ایران و اسلام؛ دو ناهم‌اصل! (شعری زیبا)

1394/02/21
IRAN.ISLAM_.jpg

انــدر تنــاقضــات ملـی و مذهـبی
l_6882_Arab_Warriors.jpg

نتوان درسپاهِ سعد وقاص
یا سرِ سفره‌ی بنی عبّاس
هم دلی در هوای ایران داشت
هم ز دست خلیفه فرمان داشت

ملی و مذهبی دو ناهم اصل
این دو هرگز به هم نگردد وصل
زانکه دین در پی تهاجم بود
حاصل قتل عام مردم بود

large_Ali-Ibn-Abutaleb-is-beheading-Jewish-people-he-did-this-evil-job-in-Iran-too_2.jpg

لشگر تازی بیابان‌گرد
خوش بر ایرانیان هجوم آورد
زد و کُشت و ربود و بَرده گرفت
آنچه ناکردنی ست کرده گرفت

زاد و رود عرب بر ایران تاخت
نام اسلام در میان انداخت
دور، بر چرخِ اشقیا چرخید
خون شد و سنگِ آسیا چرخید

دوسه قرنی میان وحشت و بیم
بود ایران به تازیان تسلیم
اسلموا تسلموا شعارش بود
قتل و بیداد یادگارش بود

large_10345828-693901127312218-1124435751572649182-n_0.jpg large_1930-otto-pilny-slave-market-7_0.jpg

ما که قربانیان این خبریم
ارث خویش از بنی‌امیه بریم
غدر عباسیان و عیش ِ عرب
خاک ما پایمالِ جیشِ عرب

ما موالی و تازیان والی
بود ازین سانمان دو صد سالی
مانده زین یادگار وحشت و درد
دروجود تو مؤمنِ دم سرد

زهدِ خشگ و عبوسِ ایمانی
که ازو بد رسد به ایرانی!
زین تعصب، میان گرد و غبار
راه آزادی است نا‌هموار

آرمان پوچ و آرزو خسته‌ست
رستگاری رهی فرو بسته‌ست
تا تو را قبله خارج از وطن است
نغمه‌گوی‌ات نه مرغ این چمن است

تا تو با چشم و گوش بر منبر
اهلِ دین را ستاده‌ای بر در
محو تقلید جاهل و جلَبی
ناپذیرای عقلِ مُکتسَبی

large_3p35636.jpg

به خری واسپرده افسار
وقنا ربنا عذاب النار
به گمانت که طاهر و پاکی
صاحب عقل و هوش و ادراکی

هم از ایران‌زمین سخن گویی
هم ز اسلام چاره می‌جویی
این دو با یکدگر نمی‌جوشند
جوش‌کاران به خیره می‌کوشند

اهل دین دوستدار ایران نیست
وانکه با اوست یار ایران نیست
دشمن میهن است و تاجر دین
که بر او باد تا ابد نفرین

شد سی و پنج سال و این کشور
زیر نعلین این عداوت‌گر
خوار و مجروح و پایمال بوَد
راهی‌ی عالمِ زوال بوَد

تو که از ملت و وطن گویی
زیر لبّاده‌اش چه می‌جویی؟
تو از او،‌ ای حسینی و حَسنی
چه ستانی به غیر ِ بی‌وطنی؟

جز کژاندیشی و ستم‌توزی
از درِ مکتبش چه آموزی؟
سفری را بپوش پای‌افزار
گام در راه راستان بگذار

لحظه‌ای زین فضا عبوری کن
خطِ تاریخ را مروری کن
بنگر تا به قرن‌های دراز
زین تبهکار، شیخِ حیلت‌سا

وین ریا پیشه مارِ جهل آموز
ظلمت اندیشهٔ عدالت‌سوز
نزد این دیو خوی انسان‌زاد
دیده هرگز کسی مروّت و داد؟

آنچه پیوسته‌اش به لب بوده ست؟
جز ثناخوانی‌ عرب بوده است؟
نام ایران به خط و خامهٔ او
دیده هرگز کسی به نامهٔ او؟

هیچ شیخی به هیچ شهر و دیار
زده گامی کزو برآید کار؟
نام مردان ازو شنیدستی؟
دل بر آن منبر از چه رو بستی؟

غیر عرعر که بر چمن کرده‌ست
هیچ رحمی بر این وطن کرده‌ست؟
دین، تو را باد، اگر خوشی با آن
خوش به گرمای آتشی با آن !

لیک دین را مخواه دست‌افزار
تا ریاست کنی به اهلِ دیار
دین و دولت دو نا‌بهم‌سان‌ند
به یکی جامه بود، نتوانند

در زمستان بهار نتوان داشت
به یکی دل، دو یار نتوان داشت
یا همه دل به مهر ایران دار
یا به اسلام خویش دل بسپار

(میم سحر)

3329 👀
1 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2015-05-18 19:08:47 +0430 +0430

[quote=آبدارچی جهنم]الله است و مکر از صفتهای اوست
قضا و بلا مرحمتهای اوست
حسد داده و بخل و کین و عناد
که بر پا کند محشراندر معاد
همه جنگ و خونریزی از وی آمد پدید
قوی بهر دفع ضعیف آفرید
چو دل جای ذات بی چون بود
هماره پر از محنت خون بود
گر میرد ز گریه در شب یتیم
بدو ننگرد ذات پاک علیم
چو بیچاره ای از ستم جان دهد
بدو وعده حور غلمان دهد
کریم است و گر گویی ایثار کن
جواب آید ای خر برو کار کن
چنین نامها حقه انبیاست
که کالای دکان ایشان خداست
به اقوال هر دهری ابلهی
مبادا دین از کف در دهی
زمکرش گریز و زقهرش هراس
مبر نام او بی درود و سپاس
به کارش مکن هیچ چون و چرا
بترس از عذابش به روز جزا
خدای است و خود هر چه خواهد کند
گر دم زنی گردنت میزند[/quote]
اساتید ادبیات هنوز قادر به پیدا کردن وزن عروضی این شعر نشدن
خیلی پیچیدس

0 ❤️










‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «