ساک زدن تو دستشویی حرم امام

1393/11/26

سلام .این داستان واقعی هستش و کاری هم به نظراتی که بعدش داده میشه ندارم .چون مشتی عقده ایی نشستن و ایرادات الکی میگیرن. داستان ازاین قرار بود که که من رفتم تهران سر مزار خواننده ایی که تازه فوت کرده بود.اونجا همه مشغول عکس و فیلم گرفتن بودن.من هم تو این میان ازیه پسر خواهش کردم که ازم چند تا عکس بگیره.اونم قبول کرد.و چند تا عکس گرفت.و بعدش میخواستم ازش تشکر کنم گفت اگه اهل اینجا نیستیتد میتونید تو لاین ادم کنید تا عکسا و فیلمای مراسمات خاکسپاری رو واستون بفرستم .من هم گفتم شما شماره هات رو بده سیو کنم لاین شما هم اد میشه .خلاصه تلش رو داد و ادش کردم.

غروب رفتم خونه و تو فکر پسره بودم.خلاصه طاقت نیاوردم و بهش پیام دادم .و اونم انگار منتظر بود و شروع کردیم به پیام دادن .و اینکه اززندگی خسته شده و حرفای دیگه .گفتم خوب بگو چرا .گفت اگه فردا میایی بهشت زهرا بیا با هم حرف بزنیم.خلاصه ظهر رفتم بهشت زهرا.دیدمش کناره ایی نشسته.رفتیمیه گوشه دنج خلوت گیر اوردیم .نشستیم و شروع کرد به شرح حال خودش .و دلم بحالش سوخت و بوسش کردم.دستاشرو تو دستم گرفت و دیدم یه جوری شد .گفتم ناراحت شدی گفت نه .بهش گفتم غذا خوردی گفت نه .رفتیم رستوران طبقه بالا سمت چپ حرم امام.موقع غذا خوردن از همه چی ازش سوال کردم و بهش گفتم من ازت خوشم اومده .اون گفت من تا حالا با هیچ مردی نبودم و اینا .گفتم مطمئن باش بودن با من هم واست لذت اوره.چون اخرسالن نشسته بودیم و کسی نمیدید دست دراز کردم گذاشتم رو لبش و بهش گفتم میتونم این رو بخورم .گفت کجا .گفتم تو اوکیش رو بده اونش با من.قبول کرد.غذا رو خوردیم و ازرستوران اومدیم بیرون .رستوران دستشویی تو لاین بعدی رستوران بود رفتیم اونجا و درش رو بستم ولی جوریبستم که اگه کسی میومد متوجه میشدم.خلاصه اوردمشیه کناره ایی ولبش رو گذاشتم رو لبش وشورع کردم وبه خوردنش.اونم چشماش روبسته بود و منم میخوردم.کیرم سفت شده بود .دستش رو گرفتم بردم چسبوندم به کیرم .گفت این کار دیگه قرار نبود .گفتم فقط.بگیرش.کیره منم سفت شده بود و شقشق بود .باهاش بازی میکرد.خلاصه دیدم بیشتر بمونیم تابلو هستش.بهش گفتم بریم .رفتیم بیرون.هوا هم خیلی سرد بود.ازفکرشبیرون نمیومدم.گفتم من دوباره لب میخام گفت کجا .گفتم بذار غروب تر بشه .میریم دستشویی غروب تر که شد رفتیم تو دستشویی ها طبقه پایین هستین .هر کیرفته باشه میدونه.حرم اما هم اون روز خلوت بود وفقط یه گروه ازپاکستان اومده بودن.رفتیم پایین و دیدیم دستشویش خلوته.بهش گفتم بور تو لاین دومی و تو دستشویی بمون من میام.اون رفت و من چند دقیقه بعدش رفتم تو دستشویی.دررو بستم و اوفتادم به جوون لبش و خوردم.همزمان هم زبپ شلورام رو بازکردم . کیرم رو در اوردم و باهاش بازی میکرد لب میخوردم و اونم با کیرم بازی میکرد.بهش گفتم میخوریش .گفت ببین تو اینا رو قبلن نگفتی گفتم قول که دیگه تکرار نشه.نست و شروع کرد به خوردن واااای عجب میخورد .بهش گفتم نوک سینه هام روبگیر و بخور ابم زود میاد و اونم همین کار رو ککرد داشتم دیوونه میشدم که ابم اومد .و زود پاشیدم رو دیوار.بلندشکردم بوسش کردم .گفتم تو همینجا باش .من برم بیرون و بعد من بیا بیرون.همینکه اومدم بیرون دو دستشویی اونرتر یکی اومد بیرون و ازشانس بد اومد تو راهرو دستشویی مشغول تلفن حرف زدن شد .من میخواستم حواسشرو پرت کنم ازش پرسیدم این پاکستانی چطور میان و اینا .اوم با لهجه کردیش گفت نمیدوم .اومدم دم در .دیدم داره با گوشیشور میرم و داره میره سمت دسشویی که دوستم داخلش بود .قلبم داشت وا میستاد .که دوباره برگشت .و ازشانس بدم دوستم تکونی میخوره و وان میفهمه کسی تو دستشویی هم هستش.زود اومد بالاو به دوستم اس دادم فعلا نیا بیرون .که اس به دوستم دیر میرسه و وان میاد بیرون و یارو هم تو راهرو بوده و میبینه .ولی خوب زود اومد بالا. و زود رفتیم سراغ مترو و سوار شدیم.چند روز تهران بودیم و با هم بودیم تا من برگشتم .الان هم شبا با هم حرف میزنیم و وقتی یاد اون لحظه ایی که یارو تو راهرو بود و فهمیده بود ما تو دسشتویی بودیم ولی لذت اون ساک رو پروند ناکس.طولانی شد.ببخشید .البته اینم بگم نظرات همه واسم محترمه.ولی این داستان کاملا حقیقت داره.

