عمه راضیه (۲)

1402/06/07

...قسمت قبل

سلام دوستان خواننده من علیرضا هستم و ماجرای اینکه چی شد با عمه راضیه شریک و همکار شدم و بعد چی شد که متوجه شدم عمه راضیه اهل حال هست و بعد چطوری تونستم تا نزدیک ترین شرایط ممکن بهش نزدیک بشم و صددرصد برای خودم اثبات شد که عمه راضیه به مردی بنام محمد که متاهل هست علاقه داره و مرتب با هم میرن میکنن و گاهی اوقات هم توی مغازه حال میکردن و من حتی یه بار توی انبار پنهان شدم و کاملا تا ته قضیه رفتم و آنالیز شده همه را میدونستم و این فضولی یا مراقبت یا هر اسمی داره باعث شد به عمه راضیه حس پیدا کنم . حرفاش خنده هاش ادا و عشوه هاش و تیپ زدنش یا حتی تلفن زدن و لاس زدن و چت کردن و همه رفتاراش برای من دیگه مثل روز روشن بود و حتی گاهی که میدونستم حسابی با دوست مردی که داشت سکس کردن و حالش را جا آورده اساسی اون انرژی و شادی خاص که توی وجودش بود را کاملا میدونستم از کجا میاره و گاهی هم حرفای سکسی میزد که می فهمیدم وقتش شده با دوستش بکنه و حسابی زده بالا ازش و تا نکنه دلش آروم نمیشه . یکی دو ماه بعد اون ماجرا که پنهان شدم و حرفاش را شنیدم با دوستش حین سکس مغزم فعال بود و حتی خواب و بیداری به عمق حرفاش و رابطه ش فکر میکردم و برام یواش یواش عادی شد که ایشون چه حالی داره و چه لذت جنسی میبره ایشون از چه کارا و حرفایی و چرا دوست داره با اون محمد بخوابه . دیگه از چشماش و نگاهش می‌فهمیدم که چه وقتی قرار دارن . چند بار دیگه آمار ازش گرفتم و خب به اشکال مختلف بهش میرسیدم که رفته حال کنه از تعقیبش و بررسی گوشیش وقتی توی شارژ بود و حواسش نبود و چت هاش را میخوندم و وقتایی که میرفتن مغازه میکردن . عمه راضیه از پول کار و کاسبی خرج خودش و زیبایی و لباس و تیپ و همه چیزش میکرد و دائم خودش را می ساخت و خوشگل می کرد . دو سه تا عکس از کوسش و کونش که به اصرار محمد فرستاده بود را ازش عکس گرفته بودم و حتی توی تلگرام برای خودم فرستادم و بعدش پاک کردم که متوجه نشه . خیلی کوس و کون محشری داشت و حرفایی که میزد نشون میداد عاشق کیر و سکس و کردن هست . اون محمد هم خوب جایی برای خودش درست کرده بود . بالاخره بس عمه خودش را میساخت دل منم رفت که واسه یه بار هم شده بکنمش . خیلی جنگیدم با خودم و افکار منفی و تعصبات و … ولی لامصب انگار عمه راضیه هر چی میداد بهش بیشتر می ساخت و رو میومد و خوشگل تر میشد .‌ دلم را زدم به دریا و گفتم بالاخره یا میشه یا نمیشه و چون اون خودش اینکاره است و آتو دستم داره نهایتش بین خودمون چه بکنمش چه نکنمش میمونه همه چیز . گاهی که مست بود چشماش و میگفت میخندید و حرفای مردونه و سکسی هم میزد منم متلک میگفتم جوری که فقط منظورم را برسونم منم دوست دارم بات باشم . ولی فایده نداشت و چیزی نمی گرفت و تصور میکرد شوخی هست ‌ و منظوری ندارم . یه روز که دیر اومد سرکار بهش گفتم مگه چند بار دیشب دادی که اینقدر
خسته ای و حال نداری و چشات خماره؟ خندید و گفت بکن نیست بی عرضه است و اگه میکرد که شارژ بودم و بی حال نبودم و … وقتی اومد بره از کنارم که چایی بخوره با دستم زدم روی کونش از روی مانتو و شلوار جین که پوشیده بود و گفتم ولی این کون چیز دیگه میگه و مشخصه خوراک حسابی میخوره که هر روز بزرگتر میشه . برگشت یه نگاه متعجب کرد و گفت پسر بی حیا خجالت نمیکشی به عمه ت دست میزنی و تهمت میزنی؟ گفتم دروغ میگم؟ گفت آره بی شعور و بی ادب و نزاکت دروغ میگی . گفتم قول میدم کونت خیلی گشاده بس دادی . برگشت بهم گفت اگه نمیزنم توی گوشت بخاطر اینکه بزرگ شدی . گفتم تو که بزرگش را دوست داری و خندیدم . عمه اخم کرد و گفت بدجور هیز و بی حیا شدی . معلوم نیست به کی رفتی؟ گفتم به عمه مم رفتم و زدم زیر خنده . از اون روز دیگه گاهی شوخی حرفی میکردم باهاش یا دست میزدم به کونش یا ممه هاش که بزرگ بودن و میگفتم ماشالا از چه قصابی گوشت میخرین که همش میاد روی سینه و کونت؟‌ چند بار بهم عمه راضیه نصیحت کرد و فحش داد و گفت زشته و نکن و خوبیت نداره و کسی یهو ببینه بد میشه و فکر دیگه میکنن و…ولی من عاشق اون کون نرم بودم که میدونستم کیر بزرگ را خیلی دوست دارد و خوراکش هست و از عقب و جلو سرویس میده وقت دادن که بشه و توی چت ها و حرفاش هم متوجه شده بودم عمه راضیه کلفت پسند هست و اصلا یکی از دلایلی که محمد را ول نمیکنه و بره سراغ کسایی دیگه همون سایز گنده محمد هست و کمر توپ و کار بلدی که روی کوس عمه حسابی مانور میومد و حالش میاورد . چند بار که حس کردم عمه حشری هست و قرار داره خواستم بهش بگم من میدونم چه خبره ولی ترسیدم و گفتم شاید اینجور خراب بشه همه چیز و دستم هم بهش نرسه . توی همین فکرا بودم چه کنم که یه عصر عمه راضیه با تیپ خفن و ادکلن و کفش حسابی اومد سر کار و فهمیدم امشب قراره باز حسابی کوس بده . بهش گفتم چه تیپی زدی چه خبره؟ الکی گفت امشب جایی دعوتم جشن تولد و دیگه از همین طرف میخوام برم و تولد دختر یه دوستای قدیمی هست . خودم را آماده کردم که ببینم میتونم بفهمم چه خبره و مرتب چت کرد و رفت بیرون تلفنی حرف زد و برگشت و مشخص بود مشکلی هست . حدس زدم قرار کنسل شده و خورده توی ذوقش حسابی . گفتم برم بگم چی میدونم ازت و امشب بزار من بکنمت جای محمد ولی جرات نکردم و گفتم حتما انکار میکنه . غروب که شد و هوا تاریک‌ شد رفت بیرون و باز زنگ زد و منم یواش رفتم نزدیک درب مغازه و توی پیاده رو چند متر اون طرف تر دیدم تلفنی بحث میکنه و کلنجار میره ولی آخر حرفش گفت باشه تو مثل همیشه بیا مغازه ساعتی که گفتم و خداحافظی کرد و برگشت بیاد داخل که من جابجا شدم متوجه نشه من داشتم آمارش را میگرفتم و شک کردم که اونجایی که میخواستن برن اوکی نشده و با محمد قرار گذاشتن توی مغازه که باز بکنن . سریع برنامه چیدم که اگه قراره مغازه بکنن حالت مچ گیری عمه را بهش بفهمونم که میدونم و آتو دارم ازش . طبق معمول عمه زودتر رفت و من بستم مغازه را و ماشین را جای دورتری پارک کردم و سریع برگشتم مغازه و رفتم باز توی انبار و کشیک کشیدم ببینم میاد عمه راضیه یا نمیاد . ۲۰ دقیقه نگذشته بود که صدای بالا رفتن درب مغازه اومد . فهمیدم که درست متوجه شدم . عمه اومد داخل و دو سه دقیقه بعد محمد اومد و زیر انداز انداختن و شروع کردن به حال کردن و محمد هم محکم عمه را میکرد و صدای تلمبه هاش که بدنش میخورد به عمه میومد و عمه هم فحش میداد به محمد که جر بده منو و مثل زن جنده ت منو بکن و کوسکش میدونی چند روزه با هم نکردیم و محمد هم فقط،میکرد و جون جون میکرد ‌. بی صدا فقط، منتظر شدم تا کارشون تموم بشه . نیم ساعتی کردن و عمه راضیه ناله کرد وقت حال اومدنش و بعدم کون داد باز به محمد و آل محمد هم اومد و پوشیدن و جمع کردن و قرار شد طبق معمول محمد اول سریع بره بیرون و بعد عمه راضیه بره بیرون و درب را ببنده . بهترین فرصت بود . تا محمد رفت و عمه صبر کرد محمد دور بشه آروم از انبار و پشت وسایل اومدم بیرون و به عمه راضیه که زیر انداز دستش بود توی یه پلاستیک بزرگ و مراقب بود تا زود بره و کسی نبینتش گفتم خسته نباشین و یهو عمه یه جیغ ناشی از یکه خوردن زد و انگار جن دیده و زبونش بند اومد . خواست فحش بده و بد و بیراه بگه که بهش گفتم دو دقیقه ساکت باش فقط و بعد برو . شروع کرد باز که یعنی چی؟ میخوای چیو ثابت کنی؟ الان که چی مثلا؟ رفتم جلوتر و گفتم خفه شو لطفا و نترس . هم صداش میلرزید هم بدنش و صندلی را که نزدیک بود اوردم و گفتم بشین دو دقیقه و بعد برو ‌ . نشست و شروع کرد به گریه که من فلان و چنان و تقصیر فلانی و بخاطر فلانی و… گفتم باز خفه میشی دو دقیقه؟ گفت نه آخه … که گفتم خفه و ساکتش کردم . گفت بگو حرفت را و گفتم من آمار و خبر کارات را داشتم و دارم . زد کوچه علی چپ که نه و چیزی نبوده و… باز گفتم خفه شو براش یه چندتا چیز از اسم دوستش و محل کارش و حرفای سکسی و… زدم و هنگ کرد و گفت تو را جون عزیزات دوربین جایی گذاشتی یا میکروفن؟ کیا میدونن جز تو؟ گفتم فقط من میدونم . بحث ما نزدیک یه ربع طول کشید و من اصرار کردم که بره خونه و یه فرصت دیگه حرف بزنیم چون واقعا شوکه شده بود و خیلی ترسیده بود و اصلا حال خوبی نداشت . بالاخره ردش کردم رفت و پیام داد تا دیر وقت ولی حواب دادم چشم فردا میگم چشم توضیح میدم و…گفت تا صبح خوابم نمیبره و گفتم بخواب خیالت تخت باشه و فردا اول وقت اومد سر کار . با حال نزار و پریشون مرتب سوال می کرد ببینه من چقدر مطلع هستم و تا حرفی میزدم که عمق رابطه ش را توضیح میداد بیشتر نگران میشد . تا ظهر وسط کارا مرتب حرف زدیم . ولی چیزی نگفتم تا انداختمش به التماس که بگم از کی و کجا و چطور میدونم همه چیز را و قصدم چیه که تا الان کاری نکردم و بعد میخوام چه کنم باهاش . برای ناهار زور و زور منو برد به یه رستوران و بهم گفت آبرو منو ببری آبرو خودت را بردی تهش و شتر دیدی ندیدی و منم جبران میکنم توی کار و شراکت و هر جا بتونم . منم گفتم نیاز به این کارا نیست . گفت چیکار کنم تمومش کنی؟ گفتم کوس بخوام ردیف میکنی ؟ گفت آره با جون و دل و کیو برم سراغش و فلان دوستم اهل حاله میخوای و زن فلانی هم پایه است میخوای بهش بگم و …؟ ولی هرچی گفت من فقط ذهنم روی خودش متمرکز بود . گفتم نه و نه و نه تا آخرش گفت خب پس کی ؟ گفتم خودت را میخوام . چند لحظه نگاهم کرد و گفت حالت خوبه؟ مطمئنی چی میگی؟ گفتم فقط خودت و قضیه تموم میشه . گفت خیلی پست و بی شرف و نمک به حروم و بی ذات هستی . گفتم خودت گفتی بگو چیکار کنم منم گفتم . گفت خبر بهت میدم ولی قول نمیدم . دیگه همه حرفام را زده بودم و زده بود . وقت رفتن خونه بعد ناهار گفتم بعدا تلگرامت را رسیدی خونه ببین . عکس کوس خودش را برای خودش فرستادم حالت سکرت چت و تا دید نوشت آخر نامرد هایی . عصرش که اومد بهم گفت من کاری که گفتی را میکنم ولی دیگه نه من نه تو نه کار و شراکت نه فامیلی نه دوستی و نه هیچی . گفتم نه اگه اینجوره نمیخوام اصلا و ارزش نداره . ولی گفت نه باید بکنی و تو آخرش کار دست من میدی و بهتره بکنی و بند بریده بشه . تا شب براش حرف زدم که من بهت حس پیدا کردم و دلیلش بدنت حرفات و ادا عشوه هات بودن و اگه میخواستم زودتر بهت گفته بودم . هر جوری بود عمه را دلش را بدست آوردم و گفتم من قول میدم همین یه بار باشه و دیگه اینکارا نکنیم . گفت امشب که نمیشه و کار دارم ولی فردا صبح خونه خودمون میشه وقتی شوهرم رفت کار و بچه مدرسه باشه . گفتم هر جوری تو بخوای . گفت نه تو هر جوری بگی من مشکل ندارم . گفتم میشه بیای مغازه و همین جا حال کنیم همون صبح؟ گفت باشه میام . قسمم داد دوست و آشنا کسی نفهمه حتی دوستش محمد بویی نبره و به رو نیارم و قبول کردیم همه شرایط را و فردا صبح اول وقت زودتر اومدم همه چیز را ردیف کردم و عمه راضیه اومد . خدایی حمام و آرایش و این حرفا را مثل روزایی که با دوستش قرار داشت انجام داده بود و مرتب اومد . وقتی اومد داخل و کرکره را دادم پایین بهم گفت قول دادی و یادت نره قول هایی که دادی بهم را عمل کنی . بعد گفت پس زود باش کارتو بکن و منم گفتم تو در بیار لباساتو تا منم بتونم کارم را بکنم . نگاه دستمال و پتو … کرد و گفت همه چیزم اوکی کردی و آماده کردی و مانتو را باز کرد و‌ یه لباس سفید زیرش بود و یه شلوار مشکی پارچه ای هم پوشیده بود . شلوار را در آورد و یه شورت معمولی پوشیده بود ولی پیراهن سفیدی که زیر مانتو پوشیده بود را در نیاورد . اما اصلا بهم نگاه نمی کردیم . به شکم خوابید روی پتویی که پهن کرده بودم و دستاش را گذاشت روی هم بصورت موازی و سرش را گذاشت روی دستاش و منتظر شد تا بیفتم روی هیکلش . رون های سفید و بزرگ و تپل و بی مویی داشت . سریع همه لباسهامو در آوردم و شورتم را هم در آوردم نشستم روی رون هاش و گفتم با اجازه و شورت را از پاش در آوردم . کون سفید بی مو تمیز و نازش مشخص بود تازه حموم بوده و بوی لیف و صابون میداد . تا اومدم شروع کنم گفت بلدی که توی کوس آب نریزی دردسر برام درست کنی؟ گفتم آره میدونم کارم را . بی اراده لای اون کون بزرگ و سفید را باز کردم و بوسیدم و بو کردم و شروع کردم به خوردن . مشخص بود کون نازش قبلا کیر خورده و سوراخش بزرگ بود و یه کوچولو بیرون زدگی هم داشت و بی اختیار زبون میکردم توش و سعی میکرد تنظیم کنه که بتونم راحتر بخورم براش . هم کونش هم کوسش بوی ناز و توپی میدادن . مشخص بود این کوس و کون حشری زیاد کیر توش خورده و کارشون را بلدن و گاهی دنبال خوردن من کمرش را تکون میداد که جاهایی که لذتش بیشتره لیس بیشتری بخورن و منم حسابی براش خوردم . گفتم‌ میدونم کلفت دوست داری و اجازه هست بکنم توش؟‌ همینجور که به شکم خوابیده بود برگشت و برای اولین بار کیر منو که صافکاری نقاشی شده بود شب قبل را دید و گفت بکنش توش ولی یواش یواش یهویی بی هوا تا ته نکنی درد میاد . گذاشتم کیرم را لای چاک کوس و کونش به همون حالتی که به شکم دراز کشیده بود و سر کبر که لیز شد فشار دادم توی کوس عمه راضیه که مشخص بود خودش هم آبش راه افتاده و آماده شده که کیرم را جا بده و حین فرو کردن کیرم‌ توی کوسش خوابیدم روی عمه و تا تهش را جا کردم بهش و اه و ناله ش را در آوردم .‌اول سعی کرد فقط تحمل کنه ولی یواش یواش خودش هم دل داد و گردنش را که از پشت سر بوس میکردم و میخوردم تکون میداد و گودی کمرش را می داد پایین و سعی میکرد که کونش را بالاتر بگیره که تخمام را هم دم سوراخش حس کنه . آروم گوش چپش را مکیدم و حرف زدم باهاش و گفتم عجب کوس نازی داری که گفت مرسی و کیر تو هم عالیه و پر کرده همه کوس منو و چه داغ و سفته کیرت و شروع کردیم همین جور حین سکس حرف هم زدن و تعریف کردن و قول دادن بهم و‌ با همدیگه بی رودربایستی شدیم و حرف دلمون را دوتایی زدن و بهش گفتم من روت حساس شدم و دلم رفت برای کردنت و واقعا دوست داشتم بکنمت و اونم گفت میفهمم و اشکال نداره و حالتو بکن ولی مراقب باش سوتی ندی و کسی نفهمه که با هم کردیم و قول گرفت اگه خواست باز دلم بخوادش رو راست بگم و دنبالش نیفتم ازش بخوام آمار بگیرم . وقتی همون پوزیشن به شکم خوابیده عمه راضیه را حسابی کردم و حرفامون را هم زدیم و سنگ هامون را وا کندیم و مثل دوست دختر پسرا شدیم از روی عمه راضیه بلند شدم و خواستم ببینم حرفاش چقدر صحت داره و الکی گفتم من اگه نمیخوای دیگه ادامه نمیدم و نمیکنم ولی عمه تازه کیس جدید براش اوکی شده بود و خودش هم دلش رفته بود و گفت نه کارت را بکن ولی حرفات یادت باشه و من نشستم و ازش خواستم بشینه روی کیرم و اونم گفت باشه بزار اول یه کم کیرت را بخورمش و برای اولین بار ساک زد برام و اب کوس خودش را که کیر منو خیس خیس کرده بود تا از روی خایه هام لیس زد و بعد من دراز کشیدم به کمر و عمه راضیه نشست روی کیرم و خودش کمر میزد و مشخص بود داره لذت میبره و لباس و سوتینش را در آورد و سینه های بزرگش را آورد جلوی دهن من و گفت بخور تا من زودتر ارضا بشم . خدایی سینه هاش ۸۵ اصل و واقعی بودن با سر قهوه ای روشن ولی بزرگ که مشخص بود زیاد مکیدن واسش و دوست داره سینه هاش خورده بشن . به قدری محکم کمر میزد و از وزن و کمر و هیکلش کمک می گرفت که حس میکردم داره تلافی میکنه و میخواد منو اذیت کنه ولی چشماش را که نگاه میکردم حالت نیمه باز داشتن و گاهی سرش را خیلی خم میکرد تا ببینه که چطوری تا ته کیر منو جا میکنه توی کوس خودش و به کل حرفی نمی زد و دیگه تمرکز کرده بود کوسش را با کیر من ارضا کنه که چند دقیقه خیلی به خودش فشار آورد و یهو کمر زدنش را تندتر کرد و بی اختیار لب گذاشت روی لبم و اه و ناله ش بدجور بلند شد و لرزید و دیگه تکون نمی داد و بدنش را منقبض کرد و‌ کیر منو فشار میداد با پاهاش و بدنش که در حالت انقباضی بود . کم کم‌ نازش کردم و بدن بی حس شده ش که نای بلند شدن از روی من را نداشت نوازش کردم و قربون صدقه ش رفتم ولی خجالت می کشید و سرش را از کنار سرم تکون نمیداد که چشم تو چشم بشیم . وقتی چند لحظه بعد ارضا شدنش توی بغلم بود حس خیلی خوبی داشتم وقتی خواست از روی من بلند بشه گفت ببین آدم را به چه کارایی وادار میکنی کیر کلفت و خندید و پا شد . کلی آب ازش ریخته بود به کیر و تخمام و خودش گفت هر کی این بساط الان را ببینه و ندونه تقصیر کیه میگه من بیشتر تو حشری و هوسی بودم و گفت تا ته کوس منو گشاد کردی با این کیر گنده تو فکر کنم کیر شوهرم را دیگه حس نکنم و باز خندید . بهش گفتم تو که دوستداری کلفت و عمه راضیه گفت کیه بدش بیاد؟ و خندیدیم . گفت زود آبتو بیار تا پاشیم بپوشیم و منم خواهش کردم بذاره بکنم کونش و گفت نه سایزت بزرگه و اذیت میشم و … ولی راضی شد بالاخره و حالت داگی یه توف زدم سر کیرم و یواش یواش فرو کردم کونش و چه راحت رفت داخل و عمه راضیه فقط یکی دوتا آه و اوه و یواش گفت و داغی کونش را هم حس کردم با کیرم و چند دقیقه آروم عقب جلو کردم و تا تهش را به کون عمه راضیه فرو کردم و گفت کونمم گشادترش کردی با این کیر قلمبه ت و بریزش توش تا برم دسشوییم گرفته و منم سریعتر تلمبه زدم تا آبم‌ بیاد و تا اومد همش را تا آخرین قطره ریختم کونش و تا درش آوردم از کون عمه راضیه دو تا صدا در اومد و خنده ش گرفت و سریع دستمال را گذاشت دم سوراخ کونش و پا شدیم لباس پوشیدیم و عمه رفت دستشویی و تا برگشت گفت واقعا جر دادیم بی شعور و دوتا سوراخم میسوزن و خندید . منم گفتم ببخشین اذیت شدین و ایشالا دفعه بعد جبران میکنم و خندیدیم . از اون روز هروقت تنها میشدیم به هم ور میرفتیم و توی مغازه حسابی سکس میکردیم تو زمانهای خاص که امکانش بود و یه جورایی عمه راضیه پارتنر من هم بود و بیشتر وقتا میگفت خوبی تو اینه کسی شک نمیکنه و نزدیک هستیم و منم بهش واقعی هر جوری میشد حال میدادم و مراقبش بودم . بعد یه مدت زن محمد دوستش فهمیده بود که عمه راضیه با شوهرش دوست بودن و اومد شر بپا کرد و من کمک کردم شر به جا باریک نرسه و حلش کردیم و دیگه فقط عمه راضیه با من بود و پارتنر من شده بود . یکی دوتا ماجرا دیگه هم پیش اومد که اگه طولانی نشده بود قضیه مینوشتم براتون و ایشالا حسش بود براتون میگم چی شد . پاینده و پیروز باشید . علیرضا

نوشته: علیرضا


👍 49
👎 2
72101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

944890
2023-08-30 00:29:27 +0330 +0330

کی زنتو رو بعدا بگاد😏

0 ❤️

944916
2023-08-30 01:51:00 +0330 +0330

★از ارومیه فول تاپ ماساز تراپیستم خدمت همه عمه های گل 🌹
برسون از این عمه ها

0 ❤️

944935
2023-08-30 08:21:36 +0330 +0330

چرندیات یه مجلوق کوس ندیده بدبخت

1 ❤️

944946
2023-08-30 10:21:16 +0330 +0330

نوش جون جفتتون

0 ❤️

944972
2023-08-30 18:39:32 +0330 +0330

کلا فحش عمه بخاطر دادن عمه تو بوجود اومد.

0 ❤️

944973
2023-08-30 18:42:19 +0330 +0330

فقط من متوجه این محمد وآل محمد نشدم.لطفا مشخص کن.اگه آل محمد باشه دیگ کص عمت شده زیر گذر اتوبان همت

0 ❤️

945026
2023-08-31 01:35:56 +0330 +0330

محمد و آل محمد اومد؟؟؟
یهو از وسط مغازه رفتم تو صحرای حجاز و ابولهب اومد جلوی چشمم!

عمه راضیه ات یه زن 50 ساله اس که سگ نگاهش نمیکنه تو کصخل رفتی گیر دادی این بدبخت رو کردی

حیف مردا که قدر مردونگی و حرمت کیرشون رو نمی دونن

0 ❤️