عشق و دگر هیچ - ۱

1390/06/19

یه صبح سگی دیگه ساعت 10 صبح بود که با صدای زنگ مبایلم از خواب پریدم.علی بود: د کره خر تنبل پاشو چقدر میخوابی؟خسته نمیشی نکبت؟من:ببند کونو کله کیری تازه اول صبحه بزار خوابمو برم(قطع کردم)
تازه داشت چشام میرفت روهم که دوباره گوشیم زنگ خورد صفحه گوشیو نگاه نکردم و دوباره شوروع کردم به فحش دادن:گوسفند یه بار دیگه زنگ بزنی میام باباتو میارم جلو چشات عمه جنده فلان فلان شده چته اول صبحی ببینمت دهنتو اسفالت میکنم یه چند لحظه بعد یه صدای نازک:اگه میدونستم انقدر ناراحت میشی اصلا زنگ نمیزدم و گوشیو قطع کرد.
وااااااااای چه گندی زدم مهسا بود.بعد سه روز که باهم دعوا داشتیم و ازش خبر نداشتم زنگ زده بود.عجب احمقیم ای کاش شماررو میددمو جواب میدادم که این فحشارو نثارش نکنم.
خیلی باهم بحث میکردیم که همیشم تقصیر کار من بودم ولی ایندفه فرق داشت…
دیگه نتونستم بخوابم گوشیو برداشتم چند بار زنگ زدم به مهسا ولی جواب نداد اعصابم بهم ریخته بود گوشیو پرت کردم رو تختو یه سیگار از تو پاکت در آوردم آتیش کردم.
سیگارم خیلی وقت بود که تموم شده بود ولی هنوز فیلترش توی دستم بود احساس گرسنگی میکردم پاشدم یه چایی دم کردم و یه صبحانه مختصر خوردم.
صبحانم که تموم شد گوشیو برداشتم زنگ زدم به علی ببینم چیکارم داشته یه چندتا بوق خورد که صدای علی از اونور خط اومد:الو من:مرتیکه اول صبحی چیکار من پدر سگ داری که زنگ میزنی اعصاب منو میرینی توش؟؟
علی:خب حتما یه کاریت دارم که زنگ میزنم دیگه توام که هیچوقت اعصاب نداریو همیشم باید بپری به من و اعصاب خوردیتو سر من خالی کنی دیوار کوتاه تره منم که نیست.
من:خوب عزیزم کارتو بگو کیرو که زدی بمون اول صبحی.
علی با خنده:داشتی خواب کردن چه بدبختیو میدیدی از خواب بیدارت کردم حتمنم تازه لختش کرده بودی نه؟(قش قش میخندید)
من:خواب چیه عمو بعد اینکه تو زنگ زدی یکم وقت بعد مهسا زنگ زد منم فکر کردم تویه جاکشی هرچی فحش بلد بودم نثارش کردم اونم قطع کرد!!!
علی با لحن جدی:ای بابا اول میدیدی کیه بعد فحش میدادی!!!
من:حالا کارتو بگو اینارو ول کن.
علی: شب میای خونه خاطره اینا دوره همیه!!!
من:ریدن دوره همی؟
علی:حتما ریدن دیگه میای یا نه؟
من:آره احتمالا میام.
علی:خوب پس زنگت میزنم بیا دنبالم تا بریم.
من:خودت بیا دیگه مگه ماشین نداری؟
علی:نه دیشب که داشتم میومدم خونه تصادف کردم ماشین له شده.
من:ای مرتیکه بد مست کس دست زنگم بزن میام دنبالت تا بریم .
علی:بوس بای(خنده بلند)
من:کوفت مرتیکه شرّت کم.
عقربه ساعت 2.5 نشون میداد دوباره گشنم شده بود رفتم سراغ یخچال که مثل همیشه خالی بود.گوشیو برداشتم زنگ زدم واسم پیتزا بیارن.
یه نیم ساعت بعد صدای زنگ خونه اومد ایفون نگاه کردم دیدم پیک پیتزا فروشیه رفتم دم در غذارو گرفتم اومدم بالا در ظرف با اشتها باز کردم اومدم شروع کنم به خوردن چشمم به یه نوشته افتاد تعجب کردم داستان چیه!!!
یه شماره بود زیرشم نوشته بود:بهم زنگ بزن وگرنه ضرر میکنی!!!
حس کنجکاویم گل کرد موبایل برداشتم شماررو گرفتم:یه صدای مردونه کلفت حدود 26-27 ساله اونطرف خط بود.
گفت:به به آقا حامد میبینم که انگار بر خلاف انتظارم زنگ زدی(صدای خنده بلند)
از لحن حرف زدنش عصبی شده بودم یه سیگار روشن کردم و گفتم:خوب امرتون؟
گفت:نشناختی؟
گفتم: باید بشناسم؟
گفت:فکر نمیکردم مهسا انقد بی معرفت باشه تعریف منو پیشت نکرده باشه!!!(خنده بلند)
یه کام محکم از سیگارم گرفتم و همینطور که سعی میکردم خودمو آروم و ریلکس نشون بدم در حالی که خون به صورتم هجوم آورده بود و رگ گردنم متورم شده بود گفتم:خوب حالا گیریم که مهسا با تو بوده قبلا حالا که چی؟؟
با یه لحن محکم گفت:از زندگیش برو بیرون والا زندت نمیزارم و تند گوشیو قطع کرد و صدای بوق ممتد بود که توی گوشم میپیچید.
داشتم دیوونه میشدم 100000تا فکر مسموم به ذهنم هجوم آورده بود.یه سیگار دیگه روشن کردمو توی افکارم غرق شدم…
رفتم توی گذشته…
یاد روزی افتادم که عشقمو صادقانه بهش بیان کردم…یاد روزی که به عشقم جواب رد داد و منو واسه مدتی ته پیکم غرق کرد…یاد شبایی که چقدر توی مستی گریه کردم و خواب به چشمام نمیومد…واسم یه عمر گذشت اون چند ماه…
اون زمان 17 سالم بیشتر نبود.کسی بودم که ادعا داشتم عشق ماله قصه هاست ماله لیلیه ماله شیرینه…عشقو توی سکس خلاصه میکردم توی جمع دوستام با اینکه سنم از همه کمتر بود ولی خیلی برش داشتم بین بچه ها حرفم رد خور نداشت.خیلیارو با عقاید مسخرم مسمووم کردم اون زمان…
ولی دسته زمونه دسته نامرد زمونه یقمو گرفت.
یه دوستی پدرم داشت که باهاشون رفت و آمد خانوادگی داشتیم این دوست پدرم یه دختری به اسم مهسا داشت که از من 5 سال بزرگتر بود.
با اینکه اختلاف سنی زیادی داشتیم ولی رابطمون باهم خیلی خوب به بهونه های مختلف زیاد پیش هم میرفتیم.مثلا قلیون کشیدن(هه)یا درد دل کردن البته من اون موقع دردی نداشتم اون بود که دردو دل میکرد این رفت و آمدای ما با هم زیاد شده بود طوری که هفته ای 3-4بار همو میدیدیم.اون از عشقش که ترکش کرده بود میگفتو منم گوش میکردم و کله تکون میدادم.
رابطمون به همین منوال میگذشت که کم کم یه حسی توم به وجود اومد وقتی بهش فکر میکردم یه چیزی از داخل تکونم میداد اگه چند روز پشت هم نمیدیدمش بهم میریختم نمیدونستم چه حسیه ولی نمیتونستم به مهسا فکر نکنم داغون بودم خیلییییی…
توی همین فكرا بودم كه دیدم دلم بدجوری داره ضعف میره رفتم پیتزارو برداشتم دیدم یخ كرده اهمیت ندادم شروع كردم به خوردن با اینكه خیلی گرسنه بودم ولی هیچ میلی به خوردن نداشتم و از سر اجبار ادامه میدادم غذام دیگه تموم شده بود.بلند شدم واسه فرار از این افكار مسموم برم یه دوش بگیرم.
از حموم که اومدم بیرون یه کم حالم بهتر شده بود…ولی دوباره همون فکرا به مغزم حمله کرد:این پسره چی میخواد.نکنه مهسا بخاطر این ولم کنه.نههههه غیر ممکنه مهسا عاشق منه.شایدم نه…
دیگه تحمل نداشتم رفتم سر یخچال یه شیشه ودکا برداشتم و رفتم نشستم روی تخت شروع کردم خوردن کام اول که از سر شیشه گرفتم یه عق زدم ولی بازم ادامه دادم…میشه گفت نصف شیشرو خورده بودم که دیدم علی زنگ زد دهنم سر شده بود سرمم سنگین بود حال اینکه جواب علیو بدم نداشتم ریجکت کردم در کمال تعجب دیدم زنگ نزد دیگه یه سیگار روشن کردمو دوباره توی افکارم غرق شدم…
چند وقتی از پیدا شدن اون حس توی من میگذشت که دیگه دیدم تحملش واسم سخت شده فهمیدم عاشق شدم اونم نه عاشق هر کسی عاشق کسی که با من 5سال اختلاف سنی داشت و ممکن نبود عشق منو قبول کنه.از مهسا واستون بگم:دختری بود با قد حدود 174 هیکل فوق سکسی کمر باریک باسن بزرگ و سینه های خیلی خیلی خوش فرم که از روی تاپایی که معمولا میپوشید کاملا خودشونو نشون میدادن. صورت قابل قبولیم داشت یه صورت استخونی با چشایی درشت و لب و دهن گوشتی با موهایی به رنگ قهوه ای روشن كه تا توی كمرش ادامه داشت و من دیوونشون بودم…واسه من زیبا ترن دختر کره زمین.
چند وقت دیگم گذشت و من دیگه واقعا نمیتونسم تحمل کنم بهش زنگ زدم…
من با صدایی که به وضوح میلرزید:الو سلام
مهسا:سلام داداشی خوبی؟
از شنیدن کلمه داداشی یه حس بد توم به وجود اومد وبا صدای لرزون گفتم:مهسا میخوام یه چیزی بهت بگم بهش فکر کن و بعد جواب بده.
مهسا دار حالی که کمی تعجب کرده بود گفت:خوب بگو چی میخوای بگی؟چرا صدات انقدر میلرزه؟
من:مهسا مهسا نمیدونم چطوری بهت بگم امیدوارم فکر نکنی دارم از اعتمادی که بهم داشتی سواستفاده میکنم مهسا من عاشقت شدم و میخوام رابطمونو از این حالت خارج کنیم و…
دیگه نزاشت ادامه بدم و با یه لحن تند عصبی گفت:حاممممممد این چه حرفیه میزنی نکنه مستی داری ای اراجیفو بهم میگییی هان؟؟
در حالی که شدیدا شکه شده بودم و خودمو گم کرده بودم گفتم:من هیچوقت انقدر هوش نبودم و تند گوشیو قطع کردم…

صدای زنگ موبایلم منو از اون حالت در آورد.شماررو نگاه کردم داوود بود:سلام حامد جون چطوری داداش؟
من:بد نیستم دادا تو چیطوری؟
داوود:من که توپه توپم.حامد شب که میای خونه خاطره اینا؟
من:والا زیاد هوش نیستم چندتا پیک زدم یکم داغم حالا خبرت میکنم.
داوود:قر نیا دیگه تو که یه 4لیتریم بخوری تکونت نمیده بعد میگی چندتا پیک خوردم نمیام؟همه هسن اون دخترم هست!!!
من:کدوم دختره؟؟؟؟
داوود:اون که سری قبل با خاطره و زری واینا اومده بود خونتون دختر بلونده در ضمن سراغتو میگرفت از زری(دوست دختر داوود)
من:ولم کن خدایی اعصاب ندارم اصلا حوصله خودمم ندارم چه برسه به اون دختره خراب!!
داوود:دیگه خودت میدونی طرف چشش گرفته بیای یه کس توپ کردی!
من:باشه میام ساعت چند؟
داوود:9.5 اونجا باش دیگه دیر نکنی راستی علی ماشین نداره میری دنبالش بیاریش؟
من:باشه 9.5 اونجام با علی حرف زدم گفت بهم ماشین نداره میارمش خودم.
داوود:حامد جون خیلی چاکریم فعلا کاری با ما نداری؟…
من:اون که وظیفته… کارم که دارم جاشم دارم ولی تورو ندارم برو خوبشو شرّت کم.
ساعت 8 شده بود وای خدا انقدر حالم بده که نفهمیدم چطوری گذشت این چند ساعت. دیگه باید آماده میشدم.
رفتم سراغ کمد لباسا چشم افتاد به پیرهنی که مهسا واسم خریده بود…دوباره اعصابم بهم ریخت.
دیگه بهش توجه نکردمو شلوار کتونی خاکستری که تازه خریده بودم با پیرهن مشکی که مهسا واسم خریده بود برداشتم تنم کردم موهامو سشوار کردمو یه چندتا پیس ادکلان زدم بوی تند و خنکی داشت واسم دلچسب بود من عاشق این بو هستم ساعتمو بستم یه نگاه تو آینه قدی خونه به خودم کردم گفتم:دختره دیوونه چطور دلش اومده من به این خوشتیپیو ول کنه و زدم زیره خنده.
کفشامو پام کردم ساعتمو نگاه کردم 8.45 نشون میداد دیر شده بود گوشیو درآوردم از جیبم یه زنگ زدم به علی گفتم آماده بشه الان میرسم…
رسیده بودم دمه خونه علی اینا ساعت حدود 9.15 بود که علی اومد.سوار ماشین شد شروع کرد جنگولک بازی گفتم:علی اصلا حالم خوش نیست ول کن مردونه بزار بریم اونجا بعد شروع کن جلف بازیاتو.
گفت:هان دوباره که دهنت بوی لاش میده مرتیکه تنها خور میگفتی منم بیام نکبت!
گفتم:علی انقدر ضر نزن میریم اینجا دوباره خودتو خفه کن انقد بخور تا بمیری.
تا اونجا دیگه ساکت بود رسیدیم دمه خونه خاطره اینا ساعت 9.50 بود چندتا ماشین مدل بالا پارک بودن دم در که بینشون 206 من اصلا به چشم نمیومد ماشین یجا بچپوندم و زنگ خونرو زدم یکی بدونه اینکه بپرسه کیه درو زد.
قبلنم اومده بودم اینجا یه خونه ویلایی بزرگ تو جنوب شهر اصفهان وارد حیاط که شدم دیدم اکثر بچه ها زیر آلاچیق توی حیاط نشستن رفتم جلو با همه یه دستی دادمو حال احوال کردم رفتم سمت ساختمان ببینم اونجا چه خبره هنوز در باز نکرده بودم که خاطره مثل گوز معلق پرید بیرون خودشو انداخت تو بغلم بش گفتم:خاطره جان عزیزم من حامدم علی پیشه بچه هاس دوباره مست کردیا!!
به یه حالتی که مستی توش موج میزد گفت:چیه مرتیکه بی جنبه نمیتونم داداشمو بغل کنم؟
گفتم:فکر نمیکنم تویه حشریه دیوونه داداشه تنیتم بدون منظور بغل کنی(زدم زیره خنده)از جلو در زدمش کنار رفتم توی خونه دود همه جارو گرفته بود چند نفر نشسته بودن دوره هم داشتن دود میکردن…من حالم از مواد به هم میخورد واسه همین سریع زدم بیرون و رفتم تو حیاط پیشه بقیه بچه ها صدای خندشون تویه فضا پیچیده بود یه مشت بچه پولدار بی غم…علی مثل همیشه رفته بود وسط و شروع کرده بود کس شعر گفتنو خندوندن بچه ها.
اااااا اون دخترم اونجا بود دفعه قبل ندیدمش اصلا!!شاید تازه اومده بود تا چشش به من افتاد یه عشوه اومد و با صدای کشدار گفت:سلام حامد جاااااان تحویل نمیگیری!!
یه سلام خشک بهش کردمو رفتم نشستم یه گوشه که دیدم شاهرخ داره گیتار به دست میاد اومد جلو اول همه اومد سراغ منو گفت:به به داش حامد گل نبینم اخمات توهم باشه داداش حالا حالتو جا میارم…با بقیم یه خوشو بشی کردو اومد نشست پیش من یه لیوان داد دستم گفت حامد دادا قربونت یه 2.3تا پیکم واسه من بریز داری میریزی تا گلوم باز بشه شروع کنم.
گذشت دیگه همه کله هاشون داغ شده بود منم خیلی خورده بودم حالم دست خودم نبود سرمو گذاشته بودم روی زانوم و آروم آروم داشتم با آهنگی که شاهرخ میخوند زمزمه میکردم که دیدم یکی داره به موهام ور میره فکر کردم خاطرس اهمیت ندادم ولی دیدم گردنمو بوسید سرمو آوردم بالا ببینم چه خبره دیدم همون دخترس که بعدن فهمیدم اسمش رهاست بهش گفتم چته دیوونه چرا اینطوری میکنی اومد دمه گوشم به یه صدای شهوتناک گفت:حامد میمیرم برات امشب ماله منی…
تا اون لحظه بهش توجه آنچنانی نکرده بودم یه دختر خیلی سکسی و خوش هیکل که میشه گفت از همه دخترای جمع سر بود با قدی حدودا 168 سینه های گرد زیبا و باسنی که هر مردیو حشری میکرد با یه شلوارک خیلی کوتاه که فقط کمی از زیره باسنشو میپوشوند و یه تاپ که جدا زیباترش کرده بود. خیلی صحنه تحریک کننده ای بود یاد حرف داوود افتادم که گفته بود: یه کس افتادی امشب ولی من جدی نگرفته بودم تا اون لحظه…
با اینکه خیلی تحریک شده بودم ولی بهش گفتم:خانوم محترم یه لطفی بکن یه نمه برو اونطرف تر بتونم نفس بکشم از این کاراییم که داری میکنی اصلا خوشم نمیاد…
گفت:این خانوم محترم اسم داره اسمشم رهاست در ضمن اونجات چیزه دیگه میگه!!!
از این حرفش یکم شوکه شدم و دیدم راست میگه کیرم باد کرده شدید و افتاده بود بقل شلوارم و خیلی خود نمایی میکرد دیگه نمیتونستم تحمل کنم …
با یه لحن فوقالاده سکسی دمه گوشم گفت:نمیتونم دیگه صبر کنم همین الانشم انقدر کسم خیسه که…
نزاشتم ادامه بده از لحن حرف زدنش و به زبون آوردن کلمه کس جا خورده بودم بلند شدم رفتم طرف ساختمون با اینکه خیلی حشری شده بودم ولی نمیخاستم اونجا تو جمع اتفاقی بین منو رها بیفته…
رفته بودم روی تخت توی یکی از اتاقا دراز کشیده بودم یه سیگار در آوردم روشن کردم و با پک اول دوباره توی افکارم غرق شدم…
از اون روزی که به مهسا گفتم عاشقشم یه چند روزی گذشته بود ولی هیچ خبری ازش نبود من مدام بهش اس ام اس میدادم ولی جوابی نمیداد اون روز دیگه واقعا حالم بد بود توی اتاقم نشسته بودم که داداشم اومد تو اتاق گفت:حامد چته این چند روزه مامان نگرانت شده. بهش گفتم:چیزیم نیست داداشی به مامانم بگو نگرانم نباشه یکمی با نوشین حرفم شده.گفت:آخه مرتیکه تو کی تاحالا واسه بحس کرده با یه دختر اینطوری میری تو خودت نکنه عاشق دختره شدی شیطون؟گفتم:از امروز اینطوری شدم برو گمشو بیرون ببینم تا نزدم بپوکونمت گه خوری بیشتر از دهنت نکنا بدووو(با خنده)
صدای گوشیم در اومد یه اس ام اس بود از مهسا:حامد تو مثل داداشم بودی اصلا انتظار همچین حرفی ازت نداشتم حامد جان عزیزم من خیلی دوست دارم ولی به عنوان یه برادر نه چیزه دیگه به حرفی که زدی اصلا نمیتونم فکر کنم و واسم قابل حضم نیست پس توام بیخیال این داستان بشو تو سن تو این چیزا عادیه ولی خواهش میکنم دیگه ادامه نده منم به کسی حرفی نمیزنم.
وقتی اس ام اس خوندم انگار یه پارچ آب یخ خالی کردن روی سرم… لحظه ای که واسم اس ام اس اومد با هزار امید و آرزو بازش کردم پیش خودم فکر میکردم:خوب الان فکراشو کرده میخواد بهم جواب مثبت بده…
منم بدون هیچ هرف اضافه واسش اس دادم:مهسا من عاشقتم به هرکیم میخوای بگی بگو واسم مهم نیست مگه عشق گناهِ؟؟؟
تو عالم بچگی خودم در مورد عشق کلی توجیهش کردم توی همون حالت وقتی یاد این موضوع افتادم یه زهر خندی زدم…
صدای در اومد زحمت اینکه چشامو باز کنم به خودم ندادم چند لحظه بعد یه نفرو کنار خودم احساس کردم شاید فکر میکرد من خوابم اومد دم گوشم صدام زد:حامد . حامد بیداری؟
بله درست حدس زده بودم رها بود خودمو زدم به خواب شاید دست از سرم برداره ولی دیدم ول کن نیست شروع کرده بود مالیدن سینه من و داشت اروم اروم میرفت پایین تر بازم کاری نکردم و همونطوری بیحرکت موندم که احساس کردم دستش کیرمو لمس کرد مثل برق ازجام بلند شدم دستشو زدم کنار واسه یه لحظه جا خورد و میشه گفت ترسید ولی بعدش به خودش مسلط شد و شروع کرد فّک زدن واسه قانع کردن من:حامد به خدا از لحظه ای که دیدمت آروم ندارم همش ذهنم مشغول نمیدونم چیکار کنم حامد باور کن من خراب نیستم میتونی از اونایی که باهام بیشتر در تماسن سوال کنی حامد من من نمیدونستم چطوری بدستت بیارم واسه همین از از در سکس وارد شدم…
نمیدونم چرا دلم میخواست ادامه بده خایه مالیو بوی عطر تندش واسم لذت بخش بود تحریکم میکرد حتی نوع حرف زدنشم تحریکم میکرد رنگ دیوار نقاشی های روی دیوار مستی خلاصه همه چی دست به دست هم داده بود که منو به یه پسر هرزه و کثیف تبدیل کنه با اینکه خیلی دوست داشتم توی اون لحظه بدن داغشو لمس کنم ولی یه حسی بهم میگفت اذیتش کن شاید میخواستم عقده های امروزو سر یکی خالی کنم کی بهتر از این…
بهش گفتم:ببین از در سکس که هیچی اگه خدا بیاد رو زمین بگه اینو بوس کن تا دنیارو بهت بدم جواب من منفیه.
بر خلاف تصورم دیدم سرشو کشید بین دستاشو با صدای آروم گفت:حداقل بزار یه بار بغلت کنم.
دلم واسش سوخت رفتم کنارش سرشو از بین دستاش کشیدم بیرن زل زدم توی چشماش و گفتم:ببین دختر خوب اگه از همون اول سر سنگین اومده بودی جلو خیلی بهتر بود با این روشی که تو الان پیش گرفتی فقط میشه بهت به عنوان یه جنده نگاه کرد و بس!!! دختری مثل تو آرزو هر پسریه ولی تو خودتو که هیچی تموم دخترارو بردی زیر سوال و این خیلی بده در ضمن من عاشق…
نزاشت ادامه بدم با بقض گفت:میدونم تو عاشق مهسایی ولی اگه نمیخوای با من باشی یه امشب بزار توی بغلت صبح کنم فقط یه امشبو…
حرفی نداشتم بزنم خدایا این کی بود دیگه با اینکه میدونست من عاشق کس دیگم بازم دست بردار نبود خوب منم که بدم نمیومد واسه همین بهش گفتم فقط یه امشب!اینجام نه شب میریم خونه من…

هنوز از مشروبای سر شب داغ بودم اومده بودم توی حیاط و قدم میزدم ساعت حدود 1.5 بود یه سیگار روشن کردم و داشتم با خودم زمزمه میکردم: تنها با گلها گویم غمها را
چه کسی داند ز غم هستی چه به دل دارم
به چه کس گویم شده روز من چو شب تارم
نه کسی آید نه کسی خواند
ز نگاهم هرگز راز من
بشنو امشب غم پنهانم
که سخنها گوید ساز من
تو ندانی تنها همه شب باگلها
سخن دل را میگویم من
چو نسیمی آرام که وزد بر بستان
همه گلها را میبویم من
تنها با گلها گویم غمها را
چه کسی داند ز غم هستی چه به دل دارم…
که با صدای داوود به خودم اومدم:چته حامد انگار حالت سر جاش نیستا؟دختره اومد تو اتاق پیشتت چیکارش کردی شیطون؟؟
گفتم:داوود برو مردونه واسم حرف در نیار خودت که اخلاق منو میشناسی؟
گفت:آره میدونم واسه آخر شب تو خونه خودت قرار گذاشتی…(زد زیره خنده)
گفتم:فقط قربونت کسی بویی نبره به گوشه مهسا برسه دیگه تمومه تمومه…
گفت:نترس داداشی بین خودمو اصفهان میمونه(خنده بلند)
دیگه اونجا نموندمو رفتم طرف آلاچیق دیدم همه دارن میزننو میرقصن اون وسط رفتم جلو گفتم:اوووووی ساعتو دیدین؟الان همسایه ها زنگ میزنن میفروشنمون میریزن میگیرنمونا.
خاطره گفت:به تخم چپ داداشم کسه منم نمیتونن اینا بخورن چه برسه بیان بگیرنمون.
علی گفت:خاطره من که میتونم بخرمش نه(زد زیره خنده و با خندش جمع ترکید)
بابا میگم آروم چتونه شماها ما که رفتیم که بریم حال پاسگاهو کلانتری ندارم علی با من میای یا میمونی شب؟
گفت:تو برو به عشق حالت برس من شب موندنیم مام دل داریم دیگه میخوایم شب استیک بخوریم.
گفتم:خاک بر سر کس لیست که از مردی بویی نبردی و رفتم دم گوشه داوود گفتم:مرتیکه همینطوری نمیزاری کسی چیزی بفهمه دیگه هان؟بعد یه خداحافظی مفید و مختصر کردمو جلوی همه دست رهارو گرفتم و با خودم بردم طرف در که بریم خونه…
ساعت 2.45 بود که رسیدم دمه خونه ریموته درو زدم و ماشین پارک کاردم به رها گفتم پیاده شو دیگه نکنه شب میخوای همینجا بمونی؟؟؟اومد پایین و دستشو انداخت دور گردن من و رفتیم سمت ساختمون…
داشتم در باز میکردم که رها منو از پشت بغل کرد و شرو کرد از پشت با کیرم ور رفتن.بهش گفتم:اووووی نکنه تو میخوای منو بکنی امشب که از پشت بغلم کردی داری با دولم اینطوری بازی میکنی هان؟در باز کردم و همونطور که از پشت بغلم کرده بود بلندش کردم و بردمش تو منم که دیگه حالم دسته خودم نبود نفهمیدم دارم چیکار میکنم مستقیم رفتم سمت اتاق خواب و اومدم بندازمش روی تخت که یه لحظه تصویر مهسا و فکر عشق بازیایی که با اون روی این تخت انجام میدادیم هجوم آورد به مغزم واسه همین نشوندمش روی زمین که یهو گفت:پس چت شد حامد چرا اینطوری میکنی؟
گفتم:ببخشید رها جان خودتو آماده کن من برم یه آب به دستو صورتم بزنم الان میام.همونطور که داشت با بهت نگام میکرد از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت دستشویی…
فکر کنم حدود 10 دقیقه تویه دستشویی بودم مستی از سرم پریده بوده یکم سر درد داشتم داشتم به این فکر میکردم که چطوری از شر این خلاص کنم خودمو.اومدم از دستشویی بیرون دیدم یه شیشه تیچرز با دوتا پیک و یه سری خوراکی به عنوان مزه چیده روی میز فکر کنم نقطه ضعف منو پیدا کرده بود نشستم پیشش روی کاناپه که شروع کرد ازم لب گرفتن اول اومدم خودمو بکشم کنار ولی یاد حرفم افتادم و باهاش همکاری کردم یه چند دقیقه ای لب میگرفتیم از هم که لبامو ازش جدا کردمو شروع کردم پر کردن پیکا یه چندتایی زده بودم ولی اون سر پیک دوم کشید کنار گفت:سر شبم زیاد خوردم میترسم حالم بد بشه نتونم از امشب لذت ببرم منم ممانعتی نکردم ولی احساس کردم یه دختر گولم زده چون نقطه ضعفمو پیدا کرده بود…
یه چندتا دیگه خوردم و بهش گفتم:آماده ای کوچولو؟؟میخوام از امشب بیشترین لذت ببری…
گفت:من خیلی وقته آماده شدم. (نگاش کردم دیدم بله همون لباسای مهمونی تنشه با این تفاوت که از برجستگی سینش معلوم بود سوتین نبسته.)
کشیدمش توی بغلم و شروع کردم ازش لب گرفتن همزمان داشتم از روی شلوارکش کوسشو لمس میکردم وای که چه حرارتی داشت لباشو ول کردم اومدم پایین تر و شروع کردم خوردن لاله گوشش و آروم آروم به سمت پایین میومدم به گردنش که رسیدم یه آههههه محکم کشید واسه همین روی گردنش مکث بیشتری کردم اونم بیکار نبود و دستشو از توی شرتم رسونده بود به کیرم و داشت با ولع فشارش میداد به یه حرکت سریع تاپشو از تنش در آوردم و 2تا میوه بهشتی جلوم پدیدار شد همه چی این دخترو انگار تراشیده بودن با زبونم آروم میکشیدم نوک سینش و با دستم باسنشو چنگ میزدم شروع کردم آروم آروم گاز گرفتن نوک سینش و تا بالای گردنشو میخوردم اونم داشت با موهام بازی میکرد این کاری بود که مهسا همیشه موقع سکس انجام میداد نمیدونم چرا حتی توی سکسم خاطراتم با اون زنده میشد و با شهوت میمرد…دوباره رفتم سر وقت لباش که از مشروب یکمی تلخ شده ولی چون خودمم مست بودم خیلی حس نمیشد ولی طعمش فوقالاده بود از لباش شروع کردم و تموم بدنشو بوسه بارون میکردم و با دستم روی کمرش که مثل ماهی توی دستم وول میخورد بالا پایین میکردم و میمالیدم همینطور که بدنشو بوسه بارون میکردم رسیدم به شلوارکش و بکمک خودش از تنش در آوردم یه شرت خوشگل سفید پاش بود که شدیدا روی بدن برنزش خود نمایی میکرد از روی شرتش کسشو بو میکشیدم بوی کسش مستیمو 2برابر میکرد شرتش از پاش در آوردم یه کس سفید و بی مو که بر خلاف بدنش که برنز کرده بود کاملا سفید بود و لبه های صورتی کوسش رنگشونو حفظ کرده بودن. ولی من هنوز شلوار و پیرهنم تنم بود بود پیراهنمو در آوردم اومدم شلوارمو دربیارم که نگذاشت با اینکه از خوردن کس خوشم نمیومد ولی اونشب بوی کسش دیوانم کرده بود سرمو بردم بین پاهاش و دستم از پشت رسوندم به کونش که واقعا خوش فرمی و محکمیشو به رخ آدم میکشید و آدامو واسه یه سکس از پشت تحریک میکرد.کسشو میکشیدم توی دهنم محکم میک میزدم طوری که ترسیدم صداشو کسی بشنوه:
رها:اههههه حامد محکم تر حامد دارم میمیرم آآآااخخخخخخخخ جوووووون حامد نکننننننن حامددددددددددد جون من نکنننن نکننننن حامدد دارم میام مممم.
داشت ارضا میشد واسه همین کسشو ول کردم رفتم بالا شروع کردم لب گرفتن که لبشو از رو لبم برداشت و گفت:حامد چی میشد تا آخر عمرم تو ماله من بودی؟
به ای حرفش اتنایی نکردم و شروع کردم دوباره بوسه بارون کردن بدنش و انشگتمو اروم دور سوراخ کونش میچرخوندم و ناله های رها ادامه داشت که بلند شد گفت:حالا نوبت منه که هنرمو نشونت بدم.شلوارمو از پام در آورد و از روی شرت چشمش به کیرم افتاد و یه جوووووووووون محکم گفت شرتمو از پام در آورد و کیرمو گرفت تو دستشو گفت:حامد نکنه میخوای بکشیم امشب من اینو کجام جا بدم؟یه خنده ای کردمو گفتم:نترس من جاش میدم تو هر 2تا سوراخ.
دیگه حرفی نزد و کیرمو کرد توی دهنشو شروع کرد واسم ساک زدن انقد محکم ساک میزد که مستی و کمر سفت منم حریف نبود و داشت وا میداد ولی عالی ساک میزد حتی مهسا…نه مهسا من جنده نبود که بلد باشه خوب ساک بزنه. (هرچند خوب ساک زدن نشونه جندگی نیست ولی خوب اون لحظه این فکرو پیش خودم کردم) یه چند باری بشتر واسم ساک نزده بود اونم به اسرار من.
دیدم اگه بخواد ادامه پیدا کنه ارضا میشم واسه همین کیرمو از دهنش کشیدم بیرون و یکم با انگشتم توی کسش کردم که جا باز کنه با اینکه میدونستم رها اینکارس و چند صدمین بارشه داره سکس میکنه انصافا کس خوشگلو تنگی داشت همینطور که انگشتمو توی کسش میکردم گفت:حامد مردم بکنننننن دیگه نمیتونم تحمل بکنم.
منم بلند شدم پاهشو گذاشتم سر شونه هام و کیرمو با کسش راست و ریست کردمو آروم آروم میکردم تو دیگه کیرم کامل توی کسش بود و داشت ناله میکرد چند لحظه کیرمو بی حرکت نگه داشتم که زیاد دردش نگیره و بعد شروع کردم تلنبه زدن:من:اووووووف رها نمیدونستم انقد تنگی اه رها دهنتو اه اه اوفف اه اوفف اه رها:آآآآخخخ حامد مردم حامد تلنبه بزن حامد تندتر حامد محکم اه اه اه اه اه …
از اون پوزیشن خسته شدم بلندش کردم به صورت سگی خابوندمش کسش از بین روناش افتاده بود بیرون خیسه خیس بود دوباره کیرمو با کسش تنظیم کردمو به یه فشار همشو توی کسش جا دادم که گفت:آآآآآآآآخخخخخ وحشی چته؟؟گفتم:وحشی بازیاش مونده عزییییززززم وشروع کردم تلنبه زدن به یهووو صداش رفت بالا و بلند گفت:آخخخخخخ مردم حامد وشل شد معلوم بود ارضا شده منم بخاطر اینکه اذیت نشه کیرمو در آوردم و کشیدمش توی بغلم و از روی کاناپه بلندش کردم بردمش روی تخت خابوندمش و شروع کردم آروم ماساژ دادن کمرش…
یه کم که حالش جا اومد گفتم رها جون من ارضا نشدما گفت:ببخشید عزیزم و کیرمو که نیمه خاب شده بود کرد تو دهنش و با دهن پر و صدایی که انگار از ته چاه میومد گفت:عاشق اینم که کیر تو دهنم شق بشه و شروع کرد ساک زدن که بعد 1-2 دقیقه دوباره کیرم مثل سنگ شده بود از دهنش کشیدم بیرون کیرمو و بهش گفتم سگی بخواب فکر کرد دوباره میخوام بکنم از پشت توی کسش…
یه کم تف مالیدم دم سوارخ کونش و اروم انگشت میکردم میگفت:حامد انگشت تو کونم نکن درد داره.منم پیش خودم میخندیدم و به کارم ادامه میدادم ولی دیدم انگار واقعا خیلی تنگه واسه همین رفتم یکم واکس مو آوردم مالیدم دور سوراخ کونشو و آروم انگشتش میکردم تا بلاخره یکم جا باز کرد و یه انگشتم توی کونش جا شد یکم که عقب جلو کردم انگشتمو انگار خوشش اومده بود کونشو فشار میداد عقب منم یه انگشت دیگه اضافه کردمو به همین ترتیب سومیم توی کونش بود دیگه کونش کامل جا باز کرده بود و آماده کیر کلفت من بود کیرمو گذاشتم دمه سوارخ کونشو آروم سرشو کردم تو دیدم یه آخ کوتاه گفت فهمیدم خیلی دردش نگرفته و آروم آروم کیرمو اضافه میکردم که تا نصف رفته بود تو که گفت:حامد نگه دار خیلی درد گرفته به عمرم از پشت با کسی سکس نداشتم کیرت داره جرم میده.
من که از سوراخ تنگ و داغش نمیتونستم بگذرم گفتم:عزیزم اولشه عادت میکنی و بعدش همش لذته واست یکم کیرمو نگه داشتم و دوباره آروم آروم فشار دادم تو دیگه کیرم کامل توی کونش بود که دیدم داره اشک میریزه بی صدا. گفتم: چته رها؟؟گفت:حامد خیلی درد داره نمیتونم. یکم اشکاشو پاک کردمو و همونطور که کیرم توی کونش بود انگشتمو فرو کردم تو کسش و با اون دستم چوچولشو میمالیدم که به اوج شهوت برسه دیدم گریه هاش کم شده و داره آخ و اوه میکنه واسه همین آروم شروع کردم تلنبه زدن دیدم انگار داره لذت میبره همونطور که انگشتمو میکردم توی کسش سرعت تلنبه زدن و بردم بالا واقعا اون سوراخ دست نخورده یه غنیمت بود حدود 5 دقیقه تلنبه میزدم که دیدم دوباره رها یه لرزشی کرد و شل شد واسه همین منم سرعتو بردم بالا تر و 2 دقیقه بعد رها ارضا شدمو افتادم روش توان اینکه بلند شم نداشتم چند لحظه بعد به زور خودمو انداختم بغلش روی تخت و…دیگه نفهمیدم چی شد ساعت 2 بعد از ظهر بود که دیدم یکی داره صدام میکنه…
ادامه دارد…


👍 1
👎 1
7459 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

297930
2011-09-11 01:57:45 +0430 +0430
NA

خیلی طولانیش کرده بودی.سبک نوشتنت مثه نوسینده داستان مرگ عشقم بود.

0 ❤️

297931
2011-09-11 02:13:22 +0430 +0430
NA

داستان تخمي به اين ميگن

0 ❤️

297932
2011-09-11 05:23:45 +0430 +0430
NA

3
dadash akhar nafahmidim to ba mahsa rabete dashti ya na? migi sx dashtim ama on gabol nemikard ke ashegeshi are? baba jam kon basateto boro khodeto das bendaz

0 ❤️

297933
2011-09-11 06:29:53 +0430 +0430
NA

خوب انگار ادمین 3قسمتو یکی کرده واسه همین خیلی زیاد شده از ادمین میخوام که 3قسمتو جدا کنه که دوستان بتونن بخونن اینطوری تموم زحمات من بگا میره از دوستانم یه خواهشی دارم که کامل بخونن داستانو ممنون.

0 ❤️

297935
2011-09-11 11:55:40 +0430 +0430
NA

تند تند بزار :*

0 ❤️

297937
2011-09-11 18:46:33 +0430 +0430
NA

كجاش عشقه بايد مينوشتي سكس وديگر هيچ…داستانت بد نبود ولي خواهشن تو قسمت بعد بفكر خواننده ها هم باش اينقدر ننه من غريبم بازي در نيار كونده … :)) :)) :)) :)) O:) O:) O:)

0 ❤️