نوشته: رامین


👍 0
👎 0
117513 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

453400
2015-02-15 17:29:32 +0330 +0330
NA

نه به اول حرفات و توهینت نه به اخرش.
خوددرگیری داری

0 ❤️

453401
2015-02-15 18:35:56 +0330 +0330

به منم یه مسیج بده :D

0 ❤️

453402
2015-02-15 19:18:35 +0330 +0330
NA

مثلا این داستانت چه نکته مثبتی داشت که ملت بخان حسودی کنند عقده یی شن و فحشت بدن؟
ولی من از یه بابت بهت حسودی میکنم چون دنیای کوچکی داری! مثلا این شور و هیجانی که تو از یه ساک زدن تو گه خانه پیدا کردی من از کردن جنیفر لوپزم بهم دس نمیده؟

5 ❤️

453403
2015-02-15 19:31:10 +0330 +0330
NA

واس گی هرجا ک باشی وقتی حسش بیاد دست خودت نیس دیگه. حق داشتذبنده خدا

0 ❤️

453405
2015-02-16 02:07:05 +0330 +0330
NA

کس گشا حرم امامو کردن کاباره!ولی خو میگن شاه میخواس ی کاباره بزرگ بزنه

0 ❤️

453406
2015-02-16 02:07:43 +0330 +0330
NA

کس گشا حرم امامو کردن کاباره!ولی خو میگن شاه میخواس ی کاباره بزرگ اونجا بزنه

0 ❤️

453407
2015-02-16 03:55:12 +0330 +0330
NA

ها به این فکر نکرده بودم سر قبر خمینی هم میتونه مکان باشه ممنون از راهنماییت اما داستانت کیری بود

3 ❤️

453409
2015-02-16 07:12:35 +0330 +0330

بد نبود bad

0 ❤️

453411
2015-02-16 09:41:25 +0330 +0330

طفلی دلم کباب شد براش خخخخخخخخ چ هیجانی داره mosking

0 ❤️

453413
2015-02-16 10:44:58 +0330 +0330
NA

من اصلا نخوندم
چون میدونستم مسخره بود
جیش ب غبرت بباره
dash1

0 ❤️

453414
2015-02-16 10:50:31 +0330 +0330
NA

برينم تو كونت با اين داستانت

0 ❤️

453415
2015-02-16 11:24:26 +0330 +0330

تو اون پسره رو رسما مجبور کردی به این کار. کار خوبی نکردی.

