مادر پسرى (۳)

1401/01/10

...قسمت قبل

+کیارش باباجان پاشو لنگ ظهر شد
با صدای بلند بابام که از تو حال صدام میکرد کم کم چشمامو باز کردم،کامل دیگه مشروب دیشب از سرم پریده بود،گوشیمو زدم به شارژ و یکم خودمو مرتب کردم رفتم بیرون مامانم و بابام نشسته بودن پای تلوزیون،مامانم تا منو دید گفت مامان نگفتی ساسان شب میرسونتت خونه کی اومدی؟
هنگ کرده بودم که بابام از اونور
+چند بار گفتم اگه شب جایی بودی همونجا بمون نصف شب راه نیوفت خطرناکه
که منم بدون جواب دادن برگشتم اتاقم،معلوم بود مامان حسابی جمع و جور کرده دیشبو،گوشیم روشن شد و چنتا تماس از رضا و ساسان داشتم و چندتا هم پیام تو واتس اپ،سریع شماره رضارو گرفتم جواب نداد شماره ساسان و گرفتم
+سلام کیا چطوری چرا گوشیت خاموشه؟
-سلام خوبم خواب بودم تا الان ، شارژ گوشیم تموم شده بود الان روشنش کردم
+کثافط منم بودم اونجوری کون میدادم تا الان خواب بودم
-کوووفت ساسان
+نمیدونی چیکار کردی،همه زوم رو شما دوتا بودن
+پسر همه داشتیم تو و رضارو میدیدم ترکونده بودید
-سکس میکردیم کاری که همه میکردن
+اره ولی نه کون تورو کسی داره نه بدن رضارو
+یه جوری کیرش میرفت تو کونت میومد بیرون
یه جوری رنگ پوستاتون فضارو حشری کرده بود که همه دوست داشتن جای رضا باشن
+عوضی یه جوری ناله میکردی که مهدی و دوستاش داشتن جق میزدن
-بگو بخداااا ساسان واااای مردم از خنده
+خیلی خوب بودید دیشب نمیدونی ارش چطوری حسرت میخورد که
-ساسان رضا پشت خطه بهت زنگ میزنم
+باشه عشقم سلام برسون به رضا
قطع کردمو شماره رضارو سریع گرفتم
-سلام رضا خوبی؟
+سلام توله چرا گوشیت خاموش بود؟
-ببخشید شارژش تموم‌شده بود الان روشن کردم
+عصر بیا باشگاه هم همو ببینیم هم یه تمرینی کنیم
تو‌همین حین مامانم اومد تو اتاق و منم خدافظی کردم و تلفنو قطع کرد
+کی بود مامان
-اوممم یه دوست
+اسم نداره دوستت
-چرا رضا
+نشنیدم تاحالا تو دوستات
-اره تازه اشنا شدیم
+کجا؟
-اون روزی که رفتیم شلوار بخریم و یادته؟دوست برادر الناز
+چجوری با اون اشنا شدی؟اون که خیلی از تو بزرگ تره
-شمارشو گذاشته بود تو شلوار،اره اما پسر خوبیه
+مراقبی دیگه کیا مامان؟لازم نیست که نگرانت باشم
-معلوم که نه مامان خوشگلم،خب تو تعریف کن دیشب خوش گذشت؟
+اره اتفاقا موقع سفارش غذا داداش الناز و دوستشم اتفاقی اومدن همون رستوران
-کدوم دوستش؟
+میلاد همون که تو پاساژ با مصطفی بود
-مصطفی یا اقا مصطفی؟
+که خندیدیمو گفت بیشور کلی از من کوچیک تره
-ولی هیکلش که خیلی گندس و ۲تایه باباس
با صدای خندمون بابام اومد اتاق و گفت
+مادر پسری به چی میخندن
-میخوام برم باشگاه از امروز
+به به باریکلا پسرم خیلی هم خوب
طرفای عصر بود که پاشدم و حاظر شدم به سمت باشگاه ،از پله رفتم پایین و رضا پشت میز نشسته بود همین که منو دید پاشد اومد سمتمو بوسم کرد گفت خیلی خوش اومدی عشقم،یه صندلی گذاشت کنار صندلی خودشو گفت لباساتو عوض کن بیا کنارم بشین،منم رفتم سمت رختکن یه چن نفری داشتن لباس عوض میکردن که من تو یه کمد ساکمو گذاشتم و شروع کردم لباسامو دراوردن،یه شلوارک نسبتا تنگ پوشیدم با یه استین حلقه ای،سنگینی نگاهشونو حس میکردم و صداشون که اروم به هم میگفتن
+چه گوشتیه
+چه پاهایی داره
+حاجی کونشو ببین این چطور اومده باشگاه،اوبیش میکنن اینو که
سریع در کمدمو بستمو رفتم پیش رضا
که مصطفی هم با ساک پیش رضا نشسته بودو تا منو دید
+به به کیا جون چطوری
-مرسی شما خوبین اقا مصطفی
+مگه میشه تورو ببینم خوب نباشم با چشماش داشت رونامو میخورد
که رضا گفت بیا کیا پیش خودم عشقم
که سریع مصطفی گفت خیلی خوشحال شدم شنیدم باهم دوست شدین که رضا دستشو گذاشت رو‌پامو گفت عشقه منه دیگه این توله
-به به چه رونایه کلفتی مبارکه رضا جون
که رضا رونامو فشار دادو گفت مرسی مصطفی جون
منم با یه لبخند گفتم مرسی
+راستی حال مادر چطوره؟
-خوبن ممنون
+شلوارشونو دوست داشتن؟
-بله دست شما درد نکنه
+البته رونایه مادر هم مثل شما کلفته شلوار تو پاشون قشنگ وایمیسه
+درست یادم نمیاد همینطوره دیگه؟پاهاشون مثل پاهایه توعه؟
-بله شبیهه
+اخر هفته کلی بار جدید زنونه میرسه میزارم تو کانال تلگرام شماره مامان و بده اددشون کنم تو کانال
شوک شده بودمو رضا هم سرش تو دفترش گرم بودو مصطفی انقدر با قدرت و محکم حرف میزد که من راهی جز اینکه شماره مامانمو بدم نداشتم ، دیگه صحبتی بینمون رد و بدل نشد و انگار مصطفی قدم اولو خوب برداشته بود و از صورتش میشد رضایت و فهمید
مصطفی که رفت من به رضا گفتم برای چی گفتی ما باهم دوستیم؟
+چرا نگم عشقم؟رفیقمه
پاشو بریم تمرین کنیم که کلی باید باسنتو بسازم
شب اومدم خونه خسته شده بودم یه دوش گرفتمو کلی گرسنم بود،رفتم اشپزخونه مامانم داشت شام میپخت که دیدم گوشیش رو اپنه زدم که ساعتو ببینم دیدیم به پیام تو تلگرام اومده که
+سلام الهام خانم وقتتون بخیر
میدونستم مامانم شماره غریبه هارو اصلا جواب نمیده،برای همین به مامانم گفتم مامان امروز تو باشگاه اقا مصطفی هم بود صحبت که میکردیم گفت مثل اینکه کانال تلگرامی دارن لباس جدید براشون میاد منم شمارتو دادم که عضو شی تو کانال،فوضولیم گل کردو اكانت تلگرام مامانمو گذاشتم رو گوشی خودم،شامو خوردیمو من رفتم تو اتاقم یکم با رضا صحبت کردم که رضا خوابید و
یه سر رفتم تو تلگرام مامانم بزنم ببینم جواب داده یا نه
-سلام اقا مصطفی خوبید؟خانواده خوبن؟الناز جون خوبن؟
+بله ممنون الهام خانوم به لطف شما
+با اجازتون شمارتونو از کیا جان گرفتم برای عضو شدن تو کانال لباس های جدید به دستمون میرسه
-بله کیا پسرم گفت ممنون از شما دفعه قبل شرمندمون کردین پولشو نگرفتین
+این چه حرفیه الهام خانم یه چیزی بهتون بگم
ما این شلوارارو از تو ژرنال پای مانکن های اونور ابی انتخاب و خریداری میکنیم اما اونروز که شما پاتون کردین به جرعت میتونم بگم قشنگی کار معلوم شد
-ممنونم اقا مصطفی شما لطف دارید
+امیدوارم که شوهرتونم پسندیده باشن و مشتری ثابت ما بشید
-متاستفانه شوهرم زیاد اهل خرید نیست ندیدن
+با اجازه عضو کانالتون میکنم
-ممنون
دیگه پیامی رد و بدل نشدو
فردا صبح با زنگ رضا بیدار شدم و خوابالو جواب دادم
-جون دلم
+عشقم تماس تصویری میگیرم جواب بده
یکم چشامو بازکردم دیدم کیرش تو دستشه
-این چیه رضا
+میبینی سیخ شده دلش تورو میخواد نشون بده اون رونو کونتو ببینم
منم چون شبا بدون شلوار میخوابم پاهامو انداختم روهمو داشت دیوونه میشدو کیرشو میمالید
یه چنتا زاویه سکسی دوربینو گرفتم تا حسابی بزرگی باسنم چند برابر بشه که رضا قربون صدقم میرفت و ابش اومد خدافظی کردیم.رفتم تو حال ديدم مامانم با الناز داره صحبت میکنه
تلفن و که قطع کرد گفتم چیشده مامان گفت الناز بود میگفت حوصلم سر رفته بریم عصر یه دوری بزنیمو یه بستنی بخوریم،با شوهرش قهره تو خونه بند نمیشه همش دوست داره بره بیرون
-بده مگه مامان به خودش میرسه و شاده
اتفاقا اگه بری منم میام به رضا هم میگم بیاد
+دیگه چی کیا خیلی پیشروی کردیا
-چیه مامان مگه خب دوستمه دیگه
+بریم؟
-نمیدونم بزار زنگ بزنم بگم بریم دیگه
عصر من همون تیپ تولدو زدم که مامانم تا دید گفت این شلوارت مناسب مهمونیه عزیزم
که گفتم خوبه قشنگه بهم‌میاد،توام مامان همون شلواریو بپوش که باهم خریدیم
-نه پسرم اون برای یه مناسبت خودمونی تره
+ااا مامان یعنی چی مگه شلوار قحطه میریم میخریم باز
که به اصرار من همون شلوارو پوشید با یه مانتو و یه شال یکمم ارایش کردو قرار بود بریم باملند
ما رسیدیمو رضا زودتر رسیده بود من باهاش دست دادمو روبوسی کردم مامانمم باهاش دست داد و احوال پرسی کرد که تو همین حین الناز و مصطفی هم اومدن
-سلام سلام
مامانم با الناز روبوسی کردو الناز گفت
+دیگه ماهم یه داداش بیشتر نداریم که تا زنش بدیم با خودمون همه‌جا میبریمش
مصطفی هم با من هم با مامانم دست دادو احوال پرسی کرد،همینجوری که حرف میزدیمو راه میرفتیم باده شدیدیم اون روز تو باملند میومد مانتویه مامانم یه میرفت بالا همین شد که مصطفی چشم از رونو باسن مامانن برنداره،واقعا وقتى مامانم راه ميرفت روناش كه به هم كشيده ميشدن همه يه نگاه مينداختن
رفتیم تو یه کافه همه بستنی سفارش دادیم که مصطفی سر صحبتو‌باز کرد
+مبارک باشه الهام خانوم
+الناز :چی مبارک باشه
+مصطفی : شلوارشونو میگم
+الناز : اره خیلی بهش میاد مبارکت باشه عشقم
البته اين شلوار قدش بلنده سرى جديد قدش كوتاهه كه مچ و ساق پاتونم مطمعنا به قشنگى كار اضافه ميكنه
مامانم :دستتون درد نکنه من هنوز بابت حساب نکردنش شرمندتونم
+مصطفی : این چه حرفیه الهام خانوم تو تن شما یه جور خاص قشنگی داره،شما باید مدل میشدید
+مامانم:با یه لبخند ممنونم
+الناز : راست میگه الهام تو چرا مدل نمیشی؟
+مامانم : از دست شما برادر و خواهر
+الناز : بزار از کیا جون بپرسیم
+الناز :کیا جون مامان مدل بشه خوب نمیشه؟
+من : الانشم مدله
که همه با یه لبخند مامانمو نگاه کردن
+الناز : هم خوشگله هم خوش هیکله هم رنگ پوستش
+مصطفی : رنگ پوستتون سبزس؟
+مامانم :بله سبزه روشن
نگاه مصطفی به مچ دست مامانم بود که تا ارنج پوستش معلوم بود و با لاک قرمزی که زده بود رنگ پوستشو قشنگ کرده بود
مصطفی : الهام خانوم حلقتون شبیه حلقه یکی از دوستامه امکانش هست ببینم؟
مامانم میخواست در بیاره كه مصطفی سریع با انگشتش نزاشت در بیاره و تو‌دستش داشت میدید همین باعث شد تا برای چند ثانیه دست مامانم و لمس کنه و تو دستش بگیره

شروع تازه ای برای ادامه…

ادامه...

نوشته: كيان


👍 46
👎 9
186101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

866177
2022-03-30 01:11:48 +0430 +0430

خوبه ادامه شو زودتر بزار یه جق خوب بزنیم

1 ❤️

866184
2022-03-30 01:24:18 +0430 +0430

نه خوب بود، فقط قسمت سکسیشو بیشتر کن

0 ❤️

866186
2022-03-30 01:26:34 +0430 +0430

بابای دیوزت این وسط چیکاره حسنه اخه دیوز توهومی چرا اسرار داری مادرتو جنده نشون بدی کیرم تو کون هشت جدو ابادت

3 ❤️

866189
2022-03-30 01:37:19 +0430 +0430

خیلی لوس و بی مزس

4 ❤️

866193
2022-03-30 01:49:00 +0430 +0430

عالیه ادامه بده کونی

0 ❤️

866213
2022-03-30 02:40:44 +0430 +0430

توف پ بقیش کجایه

0 ❤️

866232
2022-03-30 04:22:35 +0430 +0430

آخه توله تو که با کونی بازیت کیف میکنی یه شبم بیا پیش ما بد نمیگذره

1 ❤️

866234
2022-03-30 04:30:27 +0430 +0430

مادرت مدل بشه عالیه جلو مصطفی الناز لخت بشه عکس بگیرن داستانت عالیه ادمه بده منطزه قسمت بدی هستم

1 ❤️

866245
2022-03-30 07:12:11 +0430 +0430

ادامه بده پسر قلم جالبی داری.عاشقتم.

1 ❤️

866268
2022-03-30 12:50:30 +0430 +0430

چقد خرفه ای مینویسی ایول

0 ❤️

866290
2022-03-30 17:55:39 +0430 +0430

خوبه ولی بخش سکسی کمتری نسبت به قبلی داشت بنظرم زود تر وارد بخش های جذاب تر شو سکسی هم بیشتر بنویس زود به زود هم داستان آپلود که هی یادم ون نره

0 ❤️

866299
2022-03-30 21:30:46 +0430 +0430

آخر سر مصطفی و رضا و میلاد هم کون تو رو پاره میکنن هم کص الهام جنده ننتو.

0 ❤️

866378
2022-03-31 08:19:54 +0430 +0430

عالیه قسمت چهارم زودتر بزارید

0 ❤️

866379
2022-03-31 08:40:54 +0430 +0430

مارا دور ننداز سری ادامه بده

0 ❤️

866412
2022-03-31 13:39:03 +0430 +0430

ای داد بیداد هععععععیییبی 🤯😭😭😭
نزدیک 6 ماه هست سایت نیومدیم یکی سراغی ازمون نگرفت دیگه دوستتون ندارم هوووووم

0 ❤️

866571
2022-04-01 13:55:00 +0430 +0430

عالی بود لطفا زود تر قسمت بعدیشد بزار

0 ❤️

866706
2022-04-02 10:04:58 +0430 +0430

عالیه
منتظر ادامش هستیم

0 ❤️

866758
2022-04-02 23:14:44 +0430 +0430

داستان بدی نیس سعی کن زودتر ادامشو بدی اگه هم شد عکس اندام خودت مامیتو بزاری آخرداستان نظربدیم😜

0 ❤️

866857
2022-04-03 13:19:31 +0430 +0430

کی میاد راجع به کون گنده خواهرمون چت کنیم

0 ❤️

866859
2022-04-03 13:22:34 +0430 +0430

ادامش کو

0 ❤️

866860
2022-04-03 13:31:50 +0430 +0430

من صرفا نظر شخصی خودم را می نویسم و به هیچ عنوان قصد جسارت و توهین به دوستان که تابو و بیغیرتی حال میکنن ندارم 🤙🤔
بدبخت کسی که قراره فردا…

0 ❤️