سلام دوستان عزیز خاطره ای روکه میخوام.براتون بگم برمیگرده به پنج.ساله پیش وقتی 15ساله بودم اول دبیرستان.من تنها بودم هیچ دوستی نداشتم چیزی هم ازسکس رابطه با پسرنداشتم یه بارتوراه مدرسه یه تابلو1/5کشیده بودم نقش عصرعاشورا. محرم بود بایدتابلو رو واسه نمایشگاه مدرسه میبردم سرجاده بو م که یه ماشین بوق زد که یه پسرجوان جلو نشسته بود. وقتی سوارشدم فهمیدم دوست هستند راننده وپسره پسره خودشو مسلم معرفی کردخلاصه منه ساده قبول کردم دوستش شم یه مدتی گذشت یه یک هفته ای میومد دنبالم با همون ماشین دوستش یه روزبهم زنگ زدگفت بیا بریم بیرون یه تابی بخوریم توطبیعت من اولش من من کردم ولی. راضی شدم فرداش یک ساعت قبل رفتن به مدرسه اماده شدم به بهونه کلاس فوق الاده ریاضی.رفتم امدن دنبالم رفتی دیدم در یه خونه ایستادن گفتم این جاکجاست چرا وایسادین گفت میریم تودوستم چایی درست کنه میوه ورداره بریم توطبیعت گفتم پس من توماشین منتظرتونم گفت بده همسایه هامیبینن ترسیده بودم اخه اونا دوتا بودن وهیکلی ولای من یه دخترچل کیلویی بودم به زوراسرار رفتم تو گفتم توحیاط میمونم که مسلم دستموگرفت وبه زوربردم توخونه وپرتم کرد. وزمین ناخوداگاه گریم گفت گفتم بامن چه کارداری تروخدا بزار برم ولی گوشش خریدارنبودعین وحشیا حمله کرد بهم لباسامودراوردهرچی قسمش دادم گریه کردم فایده نداشت که دوستشم ازتواتاق امد دیگه زورم نمیرفت دوتاشون افتادن به جون سینه هام منم فقط گریه میکردم که مسلم برگردوندم بهش گفتم من دخترم ولم کنیدگفت به کست کارندارم گفتم پس بزاربرم گفت با کونت حالاحالاها کاردارم دیم گفت چهاردست وپا شوگفتم نه دیدم دوستش کمربندشوباز کردیکی زد تو کمرم اهم رفت توهوا ناچارقبول کردم که مسلم کیرشوثراود یه گفت بخورش حالم بهم میخور ولی مجبوربودم کیرش تودهنم می خورد به دندونام اخه بلدنبودم درش اورد گفت کیرموگازمیزنی الان پارت میکنم یه رفت پشت سرم کیرشو گذاشت دم سوراخ کونم .سوراخش خیلی تنگ بود هر کاری میکرد نمی رفت ولی من داشتم میمردم التماس میکردم اشک میریختم اما اون کارخودشو میکرد. یه هو زور زد کیرشو محکم کردتو کونم داشتم میمردم جیغ کشیدم که دست گذاشت رو دهنم دوستشم شرو کرد باکمربند به کمرم زدن داشتم دق میکردم که غش رفتم وقتی بهوش امدم فهمیدم دو تا شوت از کون کردنم گفتم پردم گفتم زدیمش. مردم. میخواستم خودکشی کنم بردنم لب جاده پیادم کردنمیتونستم راه برم یا بشینم کمرمم کبودبود اگه خونوادم میفهمیدن ابروم میرفت پارسال برای یه مشکل به دکتر زنان رفتم که فهمیدم پردمودارم یکم خوشحال شدم ولی این خاطره هرگز پاک نمیشه شما قضاوت کنین این انصافه؟
نوشته: پریسیما
مشکل ما اینه که تازه موقعی به گا میریم یاد فکر کردن میافتیم…با تو نبودم دوستانت هم چرت محض بود…عشق ترحمین دیگه
الان هم اگه بكننت باز حقته كوني
اخه چرا با هركسي دوست ميشي كه كونتو بذاري
پر غلط املائي بود ( لاقل اسمتو درست مينوشتى )
اما درباره داستان:
كثيف ترين خاطره اي هست كه ادم تو ذهنش باقي ميمونه
واقعا همچین کارایی رو فقط یه جونور میتونه انجام بده برای تو و امثالت واقعا متأسفم که گیر همچین آشغالایی میوفتن
مقصر خودتی کاش کشته بودنت که نسل همچین دخترایی منقرض بشه
خر اژانس رو براي همين كارا گذاشتن شماره بدم دفعه بد با من بري قول ميدم يك نفري بكنمت دردت نياد باشه زشته قبول كن بچه خودي هستند :D
دوست عزیز اینجا که دادگاه نیست ما هم قاضی نیستیم
افتاد؟ دیگه تکرار نشه
دیه زدن پرده بکارته کس ، که دست پایه دوماده اما دیه کون چنده دوستان؟
azizam mitonesti dostishono ghabol nakoni ama hala ham chizi nashode harchand midonam k kheyli sakhte va badtarin etefaghi hastesh k mitone vase ye dokhtar biyofteh ama faramoshesh kon.va say kon az in eshtebahet dars begiri k dg baz vasat hamchin etefaghi nayofte.inam yadet bashe k in rooza nemishe be kasi etemad kard hata be baradare khodet ham nabayad etemad koni.movafagh va shad bashi azizam
آدمين سايتوبه لجن كشيدي بابايه داستان درست حبابي بزا ديگه هي تجاوزهي خالي بندي
.
.
.
.
.
.
.
.
.
سنندج. دختر¿
اول که راستش چی بگم نمیدونم چه جوری باهات ابراز همدری کنم .آخه کونیییییییییییییببیببببببی خان فیلم هندی چرا تعریف میکنی. حقته دخترای آهن پرستی که بخاطر 1ماشین سوارشدن کوسو به باد میدن حقشونه باید این بلاها سرشون بیاد.تازه برو خداتو شکرکن .دفعه دیگم این داستان هندیارو بنویسی خودت میام پیدات میکنم به طرز وحشیانه بهت تجاوز میکنم(البته سگ کردن نداره)
هی هی هی روزگار…
تا وقتی کاربرای شهوانی راست رو از دروغ تشخیص بدن من یکی صدتا کفن پوسوندم…
مشکل اینه که عقل ما فقط چشم ماس جای تاسف داره! حالا یه دختر اینو نوشته همه دارن باهاش هم دردی میکنن حالا اگه پسر بنویسه فوش کش میشه…البته این خصلت این سایته…
کمی روشنفکر باشید باید بگم یه درصد به فکر شما خطور نکرده که طرف نویسنده عاشق سکس خشن هست؟؟؟؟؟
نه دیگه همه عقل رو به چشم و احساسات دادن… حتی تو واقعیت هم این کار فقط12درصد امکان داره که اونم این بابا گیرش نمیفته…باید بدونید که نویسنده این داستان هم یه پسره همون نفری که مسول نوشتن داستان هاس…میگم تا شما بخواین متوجه بشین دوره اخر شده
خیلی آشغال و کثافت بودن البته تقصیر شما هم بوده که دوستی را قبول کردی و هنوز چیزی نشده باهاشون رفتی بیرون