استدلال های ضعیف قران

1391/01/30

قرآن در موارد متعددي براي اثبات مدعيات خود (و يا توجيه بعضي احکام شرعي) دلايل ضعيفي آورده است و همين مرا به شک مي‌اندازد که مگر ممکن است خدايي عالم و حکيم چنين استدلال‌هاي ضعيفي را بياورد. پيش از اين (در بحث تحدي قرآن و ادعاي عدم وجود تناقض) به دو نمونه اشاره کردم. اينک نمونه‌هاي ديگر:

  1. بسياري از كافران و مشركان معتقد بودند كه محمد آيات قرآن را از افرادي ديگر مي‌آموزد و براي مردم بيان مي‌كند. عده‌اي نظرشان به سلمان فارسي بود و عده‌اي ديگر نيز به فردي كه به زبان عبري سخن مي‌گفت، مشكوك شده بودند (و البته طبيعي بودكه عده‌اي نيز قائل به ارتباط پنهاني او با افرادي ديگر بوده باشند). آيه 103 سوره نحل براي رفع اين شك و شبهه مي‌گويد:

و نيك مي‌دانيم كه آنان مي‌گويند: «جز اين نيست كه بشري به او مي‌آموزد» [نه، چنين نيست. زيرا] زبان كسي كه اين نسبت را به او مي‌دهند،‌ غير عربي است [در حالي که]اين [قرآن] به زبان عربي روشن است.

دليلي كه در اين آيه آمده است، نمي‌تواند شك و شبهه مخالفان را رفع كند. زيرا اولاً ممكن است فردي كه زبان مادري‌اش فارسي است، به زبان عربي هم مسلط باشد و هيچ دليل محكم و قاطعي مبني بر اينكه سلمان فارسي (و يا آن فرد عبري‌زبان)، به زبان عربي تسلط نداشت، موجود نيست. ثانياً مي‌توان فرض كرد كه سلمان فارسي (يا فرد ديگري)‌ مضامين خاصي را به زبان دست و پا شكسته به محمد القا مي‌كرد و آنگاه محمد آن مضامين را با زبان فصيح و بليغ خود به مردم ابلاغ مي‌نمود. ثالثاً ـ‌ و مهمتر از همه اينكه ـ در اين آيه به اين نكته مهم توجه نشده است كه مشكل اصلي در «مفهوم» است نه «مصداق». به عبارت ديگر مشكل اصلي در اين است كه عده‌اي گمان مي‌كنند كه محمد اين آيات را از فرد يا افراد ديگري مي‌آموزد نه از فرشته وحي. حال اگر در تشخيص مصداق اشتباه كنند و به فرد يا افراد خاصي مظنون باشند، با اثبات اينكه آن افراد عربي نمي‌دانند و يا اگر مي‌دانند، رابطه‌اي با پيامبر ندارند و پيامبر چيزي از آنها نياموخته است، نمي‌توان مشكل را از ريشه حل كرد. زيرا منكران خواهند گفت كه فرد ديگري به غير از آن كه مورد نظرشان بوده است، آيات قرآن را به محمد مي‌آموزد و چه بسا آن فرد، زبانش عربي باشد و از شعر و شاعري و سخنوري و حكمت و… نيز چيزهايي بداند. ساده‌نگري قرآن در اينجا شگفت مي‌نمايد: عده‌اي از مخالفان پيامبر گمان كرده‌اند كه سلمان فارسي آيات قرآن را به او مي‌آموزد، و حال آيه‌اي نازل مي‌شود كه اثبات كند گمان آنها باطل است و سلمان نمي‌تواند چنين آياتي را به پيامبر بياموزد، آن هم به اين دليل كه زبانش عربي نيست!؟ به اين نكته هرگز توجه نشده است كه حتي اگر دليل آيه كاملاً درست و منطقي باشد ـ كه نيست ـ تنها نتيجه آن اين است كه سلمان (و يا فلان فرد مورد نظر) آيات قرآن را به پيامبر نياموخته است، همين و بس. اما گر عده‌اي ديگر از منكران و مخالفان پيامبر در همان زمان و يا در آينده، به فرد يا افراد ديگري مظنون شوند، آيا با دليلي كه در اين آيه آمده است مي‌توان شك و شبهه آنها را برطرف كرد؟ انتظار من از يك كتاب آسماني ـ كه بنا به فرض بايد تا روز قيامت هدايتگر همه جهانيان باشد ـ اين است كه اگر مي‌خواهد با اقامه دليل و برهان از خود رفع اتهام و شبهه كند، به‌گونه‌اي عميق، ريشه‌اي و كلي استدلال بياورد تا سخنش براي همه جهانيان و تا ابد شنيدني و قابل‌تأمل باشد. آيا دليلي كه در آيه مورد بحث آمده، براي امروزيان هم شنيدني و قابل‌تأمل است؟
  1. آية‌ 22 سورة انبياء براي اثبات توحيد اينگونه دليل مي‌آورد:

«لو كان فيهما الهه الا الله لفسدتا» يعني: اگر در زمين و آسمان، خداي ديگري غير از الله وجود داشت، نظام جهان از هم مي‌پاشيد.[اما همين كه مي‌بينيم نظم جهان برقرار است، نتيجه‌ مي‌گيريم كه در زمين و آسمان فقط يك خدا حكومت مي‌كند]

اما اين دليل نقاط ضعفي دارد كه در اينجا به چند مورد اشاره مي‌كنيم:

1-2. مقدمة اول آن (متن آيه) گزاره‌اي شرطي است كه درستي آن قطعي و مسلم نيست. به عبارت ديگر از «وجود خدايي ديگر غير از الله» منطقاً نمي‌توان «فساد و از هم پاشيده شدن نظام جهان» را نتيجه گرفت. ممكن است دو خدا ـ كه بنا به فرض، هر دو داراي صفات كمال از جمله علم، حكمت، عدالت و… هستند ـ با هم سازش و همكاري و هماهنگي داشته باشند و هر دو با هم جهان را اداره كنند و همكاري آنها تا ابد نيز ادامه يابد. هيچ دليلي اقامه نشده است كه محال بودن همكاري ازلي و ابدي دو خدا براي فرمانروايي بر جهان و ادارة امور مخلوقات را نشان دهد. همكاري و همدلي دائمي، حتي بين دو انسان نيز ممكن است برقرار باشد و هرگز به اختلاف و درگيري نينجامد، چه رسد به خداياني كه بنا به فرض، موجوداتي كاملند.[1]

2-2 فرض كنيم گزارة شرطي مذكور درست باشد. اما آيا معناي آن اين است كه اگر دو يا چند خدا وجود داشت، نظام جهان از همان روز اول به هم مي‌ريخت و همه چيز نابود مي‌شد؟ اين معنا مسلماً نادرست است. زيرا به‌راحتي مي‌توان فرض كرد كه دو يا چند خدا، حداقل تا مدتي (هر چند موقت) مي‌توانند با هم توافق، همكاري و هماهنگي داشته باشند و اگر قرار باشد كه نتيجة سلطنت و فرمانروايي خدايان متعدد، به هم خوردن نظم جهان باشد، چنين نتيجه‌اي مدت زماني طول مي‌كشد تا حادث شود. اگر اين را بپذيريم، آنگاه بايد در برابر اين ادعاي خصم كه: «شايد آن زمان هنوز فرا نرسيده باشد» سكوت اختيار كنيم. به عبارت ديگر، مخالفان با قبول درستي گزارة شرطي مورد بحث مي‌گويند: مي‌توان فرض كرد كه چند خدا بر جهان فرمانروايي مي‌كنند و به همين دليل نيز روزي نظام جهان درهم ريخته و همه چيز نابود مي‌شود، اما آن زمان هنوز نرسيده است. در اين صورت دليل قرآن با نقد سهمگيني مواجه مي‌شود. براي حل مشكل ابتدا بايد عمر دقيق كهكشان‌ها (يعني فاصلة زماني بين نقطة پيدايش جهان مادي تا اين زمان) را با ادله و شواهد و قرائن محكم و خدشه‌ناپذير علمي پيدا كنيم. سپس نشان دهيم كه آستانة زماني تحمل خدايان متعدد براي همكاري و هماهنگي با هم (در ادارة امور جهان)، كمتر از عمر كنوني جهان مادي است. به عبارت ديگر بايد نشان دهيم كه اگر چند خدا در ادارة جهان آفرينش با هم شراكت و همكاري مي‌كردند، تاكنون ناهماهنگي و اختلاف و درگيري، و در نتيجه: از هم پاشيدن نظم جهان رخ داده بود. آيا معتقدان و پيروان قرآن مي‌توانند از عهدة اين كار برآيند؟

3ـ2. تحقيقات و مشاهدات علمي دانشمندان نشان مي‌دهد كه نظم كنوني جهان در حال از بين رفتن است و حركت جهان به سوي بي‌نظمي سرانجام موجب نابودي همة كرات آسماني خواهد شد. بنابراين در استدلال مورد بحث ـ كه به شكل قياس استثنايي اقامه شده است ـ راهي براي نفي تالي نداريم تا بتوانيم نفي مقدم و در نتيجه واحد بودن خدا را نتيجه بگيريم. به عبارت ديگر دليل قرآن ـ با صرفنظر از اشكالات گذشته ـ زماني منطقي است كه بتوانيم وجود نظمي ثابت در كل جهان هستي را اثبات كنيم. در حالي كه نه تنها اثبات وجود چنين نظمي ممكن نيست، بلكه شواهد و قرائن فراواني آن را نقض مي‌كند و اتفاقاً از بين رفتن تدريجي نظم كنوني (بنا به منطق خود قرآن) حداقل مي‌تواند تأييدي بر چند‌خدايي باشد؟!

َ به دلایلی که در بالا آمد، برهان توحید مذکور در آیه قابل دفاع نیست. اما عده‌ای از مدافعان قرآن سعی کرده‌اند تا تقریر دقیق‌تری از این برهان ارائه دهند. تقریر آنها چنین است:

بی تردید هر یک از موجودات عالم شخصیتی مستقل از دیگر موجودات دارد.]اما[ در عین حال همه آنها با یکدیگر مرتبطند، به طوری که هیچ یک از آنها به تنهایی و جدای از دیگران قابل دوام نیست. پس وجود این عالم در گذشته و حال و ادامه آن در آینده مشروط به نوعی هماهنگی بین اجزای آن (تک تک موجودات) می باشد. به عبارت دیگر، گرچه هر یک از موجودات شخصیتی مستقل از دیگر موجودات دارد، ولی همه آنها تحت نظام واحدی قرار دارند و بدون وحدت نظام از بین می رود و در نتیجه موجودات (عالم) فاسد می شوند. از طرفی خدا در توحید اسلامی ، یعنی کسی که مخلوق را ایجاد و تمام نیازمندی هایش را تأمین می کند، زیرا توحید تنها در خالقیت نیست، بلکه توحید در ربوبیت نیز لازم است. حال اگر فرض کنیم انسان را خدایی خلق کند و نیاز او به آب، غذا، هوا و … را خدای دیگری تامین نماید، فرض نامعقولی بوده و اساساً خدا را فرض نکرده ایم ، چون خدا یعنی کسی که موجود ] را خلق[ و تمام نیازمندی های آن را تامین کند.

اگر فرض کنیم هر موجود و نظامی خدای مستقل داشته و ارتباطی با سایر موجودات نداشته باشد، عالم فاسد شده و دوام نمی آورد، چون موجودات به یکدیگر احتیاج دارند و نمی توانند بدون رفع نیاز هر یک به واسطه سایر موجودات باقی بمانند. پس این وحدت نظام که در این عالم حکم فرماست . همه می توانند آن را درک کنند، حاکی از آن است که کسی که این جهان در اختیار اوست ، واحد است که همه اینها را به هم مربوط می کند و اگر واحد نبود، عالم فاسد می شد…

نظام حاکم بر جهان، نظام همبستگی و تاثیر و تأثر است. اگر چه هر پدیده ای برای خود نظام مستقلی دارد، ولی به روشنی می بینیم که نظامی کلی تر بر همه آنها حاکم است. حال اگر فرض کنیم که این عالم از قسمت هایی تشکیل شده که هر کدام خدایی دارد، لازمه اش عدم دوام عالم است، چون اگر نیازمندی های هر نظامی را نظام دیگری تأمین کند، خدایی در کار نخواهد بود، چرا که ] در چنین فرض[ خلق بدست یکی و تدبیر به دست دیگری است، در حالی که خدا کسی است که خلق، تدبیر و رفع همه نیازمندی های موجود را به عهده دارد.[2]

برای روشن‌تر شدن ساختار این استدلال مجبورم خلاصه‌ای از آن بدست دهم:

  1. همه موجودات عالم هستی با یکدیگر هماهنگ و مرتبطند و به هم نیاز دارند، به‌طوری که هیچ‌یک از آنها به‌تنهایی و جدای از دیگران قابل دوام نیست. به عبارت دیگر همه موجودات جهان تحت یک نظام واحد قرار دارند و بدون این وحدت نظام قابل دوام نیستند و به زبان قرآن فاسد می‌شوند.

  2. بنابراین وجود جهان در گذشته و حال، و به عبارتی دیگر دوام آوردن و فاسد نشدن آن نشان از حفظ وحدت نظام آن دارد.

    1. مدعای آیه این است که اگر بیش از یک خدا وجود داشته باشد، هماهنگی و ارتباط بین موجودات، یا به عبارتی دیگر “وحدت نظام جهان” از بین می‌رود، چرا که مطابق جهان‌بینی توحیدی اسلام، خدا یعنی کسی که مخلوق را ایجاد و تمام نیازمندی‌هایش را تأمین کند. بنابراین اگر(به عنوان مثال) فرض کنیم که انسان را خدایی خلق کند و نیاز او به آب، هوا، غذا و … را خدایی دیگر تامین نماید، اساساً خدا را فرض نکرده‌ایم. به عبارت دیگر چنین فرضی خلاف تعریف اسلام (قرآن) از مفهوم خداست.

نتیجه مقدمات فوق این است که همه جهان هستی توسط یک خدا اراده می‌شده و می‌شود.

اما این تقریر نیز خالی از اشکال نیست. در مورد مقدمه 1 (که مقدمه اصلی و سنگ بنای این استدلال است) دو نکته را می‌توان طرح کرد: اول اینکه گزاره‌هایی همچون “همه موجودات جهان با هم مرتبطند و به هم نیاز دارند” و یا “همه موجودات جهان تحت نظام واحدی قرار دارند” به هیچ وجه اثبات نشده و اصولاً قابل اثبات هم نیستند. بنابراین استفاده از این گزاره‌ها به عنوان مقدمات یک برهان عقلی خلاف قواعد منطق است و همین خطای منطقی کل ساختار این استدلال را مخدوش کرده است. کاملاً می‌توان فرض کرد که در جهان هستی مجموعه‌هایی منظم و مستقل و جدا از هم وجود دارند که هرکدام توسط یک خدا خلق و اداره می‌شوند. دوم اینکه گزاره “بدون این وحدت نظام، موجودات عالم دوام نمی‌آورند و فاسد می‌شوند” نیز نادرست است. چرا که آنچه ضامن حفظ و بقای یک موجود است، رفع نیازهای آن توسط موجود یا موجودات دیگر است و این به هیچ وجه مستلزم آن نیست که همه موجودات جهان هستی تحت یک نظام واحد قرار داشته باشند و یا توسط یک خدا اداره شوند. مهم این است که هر موجودی در هر مجموعه‌ای که قرار دارد، ارتباطش با اعضای دیگر حفظ و نیازمندی‌هایش توسط آنها تأمین شود. بنابراین اگر فرض کنیم که جهان هستی از مجموعه‌های منظم و در عین حال جدا از هم و بی‌ارتباط با یکدیگر تشکیل شده است، و هر کدام از آن نظام‌ها مخلوق خدایی جداگانه است، محذور عقلی (از آن حیث که در این استدلال آمده است) پیش نمی‌آید و دوام و بقای موجودات هم تضمین می‌شود. چرا که موجودات هر مجموعه فقط به اعضای دیگر همان مجموعه نیازمند هستند و کل هر مجموعه نیز توسط خدایی جداگانه خلق و اداره می‌شود. با توضیحاتی که آمد، نادرستی مقدمه شماره 2 نیز آشکار می‌شود. به عبارت دیگر معلوم می‌شود که وجود و دوام جهان تا زمان حال، منطقاً نشان‌دهنده “وحدت نظام عالم از گذشته تاکنون” نیست.

اکنون فرض کنیم که همه موجودات جهان هستی به هم نیازمند هستند و به عبارت دیگر همه عالم تحت یک نظام واحد قرار دارد. مطابق مقدمه شماره 3 اگر بیش از یک خدا وجود داشته باشد، هماهنگی و ارتباط بین موجودات، یا به عبارتی دیگر “وحدت نظام جهان” از بین می‌رود. آیا این مقدمه درست است؟ به نظر من پاسخ منفی است، چرا که وجود چند خدا با وحدت نظام جهان منطقاً ناسازگار نیست. می‌توان فرض کرد که نظام واحد جهان توسط چند خدا و با همکاری و هماهنگی همدیگر اداره می‌شود. در متن این استدلال، برای رد این احتمال گفته شده است که: “اگر بیش از یک خدا وجود داشته باشد، هماهنگی و ارتباط بین موجودات یا به عبارتی دیگر وحدت نظام جهان از بین می‌رود، چرا که مطابق جهان‌بینی توحیدی اسلام، خدا یعنی کسی که مخلوق را ایجاد و تمام نیازمندی‌هایش را تأمین کند. بنابراین اگر (به عنوان مثال) فرض کنیم که انسان را خدایی خلق کند و نیاز او به آب و هوا و غذا و … را خدایی دیگر تأمین نماید، اساساً خدا را فرض نکرده‌ایم”، به عبارت دیگر چنین احتمالی به معنای این است که “خلق به دست یکی و تدبیر به دست دیگری باشد” و این با تعریف اسلام (قرآن) از مفهوم خدا نمی‌خواند.

 در اینجا دو نکته قابل طرح است:
  1. فرض بر این است که فعلاً فقط “خالق داشتن جهان” اثبات شده و اکنون می‌خواهیم اثبات کنیم که جهان هستی فقط یک خالق دارد و نه چند خالق. به عبارت دیگر به لحاظ علمی و منطقی در جایگاهی هستیم که هنوز هیچ‌یک از اوصاف خالق (یا خالق‌های) جهان اثبات نشده و ما می‌خواهیم ابتدا “یکی بودن” آن را اثبات کنیم و بعد از این مرحله است که نوبت به صفات دیگر می‌رسد. در چنین جایگاهی چگونه می‌توان از “توحید اسلامی” سخن گفت؟ چه دلیلی وجود دارد که ما در این بحث و در جایگاهی که قرار داریم، فقط و فقط باید از خدایی سخن بگوییم که هم موجود را خلق و هم آن را تدبیر می‌کند؟ در جایگاهی که ما به لحاظ منطقی (در این بحث) قرار داریم، می‌توان فرض کرد که خلق موجودات به دست یک خدا و رفع نیازهای آنها نیز توسط خدایی دیگر صورت بگیرد، مگر اینکه از پیش و با دلایل عقلی محکم و خدشه‌ناپذیر اثبات شده باشد که از مفهوم “خدا” فقط و فقط یک تصور می‌توان داشت و آن هم همان است که در “توحید اسلامی” آمده است .

  2. حتی اگر فرض کنیم که از خدا فقط یک تعریف و تصویر می‌توان داشت و آن اینکه : “خدا یعنی کسی که هم موجودات را خلق می‌کند و هم نیازمندی‌هایشان را تأمین می‌نماید” ، تنها در صورتی می‌توان یکی بودن این خدا را اثبات کرد که پیش از آن"وحدت نظام جهان" اثبات شده باشد. در حالی که همان‌طور که پیش از این (در نقد مقدمه 1) گفتم، این مدعا نه اثبات شده و نه اثبات‌شدنی است. بنابراین می‌توان فرض کرد که مجموعه‌های منظم جداگانه و بی‌ارتباط با هم وجود دارند و هرکدام از آن نظام‌های متفاوت توسط خدایی خلق و تدبیر می‌شوند. چنین فرضی با مفهوم خدا در توحید اسلامی هم سازگار است .

در مورد مقدمه شماره 2 یک نکته دیگر قابل ذکر است. مطابق این مقدمه: وجود جهان در گذشته و حال نشان از حفظ و پایداری “وحدت نظام حاکم بر آن” دارد. به عبارت دیگر، اینکه جهان هستی هنوز نابود نشده، نشانه حفظ “وحدت نظام حاکم بر آن” قلمداد شده است و این یعنی نادیده گرفتن یک نکته بسیار مهم. توضیح اینکه جهان (حداقل در آن محدوده‌ای که بشر توانسته نسبت به آن علم و آگاهی پیدا کند) رو به فساد و نابودی است. خورشید در حال خاموش شدن است و خاموشی خورشید، حیات موجودات کره زمین را به نابودی می‌کشاند و حتی منظومه شمسی را از بین می‌برد. بسیاری از سیارات، منظومه‌ها و کهکشان‌ها در حال از هم پاشیده شدن و نابودی‌اند. حداقل ظواهر نشان می‌دهند که جهان مادی (نظام کهکشان‌ها) رو به فساد و نابودی است. از کجا معلوم که در آینده‌ای دور یا نزدیک، همه جهان مادی متلاشی نخواهد شد؟ به عبارت دیگر حتی اگر فرض کنیم که حفظ و پایداری جهان در گروی وحدت نظام حاکم بر آن است، حرکت جهان به سوی فساد و نابودی نشان می‌دهد که آن شرط برقرار نبوده و نیست. اینکه جهان هستی هنوز وجود دارد و به کلی نابود نشده است، منطقاً حاکی از این نیست که یک نظام واحد و ثابت بر آن حاکم بوده و هست. چرا که به هر حال اگر قرار باشد جهان در اثر وجود دو یا چند خدا و به هم خوردن وحدت نظام رو به فساد و نابودی برود، این امر مدت زمانی _ که اندازه آن به طور دقیق قابل محاسبه نیست _ طول می‌کشد. حال از کجا معلوم که آن مدت زمان، کمتر از عمر کنونی جهان است؟ چگونه می‌توان با قاطعیت گفت که اگر وحدت نظام جهان از بین رفته بود، جهان تاکنون به کلی نابود شده بود؟ می‌توان احتمال داد که زمان مورد نیاز برای فساد کامل جهان هنوز به سر نیامده است و این احتمال کاملاً معقول و منطقی، ارزش و اعتباری برای مقدمه 2 باقی نمی‌گذارد.

هنوز یک نکته دیگر تذکار می‌طلبد. من در نقد مقدمه 1 گفتم که گزاره‌هایی مثل “همه موجودات جهان به هم نیاز دارند و با هم مرتبطند” نه اثبات شده و نه قابل اثباتند. ممکن است بگویید با توسل به قانون عقلی و فلسفی “علیت” می‌توان ادعا کرد که همه موجودات جهان (ممکنات) با هم رابطه علی و معلولی دارند و روی هم رفته زنجیره به هم پیوسته‌ای از علت‌ها و معلول‌ها را بوجود می‌آورند که به یک علت العلل ختم می‌شود. اما توسل به قانون علیت نیز مشکلی را حل نمی‌کند، چرا که اولاً خود این قانون با هیچ دلیل محکم و قاطعی اثبات نشده و فقط یک پیش‌فرض است. ثانیاً حتی اگر این قانون صحیح باشد، باز هم می‌توان فرض کرد که جهان هستی از مجموعه‌های مستقل و بی‌ارتباط با یکدیگر تشکیل شده و اعضای هر مجموعه با هم رابطه علی و معلولی دارند و زنجیره علت‌ها و معلول‌ها در هر مجموعه به طور جداگانه و بی‌ارتباط با مجموعه‌های دیگر به یک “علت العلل” می‌رسد. اما اینکه آیا می‌توان برای هر مجموعه یک علت‌العلل جداگانه فرض کرد و یا اینکه همه مجموعه‌ها به یک علت‌العلل ختم می‌شوند و به عبارت دیگر اینکه در جهان هستی فقط یک علت‌العلل وجود دارد یا اینکه می‌توان وجود چند علت‌العلل را فرض کرد، ربطی به مقدمه 1 ندارد، چرا که در این مقدمه سخن از یک نظم واحد جهانی می‌رود و وجود مجموعه‌های جداگانه و بی‌ارتباط با هم نفی می‌شود و

313 👀
0 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «