آموزشگاه

1390/07/04

با عجله داشتم از خیابون رد میشدم تا به در آموزشگاه برسم. یه چند دقیقه دیر رسیده بودم و این خیلی بد بود ، چون جلسه اول کلاس بود و احتمالا استاد حرفای مهمی رو ابتدای کلاس میزد.
میخوام بگم که همه چیز از ویراژ راننده وانتی که از جلوی من با سرعت رد شد و باعث شد که من برای یه لحظه توقف کنم شروع شد. تا وسط خیابون ولیعصر اومده بودم و بخاطر همین وانت ،مجبور به توقف شدم.
از توی پیاده رو داشت به سمت در آموزشگاه میرفت… داشت شالشو برای ورود به آموزشگاه مرتب میکرد. یقه مانتوش گشاد بود البته نه اونقدر که بالای خط سینش معلوم بشه ولی از اونجایی که سینه های درشتی داشت یخورده از بالای خط سینش معلوم شد. معلوم بود تازه برنزه کرده. اینو از صورتش هم میشد فهمید. حالا این وانت نبود که باعث توقف من شده بود. بلکه صحنه ای که دیده بودم میخکوبم کرده بود. دختری با قد حدود 165 و هیکلی متوسط با سینه های خوش فرم و درشت بود. مانتویی کوتاه و سیاه رنگ تنش بود که تمام پستی بلندی های بدنش رو نشون میداد داشت از جلوم داشت رد میشد.
احساس گرما میکردم ، اما این از گرمای هوای مرداد ماه نبود، بلکه از گرمای وقایعی بود که داشت از جلو چشمم رد میشد.
بخودم اومدم و به سمت در راه افتادم
پشت سرش بودم که وارد سالن آموزشگاه شدیم . انصافا کونش هم خوش فرم بود. کمری با انحنای زیاد و کشیده که باعث میشد گردی و حجم کونش حسابی خود نمایی کنه.
پله هارو پشت سرش یکی یکی بالا میرفتم و دعا میکردم تو کلاس ما باشه. کلاسم طبقه سوم بود و ما از طبقه اول و دوم گذشته بودیم. دیگه داشت بخت و اقبال اینبار یارم میشد. طبقه سوم بالاترین طبقه بود و این معنی رو میداد که کلاس اونم تو طبقه سومه.
به طبقه سوم رسیدیم و وارد شدیم. اونم داشت شماره کلاس هارو نگاه میکرد تا کلاسش رو پیدا کنه. شماره کلاس رو با کارت آموزشگاه کنترل کردم. دست راست آخرین کلاس ! منتظر شدم تا اون کلاسش رو پیدا کنه. راه افتاد . یعنی ایندفعه رو دور شانس بودم ؟ داشت دقیقا به سمت کلاس ما میرفت. کیرم تو این شانس ! زرتی مسیرش رو کج کرد و رفت توی کلاس بقلی.
توی اون لحظات کیری از این کلفت تر نبود که بره توی شانس ما !
بدون توقف به سمت کلاسم رفتم. دلم میخواست بلند داد بزنم کیر خر توی این شانسم.
استاد داشت کس و شعر سرو میکرد و منم هنوز تو فکره اون دختره.
مثل همه موقع ها که شانسم خیلی عالی بود همه کلاس سیبیل بودن بجز 2 تا دختر که به لعنت خدا هم نمی ارزیدن .
تو این فکرا بودم و داشتم کنج سقف کلاس رو نگاه میکردم که یهو زنگ خورد و از کلاس اومدم بیرون.
دوره فشرده آموزش اتوکد رو ثبت نام کرده بودم ، واسه همینم روزی سه جلسه پشت سر هم برگزار میشد.
اومدم توی حیاط و رفتم سمت بوفه. توی راه چندتا دختر دیگه رو دیدم که هیچ کدوم جذبم نمیکردن. فرم کون و سینش از ذهنم پاک نمیشد.
آبمیوه ای رو که از بوفه خریده بودم رو خوردم. با بی میلی به سمت کلاس راه افتادم. به طبقه سوم رسیدم، در کلاسشون باز بود ، دوباره دیدمش ، روی صندلی ردیف دوم نشسته بود. رد شدم و رفتم توی کلاسمون و نشستم روی صندلیم.
این جلسه هم به همین منوال گذشت و دوباره زنگ خورد. سریع اومدم بیرون بلکه دوباره ببینمش. رفتم و دورتر منتظر شدم.
بالاخره اومد بیرون. بچه های کلاسشون داشتن از هم دیگه خداحافظی میکردن. فهمیدم که کلاسش تموم شده ، ناخودآگاه دنبالش راه افتادم. تا جلوی در آموزشگاه چشم کمر و کونش برنمیداشتم که حتی باعث شد دو سه نفرم چپ چپ نگام کنن.
رفت کنار خیابون منتظر تاکسی وایساد. حدود یک دیقه بعد تاکسی جلو پاش ترمز زد. یکنفر جلو نشسته بود و یکنفر هم عقب. یه حسی بهم میگفت دنبالش برم بفهمم لااقل خونشون کجاست اما از یه طرف کلاس داشتم و از طرف دیگه اگر میشستم بقل دستش تابلو میشد و نمیشد بعدا باهاش رابطه برقرار کرد. نشست و تاکسی راه افتاد. داشتم تاکسی رو که درحال دورشدن بود نگاه میکردم و نا امید داشتم برمیگشتم برم تو که در ساختمان بقلی آموزشگاه باز شد و یه پسره که از کلاه روی سرش و لباسش معلوم بود پیک موتوریه پیداش شد اومد بیرون. نگاهم به موتورش افتاد. یه نگاه به تاکسی که هنوز درتیررسم بود انداختم. با خودم گفتم موقعیت از این بهتر جور نمیشه. پسره رو صدا زدم و سریع دویدم سمتش.
پریدم رو موتور و راه افتادیم.
تاکسی دیده نمیشد. اما امیدمو از دست نداده بودم . همینطور با سرعت داشتیم مستقیم حرکت میکردیم که به چراغ قرمز رسیدیم.
دیوانه وار داشتم عقب تاکسی هارو نگاه میکردم بلکه پیداش کنم. خودش بود. اولین باری بود که از چراغ قرمز تقاطع اسفندیار داشت خوشم میومد. شال قرمز رنگش و رنگ سبز تاکسی اونهارو از بقیه ماشینها متمایز میکرد. دومین ماشین از سرچهارراه . نزدیک 6-7 تا ماشین فاصله داشتیم باهاشون. از لابلای ماشینها به اون تاکسی نزدیک تر شدیم.
چراغ سبز شد و دوباره راه افتادیم. حدودا سه چهارتا چهارراه رو رد کردیم تا اینکه تاکسی یهو وایساد. و اون ازش پیاده شد.
وارد پیاده رو شد و چند قدمی به بالا حرکت کرد و وارد اولین خیابون دست راستی شد.
پول موتوریه رو حساب کردم و پیاده شدم.
صبر کردم که دورشه ازم.
با فاصله دنبالش راه افتادم و حواسم بود که تابلو نکنم خودمو.
همینطور داشتم دنبالش میرفتم. نزدیک تقاطع این خیابون با خیابون جردن شده بودیم که وایساد و کلیدش رو از کیفش درآورد. رفت تو.
آدرسش رو پیاده کرده بودم و از این موفقیتی که بدست آورده بودم خیلی خوشحال بودم.
حالا من بودم و یک هفته وقت تا جلسه بعدی کلاس واسه اینکه بشینم فکر کنم ببینم که چکار باید بکنم. راه افتادم سمت خونه و دائم به این موضوع فکر میکردم. چون خونمون چندتا خیابون بیشتر باهاشون فاصله نداشت تصمیم گرفتم همه مسیر رو پیاده برم. 10-15 دیقه ای پیاده روی کردم تا رسیدم خونه.
خودمم میدونستم که آدم واردی نیستم و همیشه به یه نحوی گند میزنم. حداکثر کاری که تاحالا تونسته بودم انجام بدم شماره دادن به سه چهارتا دختر خیلی معمولی بود که اونهارو هم به نوعی خراب کرده بودم. یا اینقد زود بحث سکس رو باز میکردم که دختره رابطشو باهام قطع میکرد و یا با حرفهای نابجا طرفم رو میپروندم. تو دانشگاههم نتوسته بودم کسی رو واسه خودم دست و پا کنم. کلا تو این مسائل آدم ناشی بودم.
برای همین عزمم رو جزم کرده بودم تا ایندفعه دیگه سوتی ندم اما تضمینی وجود نداشت. بهتر بود از مسعود که واقعا تو زمینه مخ زنی و دختربازی قبولش داشتم مشاوره بگیرم.
شب موقع خواب داشتم به همین مسائل فکر میکردم که خوابم برد.
صبح که بیدار شدم اولین کاری که کردم این بود که زنگ بزنم مسعود.
خلاصه مسعود هم کلی توصیه های ایمنی کرد به ما و کلی برنامه چید برامون که حتی بخشیش خرید عطر و ادکلن و لباس و … که بقول مسعود بخشی از نیازهای یه مخزنی موفقه رو انجام دادیم.
اصل برنامه رو هم چیدیم. قرار شد من x3 بابارو وردارم و یکساعت قبل از کلاس برم نزدیک خونشون کشیک !
