بدبخت ترین آدم دنیا

1392/06/25

سلام من اولین بار هست که داستان می نویسم اسمم وحیده 18 سالمه اهل شیراز هستم.داستان من سکسی نیست اگه میخوایید داستان سکسی بخونید یه داستان دیگه بخونید
.من از همون بچگی تو مدرسه همه مسخره ام می کردند چون قیافه خوبی نداشتم ولی درسم خوب بود اما تو جامعه ما که این چیزا توش پیدا نیست فقط تیپ و قیافه و پول ملاک هست که بدبختانه هیچ کدوم از این چیزا رو من نداشتم.قیافه من خیلی خیلی زشته اگه ببینید حالتون بهم میخوره.بچگی هام زیاد برام مهم نبود ولی هرچی بزرگتر میشدم و وارد جامعه میشدم بارم اهمیت پیدا کرد هر روز از خدای خودم گله مند بودم که چرا منو این طوری افرید.به جایی رسیده بودم که اصلا از خونه بیرون نمیزدم مدرسه نمیرفتم.
یه روز داخل تابستون گفتن که چند وقته دیگه عروسی پسر خالمه همه خوشحال رفتن برا عروسی خودشون رو اماده کنند به جز من.
چهار روز قبل عروسی اماده بودند میخواستند برن گفتم شما برید من نمیام گفتند چرا گفتم کار دارم نمیام ولی مادرم التماسم کرد گفت بیا بریم منم نمیخواستم مادرم ناراحت بشه گفتم باشه.
رفتیم خونه خالم شهرستان.بالاخره روز عروسی فرا رسید من خیلی دوست داشتم که عروسی زود بیا بره من برگردم خونه ولی روزه عروسی اتفاقی افتاد که زندگی منو کامل از این رو به اون کرد.
تقریبا ساعت 11ظهر بود که من چشمم به یه دختر افتاد همون لحظه کل بدنم سست شد تمام دنیا رو سرم خراب شد تا حالا با دیدن یه دختر اینطوری نشده بودم.
پسرداییم پیشم نشسته بود بهش گفتم این دختر کیه گفت:چیه کلت تو هم این کاره بودی ما خبر نداشتیم گفتم:حرف مفت نزن
گفت والا نمیشناسم ولی امارشو از دخترعمم(دختر خاله ی من) میگیرم(رابطه دختر خالم با پسر داییم خیلی خوبه فکر کنم همین روزا پسر داییم بره خاستگاریش)
بعد چند دقیقه اومد گفت اسمش نداست 16 سالشه اون موقع منم 16 سالم بود همسایه خالم اینا هستند
وقتی گفت همسایه خالم اینا هستش از خوش حالی بال در اوردم
قرار بود که وقتی عروسی تموم بشه برگردیم شیراز ولی عروسی که تموم شد من گفتم میمونم خونه خالم،خونواده ما همه تعجب کرده بودن گفتند از بس تو خونه موندی پوسیدی هر چقدر دلت خواست بمون.
اونا رفتن من هم موندم خونه خاله.
شب دل تو دلم نبود تا صبح بشه تا ندا رو ببینم.بالاخره صبح شد من هم ساعت 9 رفتم دم در ولی خبری نبود اومدم از دختر خالم پرسیدم کی میاد بیرون؟
دختر خالم گفت:نمیدنم امروز کی میاد دم در ولی میدونم تا ساعت 11 تا12 خوابه.
من منتظر موندم تا ساعت 12 ولی خبری نشد رفتم داخل خونه ناهار خوردم با دختر خالم چند تا فیلم از رو کامپیوترش دیدیم ولی من که هیچی از فیلما نمیفهمیدم چون همش تو فکر ندا بودم
دختر خالم گفت:مثل اینکه از فیلما خوشت نیومد بزار یکی دیگه بزارم برات.
گفتم:نه،اتفاقا قشنگ بودن من حوصله نگاه کردن ندارم.گفتم نمیخواد فیلم بزاری بیا یکم در مورد ندا با هم حرف بزنیم
گفت:باشه.چی میخوایی بدونی؟
گفتم:همه چیزش
خیلی در مورد گذشتش بهم گفت.گفت که با این سنه کمی که داره(16سال)دو سه تا خواستگار داره ولی خونوادش به همه جواب رد دادن.یکم خیالم راحت شد ولی هنوز خیالم کامل راحت نشده بود چون پیش خودم میگفتم شاید دوست پسر داشته باشه
فرداش رفتم دم در تقریبا ساعت 7 بعد ظهر بود یه چند دقیقه ایستادم دیدم درشون باز شد خودش بود ندا بود با این که قیافه معمولی داره ولی اندام خیلی سکسی بود.با یه تیپ فوق العاده جداب اومد بیرون میخواست بره جایی ولی نمیدنم کجا.دیدم داره میره.سریع رفتم از دخترخالم بپرسیدم ندا رفت بیرون نمیدونی کجا میره؟
گفت:مگه برنامه هفتگی ندا دسته منه؟
گفتم:حدسم نمیتونی بزنی؟
گفت:شاید بره بازار گفتم کجاست؟ادرسشو بازار و بهم داد منم رفتم امده شدم.راستش رو بخوایید زیاد هیکل خوبی ندارم هر لباسی بپوشم بهم نمیاد
رفتم تو بازار دنبالش میگشتم یه بیست دقیقه دنبالش گشتم تا این که جلو یه مانتو فروشی دیدمش رفتم کنارش ایستادم بهش گفتم سلام.جواب نداد بهش گفتم خانوم خانوما با شما بودم گفت اییییییییییییییش گذاشت رفت
منم اعصابم خورد بود خیلی بد خورده بود تو ذوقم تا ساعت 11 تو شهر میگشتم جواب تلفن کسی رو نمیدادم بالاخره ساعت 11 نیم رفتم خونه وقتی رفتم خالم اینا از دستم شاکی شده بودند
خالم گفت:خاله جون خوب جواب تلفنم رو میدادی نگرانت شده بودم
گفتم:خاله ببخشید هواسم نبود
گفت:اشکال نداره حالا بیا تا بهت شام بدم
گفتم:مرسی میل ندارم،الکی گفتم:بیرون یه چیزی خوردم.میرم بخوابم
گفت:خوب باشه برو بخواب
رفتم زیر پتو گریه کردم دختر خالم اومد تو اتاق گفت امروز چیکار کردی جواب ندادم بعد پتو زد کنار دید دارم گریه میکنم خیلی ناراحت شد گفت مرد که گریه نمیکنه بلند شو برام تعریف چه اتفاقی افتاده
منم براش تعریف کردم گفت اینکه طبیعی
گفتم یعنی چه؟
گفت که همه دخترا ناز میکنن همون اول که نمیان بگن باشه بیا شمارتو بده خیلی باهام حرف زد یکم اروم شدم.بالاخره دخترخالم رفت منم خواستم بخابم ولی خوابم نمیومد بعدازظهر که یادم میومد خیلی ناراحت میشدم ولی حرفای دخترخالم هم که یادم میومد امید پیدا میکردم.بالاخره تصمیم گرفتم که یه بار دیگه به ندا بگم.تو همین فکرا بودم که خواب برد تا این که یکی داره صدام میکنه وحید بلند شدم دیدم دختر خالمه گفت دیگه بیدار شو لنگه ظهره.اگه گفتی کی اومده بود دمه در خونمون؟
گفتم کی؟
گفت حدس بزن
گفتم ندا گفت اره
گفتم چیکار داشت گفت اومده بود برا یه فیلم.گفت سریع بلند شو دستو صورت و بشور صبحونه بخور گفتم باشه
تقریبا ساعت 8 شب بود که یکی در زد گفتم من میرم باز میکنم رفتم در رو باز کردم دیدم خودشه گفت سلام گفتم سلام گفت الهام(دخترخالم)خونه اس گفتم نه رفته بیرون گفت خوب اگه میشه این فیلم رو بدبد بهش گفتم باشه چرا نمیشه.خواست بره که گفتم ندا خانوم با یه حالت عصبانی گفت شما اسم منو از کجا میدونی
گفتم:بماند،چرا اون روز تو بازار جواب سلامم رو ندادید
گفت ندادم که ندادم دوست داشتم
گفتم ناراحت نشو فقط سوال کردم
گفت فکر کردم قصد مزاحمت داری برا همین بود گفتم نه به خدا من تو رو به اندازه خودم که هیچ بلکه خیلی خیلی بیشتر دوست دارم وقتی این جمله رو گفتم انگار یکم رام شده بود یه لبخند کوچیک زد گفت واقعا گفتم اره بخدا
بعد گفتم خوب شمارتو بده گفت فکر کنم امروزه پسرا شماره میدن نه دخترا
گفتم من خیلی از این کار بدم میاد چون خیلی غیر منطقیه
گفت خوب باشه یاداشت کن منم مبایلم رو در اوردم شمارش رو یاداشت کردم گفت هر وقت رفتم خونه تک بزن شمارت بیوفته گفتم باشه
من برگشتم خونه اینقدر خوش حال بودم که نمیدونستم از خوشحالی چیکار کنم بعد چند دقیقه بهش تک زدم دیدم اس داد گفت راستی اسمت چیه گفتم وحید
دیگه اس بازی با ندا شده بود تنها کار من تو کل روز(البته یه بار هم با هم رفتیم بیرون) من بعد چند روز برگشتم شیراز.
اصلا شارژ تو گوشیم نمیموند همش زنگ میزدم به ندا تموم میشد
یه چند ماه همین طور گذشت تا این که دیدم رابطه اش داره سردتر میشه کم کم دیگه ازش خبری نبود تا اینکه زنگ زدم به دخترخالم گفت فکر کنم با یه پسر دیگه خوب شده با این جمله تمام دنیا رو سرم خراب شد گوشیم از دستم افتاد شکست.دیگه همش می افتادم تو خونه مثل قبلا اصلا بیرون نمیرم.من یه ذره از دست ندا دلگیر نیستم فقط از خدا شاکی هستم که هیچی به من نداد نه قیافه داده نه پول داده نه هیکل داده هیچی تنها کار من شده کفر گفتن خدا
مرسی از این که تا اخر داستان منو خوندید

نوشته: وحید


👍 0
👎 0
64152 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

399017
2013-09-16 14:38:04 +0430 +0430
NA

طوری نیست کیرت تو دختر ی چیز که زیاد دختر اگه شماره خواستی بهم پیام بده تا برات شماره بفرستم اصلان هم خودت را با این مساعل که زشتیو و… در گیر نکن دنیا همش دو روز.

0 ❤️

399019
2013-09-16 15:02:13 +0430 +0430

ای بابا شما احتیاج به شنیدن جوک داری عزیز تابیخیال باشی گلم؛بجای فکرکردن به قیافه ونداواینجورچیزا یه خورده جوک موک جدید گوش بده وتامیتونی بخندوخوشحال باش عزیز

0 ❤️

399020
2013-09-16 16:47:50 +0430 +0430
NA

واسه اکثر دخترا قیافه ی طرف مقابلشون خیلی مهمه…
با گریه کردن و شکایت کردن به خدا و این چیزا چیزی تغییری نمیکنه
اون اگه دوستت داشت موندنی بود، از همون اول هم دوستت نداشته ( چون خودم دخترم اینو میگم )
یه روز هم یکی پیدا میشه که تو رو دوست داشته باشه اینو مطمعن باش :)
حداقل واسه خودت وقت بذار و به هیکل و تیپت برس تا یکم جذاب بشی :)
باشد که رستگار شوی

0 ❤️

399021
2013-09-16 16:50:23 +0430 +0430
NA

Midoonam chi migi.daqiqan darket mikonam
moshkele to hichkodum az ina nist
moshkele to ine ke etemad be nafs nadari.
az dustat shomare dokhtar begir bahashun dust sho vali faqat dar hade telephon na bishtar
say kon ba dokhtaraye tehrani ya shahraye bozorg dust shi.
ye modat inkaro bokon kam kam hame chi dastet miyad
badesh boro birun khodet shomare bede.natars hichi nemishe
foqesh ine ke ya migire ya nemigire
agaram nagereft to chiziyo az dast nadadi.
karayi ke goftamo anjam bede age javab nadad unvaqt in harfaro bezan
movafaq bashi
همیشه رفتن رسیدن نیست اما,برای رسیدن باید رفت.
در بن بست هم راه پرواز باز است.
پرواز بیاموز…

0 ❤️

399022
2013-09-16 18:59:05 +0430 +0430
NA

داش گلم چرا این قد ناامیدی؟ :-(
یکم برو فیسبوک عکس این قزمیتا رو نگا کن خدارو هم شکر میکنی! :-)
بعدشم دخدر ریخته. قانون 20 نیوتون:
دخدرو باید بکنی بعد ول کنی ;-)

0 ❤️

399023
2013-09-16 19:20:25 +0430 +0430

من هم دقیقا یا کاردل موافقم! متاسفانه دخترها بیشتر از هرچیزی اسیر زبونبازی پسرها میشن! یعنی مثلا منی که بسیار آروم و خجالتی هستم ممکنه هرگز نتونم یه دوست دختر پیدا کنم. چون هرگز روی این کار رو ندارم. اگه هم جرات کنم و به دختری پیشنهاد بدم، هرگز اون زبونبازی لازم رو که بتونم به توسطش دل دخترها رو بدست بیارم رو در وجودم خدا قرار نداده. ولی ممکنه یه آدمی بدون قیافه، قیافه که مهم نیست، ممکنه یه آدمی بدون هیچکدوم از پارامتر های لازم برای انسانیت! و تنها به دلیل چرب زبونی دوست دخترهای زیادی رو داشته باشه.

0 ❤️

399024
2013-09-16 19:21:20 +0430 +0430
NA

در مورد دخترا باید بگم قیافه ملاک مهمی نیست زمانی که اعتماد به نفس بالا و مهم ترین چیز یعنی زرنگی و چرب زبونی رو داشته باشی… اگه تو این مشکل داری سعی کن رو این دو تا کار کنی

0 ❤️

399025
2013-09-16 21:28:04 +0430 +0430
NA

نمیدونم چرا امشب به داستانهای این کس مغزا میخندم
اصن یه وضیه

0 ❤️

399026
2013-09-17 03:16:36 +0430 +0430
NA

چرت؛؛؛؛؛؛؛؛

0 ❤️

399027
2013-09-17 04:25:41 +0430 +0430
NA

آخی
زیاد بهش فکر نکن پسرم حالا ما که هم تیپ داریم هم قیافه کجا رو گرفتیم

0 ❤️

399029
2013-09-17 12:45:45 +0430 +0430

کُس‌خُلی بود، ننویس . . . . . . . . . . . . .
از قدیم گفتن همیشه لقمه رو به اندازه دهنت بردار. به انگلیسی هم چیزی شبیه این میشه:
Cut your coat based on your clothing
میگی قیافه تخمی داری، هیکلت هم که تخمییه. آدم عاقل، درست که میگی خوبه. پس درس بخون تا مدرک خوب بگیری و یک گُهی بشی و پول فراوون جمع کنی، بعدش دیگه مشکل قیافه و هیکل کیریت حل میشه. از حرف‌های من هم ناراحت نشو. دیگه هم اینجا از این کُس‌شعرها ننویس.

0 ❤️

399030
2013-09-17 16:44:28 +0430 +0430
NA

اولا اینو بدون که واسه پسر زیبایی خدادادی خیلی (اصلن) مهم نیس پسر باید خوشتیپ باشه نه خوشگل. تیپم که دست خودته
دوما فقطو فقط اعتماد به نفس مهمه. اگه اعتماد به نفس داشته باشی و توهم اینکه همه دخترا عاشقتنو زیاد دوس دختر داری داشته باشی هرچقد هم که قیافت کیری باشه (معذرت میخوام روی سخنم با شما نیستا کلی میگم واسه همه پسرا) توهمت به واقعیت تبدیل میشه
عاشق همچین پسری شدم که میگما
اینو از منه دختر داشته باش

0 ❤️

399033
2013-09-19 04:40:40 +0430 +0430
NA

من فکر نمیکنم بخاطر قیافه رابطش سرد شده باشه باهات! بخاطر فاصله بوده! دخترا همشون همینن نقدو نمیزارن برن سراغ نسیه! من خودم قیافم خوبه ولی عاشق یه دختری شدم که تو یه شهر دیگه ای بود! اونم خیلی وابسته به بی اف اولیش بود که شبیه کیر بعد جق میموند! اونیم که منو بخاطرش بیخی شد نه قیافه داشت نه هیکل! یعنی بعد اون کوه غرورم ریخت! منی که فکر میکردم قیافت خوب باشه همه چی حله! بیخیال قیافه و زندگیه سالم شدم و کلا کون لق دخترو عشقو اینا! همش گیم،اینترنت پی سی سکس جق درسمم خوب بود بیخی شدم! الان یه آدمیم که از قیافه خوبم یه ته چهره مونده! از لاغری دارم میمرم! ولی هیچی به تخمم نیست خیلیم با زندگیه بیخیالیه الانم حال میکنم! توام یا درستو بخون یه چی بشی! یا زندگیو به تخمت بگیر

0 ❤️