یک سوءتفاهم

1401/03/06

من فرهاد ۲۶ساله از تهران ۱۶ماه پیش با دوست دخترم ازدواج کردم،من بوتیک دارم و خانمم آرایشگره،
اسم خانمم افسانه هستش و ی خواهر بزرگتر از خودش داره که مجرده و ی خواهر کوچکتر از خودش به نام ریحانه که اونم مجرده،
از ابتدای زندگی متاهلی میونه خیلی خوبی با خانواده زنم داشتم و هر روز صمیمی تر می‌شدیم،
پوست من سفیده و پوست خانواده زنم سبزست،ریحانه‌هم ی تپل سبزه با نمک بود که با من هشت سال اختلاف سنی داشت و از اول حس داداش بزرگتر بهش داشتم و زیاد لوسش میکردم،
ریحانه چون خونه ما بهش خوش می‌گذشت در هفته دو سه روزش رو خونه ما بود،
جمعه تابستون بود که ریحانه خونه ما بود که تصمیم گرفتیم بریم باغ دوستم که توی استخرش شنا کنیم،
دو ساعتی توی استخر بودیم و من دست از زیر شکم افسانه گرفته بودم که شنا یادش بدم و ما بین یاد دادن دستم رو زیر تیشرتش و گاهی توی شورتش می‌بردم که جفتمون حشری شده بودیم و هیچ جوره نشد ریحانه رو بپیچونیم،
ریحانه اصرار می‌کرد که با او هم تمرین کنم،منم مشغول تمرین با ریحانه شدم که افسانه رفت که دوش بگیره،من مایو تنم بود و توی آب کم عمق کیر راست شدم پیدا بود،برای اینکه ریحانه نبینه حرکت کردم به سمت یک و نیم متر و در انتهای کار برای اینکه با ریحانه شوخی کرده باشم که بهمون خوش بگذره بردمش توی عمق بیشتر که از دماغ خودم هم بالاتر می رفت،
شروع کردم به ترسوندنش و زیر کتفش رو می‌گرفتم و می‌گفتم رهات کردم و الان دست و پا بزنم،دستم به لبه استخر بود و ی دستم به ریحانه که جیغ میزد،در آخر ولش کردم و بعد دو سه ثانیه کشوندمش بالا که گریش گرفته بود،با بالا آوردنش شروع کرد به گریه کردن و سفت بغلم کرد و پاهاش رو دور کمرم حلقه کرد،وزن ریحانه باعث میشد تا پاهام به زمین می‌خورد و دماغم زیر آب بره مجبور شدم هر لحظه پامو به که استخر بزنم و خودمو به بالا پرت کنم،سر ریحانه روی شونم بود و سعی می‌کردم آرومش کنم،آروم شد اما از بغلم تکون نخورد،یواش یواش خودمو به عمق کمتر رسوندم و ریحانه خودشو از بغلم لیز داد پایین تر،
نیش خندی روی صورت ریحانه بود که هرچه پرسیدم علتش رو نگفت،وقتی از استخر با کمک من که روناش رو گرفته بودم بیرون رفت خنده بیشتری زد و رفت،
حدس میزدم از اتصال بدنمون به هم خندش گرفته باشه نه تا این حد که حشری شده باشه و این موضوع رو سه روز بعد فهمیدم،
ساعت دوازده ظهر بود که مغازه رو بستم و راهی خونه شدم،میدونستم که افسانه امروز نمیتونه تا شب بیاد خونه و توی مسیر برای خودم یک کیلو گوجه فرنگی برای درست کردن املت گرفتم ،در واحدمون رو که باز کردم متوجه کفشهای ریحانه شدم و بعد سنگینی نگاهش از روی کاناپه،
وقتی بلند شد و سلام داد متوجه پوشش عجیبش شدم،ی پیراهن زنانه که پایینش رو پاپیونی گره زده بود و ی شلوار خواب چسبون که بدن گوشتیش رو نمایان کرده بود،
اومد و سلام داد و بلند شد که روبوسی کنه منم خودمو پایین کشوندم که از یقه بازش سوتین صورتی طرح دارش پیدا بود،
ازش خواستم املت درست کنه تا من برم و دوش بگیرم،
دوش گرفتن من تنها پنج دقیقه برای تمیز شدم از مو طول می‌کشید،
بعد ناهار روی کاناپه لم داده بودم و داشتم برای چرت ظهرانه آماده میشدم که ریحانه گیر داد و گفت من حوصلم سر رفته بیا با هم کلیپ ببینیم،
ی بالشت آورد و در حالی که من به گوشه کاناپه لم داده بودم بالشت رو روی رونم گذاشت و تکیه داد به بالشت،سر ریحانه نزدیک سینم بود و برآمدگی سینه هاش از توی یقه بازش پیدا بود،دستم رو زیر گلوش و روی یقه ش گذاشتم و شروع کردیم به کلیپ های خنده دار و عاشقانه دیدن،تا حدودی همراهش بودم تا اینکه نفهمیدم کی خوابم برد،
توی خواب بودم که احساس کردم دستم رو یکی داره تکون میده،گوشه چشمم رو باز کردم متوجه شدم ریحانه دستم رو به سمت سینش کشونده،بیشتر که نگاه کردم دیدم دوربین جلوی گوشیش رو روشن کرده که منو بپاد ولی هواسش نبود،

چشمام رو بستم داشتم به این فکر میکردم که ریحانه بزرگ شده و اشتباه هستش رابطه صمیمی من با اون،
زیر دستم تحرکی احساس کردم،گوشه چشمم رو باز کردم و دیدم که ریحانه گوشی رو کنار گذاشته و با دستش قصد بالا زدن سوتینش رو داره که از لمس دستم روی سینش بیشتر لذت ببره،دستم رو زیر گلوش آوردم و گفتم ریحانه شیطون شدی،از بیدار شدن من اول شوکه شد ولی خیلی سریع انگار که این کار هر روزمون باشه برگشت و رو به من لبخنی زد و اومد و بالشت رو کنار زد تا خودش بشینه روی پاهام،
+چکار میکنی بچه جون!؟
-همون که دوست داری؟
نشست روی پاهام و لباش رو آورد و گذاشت روی لبام و نذاشت حرفمو بزنم و شروع کرد به باز کردن دکمه های پیرهنش ،
خودشو لوس کرد و گفت نمیخوای کارتو نشونم بدی؟
هر پسری جای من بود از این توفیق نمی‌گذشت منم حالا که دیدم خودش می‌خاره گفتم بریم اتاقم تا خودمو نشونت بدم،
از روی پاهام بلند شد و راهی اتاق خوابم شدیم توی مسیر تیشرتمو درآوردم و کنار تخت شلوارکم رو درآوردم و با شورت رفتم توی بغل ریحانه که حالا دیگه فقط ی شورت و سوتین ست تنش بود،
لبامون به هم چسبید و دستای‌من در حالتی که هنوز نشسته بودیم رفت پشت کمرش و سوتینش رو باز کردم،
سوتینش رو از تنش جدا کردم و به جون سینه های جوونش افتادم،هم بزرگ بودن و هم سفت شده بودن،
ریحانه مثل یک زن کامل با آداب سکس آشنا بود، نتونست سینه خوردنم رو تحمل کنه و از روی شورت دستش رو گذاشت روی کیرم، جدا شدم و شورتمو درآوردم و دراز کشیدم و گفتم بچه جون حالا خودتو نشون بده،
لبخندی در همه حال روی لباش بود،خم شد و کیرمو توی دستش گرفت و شروع کرد به ساک زدن،بر خلاف تصور من خانم جنده تشریف داشتن و اینو از ساک زدنش میشد فهمید،کیرمو کاملاً آماده کرده بود و کاملا حشری شده بودم،
از ساک زدن خسته شده بود که بلندش کردم و شورتش رو درآوردم و روی
کُسش خیمه زدم و کُس تپل نازش رو می‌خوردم، در تمام اطراف کُسش خبری از مو یا ریشه مویی نبود،
انتظار داشتم همین جوری ارضاش کنم،ولی بعد از پنج دقیقه خوردن گفت فرهاد کیرتو میخوام،
داگ استایل شد و صورتش رو به تشک چسبوند و کونشو کامل آماده گاییدن کرد،تُفی روی سوراخ کونش انداختم و کیرمو گذاشتم جلوی سوراخ کون قمبلش و شروع کردم به هول دادن،صدای‌ دادش دراومده بود ولی اعتراضی نمیکرد،بلاخره موفق شدم با کمک انگشتم سر کیرمو داخل بدم،صدای نالش بیشتر شد و به صورت حرفه ای شروع کرد به آه کشیدن و دستش رو به کُسش رسوند و با چوچولش ور میرفت،
با تلمبه زدن کیرمو کامل جا کرده بودم و لذت می‌بردم که ریحانه یک دقیقه ای ناله و حرفهای قشنگش بالا گرفت و ارضا شد،وقتی موقع ارضا شدنم شد ازش اجازه گرفتم و توی کونش خالی شدم،
وقتی کنارش افتادم ازم پرسید به خواستت رسیدی ؟منظورش رو پرسیدم که اشاره کرد به ور رفتنم و راست شدنم براش توی استخر،
وقتی علت راست شدن کیرمو بهش گفتم هردو پشیمون از سکسمون شدیم و هرگز دیگه اتفاقی بینمون نیوفتاد،
اگه به داستان آب و تاب ندادم برای این بود که فقط میخواستم خاطرمو نوشته باشم نه اینکه لایک بگیرم

نوشته: فرهاد


👍 27
👎 7
55201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

876224
2022-05-27 01:03:54 +0430 +0430

باشه🙂

1 ❤️

876230
2022-05-27 01:22:14 +0430 +0430

بعداملت چایی نخوردین؟

1 ❤️

876292
2022-05-27 06:34:06 +0430 +0430

آفرین به دختر شجاع

0 ❤️

876303
2022-05-27 09:02:09 +0430 +0430

املت،فراز جدیدی از شربت

1 ❤️

876339
2022-05-27 16:48:09 +0430 +0430
Xlp

لایک داری

0 ❤️

876355
2022-05-27 18:58:07 +0430 +0430

با این ک نخواستی ابو تاب بدی و صریح بیان کرد خیل قشنگ
ولی نوشتن ماجرات قشنگ نیست
کاری ک کردی خیانت اول ب خودت بوده بعد بزن و زندگیت
اونجا ک نوشتی به این فکر میکردی ک اشتباه رابطه صمیمیت با اون اون درسته
گفتم شاید تو ادم بودیو نذاشتی بجای باریک کشیده بشه ولی…
بیانش و وسوسه انگیزی برای کسی دیگه قشنگ نیست لطفا نشر ندین شاید کسی انجام دادو زندگی قشنگش خراب شد

0 ❤️

876451
2022-05-28 03:58:15 +0430 +0430

.

0 ❤️

876452
2022-05-28 04:00:42 +0430 +0430
0 ❤️

876453
2022-05-28 04:01:49 +0430 +0430
0 ❤️

876529
2022-05-28 20:07:18 +0430 +0430

زنتو گاییدم فقط بخاطر اینکه دل خواهرزن تو شکستی
آدم بی عقل

0 ❤️

889442
2022-08-10 18:27:55 +0430 +0430

الان این بنده خدا بره به غریبه بده خوبه
باید باهاش میموندی که هر جفتتون از بدن هم لذت کاملو ببرین
خدا از این شانس‌ها به ماهم بده بلند بگو آمین

0 ❤️