گفت مگه با تو نیستم؟چرا حرف نمیزنی؟
گفتم دارم به چشمات نگاه میکنم واقعا قشنگن…
نفسشو محکم بیرون داد و یه لبخند کوچیک زد گفت از دست تو!داره دیرم میشه حرکت کن
نزدیکای محل کارش وایسادم به محض برگشتن صورتش سمت من برای خداحافظی دستمو گذاشتم روی دستش خواست دستشو بکشه که محکم تر دستشو گرفتم
من:همه چیزایی که گفتی رو میدونم و میفهمم اما دوستدارم میفهمی؟
تقلای دستش زیر دستم برای رهایی از بین رفت انگار آب سرد ریخته بودم روی صورتش دستشو آروم نوازش میکردم گفتم منتظرت میمونم تا کارت تموم شه
مهناز:برو خونتون بچه من تا ظهر اینجام
من:پس ناهارو باهم میخوریم…
چند ساعتی منتظر بودم اونقدر دل داده بودم بهش که حتی نرفتم یه دوری بزنم و کارامو انجام بدم فقط مثل دیوونه ها چشم به در محل کارش بودم و نمیدونستم وقت برگشتن تو ماشین من میشینه یا نه؟!
من:جانم مامان؟سلام
مامان:سلام کجا رفتی از صبح؟
من:هیچی اومدم بیرون با دوستام ناهارم باهم میخوریم
مامان:بابات رفته ها اولین باره منو ول کردی رفتی وقتی بابات نیست نکنه عاشق شدی
من:شاید نمیدونم
مامان:غلط کردی زود میدویی میای خونه ها بعد ناهار
مهناز بلاخره اومد با دیدنم واقعا تعجب کرده بود و اینبار هم بدون هیچ حرفی وارد ماشین شد گفت تو واقعا دیوونه ای ها از صبح اینجا وایسادی؟
من:بله پس چی
یه ناهار خوب خوردیم با چاشنی باز کردن نوشابه برای مهناز و ریختن سس روی پیتزاش فقط مونده بود غذارو داخل دهنش بزارم!نگاه های سنگین مردم رو احساس می‌کردم که متوجه رابطه ی فراتری بین منو اون شده بودن.اینکه چجوری بردمش خرید بماند اما حالا مهناز داشت با لباس هایی که براش انتخاب می‌کرد جلوم چرخ میزد و من با وقاحت تموم درباره لباس هاش نظر میدادم…
یه خیابون بالاتر از خونشون زدم کنار
من:مرسی بابت امروز خیلی خوش گذشت
مهناز:چی بگم بهت اخه این کارارو نکن یکم به حرفام فکر کن فقط
من:میخوام فقط به تو فکر کنم!
خداحافظی کردیم و داشت در ماشینو باز می‌کرد گفتم مهناز!برگشت سمتم از پرو بودن من به خاطر صدا کردن اسم کوچیکش قبلا به اندازه کافی غر زده بود اما شاید فکر نمی‌کرد ازش بخوام که ببوسمش!
مهناز:معلومه که نه چرا اصلا گوش نمیدی به من
من:خواهش میکنم،بزار این روز فوق العادم تکمیل بشه
بدون منتظر بودن برای جوابش صورتمو نزدیک صورتش کردم و…
پایان قسمت دوم

نوشته: امیرعلی


👍 82
👎 14
158601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

918854
2023-03-15 01:38:21 +0330 +0330

پشمام

3 ❤️

918862
2023-03-15 02:07:43 +0330 +0330

امیر علی خودت در مورد سکس با مادر نظراتم همراه فحشهاشو قبلا خوردی ولی غیر از قسمت مادر بقیه اش خوب بود

1 ❤️

918872
2023-03-15 05:27:48 +0330 +0330

نسبت به داستانای تو کوتاه نبود این یکی؟

2 ❤️

918877
2023-03-15 07:05:58 +0330 +0330

ممنون قشنگ و جذاب بود منتظر قسمتهایه بعدیم

1 ❤️

918893
2023-03-15 09:44:39 +0330 +0330

چقدر مامانتو دلم خواست.

2 ❤️

918895
2023-03-15 10:27:55 +0330 +0330

امیرعلی داداش یکم آروم باش، چرا خودتو اذیت میکنی؟ چرا مامانتو می‌ریزی تو مهناز؟ احساسم اینه ک داشتی داستانو مینوشتی یهو یک کپی پیست اشتباه از داستان مامانت گذاشتی وسط داستان.
درمورد داستان باید بگم سعی کردی به نظرات قسمت قبل عمل کنی ولی خیلی یکدفعه ای و بی فکر اینکار کردی یکم رو داستانت تمرکز کن، قسمت قبل با اینکه حس بدی ازش گرفتم ولی داستان خوب و روون بود

3 ❤️

918904
2023-03-15 14:25:29 +0330 +0330

لطفاً قسمتای مامانشو بیشتر کنید.
با تشکر از برنامه خوبتون

3 ❤️

918905
2023-03-15 14:30:17 +0330 +0330

تنها داستانی بوده که توی سایت پیگیرش بودم تو این 10 سالی که عضو سایتم
فقط یه لطفی کن لاشی بازی در نیار دیر به دیر نزار داستاناتو
دمت گرم

2 ❤️

918911
2023-03-15 15:57:02 +0330 +0330

داداش اون قسمت انالش با مامانت کدوم داستانه؟ 4 قسمت سکس با مامان خوندم آنال توش نبود لینکشو بزار دمت گرم

1 ❤️

918928
2023-03-15 21:28:38 +0330 +0330

قسمت های مربوط به مامان هم زیاد میشه چشم

0 ❤️

918979
2023-03-16 02:24:25 +0330 +0330

عالی

1 ❤️

918999
2023-03-16 03:51:26 +0330 +0330

یکی این بچه رو از برق بکشه

2 ❤️

919062
2023-03-16 15:12:18 +0330 +0330

مگه داستان مامان لیلا چهار قسمت نبود؟؟؟
قسمت پنجشمش کجاس؟؟

2 ❤️

919105
2023-03-16 21:59:48 +0330 +0330

خب فعلا قسمت اول داستان منو تو با اختلاف کم بالای ۱۳۰ چهل لایک داره

امتقاد سازنده از هم کنیم

نوشتی می خوام ترکیبی بنویسی کلی تشوقت کردم‌، این چیه نوشتی عمو؟؟؟

الان این ترکیبش با قسمت اول چی بود؟ همین جوری یهو فرض کردی قبلا این با مامانش ارتباط داشته ، تکرارشو من داستان کنم؟!!

اصلا وقت نگذاشتی بشینی فکر کنی چجوری داستانمو‌ بنویسم ، اولین چیزی که به مغزت رسیده نوشتی

خداییش خود من هنوز واسه قسمت دوم داستانم ، مردد موندم . واقعا با احترام به این همه استقبال اگه قسمت دومش مثل قسمت دوم داستان تو ، بی مزه باشه ، اصلا بهتره ننویسمش

نه کسی به ما اینجا پول میده، نه فایده ایی واسمون داره، یازده ساله اینجا داستان می نویسم ، فقط واسه دل خودم می نویسم

تازه کلی ادم کص خل و انگل که جز عقده هیچی ندارند میان اینجا خودشون رو خالی می کنند ، البته دمه ادمین گرم تازگیها دیدم چقدر سریع اکانتشون رو می بنده

ادمینم می دونه ماها ، دارایی هاش هستیم ازمون محافظت می کنه ، من واقعا هر کی زیر داستانم ریپورت کردم ، اکانتشو بسرعت بسته

بگذریم ، این قسمت ترکیبی نبود ، هیچ ارتباطی به قسمت اولش نداشت ، مطمينم خودتم قبول داری خلاقیت نداشت ، خوب نوشته شده بود اما داستان مستقل بود

موفق باشی

0 ❤️

919120
2023-03-17 00:26:06 +0330 +0330

قسمت بعد کی آپلود میشه ؟!

1 ❤️

919270
2023-03-17 16:55:26 +0330 +0330

خوب نوشتی
ادامه داستانت رو با کردن پسره شروع کن و به مادرش بهفمون که پسرش اوکی بعدش هر دوتاشون رو با هم بکن اگر هم میخوای از از مامانت مایه بذاری بده اون بچه کونیه مادرت رو بکنه داستان باحالی میشه

1 ❤️

919554
2023-03-20 00:33:59 +0330 +0330

زرنگ خان یا پولمو برگردون یا عکس خودتو مامانتو پخش میکنم

1 ❤️

920234
2023-03-26 00:50:14 +0330 +0330

ادامش چیشد؟

1 ❤️

921759
2023-04-04 02:25:59 +0330 +0330

کجایی

1 ❤️

922701
2023-04-10 13:46:46 +0330 +0330

قسمت مامان امیرعلی بهترین قسمت داستان بود ولی نفهمیدم چطوری امیر علی که اون فرشته محبت و عشق یعنی مادرش رو داره چطوری می تونه به یک زن دیگه فکر کنه؟

1 ❤️

981987
2024-05-02 20:00:53 +0330 +0330

ادامش کو

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها