لاشخور

1396/11/28

سلام
تازه از خواب بیدار شده بودم و حال و حوصله هیچکس رو نداشتم .مادرم میگفت پاشو صبحونه رو بخور الان استا میاد دنبالت برین سرکار.
کارم کارگری بود .کارگر یه سرامیک کار بودم .
با کراهت و خستگی و کوفتگی همیشگی بدنم ,از جام بلند شدم تنم بوی سگ مرده میداد تا پتو رو کشیدم کنار بوی خشتکم فضا رو پر کرد انگار لاشه سگ وسط پام افتاده بود
رفتم دستشویی و تا جایی که میشد ریدم و شاشیدم و اونقدر شاشیدم که تشنم شد و شلنگ دستشویی رو انداختم دهنم و تا میتونستم خودمو سیراب کردم همونجا ابی به صورت زدم و اومدم بیرون .
نشستم پای سفره و یه تیکه نون و چای شیرین زدم به رگ که استادحسن اومد دنبالم و با موتور راهی شدیم و رفتیم سرکار
صاحبکارمون یه نظامی دیوث از اون گردن کلفت های سپاه بود یه پسر ۱۲-۱۳ ساله داشت که بدن رو فرم و تو پری داشت کلا گوشتی بود .اون چند روزی که خونشون بودیم از کارگرای دیگه شنیده بودم اهلشه .اون روز ظهر به استاحسن گفتم من ناهار نمیام و تو برو و اونم رفت خونه که ناهار بخوره و بیاد، بهش گفتم خودم کارها رو انجام میدم تا بیای
ظهر درگیر بودم که دیدم پیمان اومد و شروع کرد با من حرف زدن در مورد کار و این حرفا
یواش یواش اوردمش به حرف در مورد سکس و دختر که خجالتش ریخت و گفت که عاشق فیلم سوپره منم از موقعیت استفاده کردم و گفتم کلی فیلم سوپر دارم که میتونم بدم ببینه ولی به شرط سکس
تا اینو گفتم ابنه ای انگار منتظر پیشنهاد من بود ،بهم گفت کی و کجا؟!!
بهش گفتم کی الان خونست ؟گفت فقط مامانش هست که اونم ساعت یک میره خونه خالش و عصر میاد
بهش گفتم بره و بعد که مامانش رفت برگرده
قبول کرد و رفت و منم رفتم کنار دیوار شلوار رو کشیدم پایین و تا میتونستم ریدم دو تا گل کوچیک هم تو حیاط داشتن براشون اب پاشی کردم و یه گوشه نشستم با گوشی خودم ور رفتم
یهو زنه اومد و صدا زد دیدم سینی غذا اورده .خودش هم اماده شده بود بره بیرون
غذا رو به زور از دست پشه ها زدم توی رگ البته با هر قاشق فکر کنم چند تا مگس هم میومد توی دهنم و نشستم توی سایه تا زنه بره.احتمالا زنه هم میرفت کس بده
تو حال و هوای خودم بودم که یهو دیدم پسره اومد و گفت قول میدی فیلم سوپر برام بیاری؟ گفتم اره پیمان جان.فقط شرطش اینه الان باید یه کار برام بکنی
شلوارشو کشید پایین باسنش روی کیم کارداشیان رو سفید میکرد یه کون قلمبه و سفید گوشتی
رفتم طرفش و زدم در کونش و گفتم بکش بالا ،گفت پس چی؟! گفتم باید بخوری
بردمش کنار دیوار توی سایه و شلوارمو دادم پایین حاج اقا پرید بیرون
کیرمو گرفت دستش و از بزرگیش داشت تعجب میکرد گفتم بخور و شروع کرد به خوردن، فقط تا ختنه گاه میخورد خیلی حرفه ای بود ولی من طاقت نیاوردم و کیرمو فشار دادم به دهنش و حلقش که هی احساس بالا اوردن داشت منم مثل اسکل ها توی فضا بودم و سرم بالا بود که یهو حس کردم کیرم گرم شد و وسط شلوارم سنگین شد نگاه کردم دیدم بیشرف بالا اورده روی من و ریده به کل هیکل من و لباسم رو به فنا داده .بدبختی این بود که تا ده دقیقه دیگه استادحسن برمیگشت و من کیرم شق مونده بود با کلی کثافت روی بدنم و لای خشتکم و لباسم.لباس دیگه ای هم نداشتم عوض کنم .شلوار رو در اوردم و یه لگد زدم در کونش و گفتم ریدم به هیکلت برو بشور زود بیارش
خودم هم شیلنگ رو کشیدم وسط حیاط و کمر به پایین رو شستم شلوار رو انداختم روی دیوار توی افتاب و کون لخت توی حیاط نشستم .دیدم باز اومد نشست پیشم.یه نگاه به من کرد و دستشو گذاشت روی کیرم و گفت فیلم بهم میدی .گفتم کونی ،ریدی به هیکلم حالا فیلم هم میخای؟!!
گفت گوه خوردم و اومد نشست جلوم و گفت بزار جبران کنم.با کیرم ور رفت و بزرگ کرد و گذاشت دهنش شروع کرد خوردن اونقدر خورد که ابم اومد و ریختم روی صورتش و شیلنگ رو گرفتم روی صورتش تا شسته بشه سریع شلوارمو پوشیدم استاد حسن پشت در بود و کیرم شق مونده بود سریع پیمان رو گفتم بره داخل خونه و خودم دراز کشیدم روی زمین کنار دیوار و خودمو به خواب زدم بیخبر از گوهی که خورده بودم چون باز گند زده بودم( ریدم تو شانس) اخه خوابیده بودم روی همون نقطه که ظهر ریده بودم و بدنم پر از گوه شده بود.استاد حسن اومد بالای سرم تکونم میداد و من مونده بودم چیکار کنم.توی همین فکرها بودم ک
ه تکون های مامان منو بلند کرد و پاشدم کتابا رو جمع کردم و خرکیف شدم که همش خواب بوده و نعره زنان به طرف دانشگاه روانه شدم.
طنز
نوشته: Alikhafan26 سابق


👍 2
👎 21
1418 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

674079
2018-02-17 22:30:40 +0330 +0330

کیر همه بچه های شهوانی تا ختنه گاه دهنت کس مغز.این کجاش طنز بود

1 ❤️

674084
2018-02-17 22:37:12 +0330 +0330

اینو کی ریده (dash)

1 ❤️

674085
2018-02-17 22:38:02 +0330 +0330

ننویس ننویس هرگز ننویس…

1 ❤️

674105
2018-02-18 01:23:11 +0330 +0330

کون تلق تولوق آخه تو یه خواب مگه چقدر میشه رید

1 ❤️

674112
2018-02-18 05:43:12 +0330 +0330

کیر همه طنز نویسان جهان تو کییونت

0 ❤️

674141
2018-02-18 10:57:21 +0330 +0330

خواب بود یا خاطره بچگی…

0 ❤️

674147
2018-02-18 11:45:21 +0330 +0330

من که تو داستانت جز کثافت کاری طنزی ندیدم ولی از دوستان ممنونم برای کامنتهای جالب و خنده دارشون

0 ❤️

674159
2018-02-18 13:11:44 +0330 +0330

سیاه نوشتن با سیاه نمایی فرق داره… ننویس

0 ❤️

674174
2018-02-18 17:22:26 +0330 +0330

احتمالا خدا هم به جا مغز به همین شدت و حدت توی داستانت ،ریده توی کاسه سرت اسکله خنک

0 ❤️

674182
2018-02-18 18:52:45 +0330 +0330

خییییلی چرت بود.

0 ❤️

674193
2018-02-18 20:09:38 +0330 +0330

اين چه طرز ظنز نوشتنه؟ آغا به نظر شما هر گوه كه بخوري طنز گفته ميشه

0 ❤️

674196
2018-02-18 20:36:15 +0330 +0330

✋ ✋

0 ❤️