عشق تلفنی (4)

1391/11/13

…قسمت قبل

دو سه روز میشد که از بیمارستان به خونه اومده بودم حالم بهتر شده بود و میتونستم راه برم در هر صورت اون دردکمر منو همراهیم میکرد
توی این چند روز مینا رو ندیده بودم و دلم کلی واسش تنگ شده بود روزی چهار پنج ساعت باهاش صحبت میکردم چیزای واسم تعریف کرد که اصلا باورم نمیشد همه اون کارهایی که مهشید انجام داده بود نقشه بود، اون به عشق منو مینا حسودی کرده بود و خواسته بود، از اون طریق خودشو به من نزدیک کنه تا رابطه منو مینا سرد بشه و منو مال خودش کنه ولی چرا؟
من که بچه خوشگل نبودم که آرزوی هر دختری باشم میتونست یکی بهتر از منو پیدا کنه… جواب این سوالمو خیلی زود از مینا گرفتم، اون فقط به عشق منو مینا حسودی میکرد، فقط خواسته بود من و مینا مال هم نباشیم ازش متنفر شدم خودش اینا رو واسه مینا تعریف کرده بود، وقتی من تصادف کرده بودم به مینا زنگ میزنن و همه چیز رو واسش تعریف میکنن اونم به مهشید زنگ میزنه و میگه دوست پسرت تصادف کرده و توی فلان بیمارستانه … مهشید وقتی این اوضاع رو میبینه همه چیز رو واسه مینا تعریف میکنه و وقتی مینا میفهمه زود قضاوت کرده سریع به دیدنم میاد
بعد از چند هفته خانوادم رو واسه خواستگاری فرستادم و بعد از چند جلسه ای که گذاشتن قرار شد جلسه رسمی برگزار بشه شب مهمی بود واسم , شب روشن شدن تکلیف زندگیم
توی خونه مینا نشسته بودیم ، چند دقیقه نگذشته بود، که با سوال بابای مینا مواجه شدم…
شما چند سالتونه؟
به محض اینکه سنمو بهش گفتم با این جواب مواجه شدم…
من به تو دختر نمیدم بچه جوون اختلاف سنی داماد من با دخترم باید حداقل هشت سال باشه!‏
با این حرفش خنده ای که روی لب همه جمع حاضر بود تبدیل شد به ناراحتی مطلق …‏
شبی که میتونست شیرین ترین شب زندگیم باشه تبدیل به تلخ ترینش شد بدون هیچ حرف دیگه ای از خونشون بیرون اومدیم و به طرف خونه راه افتادیم تیکه کلامهای که خانوادم بهم مینداختن مثل سوزنی بود که توی بدنم فرو میکردن …
با مینا صحبت کرده بودم قرار بود با هم دیگه فرار کنیم از این شهر از این زندگی و از این همه بدبختی!‏
بلاخره هم کار خودمونو کردیم
یک روز قرار گذاشتیم و به راه آهن رفتیم و با بلیط هایی که قبلا با شناسنامه خودم و خواهرم گرفته بودم به سمت مشهد راه افتادیم…
وقتی به مشهد رسیدیم از افرادی که کنار خیابون وایستاده بودن یک اتاق برای سه شب اجاره کردیم…
توی این سه روز دنبال محل مناسبی بودیم تا برای زندگیمون انتخابش کنیم و توی یکی از محله های مشهد یک خونه با معیارهایی که داشتیم رو پیدا کردیم و مستقر شدیم زندگیمون رو به معنای واقعی از صفر شروع کردیم و تونستیم خداروشکر یک زندگی معمولی رو شروع کنیم. با پس اندازی که داشتیم میتونستیم چند مدت بدون کار کردن زندگی کنیم ولی بعد از چند روز که به دنبال کار میگشتم توی یک شرکت کامپیوتری مشغول به کار شدم …
این چنین من و مینا به هم دیگه رسیدیم ولی فقط ما دو تا هستم بدون هیچ کس دیگه…
اگر خواستگاری رو چند بار دیگه تکرار میکردیم و یا خانوادم رو دوباره میفرستادم جلو شاید بهتر بود ولی اتفاقی بود که افتاده بود …
دوساله دارم با همدیگه زندگی میکنیم و لذت میبریم ولی خانواده ای در کنارمون نمیبینیم!
ما عاشق هم بودیم و بهم رسیدیم ولی بدون در نظر گرفتن بقیه پشیمون نیستم ولی کاش خانوادم هم در کنارم بودند …
… پایان …
دوست دارم وقت مرگم پارچه ی سرخی بر روی تنم اندازند تا با افتخار بگویند او پرسپولیسی بود . او فرزند کوروش کبیر است , زنده باد پرسپولیس , زنده باد اریایی!

از اینکه وقت گذاشتین و داستان رو خوندید ممنونم از همه دوستانی که کمک کردن این اشکلاتمو کمتر کنم متشکر و سپاسگزارم …
امیدوارم اندازه وقتی که ازتون گرفتم لذت برده باشین …
اگه خوشتون اومده امتیاز هم بدین و با نظراتتونن خوشحالم کنید …


نوشتاری از سامی شهوتی ‏‎ ‎


👍 0
👎 0
14741 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

356832
2013-02-01 03:06:54 +0330 +0330

من با قسمت هاى 1و3 خیلی حال کردم و خیلی قشنگ بودن ولی قسمت 2 و 4 خوب نبودن!! این قسمت که دیگه هیچی نداشت و می تونستی تو قسمت قبلی تمومش کنی.با توجه به قسمت های قبلی سه تا ستاره دادم. مشهد زندگی می کنی!!؟؟ها!؟!؟ خب ادرس بده بیاییم شما زوج خوشبخت رو ببینیم.در مجموع داستان خوبی بود و ایشاالله به پای هم پیر شید.سربلند و موفق باشید.

0 ❤️

356833
2013-02-01 03:24:12 +0330 +0330
NA

من اومدم
برم نظراتتون رو بخونم ببینم چی نوشتین برمیگردم!

0 ❤️

356834
2013-02-01 04:34:04 +0330 +0330
NA

تموم شد!!!

این قسمت رو به عنوان یک پارت ازداستان نمی شه حساب کرد .بیشتر خواستی تمومش کنی.

در کل داستان زیبایی بود .مرسی که وقت گذاشتی برامون.

امیدوارم داستانهای زیبایی ببینم ازت سامی نازنین. :)

موفق باشی.

0 ❤️

356835
2013-02-01 05:07:00 +0330 +0330
NA

راستش هیچوقت فکر نمیکردم اون سامی شهوتی که هی به پروپای مهندس میپیچید و تخس و فضول بود بتونه داستان بنویسه ولی حالا نوشته و قشنگ هم نوشته . دمت گرم و آتشین ای سامی شهوتی

0 ❤️

356836
2013-02-01 05:52:50 +0330 +0330
NA

چرا نمیتونم نظر بزارم من؟

0 ❤️

356837
2013-02-01 07:33:05 +0330 +0330

یه سری اشتباهات تایپی و نگارشی داری (بخصوص فعلها) که بهتره قبل از آپ کردن تجدید نظری راجع بهشون داشته باشی.
مثلا همون اول داستان:
اون به عشق منو مینا حسودی “کرده بود” و “خواسته بود”، از اون طریق خودشو به من نزدیک کنه.
خواسته بود = میخواست
یا کلمات:
چیزاى = چیزایی
و
“تیکه کلامهای که خانوادم بهم مینداختن …”
تیکه کلام کلمه یا عبارت اختصاصی هست. همون “تیکه” کافیه!
. . .
ولی گذشته از همه اینها داستان رو قشنگ روایت کردی.
تو شعر نگو فقط :LOLL:
داستان بنویس بهتر و قشنگ تره.
امتیاز = 5
به امید خوندن داستان های بهتر از سامی شهوتی
موفق باشی داداش

0 ❤️

356838
2013-02-01 07:45:57 +0330 +0330

سامی جان ممنون و خسته نباشی.
خودمونیما این قسمت رو از سریالای ایرانی تلویزیون یاد گرفتی که آب بستی توشو سرو تهش رو هم آوردی.

0 ❤️

356839
2013-02-01 07:48:48 +0330 +0330
NA

مازیار جان مرسی خوندی
شعری درباب مهندس باید گفت
مهندس عشق منه!
البته عشق دومم عشق اولم ادمین جونمه

0 ❤️

356840
2013-02-01 07:51:38 +0330 +0330
NA

از همه دوستانی که خوندن و نظر دادن ممنونم!
امیدوارم راضی باشین!

0 ❤️

356841
2013-02-01 08:07:22 +0330 +0330

سامان خانوم من داستان نوشته و من بی خبرم؟ :D
عشق من داستان نوشته و من بی خبرم؟ :D
نمیشد زودتر یه خبری بدی بلبلی جونم؟!
راستی
عشق منو به عشق ادمینت فروختی نامرد؟ بدم بلاکت کنه تا عشق از خشتکت بزنه بیرون؟ :D
برم 4تا قسمتشو بخونم بعد بیام یکم دیگه منفجرت کنم تا سرحال بیام :D

0 ❤️

356842
2013-02-01 08:27:08 +0330 +0330
NA

مهندسکم‎:D
عروسکم‎:o‎
ملوسکم‎:*‎
پارسای من ، من عاشقتم‎:p
تو عشق اول و اخر منی‎:p‎
‎‎واسه این میگم عشق اول من ادمینه چون داستانهام رو زودتر اپ کنه
وگرنه تو عشق اول و اخر منی نفسم!‎:D‎
(ایکن دستمال کشی مهندس!)

0 ❤️

356843
2013-02-01 08:29:39 +0330 +0330

عجب مثلث عشقی ای
سامی!
:-D

0 ❤️

356844
2013-02-01 08:36:45 +0330 +0330
NA

سلام سامی جون
داستانت خیلی خیلی عالی بود …امتیاز 5 هم تقدیمت کردم …موفق باشی عزیزم …
>:D< :D

0 ❤️

356845
2013-02-01 08:41:46 +0330 +0330

قسمت اول:
قشنگ بود و واقعی ولی سوژه خاصی نداشت
قسمت دوم:
“وقتی من بهش گفته بودم کیرم تا ته توی کسته اونم دسته برسو تا ته کرده بود توی کسش و پردشو پاره کرده بود”
یعنی مردم از خنده =))
“سینه های فوق العاده نرمی داشت تا حدی نرم بود که وقتی فشارشون میدادی چیزی ازشون نمیموند”
سینه بادکنکی که میگن همینه دیگه :D
قسمت سوم:
جذاب و خیلی قشنگ
قسمت چهارم:
خیلی قشنگ و جذاب ولی معلوم بود این قسمت آخری رو واسه ادمین جونت پیامک کرده بودیا ;)
درکل داستانت بسیار زیبا بود و کاملا واقعی به نظر میرسید ولی
سامانکم کاش فرار نمیکردیا
فرار آخرین راه کاره!
اینقد باید میرفتین خواستگاری و بر میگشتین تا پدر خانومت راضی بشه :)
بهرحال اتفاقیه که افتاده و اسمشو میشه گذاشت شور عشق و کله خربازی جوونی!
واست آرزوی موفقیت میکنم و امیدوارم زندگی به کام خودت و خانومت همیشه شیرین باشه
موفق باشی داداش گلم :)

0 ❤️

356846
2013-02-01 08:51:01 +0330 +0330

سامیییییییییییی :))))
کوفت! :)))
حالا همچین میگی مردم پشت سرمون حرف در میارنا !
همه از روابط معنوی قلوب ما در جریان نیستن که :D
عزیزدلمی داداشی گلم :x :x :x

0 ❤️

356847
2013-02-01 08:55:35 +0330 +0330
NA

چه دل و قلوه ای این دو تا می گیرن تورو خدا. :D

0 ❤️

356848
2013-02-01 08:56:14 +0330 +0330
NA

داداشی چیه پارسا جون؟
من نازنینتم
عشقتم
منو فراموش کردی؟
نکنه میخوای کسی رو جایگزین من کنی؟
مهندسم دیگه دوست دخترت نیستم؟
‏(به قول مرحوم ارش؛ شکلک نیش تا بنا گو‌ش باز)

0 ❤️

356849
2013-02-01 09:01:51 +0330 +0330

پروازو جان!
تا دود شود هر آن که نتواند دید (شعرش یادم نیست ولی تو این مایه ها بود دیگه!)

