اولین لز ، اولین شات

1400/11/19

مهسا با سینی مزه از اشپزخونه اومد ، ندا شیشه ی ودکا رو روی میز گذاشت و با همون حوله ی کوتاهش کنارم نشست ، سیگارش رو روشن کرد ، شروع ب بالا پایین کردن شبکه ها کرد تا بالاخره به موزیکی از قمیشی که در حال پخش بود رضایت داد .
دومین بارم بود که به خونه ی مهسا میومدم و این فضا همچنان برای من غریب بود ، مهسا بهترین و صمیمی ترین دوست و همکلاسیم بود ، اهل اهواز، بسیار خونگرم و مهربون! اینجا با یکی از دوستاش خونه گرفته بود و من رو با اصرار برای دومین بار به خونه اش دعوت کرد ، وقتی از خونه برگشتم، خوابگاه نرفتم و تصمیم گرفتم شب رو خونه ی مهسا بمونم، در واقع قوانین پدرم رو برای اولین بار شکستم و هنوز استرس این و داشتم که پدرم به نحوی متوجه این موضوع بشه !
مهسا کنارم نشست و دوباره بغلم کرد
_چقدر دلتنگت شده بودم صدف! گونه ام رو بوسید
به روش لبخندی زدم ، من هم همین حس رو داشتم ، در واقع مهسا اولین دختری بود که انقدر باهاش راحت بودم

  • دلتنگ من یا دلتنگ مترجمت ؟
    _ای بی معرفت ، میتونستم بیام خوابگاه پیشت بمونم تا برام بنویسی.
  • خب حالا ک اومدم، بده چکیده پایان نامت رو بنویسم ، بعدش باید به کارهای خودم برسم
    ندا سیگارش رو خاموش کرد و قهقه ای زد ، مهسا نگاه عاقل اندر سفیهی به من انداخت
    _ یعنی این همه به جون من غر زدی ک نمیام و …بابام بفهمه و… خوابگاه بفهمه و …چک بشم و… این حرفا ، که بیای باهم پایان نامه بنویسیم؟
    ندا کمی از ودکاش رو مزه مزه کرد و با تمسخر گفت
    «خدایی من موندم تو چطور با این راهبه ی بچه مثبت دوست شدی ، اصلا بهت نمیاد ها»
    خواستم بحث رو عوض کنم
    +بگذریم بابا شوخی کردم
    مهسا یک شات برای من و خودش ریخت ، همیشه هیجان چشیدنش رو داشتم! در واقع اولین بار بود ک ودکا میدیدم اولین بار بود که یه دختر انقدر نزدیک به من سیگار میکشید اولین بار بود که همجنسم با یه حوله کوتاه کنارم نشسته بود ! خواهری نداشتم و تا قبل از این اجازه رفتن به خونه ی دوستام رو هم نداشتم! در واقع دوست های مورد تایید پدرم این شکلی نبودن!
    بالاخره مقداری از مایع وارد دهانم شد تند و تیز بود کمی بیشتر چشیدم ، حس سوزش تو گلوم داشتم، برشی از پرتقال رو خوردم و بقیه اش رو کنار گذاشتم
    +خوشت نیومد؟ کم کم بخور عادت میکنی
    _ مرسی عزیزم ولی نمیتونم همراهیت کنم
    +باشه عشقم مجبور نیستی، راحت باش
    مهسا و ندا انگار حسابی گرم شده بودن، با شوخی ها و مسخره بازی های مثبت هیجده ای که می کردن لپ هام حسابی گل انداخته بود و نفهمیدم چطور ساعت ها گذشتند!


    ندا با دوست پسرش سامان قرار داشت ، آخر شب بالاخره از ما دل کند و رفت، من و مهسا دوتایی روی تخت دراز کشیدیم و تا آخرای شب درد و دل کردیم و حرف های دخترانه زدیم ، یک دفعه یادم افتاد که برای مهسا کتاب حافظ هدیه گرفته بودم ، کتاب رو از کوله ام برداشتم
    _اینم کتابی که خیلی دوست داشتی
    بوسه ای روی گونه ام زد
    +مرسی عزیزم ، حالا من کتاب رو باز میکنم هر شعری که اومد تو با صدای قشنگت باید برام بخونی .
    _اووو صدای من قشنگه به نظرت؟
    تو چشمهام نگاه کرد، انگار چشمهای سیاهش چراغونی بود ، پر از شیطنت ، حتی شاید پر از عشق!
  • معلومه که قشنگه! مثل صورت ناز و معصومت ،من که خیلی عاشقتم .
    از این همه تعریف حس خجالت، حس خوب دوست داشتن و هزار حس عجیب دیگه بهم دست داد ، سرش رو روی سینم گذاشت و کتاب رو دستم داد، نفس های گرمش که به پوست برهنه گردنم میخورد توی دلم رو خالی میکرد! نفهمیدم شعر و چطور براش خوندم ، کمی بعد کتاب رو کنار گذاشتم ، هر دو سکوت کرده بودیم، مهسا غرق در افکاری نامعلوم و من غرق در افکار او بودم! چند لحظه چشمهام رو بستم ، مهسا از جاش بلند شد
    +اگه میخوای بخوابی که چراغا رو خاموش کنم؟
    با پلک های نیمه باز نگاهش کردم
    _اره خاموشش کن دیر وقته
    تیشرتش رو در اورد، پوست گندمی و زیباش چشمهام رو گرمتر میکرد .چراغ رو خاموش کرد و دوباره روی تخت برگشت ، قبلا هم کنار هم خوابیده بودیم، وقت هایی که مهسا میومد خوابگاه و من کنارش روی زمین میخوابیدم ، ولی اینبار متفاوت بود! نگاهش، حرف هاش و بغل کردن هاش!
    به پهلو و پشت به مهسا خوابیده بودم چشمهام رو بستم و سعی کردم به چیزی فکر نکنم ولی مهسا اروم دستش رو روی پهلوم گذاشت و از پشت بغلم کرد ، خودش رو بهم چسبوند، لبهاش گردنم رو لمس میکرد و نفس هاش وجودم رو گرم!
    تصمیم گرفتم واکنشی نشون ندم در واقع اصلا نمیدونستم که چه واکنشی باید نشون بدم ! چند لحظه گذشت ،دستش از زیر تاپم رد شد و شکمم رو لمس کرد، با نزدیک شدن انگشت هاش به سینه هام ضربان قلبم تندتر میشد، دستش رو روی سینه ام کشید انگشتاش رو به بالای سوتینم رسوند و قسمت لخت سینه ام رو نوازش کرد ، کم کم سوتینم رو بالا زد و سینه ام رو تو دستش گرفت و اروم شروع به ماساژ دادن کرد، نفسم رو حبس کرده بودم واحساس میکردم نمیتونم نفس بکشم شهوت و شرم همزمان با سرعت به وجودم تزریق میشد !


    بعد از مالیدن و ور رفتن با سینه هام من رو در سکوت و با حرکت دست به سمت خودش چرخوند، دستش رو روی پهلوم کشید، چشمهام رو همچنان بسته نگه داشته بودم که نرمی لبهاش رو روی لبهام حس کردم، نرم میبوسید و آروم شروع به مکیدن کرد! حس بی‌نظیر و لطیفی بود ، در واقع متفاوت ترین بوسه ای بود که تا اون لحظه تجربه کرده بودم! کم کم به بوسه هاش پاسخ دادم


    دستهاش نوک سینه هام رو به بازی گرفته بود و انگار بدنم منقبض میشد، یک لحظه ازم جدا شد، لباسش رو کاملا در اورد، خم شد ، سوتینم رو باز کرد و از گردنم شروع به لیس زدن و خوردن کرد ، حرکات زبونش دور نوک سینه ام باعث میشد خودم رو بیشتر بهش بچسبونم! صدای مکیده شدن سینه هام و اه و اوه مهسا من رو بیشتر شهوتی میکرد ، بالاخره از مکیدن سینه هام دل کند و شروع به مالیدنشون کرد . همزمان روی شکمم رو زبون میکشید و به سمت پایین میرفت



دستاش رو از روی سینه هام برداشت و شلوارک و شورتم رو که حسابی خیس شده بود رو دراورد ، احساس خجالت همه ی وجودم رو گرفته بود پاهام رو یک لحظه چفت کردم، من تا به حال جلوی هیچ کس با شورت و سوتین هم نبودم چه برسه کاملا برهنه ! مهسا آروم خودش رو روم کشید و دوباره شروع به لب گرفتن کرد کم کم در گوشم زمزمه هاش رو شروع کرد
+تو بهترین دوست منی من عاشقتم نمیخوام اذیت بشی قول میدم لذت ببری ! ریلکس باش به هیچی جز خودمون فکر نکن
سینه هاش رو به بدن لخت من میمالید و گردنم رو لیس میزد ، توی این اتاق تاریک فقط منو اون بودیم، شاید بهتر بود امتحان کنم ! حتی اگه خوب پیش نمیرفت، همه چی رو تو همین تاریکی اتاق دفن میکردیم ! مهسا زانوش رو نوازش گونه روی کوسم کشید ، ناخوداگاه آه آرومی کشیدم ، دستش رو به کوسم رسوند و شروع به مالیدن کرد همزمان سینه اش رو نزدیک لبهام اورد و برای اولین بار سینه ی بهترین دوستم رو لمس کردم و شروع به لیس زدن و مکیدنش کردم، سینه های درشت و زیبایی داشت، وقتی مهسا چوچولم رو با سرعت بیشتری مالید ناخودآگاه آه های بلندتری میکشیدم.
تو چشمهام خیره شد
+میخوام لذت خورده شدن کوس خوشگلت رو بچشی
دوباره پایین رفت پاهام رو باز کرد و سرش رو لای پاهام اورد از رونم شروع به زبون زدن کرد تا بالای کوسم . لبه هاش رو بوسه های خیسی زد و بالاخره چوچولم رو شروع به میک زدن و لیس زدن کرد، احساسی عجیب ، گرم وخوشایند، همراه با استرس بهم دست داد ، چشمهام رو بستم و خودم رو رها کردم، زبونش گرم و خیس بود هر دفعه که از سوراخ کوسم تا بالا رو لیس میزد قلبم دیوانه وار میکوبید ، زبونش رو داخل فرو میکرد و باز تا بالا لیس میزد ! بعد از چند لحظه طاقتم تموم شد ،کل بدنم منقبض شد، انگار از همه وجودم چیزی داشت کشیده میشد و من برای اولین بار این حس سبکی رو با دوست خودم تجربه کردم و چقدر متفاوت از خودارضایی هایی که داشتم بود !
با خودم فکر کردم چقدر خوب که این تاریکی تمام لحظات ممنوعه ی من رو پنهان کرد چون هنوز هم جرات روبه رو شدن با خودم و احساسم رو نداشتم، نمیدونستم اگر به چشمهای مهسا نگاه کنم چشمهام به چه چیزی اعتراف خواهند کرد.








برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2022-02-08 11:10:59 +0330 +0330

عالییییییی بود .افرین 👏👏👏🌹🌹

1 ❤️

2022-02-08 11:12:10 +0330 +0330
2 ❤️

2022-02-08 11:14:17 +0330 +0330

↩ Mr.Storm
لز واقعا زیباست ن؟ 😁

2 ❤️

2022-02-08 11:35:36 +0330 +0330

عالی و زیبا
از این که عکسها را با مطالب میکس ( تدوین) کردی خیلی جالب شده و دلنشین

0 ❤️

2022-02-08 11:36:20 +0330 +0330

↩ New red
خوشحالم خوشت اومد 🌹

0 ❤️

2022-02-08 11:49:06 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️

2022-02-08 11:53:52 +0330 +0330

↩ nafrasvom
ممنون

1 ❤️

2022-02-08 11:57:02 +0330 +0330

excellent baby

0 ❤️

2022-02-08 11:58:48 +0330 +0330

↩ master___wild
Thanks 🌹

1 ❤️

2022-02-08 11:59:05 +0330 +0330

چقدر زحمت کشیدی و چه با سلیقه خصوصا گیفها عالی بودن

0 ❤️

2022-02-08 12:02:23 +0330 +0330

↩ yasi.ehsan
ممنون 🌹

0 ❤️

2022-02-08 12:41:41 +0330 +0330

↩ تتیس مارکیز
ممنون 🌹 تتیس عزیز

1 ❤️

2022-02-08 12:42:49 +0330 +0330

↩ Alireza.3322
نتیجه ذهن کنترل نشده 😁 ممنون

0 ❤️

2022-02-08 13:36:23 +0330 +0330

حرف نداشت🤍

2 ❤️

2022-02-08 13:45:58 +0330 +0330

↩ Crazymage
🌹 🙏

0 ❤️

2022-02-08 18:08:40 +0330 +0330

اوففف

1 ❤️

2022-02-08 23:47:38 +0330 +0330

دومین بار
همیشه بهتربن
و ادامه…
ج.ا

0 ❤️

2022-02-12 09:10:29 +0330 +0330

بسیار عالی 👏👏
روان و باور پذیره روایت داستانتون
ممنون بابت وقتی که گذاشتید
لطفا به نوشتن ادامه بدید 🌷

0 ❤️

2022-02-12 09:44:09 +0330 +0330

↩ fuckerkaraji
ممنون از نظرتون دوست عزیز 🌹

1 ❤️

2022-02-13 17:12:34 +0330 +0330

باز هم از این خاطراتت برامون بنویس،خوندنش لذت بخش بود

1 ❤️

2022-02-13 17:17:20 +0330 +0330

↩ داغی
ممنون

1 ❤️

2022-02-13 17:49:30 +0330 +0330

بسیار عالی
زیبا نوشتی

1 ❤️

2022-02-13 17:53:16 +0330 +0330

↩ bab korn
ممنون عزیزم

1 ❤️

2022-02-13 18:01:41 +0330 +0330

↩ Sadafjuun
اتفاقا همین اتفاقات شبیه داستانتون برای خانمم داره اتفاق میفته و منم خیلی تشویقش میکنم که این کارو با بهترین و صمیمی ترین دوستش انجام بدن

0 ❤️

2022-02-13 18:19:25 +0330 +0330

ودکا؟! اونی که ساقیای ایرانی به اسم ودکا بهت میندازن میکس الکل 30 درصد و ترامادوله. خیلی شانس بیاری شاش سگ توش نباشه :)

0 ❤️

2022-02-14 17:33:34 +0330 +0330

↩ mohammadiof
ممنون 🌹

0 ❤️

2022-06-21 00:20:56 +0430 +0430

عزیزم بیا خاصم کارت دارم منتظرم

0 ❤️

2023-05-15 07:19:24 +0330 +0330

عالی👌

0 ❤️

2023-08-11 01:46:33 +0330 +0330

خیلی خیلی قشنگ بود

0 ❤️

2023-10-05 14:31:59 +0330 +0330

عالی فوق العاده 💋

0 ❤️










‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «