بعد از 4 سال

1391/07/19
       من سارا 36 سالمه 160 قدم وحدودا 75 وزنم ویکم تپلم

4سال پیش بود که با چند تا از دوستام تصمیم گرفتیم بریم مسافرت . این مسافرت یکی از بهترین سفرای من به حساب میاد . خیلی به همه خوش گذشت از اونجایی که ما خانما عاشق خریدیم بعداز گشت وگذار به یکی از مرکز خریدا رفتیم ومشغول دیدن مغازه ها . به محض وارد شدن به یکی از مغازه ها صاحب مغازه بدجوری چشمش من گرفته بود وهر کدوم که ازش قیمت میپرسیدیم به من جواب میداد.مردی 35ساله به نظر میرسید چشم ابرو مشکی وتوپر وقیافه با جذبه . اون روز چیزی ازش نخریدیم ورفتیم فردای اون روز وقتی دوباره رفتیم تو مغازه واقعا مطمین شدم به من نظر داره . البته بگم که شبیه بودنش به یکی از دوست پسرای زمان دبیرستانم منو بد هوای کرد .چون من عاشق علی بودم .بگذریم اون روز مهران شمارشو به من داد ومنم بادستی لرزون شمارهرو یواشکی که دوستام نفهمن گرفتم میدونستم کارم درست نیست چون با تمام مشکلاتی که با همسرم داشتم وتقریبا از هم جدا زندگی میکردیم ولی میدونستم کارم درست نیست .ولی نمیدونم تنهایی های اون چند وقته یا از رو لجبازی شماره رو گرفتم قبل از امدن چند باری خیلی گذرا دیدمش اما تماس نگرفتم .خیلی میترسیدم دوستام بفهمن .خلاصه بعد از برگشت بهش زنگ زدم بماند که داشتم سنگ کوب میکردم …بعداز معرفی خودم وکمی از هم جویا شدن فهمیدم مهرانم زن ویه پسر کوچیک داره و30 سالشه یعنی 6سال از من کوچیکتر .به خاطر راه دور دوستی من ومهران به تماس واس مس ختم شده بود یه رفاقت پاک .خیلی هواسش بهم بود واز این که میدونست تنها هستم یه جورایی بعضی وقتها غیرتی هم برام میشد ومن یواش یواش عاشقش شدم .شنیدن صداش به حدی آرومم میکرد ومیکنه که هیچ قرص ارامبخشی قدرتشو نداره .مهران خیلی معتقد بود که چون شوهر داری پامونو فراتر از این نزاریم چندباری ان به تهران امد وچند باری هم من به شهر اون سفر کردم ولی هر دفعه دیداری کوتاه ومختصر بود ودر حد دست دادن .مهران از دستم فرار میکرد میترسید منجربه گناه بشه .من دیوونه مهران شده بودم هنوزم بعد از 4 سال نفهمیدم که دوسم داره یا بهم عادت کرده .ولی هرچی هست من روانی مهرانم .عید امسال با دوستامون رفتم اونجا وپیشش تو مغازه همین که مغازه خلوت شد برای اولین بار منو بوسید هیچ وقت تا زمانی که زنده هستم طعم لباش وحسی که داشتمو فراموش نمیکنم تمام بدنم میلرزید .میدونستم از سر شهوت نیست به حدی دوسش دارم نترسیدم که نکنه کسی بیاد تو اون لحظه هیچیزی جز تو بغل مهرانبودن برام ارزش نداشت .اما بازم با اینکه حالش خراب شده بود خودشو کنترل کرد ونزاشت بیشتر با هم باشیم .2ماه پیش بلاخره بعد از 6سال از همسرم جدا شدم .دیگه طاقت نداشتم باید میرفتم ومیدیدمش اما خانوادم بد جور مراقب رفت وامدم بودن .مهران تهرانم که نبود یه صبح تا بعداظهر بپیچونم .رفتو برگشتم کم کم 2 روز طول میکشید . تا اینکه دوستم پیشنهاد داد من میام شب پیشت میمونم و تو بلیط صبح زودو بگیر وبرگشتم همون روز بعداظهرش بچه ام که از خواب بیدار شد میبره خونه خودشون تا من بر گردم . میدونستم اگه پرواز برگشت تاخیر داشته باشه یا کنسل بشه بدبختم اما دیگه طاقت نداشتم باید میرفتم ومیدیدمش .بلیط گرفتم وتا ساعت 5 که به آزانس زنگ بزنم تا فرودگاه منو ببره نخوابیدم .نمیدونم از خوشحالی دیدن مهران بود یا ترس رنگم مثل گچ وتمام بدنم میلرزید .سوار هواپیماشدم وبه مقصد رسیدم وقتی از فرودگاه اومدم بیرون مهرانو دیدم که جلوی در ورودی ایستاده بود نفسام به شماره افتاده بود حس میکردم دیگه جون تو پاهام نیست .مهرانم استرس داشت کاملا معلوم بود .وقتی خودمو کنارش تو ماشین دیدم ودستای مردونشو رو دستام حس کردم اروم شدم بغل کسی بودم که فکر میکنم اگر پشتم بود دیگه تو دنیا غمی نداشتم ولی حیف که اون متحده ومن دلم نمیخواد باعث بهم ریختن زندگی کسی بشم .کلید خونه دوستشو گرفته بود نگاهاش با همیشه فرق داشت چشمای قشنگش حشری شده بود .به محض وارد شدن به خونه قبل از بستن در دیگه نفهمیدیم داریم چیکار میکنیم .لبامون تو هم قفل شده بود زبونشو که دور لبام میچرخوند سست سستم کرد با یه دست سرمو نگه داشته بود با یه دست مانتومو در میاورد برجستگی کیرش کاملا معلوم بود و داشت شلوارشو پاره میکرد .نمیدونست سینه هامو بماله یا کونمو .به محض اینکه شلوارشو دراورد دیگه طاقت نداشتم کیرشو تا ته تو دهنم کردم وشروع کردم به ساک زدن خوشمزه بود .سفت بود .داغ بود اما اینقدر حشرش بالا زده بود با چند بار ساک زدنم ابش اومد وهمرم خالی کرد رو گردنم .چه اب داغی حیف که میترسیدم حالم بد بشه وگرنه تا قطره اخرشو میخوردم بی حس وحال بغل هم ولو شدیم من نیمه لخت بودم هنوز شلوار پام بود . میدونستم از جوراب شلواری ولباسای سکسی خوشش میاد یه جوراب شلواری براق ویه پیرهن کوتاه با خودم اورده بودم .رفتم دستشویی بعد از تمیز کردنم چون خیس شده بودم خودمم شستم لباسامو عوض کردم یه ارایش تند کردم عطر زدم واومدم بیرون وقتی چشمش بهم افتاد مثل برق گرفته هاشده بود تو این 4 سال همیشه منو با مانتو دیده بود .وقتی دوباره خودمو تو بغلش انداختم .لباشو لیس میزدم زبونش تودهنم قفل شده بود دستای مردونش وقتی تنمو لمس میکرد به رعشه افتادم .پرتم کرد رو تخت زبونشو میکشید رو گردنم وقربون صدقه ام میرفت با دستش رونمو نوازش میکرد دوباره خیس شدم سینه هامواز سوتین دراورد سینه هام بزرگه بهقول مهران داشت از هم پارشون میکرد وقتی خوب سینه هامو خورد دیگه نفسم به شماره افتاده بود . با زبونش دور نافمو لیس میزد تمام بدنم میلرزید صدام اتاقو برداشته بود از رو جوراب تمام بدنمو لیس زد ولی در نیوورد جورابو از زیر باسنم پاره کرد .شرتمو زد کنار وشروع کرد به خوردن اخخخخخخخخخخخ خدایا داشتم میمردم به التماس افتاده بودم که منو بکنه اما مهران دوست داشت بخوره بعد از کلی خواهش کردن سر کیزشو گذاشت وهل داد تو .وای به خاطر سکس نداشتن مدتها باعث شده بود تنگ تنگ بشم حس کردم جر خوردم .پاره شدم سفتی کیرش و تند تند تلمبه زدنش باعث شد ارضا شم وبی حس . ولی مهران چون یه بار ارضا شده بود ابش نمیومد .چند بار مدلامونو عوض کردیم ودر اخر باز براش خوردم تا ارضا شد .تا عصر که من برم فرودگاه 2 بار دیگه سکس کردیم .حرف زدیم نمیدونم چی تو چشماشه که اینجوری منو درگیر کرده .وخوشبختانه بدون مشکلی برگشتم . مهران دوست دارم به اندازه تمام دنیا .

نوشته: سارا


👍 0
👎 0
36316 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

337877
2012-10-10 05:51:08 +0330 +0330

خاک تو سره هرزه ات کنند .اگه به فکر خودت نیستی به فکر زنو بچه طرف باش که داری زندگیشونو با این کارات کم کم نابود میکنی

0 ❤️

337878
2012-10-10 06:11:13 +0330 +0330

بالاخره تصميم خودتو بگير ٦ سال يا ٤ سال؟
خالى ميبندى حداقل سوتى نده

0 ❤️

337879
2012-10-10 09:07:35 +0330 +0330
NA

حالم بهم خورد از این داستان فانتزیاتو ننویس مجبوری

0 ❤️

337880
2012-10-10 10:50:01 +0330 +0330
NA

سلام چون حس ميكنم يك خانم اين داستان نوشته نميتونم نظرم بگم، فقط مايه دار،برا سكس هواپيما شخصي بخر با تاخير مواجه نشي، الان خلبانان دارن لعنتم ميكنن كه باتوجه به تسلط بانوان به رانندگي، آسمون هم مورد عنايت خواهران قراربگيره،چه شود!

0 ❤️

337881
2012-10-10 15:00:16 +0330 +0330
NA

اره والا خاک برسرت کاملا دروغ 6بعد4بعد اخر مینویسه دوست دارم مهران انگار شوهر ننش اینجاس خوب ادرس میدم تو که کارت پروازیه بیا یه حالم بده به من بعد برو.زایده فکر کثیفته

0 ❤️

337882
2012-10-10 16:20:15 +0330 +0330
NA

لامصب میگه بعد 4 سال با اون پسره.با شوهرش 6 ساله ازدواج کرده.سوتی میگیری لااقل درست بگیر.

0 ❤️

337883
2012-10-10 17:27:30 +0330 +0330
NA

معلومه سوگولی دلش خیلی پره ها…
پروازی جان حرفت آدمو به تعجب وا میداره ها!!!
خیلی حیف شد که جای دوست خوبمMaxmahonyتو این سایت چند ماهه که خالیه…
اگه الان بود یه طومار “تیز” بار نویسنده میکرد…
یادش بخیر!

0 ❤️

337884
2012-10-11 05:20:57 +0330 +0330
NA

آفرين خوب كارى كردى بهش حال دادى

0 ❤️

337885
2012-10-11 22:21:08 +0330 +0330
NA

برات متاسفم.

با حرفای دوست عزیز s0g0li کاملا موافقم.

0 ❤️

337886
2012-10-11 22:51:13 +0330 +0330
NA

چکارش داریدبابا؟
مگه تفنگ گذاشته روسرمهران که بیامنوبکن؟
نگران زن مهرانم نباشیدکه اونم احتمالاداره به یکی دیگه میده ومثل مهران عذاب وجدان گرفته:)

0 ❤️

337887
2012-10-16 07:58:11 +0330 +0330

بعد 4 سال پیش شما میشدی 32 ساله، ایشون که از شما 6 سال کوچیکتر باشند میشدن 26 ساله، ولی شما فرمودید که 30 سالشون بوده اونوقتا! بعد، فرمودید 4 سال پیش بوده، ولی چطور الان که 6 سال از اون موضوع گذشته؟!!! بابا، لااقل یه بار داستانتون رو مجدد بخونید تا سوتیهاش رو برطرف کنید.

0 ❤️