روز موعود فرارسید و من تو این یک هفته کلی نکات یادگرفته بودم و آماده اجرای اونها شدم.
درست یک ساعت قبل از شروع کلاس به سمت خونشون حرکت کردم. چون خیابون ولیعصر یکطرفه شده و به سمت پایین نمیشه رفت احتمال اینو صفر میدونستم که به سمت ولیعصر بیاد بنابراین برای اینکه منو نبینه از سمت ولیعصر 20-30 متر مونده به خونشون ماشینو پارک کردم و ذل زدم به درشون.
از طرفی مطمئن بودم که با ماشین نمیاد، چون آموزشگاه جوری بود که بهیچ عنوان نمیتونستی ماشین رو پارک کنی جایی و باید 2 ساعت پدر آدم درمیومد تا چندتا خیابون بالاتر و پایین تر ماشین رو پارک کنه. اینو اکثر بچه ها تو روز ثبت نام فهمیده بودن.
همچنین توی خیابون های بین ولیعصر و جردن هم تاکسی بندرت پیدامیشه و برای اینکه بتونه بره سمت پایین حتما باید بره بر جردن منتظر تاکسی وایسه.
فقط یک احتمال میموند ، اونم این بود که با آژانس بخواد بیاد که بخاطر نزدیک بودن آموزشگاه خیلی احتمال نداشت. تازه فکر اینجاشم کرده بودم که اگر آژانس هم اومد یجوری دست به سرش کنم.
خلاصه منتظر موندیم. عقربه های ساعت هم که بهیچ عنوان تکون نمیخوردن ! با همین وضعیت یه چهل دیقه ای گذشت که دیدم از خونه اومد بیرون. قرار براین بود که وقتی به جردن رسید و کنار خیابون وایساد من خودمو آفتابی کنم.
یکی دو دیقه طول کشید که به سر جردن برسه. منم ماشینو روشن کردم و به سمت جردن حرکت کردم. درست چندثانیه بعد که سر جردن وایساد من جلوش ترمز زدم و شروع کردم بلغور کردن حرفهایی که مسعود یادم داده بود. بالاخره سوار شد. گفت که باید زود پیاده بشه چون کلاس داره و … خلاصه قرار شد من برسونمش تا جلو در آموزشگاه. تو این فرصت اون چندتا سوال راجب من پرسید و منم طبق آموخته هایی که مسعود بهم یاد داده بود داشتم جواب میدادم.
همه چیز خوب پیش میرفت ، نزدیک آموزشگاه شدیم ، مسعود از قبل بهم گفته بود که چطوری شماره بدم و ازین داستانا. خلاصه قبل از اینکه پیاده بشه شمارمو دادم بهش و پیاده شد.
خلاصه دو سه روز گذشت تا زنگ زد. منم چون از متد های مسجود جان نتیجه دلخواهم رو گرفته بودم ، تصمیم گرفتم در مورد جلورفتن رابطه و … از مسعود کمک بگیرم.
طبق برنامه مسعود عمل میکردم و همینطور رابطمون نزدیک و نزدیکتر میشد. یکماهی میشد که از آغاز رابطمون گذشته بود. تو این مدت 3-4 باری بیرون رفته بودیم و خلاصه دوستیمون خیلی گرم شده بود.
احساس خوبی داشتم و از این رابطه دوستی خیلی لذت میبردم.
گلسا هم همین حس رو داشت. خودش تو این مدت چندین بار بهم اینو گفته بود.
طبق نظر مسعود دیگه الان یواش یواش موقع مطرح کردن مسئله سکس و اینها رسیده بود. البته توی این مدت چندین بار لب و بوسه از این حرفا از همدیگه گرفته بودیم ولی قضیه سکس فرق میکرد.
مسعود کلی بهم آموزش داده بود که چطوری مطرح کنم و در مورد عکس العملهای احتمالی گلسا و نحوه جواب هایی که من باید در این موارد بدم کلی باهم صحبت کرده بودیم.
خلاصه با گلسا قرار گذاشتم و شام رفتیم یه رستوران و بعد از رستوران قضیه رو مطرح کردم.
با توجه به علاقه ای که بینمون ایجاد شده بود گلسا خیلی رفتار غیر معقولی از خودش نشون نداد و دو سه روز بعدش زنگ زد گفت که خونوادشون تا دو سه هفته دیگه قراره برای یک هفته برن مسافرت ترکیه. منتها خودش چون پایان دورش بود و به اصطلاح باید آزمون میداد قراربود یکی دوروز بعد به اونها بپیونده.

هرروزی که میگذشت انگار یکسال میگذره. بالاخره موقع برنامه ما رسید. پدر و مادرش طبق برنامه تور پروازشون انجام شد و شرایط برای برنامه ی سکس ما جور شد.
زنگ زدم به گلسا و برای شام باهاش قرار گذاشتم.
رفتم دم خونشون دنبالش ، آرایشش از همیشه غلیظ تر بود. معلوم بود که حسابی به خودش رسیده.
شام رو تو یکی از رستوران های اطراف خوردیم و برگشتیم سمت خونه گلسا. نشستم رو مبلی که وسط حال جلو تلویزیونشون بود. گلسا هم برای من آجیل و میوه آورد و نشستیم کنار هم.
بوسش کردم و بهش گفتم خیلی دوست دارم و ساعتی که از قبل براش خریده بودم رو دادم بهش.
اونم کلی خوشحال شد و بوسم کرد.
گلسا هنوز با مانتو بود.
پاشد رفت لباسش رو عوض کنه.
بعد از 3-4 دیقه پیداش شد.
این گلسا بود که با اون اندام جذابش جلوم وایساده بود. و داشت لبخند میزد. رویایی شده بود.
یه جوراب توری مشکی ساپرت بلند پوشیده بود با یک نیمتنه بالای بند دار که به جورابش وصل بود و یه شرت مشکی که با نیمتنش ست کرده بود.
همون گرمای روز اول آموزشگاه رو توی وجودم حس کردم.
پاشدم و رفتم سمتش.
داشتم تو چشمای آبی رنگش نگاه میکردم. آروم دستشو گرفتمو آوردم بالا و آروم بوسش کردم.

گلسا رو بلند کردم و گرفتمش تو بقلم تو همون حالت به سمت اتاق خواباشون رفتم.
در اتاق خواب بابا و مامانش باز بود و تخت دونفرشون از بیرون معلوم.
گلسا رو به کمر خوابوندمش رو تخت و خودمم اومدم رو تخت. شروع کردم به بوسیدن لبش.
با دستش کمرو گردنو سرمو میمالید.
سرشو کنار کشید و گفت ، نوبت منه کامران.
جاهامون عوض شد و این من بودم که به کمر رو تخت دراز کشیده بودم و اون بود که روم بود.
شروع کرد به بوسیدن و مکیدن گردنم. به یقه پیرهنم که رسید یکی یکی دکمه های پیرهنمو باز کرد و شروع کرد به لیسیدن تمام سینه ام. دوباره اومد سراغ لبم. شروع کردیم به لب گرفتن و بوسیدن.
منم تو همین حالت شروع کردم به مالیدن کونش.
گلسا هر لحظه داغتر میشد و این تو نفساش کاملا مشخص بود.
خودمو تکون دادم و گلسا رو که روم بود رو آوردم رو تخت. دستمو بردم سمت بندهای جورابش که به نیمتنش وصل بود. اونها رو باز کردم و نیمتنشو درآوردم.
از زیر گردنش شروع کردم به لیسیدن. اونم داشت سینه هاشو میمالید. رسیدم به لای سینه هاش. سینه هاشو نزدیک سینه هاشو چسبونده بود به همدیگه منم داشتم لایه سینه هاشو میلیسیدم.
دستاش که روی سینه هاش بود رو بوسیدم و کنار زدم.
مثل دو تا گوی طلایی جلوم خودنمایی میکردن. نوک قهوه ای روشن سینه هاش کاملا برجسته شده بود. شروع کردم به مکیدن نوک سینش. گاهی هم با زبون باهاش بازی میکردم. چند دقیقه ای به همین منوال گذشت.
آروم آروم اومدم پایین، دور نافشو میلیسیدم. همینطور میومدم پایین از روی شرت کسشو بوسیدم. پاهاشو از هم باز کردم شروع کردم جناق رونشو لیسیدن.
رو زانوهام نشستمو پای گلسا رو آوردم بالا. نوک پاشو کردنم تو دهنم و با دندون شروع کردم کشیدن جورابش.
آروم آروم جورابشو از پاش درآوردم. اونیکی پاشو هم همینکارو کردم.
روی پاشو بوسیدمو شروع کردم به لیسیدن. همینطور میومدم بالا.
ساق پاهاشو میلیسیدمو نوازش میکردم. رسیدم به رونش. پاشو کامل دادم بالا و خم شدمو پشت رونشو شروع کردم به لیسیدن.
خودشو جمع و جورد کرد و دستشو انداخت به کمربندم.
کمربندمو باز کرد همینطور میرفت جلوتر. دکمه شلوارمو باز کرد. پیرهنو که هنوز تو تنم بود رو درآرود. شلوارمم کامل کشید پایین. با کمک خودم از پام درآوردم.
کیرم شدیدا از زیر شرتم اظهار فضل میکرد. ناخونهای بلندش که با لاک صورتی کم رنگ پوشونده بودشون رو آروم از رو شرت میکشید رو کیرم.
شرتمو با دندون کشید پایین. شرتمو از پام در آوردم.
گلسا با نگاه رضایت آلودی کیرمو داشت نگاه میکرد.
یهو گفت ، خیلی کلفته.
کیرم خیلی بلند نبود شاید طولش به 17-18 سانت میرسید ولی کلفتیش زیاد بود.
سرشو به کیرم نزدیک کرد. زبونشو خیلی آروم زیر کیرم کشید. سرشو کرد تو دهنش شروع کرد به مکیدن.
دیگه شروع کرد به جلو عقب کردن سرش.
با دستش داشت تخمامو میمالید.
چند دیقه ای آروم داشت واسم ساک میزد. سرعتشو بیشتر کرد. تو اوج لذت بودم. سرشو دادم عقب ، چون نمیخواستم به این زودیا ارضا بشم.
به کمر خوابوندمش. شرتشو از پاش درآوردم. کسش کاملا هویدا شد. کسش همرنگ بدنش برنزه بود. آروم کلیترولیسش رو شروع کردم به مالوندن و با دست دیگم هم کونشو میمالیدم.
سرمو بردم جلو و شروع کردم به لیسیدن کسش. خودش داشت سینه هاشو میمالید. در همین حالت یه انگشتمم دائم میکردم تو کسش و در میاوردم. اپن بود. مال وقتی بود که تو فرانسه زندگی میکرد. کار پسرعموش بود. سه چهارسالی را با خوانواده عموش زندگی کرده بود.
توی اوج لذت بود.پاهاش رو دادم بالا. با دستم کلیترولیسش رو شروع کردم به مالیدن و با زبونم سوراخشو میلیسیدم.
حیفم میومد که این کون رو بی نسیب بزارم. به پش برش گردوندم. شروع کردم تمام کونشو لیسیدن. قصد نداشتم از کون بکنمش. چون نمیخواستم که توی سکس اولمون درد بکشه و حساس بشه به این موضوع.
گلسا رو به کمر خوابوندم رو تخت. پاهاش رو انداختم رو دوشم و آروم کیرم رو گذاشتم دم کسش. یک دستش رو گذاشت کنار کسش و سعی میکرد کسش رو باز کنه. انگشت وسط دست دیگش رو کرد توی دهنم. منم انگشتشو میمکیدم.
ناخنهای صورتی رنگ دستش که کنار کسش بود داشت دیوونم میکرد.
شروع کردم به جلو عقب کردن.
چند دقیقه ای آروم اینکارو میکردم تا اینکه اونم همراهیم میکرد.
دیدم که گلسا هم داره همراهی میکنه سرعتمو بیشتر کردم.
یواش یواش صداه آه کشیدن داشت بلند میشد که به سرعت منم اضافه میشد.
گلسا دیگه داشت جیغ میکشید. با جیغ بلند احساس کردم کیرم که تو کس گلسا داشت برا خودش جا باز میکرد آتیش گرفته.
منم نزدیکای ارضام بود تو اوج بودم. داشت آبم میومد که کیرمو کیشدم بیرون و همه آبمو بالای کس گلسا خالی کردم.
بقل گلسا دراز کشیدم و لباشو بوسیدم.
بهم گفت ، کامران دوست دارم. بهش گفتم منم همینطور.
با یه دستمال کازی که کنار تختش بود خودشو تمیز کرد. به نظرم دیروقت میومد که تو بقل همدیگه خوابمون برد.
صبح که بیدار شدم دیدم گلسا تو حمومه اتاقه.
درو باز کردم دیدم زیر دوشه . بهش ملحق شدم. بعد از حموم یه صبحونه دبش خوردیم و آماده شدیم که گلسا بره آموزشگاه برای آزمون. منم که بجز همون دو جلسه اول دیگه کلاسمو نرفتم.
گلسا همون شب پرواز داشت.
بعد از امتحان تا غروب تو خیابونا باهم میگشتیم و حرف میزدیم.
غروب رفتیم وسایلاشو جمع کردیمو آماده رفتن به فرودگاه شدیم.
شب بردمش فرودگاه و رفت.
الان از این قضیه یکساله که میگذره ما چندین بار دیگه هم سکس داشتیم و علاقمون نسبت به هم روز به روز در حال افزایشه.

