رمان رئیس 5

1399/10/29

قسمت قبل
#رئیس ۵
خدمتكار فنجون قهوه و شلاق رو برام روي ميز گذاشت و گفت
-با من امري نداريد رئيس؟
+چرا…تلفن و دفتر تلفن مشكي رنگم
-چشم رئيس
پينات رو از خودم جدا كردم و گفتم
+بايد تعليم ببيني
رو به روم نشست. شونه هاش افتاده و پشتش خم بود. شلاق رو برداشتم و دورش قدم زدم. یكي زدم به پشتش و يكي هم به باسنش.
+درست بشين پينات…توله رئيس بايد توله اصيلي باشه
كمر و شونه هاش رو صاف كرد. شلاق رو گذاشتم زير چونه اش و سرشو بالا اوردم.
+آفرين توله سگ…اگه هميشه اينقدر سريع ياد بگيري اتفاقاي خوبي ميافته
-هاپ هاپ…
+له له بزن
زبونش رو بيرون آورد و له له زد.
+آفرين دختر خوب…آفرين…بيشتر زود باش…رئيس رو راضي كن
سرعت زبونش رو بيشتر كرد. يه بادوم ديگه پوست گرفتم و بالا سرش ايستادم
بادوم رو طوري گرفتم كه مجبور بشه دوزانو بايسته. همون كاري كه ميخواستم كرد. با شلاق ضربه آرومي به بازوش زدم و گفتم
+توله من بايد دستش رو وقتي روش وايستاده جمع كنه تو سينه اش و مچش رو شل كنه تا دستش از مچ بيافته.
دستش رو جوري كه ميخواستم جمع كرد
+یادم نمياد اجازه داده باشم له له نزني توله
زبونش رو بيرون آورد و مثل يه توله سگ مطيع برام له له زد
+بخند هاپو كوچولو
همونطور كه له له ميزد گوشه هاي دهنش باز شد. خنديد. بادومش رو بهش دادم و گفتم
+یكم استراحت كن
تلفن رو برداشتم و از اتاق بيرون رفتم. شماره اي گرفتم و مشغول صحبت شدم. همزمان كه خواسته ام رو براي فرد پشت تلفن شرح ميدادم دستور دادم شام رو روي ميز بچينن. تلفن ديگه گرفتم و از وكيلم خواستم تا فردا ظهر پينات رسما و قانونا توله من باشه.
دستامو شستم و وارد سالني شدم كه پينات توش بود. به مبل تكيه كرده بود و گريه ميكرد
+پينات؟
سرشو بلند كرد و با ديدن من سريع چهار دست و پا اومدم سمتم
-هاپ هاپ…هاپ هاپ
+هيسسسس…آروم توله كوچولو.نترس فسقلي.
سرشو تو بغلم گرفتم و موهاشو نوازش كردم
+چي شده پينات؟ چرا گريه ميكني؟ حرف بزن
-تنهام گذاشتيد…ترسيدم
با صداي بلند خنديدم و گفتم
+توله سگ ترسو…
سرشو كشيد به سينه ام و اروم ناله كرد.
+پينات من اصلا حوصله ونگ ونگ و گريه ندارم. تو نبايد بخاطر هر چيز كوچيكي اينطوري گريه كني
با صدايي كه يكم بلند شده بود اعتراض كرد
-کوچيك نبود!!!
اخم كردم و گفتم
-تو كه ميدوني حق مخالفت با من رو نداري پينات؟
متوجه اشتباهش شد. خواست خودشو تو بغلم قايم كنه كه شونه هاشو محكم گرفتم و از خودم جداش كردم.
+نميخواستم تنبيهت كنم.
-رئيس…
+ساكت! يه كلمه هم نميخوام بشنوم
نشستم و روي زانوم خوابوندمش.
-بدون مخالفت. بدون جيغ و داد كردن. مثه يه دختر خوب. ميخندي وقتي دارم تنبيهت ميكنم. هربار ببينم صورتتو جمع كردي يا ناله ميكني از اول ميزنم. فهميدي؟
-بله رئيس
ضربه اول رو محكم زدم.
+چند تا بزنم پينات؟
-ده تا
+همه اش ١٠ تا؟ خوشگلي يا خوب سرويس ميدي؟
-دو تا ١٠ تا رئيس
خنده ام رو خوردم. تا ده بيشتر نميتونست بشمره
+سه تا ١٠ تا ميزنم
-نه…نه…نه رئيس خواهش ميكنم…نه…
يكي ديگه محكمتر زدم
+چي بهت گفتم سگ احمق؟ مطيع و بدون مخالفت! تو فقط بايد بخندي و ازم تشكر كني كه از تو خيابون جمعت كردم و بهت پناه دادم. قدرشناس باش حيوون!
+چشم رئيس…چشم چشم
شروع كردم
بعد از ٣٠ ضربه با بيجوني رو پام افتاده بود.پشت گردنش رو خاروندم باسنش رو نوازش كردم.
-رئيس…شام حاضره
با دست اشاره كردم بره
+بيا پينات.
خيلي ضعيف بود. بايد حسابي تقويت ميشد. دستور داده بودم براش گوشت نيمه خام آماده كنند. فردا بايد چكاپ هم بشه. دنبالم راه افتاد. هنوز نميتونست پا به پام بياد. آرومتر از هميشه ميرفتم.
خدمتكار صندلي منو كشيد و پشت ميز قرار گرفتم
پينات پايين پام نشست و با ترس و لذت نگاهم كرد. دستش به سرش كشيدم و دستمال سفره رو روي پام گذاشتم. خدمتكار برام سوپ توي كاسه ريخت و براي پينات ظرف سالاد رو پايين پام گذاشت.
شروع به خوردن كرد.
+ببينمت پينات
سرشو بالا آورد. سس سالاد تو صورتش پخش شده بود. با لبخندي صورتش رو پاك كردم و دستور دادم ظرفش رو با ظرف غذاي اصلي جا به جا كنند. تيكه هاي گوشت توي ظرف بدجور ازش دلبري ميكرد. تيكه اي برداشتم و توي دهنش گذاشتم. دستامو ليسيد و بوسه زد.
+ميتوني غذاتو بخوري
با غذام بازي ميكردم. بيشتر حواسم به پينات بود. غذاش رو با لذت خورد و به من خيره شد.
+کثيف شدي پينات
بازم با دستمال دور دهنش رو پاك كردم و به خدمتكار گفتم حمام رو گرم و وان رو پر كنه. يه پرتغال پوست كندم و نصفش رو به پينات دادم. نصف ديگه رو خودم خوردم تا حمام پينات آماده بشه. با اشاره دنبالم راه افتاد. از پله ها بالا رفتيم و در حمام رو براش باز كردم. وارد شد. لباساشو با حوصله در آوردم و گفتم
+ديگه تو خونه لباس نميپوشي. فهميدي پينات؟ حتي منم يادم بره بايد ازم بخواي كه لباساتو دربيارم
-هاپ هاپ
بغلش كردم و گذاشتمش تو وان
لبشو گاز گرفت و صورتشو جمع كرد
+خيلي داغه؟
سرشو تند تند بالا پايين كرد.
+اشكال نداره. يكم ديگه سرد ميشه
موهاشو خيس كردم و شامپو زدم. لازم نبود زمان زيادي بگذره تا بفهمم پينات يه توله معمولي نيست. هرچند توجه و مراقبت بيش از حد من بخاطر اشتباهات احمقانه كارن بود، ولي پينات هم توله بود هم دختر كوچولو. با ذوق آب بازي ميكرد و تكون تكون ميخورد.
بدن و موهاشو خوب خشك كردم و از حمام بيرون بردم. جاي خواب نداشت. پوفي كشيدم و گفتم
-امشب پيش من ميخوابي پينات. فردا برات يه سري وسيله ميگيرم
لباس عوض كردم و پتو رو كنار زدم. پينات روي تخت پريد و پيچيد به پتو. از زير پتو سرش رو ميديدم. رو ساعد خم شد و باسنش كه زير پتو بود رو بالا داد. زبونشو بيرون اورد و باسنش رو تكون داد. خنديدم و دراز كشيدم.هنوز داشت شيطوني ميكرد
+آروم بگير شيطونك. دير وقته، رئيس بايد بخوابه. توام همينطور. فردا كلي كار داريم
سرشو گذاشت رو شكم برهنه ام. یكم پتو رو بغل كرد. پتوم كنار رفت. با اخم پتو رو روي خودم كشيدم. بغلش خالي بود. خودشو محكم بغل كرد و جمع شد تو خودش. موهاشو ناز كردم و دستم رو گذاشتم نزديك لبهاش. آروم دستمو بوسيد. انگشت اشاره ام رو به اندازه يك بند فرو كردم تو دهنش و نگهداشتم. زبونش اروم با انگشتم بازي ميكرد. كم كم خوابش برد.
با صداي ساعت بيدار شدم. خوابالوده ساعت رو خاموش كردم و از جا بلند شدم. پينات از خواب پريد و با ترس به اطراف نگاه كرد. هنوز درك درستي از زمان و مكان نداشت. منم يادم نبود كه روي شكمم خوابيده.
+آروم توله…آروم دختر خوب…
با ديدن من سريع خودشو بهم رسوند و سرشو كشيد به گردنم. پشت گردنش رو خاروندمو گفتم
+نترس دختر خوب…آروم باش.
-هاپ هاپ
+خوبه…خوبه پينات. بمون همينجا تا بيام
مثل هرروز صبح دوش گرفتم و موهامو خشك كردم. حوله دور كمرم پيچيدم و از حمام اتاقم بيرون اومدم. پينات پشت در حمام نشسته بود. به محض بيرون اومدنم پايين حوله ام رو به دندون گرفت و كشيد.خنديدم و حوله رر از دهنش در اوردم.
+زير پتو پينات زود! بعدا تنبيهت ميكنم
با سرخوشي رفت زير پتو. لباس پوشيدم و كرواتم رو گره كردم.
-صبح بخير رئيس
+صبح بخير
سيني صبحانه ام رو با روزنامه ها روي ميز گذاشت و رفت. پينات رو بردم دستشويي، دندونهاشو مسواك زدم و صورتش رو شستم. تمام مدت با خوشحالي تو بغلم شيطنت ميكرد و وول ميخورد. پيراهن كوتاهي تنش كردم و سر زانوهاشو پوشوندم كه ساييده نشه.
+زير پام پينات زود
زير پام خوابيد. نوك كفشم رو گذاشتم زير شكمش و بالا آوردم. تو زاويه اي كه ميخواستم قرار گرفت و پامو گذاشتم رو كمرش. قهوه ام رو برداشتم و روزنامه ها رو نگاه كردم. عكس چشمهاي پينات كه از پشت پاي من با ترس نگاه ميكرد تيتر يك روزنامه صبح بخير ارباب بود. زيرش درشت نوشته بود “آيا رئيس بزرگ توله جديدي دارد؟”
با اخم شروع كردم به خوندن. تمام پرونده توله ي كوچولوي من تو صفحات روزنامه پخش شده بود. چشمهاي معصوم سورمه ايش از پشت زانوي من روي جلد مجله هم دلبرانه و خواستي بود. قهوه ام رو سركشيدم.
+بريم پينات. وقت رفتنه

1030 👀
3 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2021-01-18 20:45:07 +0330 +0330

یه سوال من با این ابعاد عکسم و کیفیتش مشکل دارم میدونی چطور میتونم درستش کنم؟ عکس خودت خیلی خوش فرم وایساده

1 ❤️

2021-01-18 20:47:40 +0330 +0330

↩ Talion
کیفیت که دیگه بسته به کیفیت عکس خودت داره ابعادش هم مشخصه اگه میخوای بالا پایین بشه قابل تنظیمه ولی نمیدونم چجوری میتونم کمکت کنم

1 ❤️

2021-01-18 20:48:28 +0330 +0330

↩ mbibak1996
چطور ابعادش قابل تنظیمه! من عکس رو انتخاب میکنم درجا میاد بدون اینکه بتونم انتخابش کنم، با گوشی شما میایی یا سیستم؟

1 ❤️

2021-01-18 20:50:09 +0330 +0330

↩ Talion
من با گوشی میام بچه هایی هستن که خبره ترن به سایت بگردی پیداشون میکنی واردن حسابی

1 ❤️

2021-01-18 20:54:25 +0330 +0330

↩ mbibak1996
با گوشی درست شد دمت گرم

1 ❤️

2021-01-18 20:56:45 +0330 +0330

↩ Talion
خب حله
موفق باشی

0 ❤️

2021-01-19 15:00:03 +0330 +0330

↩ Doxtare barde kocholo
به زودی میذارم

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «