کس من (1)

1393/04/31

جریان ما
آرایش کمی کردم موهای طلاییم رو آشفته کردم و بر بازوانم ریختم ، از در اتاق به آرومی خارج شدم
جمع خونوادگی جمع بود، خاله و پدر بزرگم رو مبل نشسته بودند و دست میزدن ، مامانمم کیک بدست و خندان به سمتم میومد ، دو تا شمع 0 و 2 روی کیک میدرخشیدن ،مامانم گفت عزیزم تولد 20 سالگیت مبارک ، هیچ چی نمیشنیدم ، شعله های شمع چشمانم رو مجذوب خودش کرده بود ، فقط به آرزویم فکر میکردم ، چشمانم رو بستم و آرزو کردم ، آرزو کردم خدایا یه عشق واقعی و بدون استرس بهم هدیه بده …
اونروز گذشت ، راستش من تا حالا هیچ رابطه ی خوبی با پسری نمیتونستم برقرار کنم ، از روابط جنسی هم بدم میومد ، فاکتور ها و توهمات زیادی تو ذهنم داشتم که مجبور به محدودیت میشدم ، میترسیدم از اینکه نکنه طرف مقابلم ایدز داشته باشه یا اینکه نکنه دچار حاملگی بدون دخول بشم ، از رابطه ی مقعدی هم میترسیدم چون چند جا خونده بودم به خاطر نزدیکیش به واژن اگه فشار زیادی وارد بشه احتمال داره بکارت پاره بشه ، خلاصه حسابی ملاحظه کار و ترسو بودم ،
بر عکس افکارم قیافه ی غلط اندازی دارم ، موهامو رنگ میکنم و خلاصه دختر قرتی هستم قد و وزنم هم یه جورایی جالبه 166 قد با 68 kg وزن راستش لاغر نیستم ولی عمده ی وزنم رو پایین تنم متمرکزه و این باعث میشه اکثرا پسراس شهوتی جذبم شن و بیشتر اذیت میشم ،
یادم میاد آخرین دوست پسرم وقتی گفت برام ساک بزن قبول نکردم و گفتم ایدز میگیرم تا وقتی که کارت اهدای خونشو دیدم و مطمعن شدم ایدز نداره اون منو دوست داشت ولی رفتارام عذابش میداد با اینکه تا به حال سکس نداشتیم ولی یه دفه که تو ماشینش بودم دستشو برد تو شرتم و کسمو مالوند که از اون به بعد من همش توهم حاملگی داشتم بهش میگفتم قبل از اینکه ب کس من دست بزنی به کیرت دست زده بودی نکنه اسپرمی از این طریق وارد بدنم بشه و حامله شم !!!
سر همین موضوع هم کات کردیم ، اون به من میگفت دختر اعصاب ‌خورد کنی هستم، بیراه هم نمیگفت ولی حقیقتش این بود که به عشقش شک داشتم از حالت هاش میفهمیدم که فقط واسش مهمه که ارضا بشه و هیچ چیز دیگه ای هم براش مهم نیست …
بگذریم
** حوالی مرداد ماه بود ، هوا گرم بود و از آسمون آتیش میبارید بدتر از همه ماه رمضونم بود خجالت میکشیدم تو خیابون آب بخورم ، ساعت حوالی 3 بعد از ظهر بود باید تا یک ساعت دیگه خودمو به کلاس زبانم میرسوندم دیگه اعصابم خورد بود که با بوق یه ماشین به خودم اومدم،
راننده ی عصبانی داد زد اوووووووووی عملهههههههههه حواست کجاست …
حقم داشت کم مونده بود تصادفکنه عذر خواهی کردم و از خیابون رد شدم ، داشتم سمت ایستگاه اتوبوس میرفتم که دوباره همون ماشینه برام بوق زد ، اینبار با دقت نیگاش کردم یه پسر 26 ساله بود ب نظرم عینک آفتابی زده بود با کلاه کپ فهمیدم از اولشم کرم داشته که بوق زده منم که شیطنت ازم میباره یه چشمک زدم بهش و بای بای کردم ،ولی اهل سوار شدن نبودم واسه همین دیگه محلش نزاشتم و دوییدم سمت اتوبوس در حال حرکت و با هر بدبختی که شد سوار شدم اون پسره رو هم فراموش کردم ، ساعت 4:05 دقیقه رسیدم میدون آرژانتین محل تشکیل کلاسم که دیدم همون پسره پشت اتوبوس پارک کرده ، اولش تعجب کردم بعد پیاده شد و اومد سمتم ،
با لحن عصبی گفت زنیکه مرض داری ، چشمک میزنی میزاری میری …
محلش نذاشتم به راه خودم ادامه دادم
دوباره داد زد اووووووی یابو با تو ام
عصبی شدم ، برگشتم گفتم یابو خودتی و هفت جدت مگه به هر خری چشمک زدم ینی عاشقشم ،
گفت حالا میشی صبر کن …
بهش گفتم شمارتو بده شر تو کم کن ،
گفت من تو عمرم به هیچ دختری شماره ندادم،
گفتم عه به جهنم بیا این شماره منو بگیر کارم داشتی اس بده الان کلاس دارم دیرم میشه
شوکه شده بود ، گفت ینی اینقد جنده ای که از قبل شماره آماده تو کیفت داری؟؟
عصبیم کرد رفتم یه لگد محکم به ساق پاش زدم و در رفتم اونم کلی فحش داد …
تو کلاس که بودم تمام مدت منتظر بودم که بهم زنگ بزنه و اس بده همش چشمم به گوشیم بود ولی دریغ از یه دونه اس …
گفتم به جهنم حالا چه خری بود مگه ،
ساعت 8:30 بود کلاس تموم شده بود و من داشتم میرفتم خونه با هم کلاسی هام خداحافظی کردم و جدا شدیم که یه هو یکی از پشت لگد زد به ماهیچه پام ، با کفش پاشنه بلند دمر شدم رو آسفالت که دیدم همون پسرست که داره کر کر بهم میخنده یه جیغ بلند زدم که دستشو محکم گذاشت رو دهنم گفت هیس خفه شو جنده خانوم ، دستشو گاز گرفتم تا از رو دهنم برش داشت،
خندم گرفته بود پسر با نمکی بود ،گفتم دیوس چرا بهم اس ندادی؟!
شوکه شده بود گفت تو چقد راحتی …
آشنایی من و شهاب از اونروز شروع شد
روز های طلایی با هم داشتیم همش میرفتیم بیرون و گشت و گذار داعم هم بهش میگفتم شهاب اگه میخای با هم بمونیم حرف از سکس نزن اونم قبول میکرد ،
قرار گذاشتیم یه روز با هم بریم شمال ساعت 7 صبح حرکت کردیم حدود 11 ظهر رسیدیم ویلا ی شهاب اوووووف عجب ویلای خوشگلی بود پر از درخت بود و فاصلش با دریا 5 min بود گفتم من تو ساختمون نمیام فضای این بیرون رو ترجیح میدم
گفت نترس دیوونه کاریت ندارم گفتم نه نمیام
گفت عه اینجوریه
گفتم آره همینجوره
توجر و بحث بودیم که شهاب نامردی نکرد و منو هل داد تو استخر …
وحشت کرم که خودشم پرید تو آب و گفت حالا جفتمون مجبوریم بریم تو لباسامونو عوض کنیم
گریم گرفته بود میترسیدم که شهاب بغلم کرد و با هم رفتیم تو ساختمون گفتم من که لباس ندارم چی بپوشم گفت من طبقه بالا چند دست لباس دارم اونارو بپوش تا اینا خشک شه
رفتم بالا مانتو و بولیز و شلوارمو د آوردم بدبختی شرت و سوتینم هم خیس بود تو این فکر بودم که درش بیارم یا نه که یک دفعه شهاب لخت اومد تو فقط یه شرت پاش بود
من شوکه شدم اول از همه نگاه کردم به دست و پام و دیدم خدا رو شکر مو نداره بعدس زودی مانتومو گرفتم جلوم
شهاب گفت حالا دیگه من نا محرمم …
گفتم چی میگی اینجا چیکار میکنی گمشو بیرون
دستمو گرفت و دوون دوون منو از اتاق برد بیرون و در اتاق بغلی رو وا کرد گفت برو تو …
روی تخت رو پر کردن بود از رز های قرمز
نگاش کردم ترسیده بودم گفتم شهاب همش نقشه بود که منپ بکنی
اشکم در اومد بی اختیار گریه میکردم
شهاب بغلم کرد گفت دیوونه 3 ماهه منو تو حسرت بغل کردنت گذاشتی فقط یه بار بزار بغلت کنم قول میدم شرتتو در نیارم که راحت باشی ،
چشمای آبیش خیلی صادق بود نگاهی تو چشماش کردم و سفت بغلش کردم
اونم منو محکم بغل کرد و با هم رفتیم رو تخت …
نفس گرمش میخورد به تنم دیوونه میشدم دستاشو میبرد لای مو هام و میگفت تینا باید قول بدی زنم شی من این بدنو این دختر لوسو میخام
گفتم همش اذیتم میکنی
گردنمو لیس میزد و میگفت غر غر هاتم میخام دختره ب نق نقو سوتینمو وا کرد گفتم شهاب نه …
گفت لاپستون … گفتم نه گفت پس بزار بخورمش مخالفت نکرد اونم سوتینمو وا کرد و گفت جووووووون قربونش شم آه با ولع سینه هامو میخورد و گاز میگرفت گفتم شهاب نکن جیغ میزدم بیشتر حشری میشد آه و ناله هام وحشتناک بود که یه هو گفت آخخخخخخ و ولو شد روم
گفتم چی شد … گفت اومد آخ
منم خوشحال شدم گفتم آخجون پس برو لباساتو بپوش بیا بریم دیگه
دستمو کشید گفت کجا بری توله سگ صبر کن کارت دارم
گفتم چیکار؟!گفت تو هنوز ارضا نشدی من تا خانومم ارضا نشه بلند نمیشم
من اومدم بگم نه که یه هو شرتمو در آورد گفت آخ قربون کس تپلت شم شروع کرد لیس زدن من جیغ میزدم و میگفتم نمیخام نکن …
اون مث وحشی ها لیسم میزد و گازم میگرفت
میگفتم دست به سوراخم نزنی ها میگفت نترس دیوونه کسمو گاز میگرفت چوچولمو میکشید با دندونشو دیوونم میکرد یه لحظه دنیا جلو چشمم سیاه شد لرزیدم و آه بلندی کشیدم گفت ای جانم آب خانومم اومد اومد روم و نازم کرد گفت ببخشید که اینقد ناراحتت کردم عشقم
بلندم کرد و رفت از تو کمد یه دست لباس خوشگل برام آورد گفت از قبل برنامه چیده بودم اون لباسات خیسه اینا رو خودم تنت میکنم
دستشو کشید لای کسم و روشو بوس کرد و شرتمو پام کرد سینه هامو بوس کرد و سوتینمو پوشوند رفتاراش خیلی احساسی بود تا سکسی بعد از اینکه بولیز و شلوارمو تنم کرد زانو زد جلوم و یه حلقه ی خوشگل طلایی دستم کرد و گفت قول بده فقط مال خودم باشی
دیوونه ی رفتاراش بودم یه هو بی اختیار شدم پریدم بغلش و گفتم قول میدم اومد بوسم کنه که من شرت و شلوارمو با هم در آوردم و پریدم رو تخت شهاب شوکه شده بود گفت حالت خوب نیست …
ادامه دارد

نوشته: suzy


👍 0
👎 0
73236 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

428269
2014-07-22 13:23:48 +0430 +0430
NA

از الان ديگه هيچي نگو.
فوراً برو خودتو به يه روانپزشك نشون بده.
واقعا از نظر رواني در وضعيت خطرناكي هستي!!!
دلم برا مامان و بابات ميسوزه كه يه عمر برات زحمت كشيدن.

no_talking.gif
0 ❤️

428270
2014-07-22 13:50:50 +0430 +0430
NA

آخرین دوست پسر؟ چشمک ؟ بای بای ؟ خوبه اصلا نمیتونی با پسرا ارتباط برقرار کنی و از رابطه ی جنسی ام بدت میاد ؛یعنی ارزش فحش شنیدنم نداری ، حیف فحش هست ارزشش پیش تو پایین بیاد ؛ خواهشا ادامه شو نذار ، اگه به روح اعتقاد داری نذار ، میرینن به روحت با این وضعیت

0 ❤️

428271
2014-07-22 14:07:37 +0430 +0430
NA

خوب بود ادامه داستان رو بنویس

0 ❤️

428272
2014-07-22 14:18:34 +0430 +0430
NA

بجای مغز پهنه توی اون کله واقعا فکرکردی بچه بازیه ومردمم بیکارکه کسو شعرهای مزخرفتو بخونن من که ازهمون چشمکت فهمیدم همش توهمه کس مشنگ اعصاب خورد کن

0 ❤️

428273
2014-07-22 16:12:37 +0430 +0430
NA

" از روابط جنسی هم بدم میومد ">>>بدت میومد که الان اومدی برا یه سایت سکسی داستان نوشتی اونم با عنوان “کس من” ؟ :| >>>خوشت میومد چیکار میکردی :|
“ملاحظه کار”>>>نه احمق >>>محافظه کار:|
“یادم میاد آخرین دوست پسرم وقتی گفت برام ساک بزن”>>>تو که با پسرا رابطت بد بود >>>بعد چطوریه که نمیگی دوست پسر سابقم میگی اخرین دوست پسرم :| >>>چندتان مگه :|
از این جمله نخوندم :|
ننویس دریده :| ننویس کس پاره :|

0 ❤️

428275
2014-07-22 19:11:25 +0430 +0430
NA

انوهه همه چی رو گفت.چیزی نمونده که بگم.هرزه بودی یا جنده؟؟؟ clapping

0 ❤️

428276
2014-07-22 19:38:23 +0430 +0430
NA

بنظر نویسنده پسری ست که فیلم هندی زیادی دیده. من دیگه حرفی ندارم

0 ❤️

428277
2014-07-22 20:28:21 +0430 +0430
NA

بروبچ به دل نگیرین این داستان براساس واقعیت نیس ی داستان فانتزیه از یه جنده کوچولو…کوچول موچولو از صبح تاحالا کجابودی؟

0 ❤️

428278
2014-07-22 21:28:47 +0430 +0430
NA

کوووووووس نگو مومن

0 ❤️

428279
2014-07-22 22:23:35 +0430 +0430
NA

اخرداستانت خبرم كن بيام كوس وكونت روجربدم جنده خانومي blum3

0 ❤️

428280
2014-07-23 03:40:30 +0430 +0430

دفه دیگه بنویسی فحش میدم

0 ❤️

428281
2014-07-23 04:01:31 +0430 +0430

تنها یه چیز،
به توهماتت یکم نظم و ترتیب بده.

0 ❤️

428283
2014-07-23 06:06:12 +0430 +0430
NA

خیلی وقته این سایت سرمیزنم اما اولین باره نظرمیدم.باعث تاسفه که هیچ نظارت وگزینشی روی داستانا صورت نمیگیره پیشنهاد میکنم یک عنوان خاطرات به سایت اضافه کنید وچرندیات سطح پایین رو از داستان جداکنید روی کیفیت وکلاس سایت تاثیر میذاره…با نظر دوستان موافقم.ننویس دوزاری!!

0 ❤️

428285
2014-07-23 06:43:42 +0430 +0430

واسه یه حلقه که فکر کنم بدل بوده ببینم کس و به باد دادی یا نه!!!

0 ❤️

428286
2014-07-23 09:05:50 +0430 +0430
NA

قضیه آشنایی تون خیلی بامزه بود lol
خودتم خیلی خاصی… از دخترای راحت خوشم میاد
ادامه شم بنویس wink

0 ❤️

428287
2014-07-23 12:28:06 +0430 +0430

حالا حلقه روکه دیدی ترست ازایدزوحاملگی قبل ازدخول و سکس مقعدی ریخت وگفتی بکن توش … خودتی

0 ❤️

428288
2014-07-24 18:04:00 +0430 +0430
NA

اینم نوشته های یه دختر جرقی!!!
دخترپسرا همه از دم جرقی شدن،خدایا خودت شفاشون بده گناه دارن…
nea

0 ❤️

428289
2014-07-24 18:07:57 +0430 +0430
NA

بچه ها من عضو جدیدم خوش اومدم؟؟؟؟؟

0 ❤️

428290
2014-08-20 20:35:26 +0430 +0430
NA

توصیه ی دوستانه ی من:‌ به شبکه های وایفای عمومی وصل نشو بچه ها بیشتر سایت های پورن میرن ازونجاها ممکنه حامله شی به طور وایرلس. از من گفته بود.

0 ❤️