مهسا با سینی مزه از اشپزخونه اومد ، ندا شیشه ی ودکا رو روی میز گذاشت و با همون حوله ی کوتاهش کنارم نشست ، سیگارش رو روشن کرد ، شروع ب بالا پایین کردن شبکه ها کرد تا بالاخره به موزیکی از قمیشی که در حال پخش بود رضایت داد .
دومین بارم بود که به خونه ی مهسا میومدم و این فضا همچنان برای من غریب بود ، مهسا بهترین و صمیمی ترین دوست و همکلاسیم بود ، اهل اهواز، بسیار خونگرم و مهربون! اینجا با یکی از دوستاش خونه گرفته بود و من رو با اصرار برای دومین بار به خونه اش دعوت کرد ، وقتی از خونه برگشتم، خوابگاه نرفتم و تصمیم گرفتم شب رو خونه ی مهسا بمونم، در واقع قوانین پدرم رو برای اولین بار شکستم و هنوز استرس این و داشتم که پدرم به نحوی متوجه این موضوع بشه !
مهسا کنارم نشست و دوباره بغلم کرد
_چقدر دلتنگت شده بودم صدف! گونه ام رو بوسید
به روش لبخندی زدم ، من هم همین حس رو داشتم ، در واقع مهسا اولین دختری بود که انقدر باهاش راحت بودم
دستاش رو از روی سینه هام برداشت و شلوارک و شورتم رو که حسابی خیس شده بود رو دراورد ، احساس خجالت همه ی وجودم رو گرفته بود پاهام رو یک لحظه چفت کردم، من تا به حال جلوی هیچ کس با شورت و سوتین هم نبودم چه برسه کاملا برهنه ! مهسا آروم خودش رو روم کشید و دوباره شروع به لب گرفتن کرد کم کم در گوشم زمزمه هاش رو شروع کرد
+تو بهترین دوست منی من عاشقتم نمیخوام اذیت بشی قول میدم لذت ببری ! ریلکس باش به هیچی جز خودمون فکر نکن
سینه هاش رو به بدن لخت من میمالید و گردنم رو لیس میزد ، توی این اتاق تاریک فقط منو اون بودیم، شاید بهتر بود امتحان کنم ! حتی اگه خوب پیش نمیرفت، همه چی رو تو همین تاریکی اتاق دفن میکردیم ! مهسا زانوش رو نوازش گونه روی کوسم کشید ، ناخوداگاه آه آرومی کشیدم ، دستش رو به کوسم رسوند و شروع به مالیدن کرد همزمان سینه اش رو نزدیک لبهام اورد و برای اولین بار سینه ی بهترین دوستم رو لمس کردم و شروع به لیس زدن و مکیدنش کردم، سینه های درشت و زیبایی داشت، وقتی مهسا چوچولم رو با سرعت بیشتری مالید ناخودآگاه آه های بلندتری میکشیدم.
تو چشمهام خیره شد
+میخوام لذت خورده شدن کوس خوشگلت رو بچشی
دوباره پایین رفت پاهام رو باز کرد و سرش رو لای پاهام اورد از رونم شروع به زبون زدن کرد تا بالای کوسم . لبه هاش رو بوسه های خیسی زد و بالاخره چوچولم رو شروع به میک زدن و لیس زدن کرد، احساسی عجیب ، گرم وخوشایند، همراه با استرس بهم دست داد ، چشمهام رو بستم و خودم رو رها کردم، زبونش گرم و خیس بود هر دفعه که از سوراخ کوسم تا بالا رو لیس میزد قلبم دیوانه وار میکوبید ، زبونش رو داخل فرو میکرد و باز تا بالا لیس میزد ! بعد از چند لحظه طاقتم تموم شد ،کل بدنم منقبض شد، انگار از همه وجودم چیزی داشت کشیده میشد و من برای اولین بار این حس سبکی رو با دوست خودم تجربه کردم و چقدر متفاوت از خودارضایی هایی که داشتم بود !
با خودم فکر کردم چقدر خوب که این تاریکی تمام لحظات ممنوعه ی من رو پنهان کرد چون هنوز هم جرات روبه رو شدن با خودم و احساسم رو نداشتم، نمیدونستم اگر به چشمهای مهسا نگاه کنم چشمهام به چه چیزی اعتراف خواهند کرد.
عالی و زیبا
از این که عکسها را با مطالب میکس ( تدوین) کردی خیلی جالب شده و دلنشین
بسیار عالی 👏👏
روان و باور پذیره روایت داستانتون
ممنون بابت وقتی که گذاشتید
لطفا به نوشتن ادامه بدید 🌷
↩ Sadafjuun
اتفاقا همین اتفاقات شبیه داستانتون برای خانمم داره اتفاق میفته و منم خیلی تشویقش میکنم که این کارو با بهترین و صمیمی ترین دوستش انجام بدن
ودکا؟! اونی که ساقیای ایرانی به اسم ودکا بهت میندازن میکس الکل 30 درصد و ترامادوله. خیلی شانس بیاری شاش سگ توش نباشه :)