نازنینم تویی؟ ;;)
بیا در آغوشم عشق شیرینم >:D<

0 ❤️

356850
2013-02-01 09:02:39 +0330 +0330
NA

مازیار جان مثلث که سه طرفه اس طرف سوم کیه؟

0 ❤️

356851
2013-02-01 09:04:58 +0330 +0330
NA

پروازی مهندس عشق اول منه
ولی من عشق اولش نیستم و اخریش هم نیستم
حتی وسطیش هم نیستم
مگه نه مهندسم؟

0 ❤️

356852
2013-02-01 09:05:20 +0330 +0330
NA

مهندس گل پسر :

پروازوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو؟ :))

دمت گرم.

:D

0 ❤️

356853
2013-02-01 09:08:54 +0330 +0330

آره عزیزم :x
برای فهمیدن اینکه نازی عشق چندممه باید از طرفین عشق انتگرال بگیریم بعد سینوس هیپربولیکشون رو حساب میکنیم
عدد بدست آمده شماره عشق بنده میباشد :D

0 ❤️

356854
2013-02-01 09:09:26 +0330 +0330
NA

مهندسم جو گیر نشو دیگه !
عشق بازی در حد گفتگو!
از برخورد جنسی و حسی من میترسم مهندس جونم!
اگه قول میدی باهام کاری نداشته باشی بیام بقلت؟‎:D;)‎8

0 ❤️

356855
2013-02-01 09:13:27 +0330 +0330

پروازو بانو جان باصدای بلند نخند که اَگراگ(جمع مکسر گرگ) در این سایت بسیار است…
حمله میکنن و میخولنت :))

0 ❤️

356856
2013-02-01 09:13:46 +0330 +0330
NA

من بدستش اوردم مهندس
شماره مازیار دراومد
مازیار بدبخت شدی
مهندس گی؟
عایا؟
جواب کوبنده بده مهندس!!!
مهندس جونم یه عدد دوازده رقمی بدست اومد!
یعنی تو و این همه خوشبختی محال نیست؟
کل ستارگان عشقتن مهندس جونم

0 ❤️

356857
2013-02-01 09:14:38 +0330 +0330

وااااااای ،چه رمانتیککک

مبارکه مهندس گل پسر

سلام عرض کردم خدمت خودت و عشقت

عروسی کیه مهندس گلم؟

سامی جان ممنون از داستان زیبات دوست خوبم

راستش قسمتهای قبلی رو نخوندم هنوز فولی این قسمتش رو خوندم و لذت بردم

دمت گرم داداش گلم

مهندس گل و مهربان و نازنین و جیگر و خوشمل ،تحویل بگیر ،دادا یه زمانی یه داداش علیرضا داشتی ،خیلیم دوسش داشتی ،رفیق بی مرام شدی دیگه تحویل نمیگیری

من ولی دوستت دارم داداش گلم

0 ❤️

356858
2013-02-01 09:19:53 +0330 +0330
NA

علیرضا جونم به مهندس نگی ها ولی تو عشق دوممی
یا میشه گفت به عنوان نایب عشقی
موقعی که مهندس نباشه تو عشق اولم میشی
مرسی عزیزم که خوندی
قسمت های قب رو هم بخون داداشی
مهندس جونم نمیخواد واسم عروسی بکیره مگه نه عزیز دلم؟

0 ❤️

356859
2013-02-01 09:21:16 +0330 +0330

عاقا من اهل عملم :D
حوصله ی لاس زدن و چس زدن ندارم :))
کاریت ندارم جیگرم بیا بغلم >:)


گی؟؟؟
سامی جان فک کنم دلت دسته برس میخوادا !
اگه خواستی تعارف نکنا، منو مازیار دوتا خوبشو داریم :D
.
.
به به!
علیرضا جونم!
احوالاتت چطوریاس داداشو؟
والا عزیز خانوم همون نازی خودمونه
حاضرم باهات تقسیمش کنما :D
داداش شرمنده درگیر درس و دروس بودم
کمر به بالام سرویس شد با این امتحانا :D
مخلصتم عزیز

0 ❤️

356860
2013-02-01 09:22:10 +0330 +0330

خرج عروسی زیاده
به همون عقد اکتفا میکنیم :D

0 ❤️

356861
2013-02-01 09:26:36 +0330 +0330
NA

مهندس جونم منو میخوای با چند نفر تقسیم کنی؟
مازیار ؟
علیرضا؟
کس دیگه نبود؟
من تحملشو ندارم مهندس جونم
عشقم رحم ن به عشقت

0 ❤️

356862
2013-02-01 09:29:36 +0330 +0330

تقسیم کنم؟
تورو باید تیکه تیکه کنم!
تازه کجاشو دیدی؟
میخوام تاپیک بزنم تا با همه 400هزارتا کاربرش تقسیمت کنم :D

0 ❤️

356863
2013-02-01 09:30:52 +0330 +0330

سلام مجدد به همگان

آره دیگه!
تواین دوره زمونه کی عروسی میگیره!
:lol:

0 ❤️

356864
2013-02-01 09:33:17 +0330 +0330
NA

مهندس رحم کن
گناه دارم
مهندس دیدی مازیار اسم تقسیم رو شنید سریع خودش رو رسوند
دیدی مازیار چه بلایی سرم اومد؟

0 ❤️

356865
2013-02-01 09:44:18 +0330 +0330

حقته!
حالا وقتی من به همراه 400هزار کاربر دیگه ریختیم رو سرت، یاد میگیری که دیگه با یه آیدی دختر نیای تو سایت :D
دوجنسه! :)))

0 ❤️

356866
2013-02-01 09:51:38 +0330 +0330

داداشای گل با اجازتون من برم یکم به زندگی برسم!
فعلا بدرود
شب که برگشتم میترکونمتون :D

0 ❤️

356867
2013-02-01 09:57:30 +0330 +0330
NA

مهندسک خودمی
همینجوریش روزی هزار نفر خصوصی میدن و پیشنهاد میدن
عشقم برو به سلامت شب منتظرتم
دوست دارم‎:p‎

0 ❤️

356868
2013-02-01 14:41:13 +0330 +0330
NA

سوگلی جان خودت بریده و دوختی هاااا!!
مرسی که خوندی
نه ماه دیگه میبینمت پس!‎;)‎

0 ❤️

356869
2013-02-01 15:22:29 +0330 +0330
NA

خوب بود داستان اما
کامنت های پای داستانت خیلی باحال تره سامی به خصوص کامنت هایی که مهندس گذاشته یا ارتباطی به مهندس داره
امتیاز هم محفوظ
منتظر داستان های جدیدی با امضای سامی شهوتی هستم
در ضمن امیدوارم در کنار عشقت زندگی سراسر لذت و خوشی داشته باشی

0 ❤️

356870
2013-02-01 17:13:31 +0330 +0330
NA

مرسی از همه دوستان
داستان بعدی من فردا با نام دختر مش ماشالله اپ میشه
دوست داشتین اونجا رو منفجر کنین
ممنونم از همتون
سامی شهوتی خیلی خیلی خوشحال

0 ❤️

356871
2013-02-01 18:01:22 +0330 +0330
NA

داستانت قشنگ بود ولی خب این قسمت اضافی بود میتونستی تو همون قسمت سوم قالش رو بکنی
در کل زیبا بود داداش

0 ❤️

356872
2013-02-01 19:10:24 +0330 +0330
NA

جونوور عزیز ممنون که خوندی

0 ❤️