استاد خشن

1395/05/03

سال دوم دبیرستان بودم گرد و تپل و سفید مهتابی کون گنده و سینه های بزرگم توجه هر آدمی و جلب میکرد به خاطر همینم بود که لباسای گشاد میپوشیدم تا کمتر به چشم بیاد ریاضی و فیزیک و شیمی ام خیلی ضعیف بود بیشتر به کارهای هنری علاقه داشتم اما خب خانواده ی منم مثل بیشتر خانواده ها این چیزا تو کتشون نمیرفت و فکر میکردن زندگی یعنی ریاضی و فیزیک وشیمی اوون سال از طرف مدرسه یه معلمی اورده بودن که فقط یه روز در هفته به صورت جبرانی میومد و به ما شیمی یاد میداد در واقع جبرانی شیمی استاد سیاوش ،مرد 47/8 ساله ای بود با قد خیلی بلند و اندام چهار شانه و خیلی هم هیکلی بود همه ی بچه ها عاشقش بودن داخل کلاس که میشد بوی عطرش کل کلاس رو بر میداشت، خانواده ی منم عادت داشتن علاوه بر مدرسه همیشه معلم های مدرسه ام رو به عنوان معلم خصوصی هم داشته باشم ،زمانی که متوجه شدن یه استاد جبرانی برامون اوردن به هرقیمتی شد راضیش کردن تا بیاد و خونه هم به من درس بده استاد هم قبول کرد و پاش به خونه ی ما باز شد چنان آدم محجوبی خودش رو نشون میداد که اعتماد 100 در 100 من و خانواده ام و رو جلب کرده بود حدودا 5 ماه از کلاسای من میگذشت قرار بود اون روز استاد برای تدریس بیاد خونه ی ما که مامانم تلفن کرد و گفت عمه ام بیمار و چون بابام ماموریت بود مامان من امشب میره پیشش بمونه وخودشم به استاد زنگ زده که امروز نیاد ،منم که فکر میکردم استاد نمیاد لباسمو عوض کردم و یه تاپ و شلوارک پوشیدم و نشستم به تلویزیون دیدن که زنگ بالا خورد از توی چشمی نگاه کردم فهمیدم دستشو گذاشته روی چشمی فکر کردم همسایه بالاییمون نرگس که هروقت مامان میرفت و بو میبرد میومد پایین و لوس بازی در میاورد در باز کردم با خنده که دیدم استاد سیاوشِ ماتم برد تا اومدم حرف بزنم اومد تو گفت میدونم مامان به من گفت که امروز خونه نیست و من نیام اما من اومدم چون نگران درس توام و این احمقانه اس که ار تنها موندن من و تو بترسن تو جا بچه ی منی و ازین حرفا نمیخوادم به مامانت بگی من اینجام بیخودی نگرانش نکن
منم که ماتم برده بود گفتم چشم و رفتم تو اتاقم که لباسمو عوض کنم که دنبالم اومد گفت ببینمت تا کی میخوای مثه این جهان سومیای بدبخت رفتار کنی ول کن اینارو زودتر کتابات و بیرون بیار
سریع کتاب و دفترمو برداشتم و شروع کرد به کار کردن حدودا 1 ساعت درس خوندیم که مامانم زنگ زد تلفنو جواب دادم و گفتم تنهام و خیالش راحت باشه بعد از تلفن استاد گفت ساناز من خسته شده ام تو نشدی گفتم چرا خیلی گفت پس بیا ریلکس کنیم یهو خوابید کف اتاق و کف دستشو روی تنش میذاشت و بر میداشت بعد چند دقیقه گفت دستمو ببین دست زدم به دستش مثل کوره بود گفتم چه باحال گفت میخوای توام؟ گفتم آره فکر میکردم منظورش اینه که من خودم اینکارو با خودم بکنم که گفت برو رو تختت و ریلکس کن منم رفتم رو تختم درازکشیدم و چشمام و بستم و هی کف دستمو میذاشتم رو تنم که یهو گرمای دست استاد و رو تنم حس کردم از جام پریدم که نگهم داشت و گفت هیس اینکار آرومت میکنه نترس…منمم مثل بره ی رام چشمامو بستم و تنمو سپرم به دستای داغ استاد همه چی خوب بوود که یک آن گرمای دست استاد و روی کصم حس کردم نفسم بالا نمیومد جرات حرف زدن نداشتم کم کم دستشو گذاشت روی سینه ام یهو ناخواسته اه کشیده ام که همونجا فهمیدم جه غلطی کردم گفت چیه پدر سوخته خوشت اومده ؟منم لال شده بودم چیزی نمیگفتم که یهو بلندم کرد و شلوارکمو تا اونجا که میشد کشید بالا یه جوری که بین لپای کصم خط افتاد و داشت به کصم فشار میومد ولی درد نداشت بلوزش و دراورد گفت زیادی دارم بهت انرژی میدم داره گرمم میشه بعد گفت یه سوال ازت میپرسم درست و عین آدم جواب بده میخوای ریلکس ترت کنم یا برات کافیه؟ یه خشونتی تو صداش بو که منو جذب کرده بود نمیتونستم نه بگم حالی به حالی بودم گفتم نه کافی نیست گفت پس ازینجا ببعد هرکار گفتم میکنی وسطش حق جا زدن نداری منم با سر قبول کردم که دوتا گیره لباس ازم خواست منم رفتم اوردم و دوباره منو خوابوند احساس میکردم کل کصم خیس شده و سینه هام سیخ که تاپمو دراورد و گیره هارو زد به نوک سینه هام درد داشت ولی لذت بخش بود کم کم اومد روم خوابید و کیرشو فشار میداد روی کصم خیلی داشتم کیف میکردم ولی کم کم درد گیره ها داشت اذیتم میکرد که یهو رفت سمت گوشمو تا میتونست گوشمو مکید منم از خود بیخود شده بودم جیغ میکشیدم و اه و اوه میکردم که یهو شلوارمو در اورد و شروع کرد کص خیسم و مالوندن و گفت چرا کصت پشم نداره؟اینهمه ام که خیسِ میدونستم جنده ای زودتر میومدم روت …کم کم شلوار خودشو دراورد و هی کیرشو میمالوند به دهنه ی کص من انقدر اینکار و کرد که من از این که بخواد بکنتم نا امید سرمو کج کرم به طرف در که یهو تمام جونم از درد درومد کل کیرشو با فشار کرده بوود توم از درد نفس نمیتونستم بکشم اشکام ریخت پایین واون بی توجه یکی میزد در گووش من و تند تند تلمبه میزد خیلی طول کشید تا تلمبه اش تموم شد داشتم از حال میرفتم که گفت میخواد از کون بکنتم گفتم نه خواهش میکنم قبول نمیکرد میگفت باید از کون بکنتم داشتیم سر این موضوع بحث میکردیم که یهو منو ازون ور خوابوند و بی مهابا شاشید روم…همیشه فکر میکردم ازین کار بدم بیاد ولی خیلی حال داد بعدشم همونجوری بغلم کرد و بردتم حموم و حسابی شستتم و یه دورم تو حموم از کون کردتم که دیگه نای حرف زدن نداشتم بعد از حموم لباس پوشید و رفت خونه ولی بعدش هروقت میومد بهم درس بده ارزو میکردم کاش تنها باشیم و بتونم بهش بدم البته اون یه جوری رفتار میکرد که انگار اتفاقی نیفتاده و انگار دیگه منو نمیخواست که یه روز یه برگه تو مدرسه بهم داد که لاش نوشته بود اگه میتونی امروز بهم زنگ بزن زنم داره میره سفر…
نوشته: سانازی


👍 4
👎 11
37816 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

550154
2016-07-24 20:51:16 +0430 +0430

واقعا بد بود، ارزش خوندن نداشت (-_-)

1 ❤️

550165
2016-07-24 21:14:55 +0430 +0430

مگه معلم مردتو مدرسه دخترانه تدریس میکنه؟بعدم کردتوتو پردتو هوتوتو کردوپرپرشدرفت؟!عججججججججب

0 ❤️

550177
2016-07-24 22:36:04 +0430 +0430
NA

توهم بود ،ننویس

0 ❤️

550196
2016-07-25 08:14:07 +0430 +0430

به معلم مدرسه که استاد نمیگن

0 ❤️

550208
2016-07-25 09:45:21 +0430 +0430

نوشته اکبر سبیل با اسم مستعار سانازی !
ریدم به توهماتت آخه شیشه‌ای ، این غزلیات چیه سرودی ؟ دفعه بعد دسته بیلو از کونت بکش بیرون عنای دور دهنتم پاک کن بعد بیا بشین رو کیر بچه‌های اینجا بالا پایین کن .
کونکش کونپاره کون‌گشاد

0 ❤️

550230
2016-07-25 15:53:21 +0430 +0430

داستان کسشر تو این 3 سال که تو این سایت عضوم زیاد خونده بودم ولی کسشتر ترین داستان که تالا خوندم این بود کسخل کسشر کمتر بگو کونی

0 ❤️

550235
2016-07-25 16:08:52 +0430 +0430

عزیزم کاش منبعی که این داستان رو ازش کش رفتی پایینش مینوشتی تا قانون کپی رایت رو رعایت کرده باشی

0 ❤️

550244
2016-07-25 18:35:54 +0430 +0430

عزیزم، اگر بگی جنده ای باور می کردیما! نیازی به داستان تراشی نبود ?

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها