عشق ، داروخونه ، کاندوم

1399/11/04

یه روز خدیجه به دوست پسرش خلیل میگه فردا شب بیا خونه ما هم تورو یا خانوادم آشنا کنم هم درس بخونیم شاید یکم هم عشقبازی بکنیم
فردا صبح زود خلیل میره به داروخونه و میگه یدونه از بهترین کاندوم هاتون رو بدین و کاندومو میخره
شب میشه و خلیل میره خونه خدیجه
همه نشستن پشت میز غذا خوری و منتظرن بابای خدیجه بیاد
تا بابا میاد تو خلیل شروع میکنه به دعا کردن
خدیجه میگه من نمیدونستم تو اینقدر دینداری
خلیل میگه منم نمیدونستم بابات تو داروخونه کار میکنه 😂

لطفا دنبال کنید تا تاپیک های جدید و باحال ترو از دست ندین

تاپیک قبلی https://shahvani.com/forum/topic/آرایشگر

2620 👀
7 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2021-01-23 13:23:45 +0330 +0330

😂 😂 😂 😂

1 ❤️

2021-01-23 13:39:22 +0330 +0330

احتمالا خلیل دیگه تبدیل به خلیله شد 😁

1 ❤️

2021-01-23 14:09:59 +0330 +0330

↩ poor_girl
کاش به خلیله تبدیل میشد ، تبدیل به یک دایره ی کامل شد مثل چال فضایی

1 ❤️

2021-01-23 18:55:29 +0330 +0330

خانم ها و آقایان میان نگاه میکنن ولی نه دنبال میکنن نه نظر میزارن

اگه این کارهارو نکنید از دست خودتون خواهد رفت

0 ❤️






تاپیک‌های تازه


‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «