آش نخورده و ....

1390/09/20

سلام
حدودا 2 سال پیش یه دوست دختر داشتم که اسمشو میذارم ساناز.
محل کارش نزدیک مغازه پدرم بود منم همونجا باهاش اشنا شدم اخه منم پیش پدرم کار میکنم.خیلی تیکه خوبی بود و شدیدا تو کفش بودم اما راستش سرو گوشش میجنبید و تا دلتون بخواد جلف بود,بگذریم.
یه مدت که از اشناییمون گذشت و صمیمی تر شدیم و چند بار تو ماشین باهاش ور رفتم فهمیدم که اگه خونه خالی باشه طرف با کله میاد,حالا مگه خونه خالی میشد فصل مدرسه دانشگاه و… بود تعطیلی هم در کار نبود دوستامم هیچ کدوم خونه دستشون نبود.
خلاصه جور نشد تا اینکه یه روز ساناز گفت خونوادش شب عروسی دعوتن و خودش نمیره ابراهیم (باباش) هم تا دیر وقت سر کاره ونمیاد ازم خواست طرفای ساعت 8.30 برم پیشش منم از خدا خواسته قبول کردم.اون روز کبکم شدیدا خروس میخوند عصر رفتم باشگاه بعدش فوری برگشتم خونه دوش گرفتم تر تمیز کردم کلی وسواس به خرج دادم تا از تو لباسام یه دست که از همه بهتر بود و پوشیدم و زدم بیرون. ساعت تقریبا 8 شده بوده با دوستم تو پارک نزدیک خونه ساناز بودم بهش زنگ زدم حالا مگه ایرانسل را میداد اصلا نمیگرفت خلاصه یه ربعی طول کشید تا شمارشو گرفتم جواب داد گفت بیرون بوده تازه رسیده خونه کسی هم خونه نیست درو باز میذارم بیا منم از دوستم خداحافظی کردم رفتم سمت خونشون درو باز گذاشته بود رفتم تو حیاط دیدم اونم تو حیاطه بعد سلام احوالپرسی گفت این چه طرز لباس پوشیدنه یه کم رسمی تر باش همون لباسی که کلی وسواس واسش خرج کردم اینو که گفت دوس داشتم جرش بدم خلاصه دعوتم کرد تو کفشامو تو جا کفشی گذاشتم و رفتیم تو خونه اونم درو قفل کرد من نشستم رو مبل اونم گفت میره لباس عوض کنه میاد رفت تو اتاقش لباس عوض کرد یه تی شرت شلوارک پوشیده بود که بد جور تحریکم کرد با اینکه خیلی حشری شده بودم پیش خودم فک کردم این که خودش منو دعوت کرده خونه پس حتما میکنمش بذار خودمو سنگین بگیرم رفت دو لیوان چای اورد نشست پیشم دستمو گرفت یکم باهاش بازی کرد سرشو گذاشته بود رو سرم بوی ادکلنش دیونم کرده بود دستمو انداختم گردنش اروم داشتم پیشونیشو بوس میکردم یهو سرشو بر گردوندو نمیدونم چی شد لب تو لب شدیم اساسی بعد گفت پاشو بریم اتاقمو بهت نشون بدم رفتیم اتاقش نشتم رو تختش اونم اهنگه هتل کالیفرنیای ایگلزو گذاشتو اومد نشست پیشم باز لب تو لب شدیم همینجور که داشتم لباشو میخوردم دستم رو سینه هاش کار میکرد اولش یه کم من و من کرد اما معلوم بود بدش نمیاد تی شرتشو دادم بالا یه کم دیدم خودش دستاش داد بالا منم درش اوردم پیرهنه خودمم در اوردم داشتم با سینه هاش ور میرفتم همزمان هم سوتینشو وا کردم ساعت تقریبا 9یا شایدم 9.15 شده بود سر گرم سینه هاش بودم که دیدم یه صدایی میاد چشتون روز بد نبینه اقا ابراهیم زود کارش تموم شده بود در حیاطو وا کرده بود اومده بود تو اما کلید در حالو که ساناز قفل کرده بود نداشت میدونست که ساناز خونس و داشت صداش میزد ساناز فوری تی شرتشو پوشید به منم گفت همینجا بمون تا یه جوری بپیچونمش تو بری معلوم بود خیلی ترسیده گفتم الانه که بره سوتیو بده.راستش منم روانم قهوه ای شده بود و رنگ رخسارم عین گچ گفتم الانه که ابراهیم بیاد این دختره جلفو ببنده به ما یه دستو یه پامم ضربدری بندازه پشت قبالش.پیرهنمو پوشیدم و نشستم رو تخت, ساناز درو واسش بازکرد اومد نشست رو مبل و تلویزیونو روشن کرد یه چای خوردو ساناز واسش شام اورد یه ساعتی گذشت ساناز در حالیکه صداش از ترس میلرزید بهش گفت مامان گفته از تالار که برمیگردیم دیر وقته خودت بیا دنبالمون اونم گوشیو ورداشت زنگ زد به مامان ساناز گفت من خستم نمیتونم بیام به دکتر(دومادشون) بگین برسونتون خونه اونم گفت دکتر خونواده خودش هستنو ماشینش جا نداره روم نمیشه خلاصه تلفنی حرفشون شد منم تمام اینا رو داشتم میشنیدم کیر حواله شانسم میکردم اخرش ابراهیم جلو زنش کم اورد گفت باشه میام پاشد رفت دنبالشون که از در نرفته بود بیرون, برگشت. زنش زنگ زده بود گفته بود میخوام صد سال سیاه نیای دکتر گفته خودم میرسونمتون, داریم میایم.باز ابراهیم اومد نشست خیلی اعصابم بهم ریخته بود شانس اوردم تو اتاق ساناز نمیومد که اگه میومد جایی واس قایم شدن نبود. یه چند دیقه گذشت ساناز اومد پیشم گفت رفته وضو بگیره نماز بخونه تو اتاق اونوری نماز میخونه خبرت میکنم بری خلاصه بعد 5-6 دقیقه ساناز اومد گفت الان میتونی بری با هزار ترس و لرز اومدم تو حال خدا رو شکر خونشون بزرگ بود متوجه نمیشد رفتم بیرون کفشامو دستم گرفتم رفتم تو کوچه 50 متر اونور تر پوشیدم اومدم خونه. چند روزی گذشت تلفنی ادامه میدادیم.بعضی وقتا به بهانه اینکه هم کلاسیمه میومد دم مغازه دنبالم اون روزه کیری هم زنگ زد گفت ساعت 6 میام دنبالت بریم یه چرخی بزنیم گفتم باشه.ساعت تقریبا 5 بود با پدرم مغازه بودم که گفت فکراتو کردی گفتم راجع به چی گفت دختر عموت.خیر سرم کل دنیا دختر واسشون نشون میکنن یه شامپانزه هم واس ما نشون کرده بودن اونم از بچگی نافشو واسم بریدن تنها خوبیش اینه وضع مالیشون عالیه پدر منم که بازاری سریع مارو گذاشته بود بنگاه.گفتم پدر هزار بار گفتم بازم میگم من از این دختره خوشم نمیاد دیگه اسمشو نیار ول کن که نیستی.اونم جاتون خالی نباشه شروع کرد مگه چشه دخترای این دوره زمونه مال زندگی نیستن و شانس اوردی این گیرت اومده خلاصه حرفمون شد اساسی زدم بیرون از مغازه رفتم یه سیگار دود کنم که کاش نمیرفتم سیگار و کشیدم برگشتم که دیدم ساناز اومده دنبالم پدرمم امواتشو اورده جلو چشش که تو از را به درش کردی این نامزد داره خانم محترم ولش کن دیگه دنبالش نیا تهش اینو بگم بابام پروندش.ساناز رفت یه ساعت بعد زنگ زد گفت تو که نامزد داری چرا به من گیر دادی دروغگو کثافت … هر چی گفتم اشتباه منیکنی تو کتش نرفت گفت دیگه شمارمو پاک کن.حالم کیری شده بود نه تونستم بکنمش نه حداقل یه حال درست درمون باهاش بکنم گفتم که خیلی تیکه خوبی بود.حالا که پریده بود دو سه روز تعطیل شد خونوادم دسته جمعی رفتن شمال که یه هفته بمونن من نرفتم که بعد تعطیلی مغازرو باز کنم حالا که نمیخواستم خونمون خالی شده بود. یکی دو روز گذشت طاقت نیاوردم بهش اس دادم از اون اس الکی ها که همه میدن مثلا اشتباه شده ولی اشتباه نیست.یه چیزی الکی نوشتم فرستادم واسش که جواب نداد بعد نوشتم که ببخشید اشتباه شده میخواستم واس یکی دیگه بفرستم که جواب داد اوکی یه کم خوشحال شدم ادامه دادم نوشتم بابت او جریان متاسفم اشتباه میکنی باید واست توضیح بدم که نوشت خر خودتی دیگه از این اشتباهات نکن(پیام اشتباه نده) خداحافظ برای همیشه.منم واس اینکه کم نیارم نوشتم به درک در حالی که ما تحتم در حال سوختن بود به شکلی که واس روشن کردن سیگار نیازی به فندک نبود.
از دوستان تقاضا دارم که به من و ناموسم فحش ندن چون مردو مردونه هیچ دروغی تو این داستان نبود,امیدوارم همگی موفق باشین.

نوشته:‌ آرش


👍 0
👎 0
28175 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

306557
2011-12-11 20:34:04 +0330 +0330

عنوان داستان “آش نخورده و کون سوخته” بود که به دلیل مغایرته واژه ی “کون” با شئونات شهوانی توسط جناب ادمین سانسور گردید :D

0 ❤️

306558
2011-12-11 23:05:07 +0330 +0330
NA

من باور کردم! باور کن من از هر 102 تا داستان 2 تاشو باور میکنم اینم یکیش بود!

0 ❤️

306559
2011-12-12 00:40:22 +0330 +0330
NA

ای بابا چند دفعه من بگم ما اینجا به اسما کاری نداریم هر اسمی میزاری روش بزار دیگه لزومی نداره بگی اسمشو میزارم ساناز
د بیا مثلا این داستان سکسی بود ؟؟؟ کشتی خودتو بدبخت این اراجیف چی بود واسمون نوشتی حیف وقتم که واسه خوندنش هدر دادم ، تو که مثل روز برات روشن بود فحش میخوری با چه انگیزه ای اینو نوشتی ؟؟؟؟؟

0 ❤️

306560
2011-12-12 03:02:52 +0330 +0330

واقعا با این داستانت کیرم شق شد.

0 ❤️

306561
2011-12-12 04:26:04 +0330 +0330
NA

اگه کسی هم نخواد فحش بده شما زمینه شو فراهم کردی

0 ❤️

306562
2011-12-12 07:56:01 +0330 +0330
NA

انشات افتضاح بود.
نصفه و نيمه ولش كردم.

0 ❤️

306563
2011-12-12 11:56:11 +0330 +0330
NA

قشنگ بود دلم برات سوخت از ده ها داستانی که خوندم فقط همین باورم شد اینم نمیدونم چرا باور کردم ولی ایول
خیلی حیف شد
باید بلند میشدی میگفتی ابراهیم کیرم تو کس زنت اخه الان وقت اومدن بود ننه جنده میمردی دوساعت دیر تر میومدی؟؟؟

0 ❤️

306564
2011-12-13 05:30:45 +0330 +0330
NA

باید تو مغز نویسنده ریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
#:-s

0 ❤️

306565
2011-12-13 07:25:52 +0330 +0330
NA

کیرم تو اون داستان اتفاقا می خواستم ناموستو بگام با این داستان

0 ❤️

306566
2011-12-13 19:57:30 +0330 +0330
NA

kir too shanset bere

0 ❤️

306567
2011-12-13 21:40:47 +0330 +0330
NA

arash dashe man bikhial havale kon be tokhmet in dokhtararo fada sareta ama inno begam khanoma odkolon be khodeshon nmizanan
وی ادکلنش دیونم کرده بود

0 ❤️

306568
2011-12-24 07:05:44 +0330 +0330
NA

سلام
یکی از دوستان نوشته که این اراجیف چیه نوشتی و حیف وقتم که هدر رفت اولا من اراجیف بلد نیستم بنویسم وگرنه به دروغ می نوشتم کردمش ابمم ریختم رو سینه هاش دوما شما دو سه خط اولو که خوندی فهمیدی اراجیفه بقیشو نمیخوندی کسی مجبورت نکرده بود بخونی
من یه جای داستان به جای عطر ادکلن تایپ کردم اشتباه شده عذر خواهی میکنم
یه نفر دیگه هم در مورد باغ وحش حرف زده باید بگم عموم تو رو به عنوان سگه نگهبان هم دمه باغ وحشش نمیبنده در ضمن اون شامپانزه هم دستشو بکنه تو جیبش با پول خورداش ایلو تبارتو میخره
یکی هم نوشته باید تو مغز نویسنده رید.عزیزم یادت ندادن واسه ریدن باید بری توالت حالا تو که اینقد ریدنت خوبه مواظب باش تو ایندت نرینی
یکی هم فحش ناموسی داده بود که من فک میکنم هرکی ناموس خودش واسش محترم باشه ناموسه دیگران هم واسش محترمه
در ضمن این سایت ماله همس و همه میتونن خاطراتشونو بنویسن ما که داستانمونو بی دروغ نوشتیم حالا بد یا خوب. اونایی که فحش میدن بنویسن ببینیم خودشون چقدر خوب مینویسن حالا راستو دروغ نوشتنشون بماند
از دوستانی هم که محترمانه نظر دادن تشکر میکنم

0 ❤️