0 ❤️

453417
2015-02-16 13:27:59 +0330 +0330
NA

ببين تو كار زشتى كردى كه با كسى بدون پيمان و عهد سكس كردى من از يك خانواده ى تحصيلكرده بودم تو رشته ى رياضى دانشگاه درس خو ندم مذهبى هم نبودم ولى تاسن ٢٥سالگى زمانى كه با پارسا ازدواج كردم با كسى نبودم و تا شب عروسيم سكس را تجربه نكردم نه من نه شوهرم الان من بوستون هستم و تو دانشگاه اكسفورد ادامه تحصيل دادم شوهرم هم در رشته ى پزشكى ادامه داد الان يه دختر دارم و زندگى لذت بخشى دارم هر پنجشنبه با شوهرم سكس مى كنم و واقعا هم لذت مى برم و از باكره بودن در قبل ازدواج خوشحالم و باعث شد لذت زيادى ببرم تو وقتى بزرگ بشى و پيمان ببندى با دخترى اگر اين دختر متوجه مارت بشه ولت مى كنه و اگه با همين دختر در داستانت ازدواج كنى دختره همىشه تو شكه كه با كسى هستى يا نه پس سعي كن ديگه اين كارى نكنى مى دونم سكس لدت داره اما تا ازدواج لذت نداره اين و بدون كه بهترين شانس تو زندگى هر كس چهار چيزه
١.شوهر خوب
٢.ارامش در زندگى
٣.رسيدن به هدفت
٤.يك زندگى پاك در قبل ازدواجت
اميدوارم هميشه موفق باشى.

1 ❤️

453418
2015-02-16 23:33:58 +0330 +0330
NA

دوستان گل شهوانی بیایید بدون دید شهوتی وعاقلانه قضاوت کنیم. من قبلا وقتی وارد این سایت میشدم داستانها واقعا شهوت آدمو به صد میرسوند حتی با وجودی که میدونستیم یک داستانه و در حد تخیل.اما همون تخیلات هم کیفیت داشت.اما الان انگار دوستان ما شام زیاد میخورند، بعد از روی فشار باد معده کیرو تخیل قاطی میکنن و محبت میکنن و داستانهای فوق العاده کس شعر تحویل ما میدن. لنگار التماسشون کردن بنویسید. بابا جان وقتی قدرت و توانایی خلق داستان نداری تورو خدا با ادبیات این مملکت بازی نکن و نرین توی چند هزار سال تمدن ادبی.

0 ❤️

453419
2015-02-17 03:44:44 +0330 +0330

اینا همه رو ول کنید برید تونخ hotesa6 ببینید چه نظری داده.آخرشم فک کرده یارو دختر بوده ساک زده. lol

3 ❤️

453420
2015-02-17 05:39:30 +0330 +0330

این تابلو ک دروغه،همون تابلو از پهنا تو کونت :-D

0 ❤️

453421
2015-02-20 16:39:58 +0330 +0330
NA

خجالت نمیکشی اینهمه چرندیات نوشتی به اسم داستان کیری خانوم

0 ❤️

453422
2015-03-10 05:10:19 +0330 +0330
NA

امام عزیز همه وجودشون پربرکت بوده ولی تا به حال نمیدونستم این دریای محبت برای لواط کارها هم مرواریدی به این بزرگی در خودش داره

0 ❤️

453423
2015-04-09 03:30:56 +0430 +0430

لکنت زبون دادی یاسوادنداری

0 ❤️