مرسی

نوشته: kamranar


👍 0
👎 0
33581 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

300414
2011-09-26 07:44:33 +0330 +0330
NA

مسخره بود چون در مورد خیابون ها کامل نگفتی چند تا مغازه داشت و دکمه های لباست که چه رنگیه و چقدر هزینه برای آموزشگاه دادی و اینکه مسعود اول ترتبیش رو داد که یاد بگیری یا از گربه های روی لب دیوار چهار راه اسفندیار یاد گرفتی چطور بتپونی.جالب بود گفتی" گلسا هر لحظه داغ تر میشد و این از نفس هاش مشخص بود"میدونی یاد قطارهای ذغال سنگی افتادم که با بیل ذغال سنگ رو داخل کوره میریختن و گرمتر و سرعتش بیشتر میشد #:S خوب شد تخته گاز نرفتی والا … میسوزوندی ;)

0 ❤️

300415
2011-09-26 07:51:48 +0330 +0330
NA

دختر خیلی معمولی!!!
ببخشید ویژگی های(options)یک دختر خیلی معمولی چیه اونوقت؟
دخترمعمولی چطور؟
دختر غیر معمولی؟
خیلی غیر معمولی؟
بوی نژادپرستی میداد!!!

“کلیترولیسش رو شروع کردم به مالیدن”؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!
منظورت "کلیتوریس"ش بود دیگه؟ اگه نه بگو “کلیترولیس” کجای دختراس ما هم بمالیم؟

0 ❤️

300416
2011-09-26 08:28:05 +0330 +0330
NA

خیلی توهومی
من کل مطلبتو نخوندم از بس مزخرف بود
با رویاهات خوش باش

0 ❤️

300417
2011-09-26 08:56:12 +0330 +0330
NA

پسره روانی آخه چی بهت بگم این خزعبلات چی بود سر هم کردی ؟؟؟ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خب تو که هر غلطی کردی نوشتی یهو میگفتی چند بار دست تو دماغت کردی هیچ داستانی اندازه این اعصابمو بهم نریخته بود اصلا نتونستم تا آخر بخونمش ، چرندیاتت چند تا تفاوت با بقیه داستانا داشت 1 اینکه دختر قدش 165 بود و 178 یا 185 نبود و 2 اینکه اسمش گلسا بود و این اسم تکراری نیست ، از کروکی کشیدنای جردن فهمیدم خیلی دوست داری خودت یا دوست دخترت خونتون تو اون منطقه باشه ولی نیست و این در حد توهمه

0 ❤️

300418
2011-09-26 09:04:32 +0330 +0330
NA

به نظر من هم توهمی بود .
ما تو شیراز که نتونستیم یه دختر عاقل پیدا کنیم.

0 ❤️

300419
2011-09-26 10:27:03 +0330 +0330
NA

چه گويم كه ناگفتنم بهتر است…كير تمام مردان شهواني تو حلقوم1و3…اما داستان :بچه كوني اونقدر حاشيه رفتي ومسعود مسعود كردي كه حوصلمون سر رفت وسر جردن پياده شديم… ~X( ~X( ~X( ~X(

0 ❤️

300420
2011-09-26 11:25:40 +0330 +0330
NA

خواستی بگی تهرونی هستی عقده ای
مسعود از بچگی تو رو میکرده مگه نه ، مال همونه که اینقدر بهش اعتماد داشی

0 ❤️

300421
2011-09-26 11:55:24 +0330 +0330
NA

کامی جون خواب دیدی خیر باشه
عشق جردن داره دیوونت میکنه جلقی
اول تا آخر داستانت واسمون کروکی کشیدی
کیر اسب تو کونت
=)) =)) =)) =))

0 ❤️

300422
2011-09-26 12:15:05 +0330 +0330
NA

انقدجردن جردن كردي چشام سياهي رفت
فقط خواستي عقده هاتوبگي،همين

0 ❤️

300423
2011-09-26 13:34:21 +0330 +0330
NA

نه ایشون راست میگه !!!
مثلا خواستی بگی کلاسه مترجمی همزمان!!!
x3 ماشینه خوبیه جردنم محله بدی نیست ولی اینقدر جقی مثله تو توش اومدن تا ریدن
تو محل !
تازشم دختره ماله تهرون نبوده بدونه صاحاب

0 ❤️

300424
2011-09-26 14:18:06 +0330 +0330
NA

اقا چرا ما با دخترها میخوابیم برامون ساک نمیزنن؟نکنه جدیدا دخترها میرن آمریکا دوره پورن استاری میبینن بعد میان به این گل پسرهای داستان حال میدن؟
شدیدا توهم داری

0 ❤️

300425
2011-09-26 14:37:16 +0330 +0330
NA

كيري ترين داستان

0 ❤️

300426
2011-09-26 15:29:32 +0330 +0330
NA

كيرم تو داستانت بيكاري اين مزخرفاتو سر هم ميكني

0 ❤️

300427
2011-09-26 16:03:20 +0330 +0330
NA

کله کیری کتاب نوشتی؟

0 ❤️

300428
2011-09-26 17:04:46 +0330 +0330
NA

کس شعر محض بوداااا سریع خوندمو فهمیدم تخیلات یه جقیه

0 ❤️

300429
2011-09-26 18:33:34 +0330 +0330
NA

از الطاف پر مايه ي دوستان بگذريم، يه سري توضيحات اضافه داشت مثل راهرو و چهار راه و تقاطع و … و يه سري چيزا رم سرسري رد شده بوديد. مثل حرفايي كه روزاي اول رد و بدل شده كه فضاي داستان و نوع رابطه مشخص بشه. حتي ميتونستيد نصايح مسعود رو هم با ظرافت خاصي جا بديد. به جاي اينكه مثه يه موجود اضافي و مبهم و موهوم حاضر باشه!
خواه ناخواه ١٠ تا داستان بخونيم، يازدهمي تكرار مكرراته! صحنه پردازي و جزييات لازم داستان رو جذاب ميكنه.
طرفداران تاپ صورتي، اين لاكش صورتي بود!
ميگم نميشه كدخدا ده شلمرود قصه زنشو بگه! مرديم از قدم زدن تو خيابوناي يه طرفه و طرح ترافيك تهران!

0 ❤️

300430
2011-09-26 18:35:29 +0330 +0330
NA

موندم که دختری با توصیفات تو چه طور دوست پسر نداشته ؟چقدر محجوب و سربه زیربودن گلسا خانم آخی ؛؛

0 ❤️

300431
2011-09-26 21:24:42 +0330 +0330
NA

اگه داستانت حقیقت داشته باشه امیدوارم دوستیتون به همین زیبایی ادامه پیدا کنه و حسابی با هم خوش باشید. فقط درباره داستانت بگم که اولش زیادی کشدار بود و چون اینجا یه سایت سکسیه بهتره به جای اضافه گویی بری سر اصل مطلب.

0 ❤️

300432
2011-09-27 05:15:39 +0330 +0330
NA

اولش رو خوب شروع کردی فکر کردم حرفه ای هستی ولی در ادامه گند زدی…تو باید جریان مخ زنی رو بیشتر شرح میدادی نه اینکه فقط بگی مطابق دستورات مسعود!!! خوب اگه دستوراتشو نمیخواستی بگی پس اصلا این تیکه داستان رو واسه چی گذاشتی؟ بعدشم… این دختر به نظر من جنده حرفه ای بود تو واسه یه جنده یکککک هفته وقت واسه مخ زنی گذاشتی؟؟؟ هاهاهاهاهاها
الان تو این زمونه دختر نرمالش همینجوری داره با یه تعارف پا میده اونوقت تو واسه مخ زدن جنده برنامه ریزی میکنی؟؟؟؟؟؟ و کلی مشاور و توصیه لازم داری؟؟؟؟؟خوشم نیومد از داستانت ولی خسته نباشی همین در توانت بود دیگه

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها