با شاخه ی گل یخ
از مرز این زمستان خواهم گذشت
جایی کنار آتش گمنامی
آن وام کهنه را به تو پس می دهم
تا همسفر شوی
با عابران شیفته ی گم شدن
شاید حقیقتی یافتی
همرنگ آسمان دیار من
شهری که در ستایش زیبایی
دور از تو قهوه ای که مرا مهمان کردی
لب می زنم
و شاخه ی گل یخ را کنار فنجان جا می گذارم
چیزی که از تو وام گرفتم
مهر تو را به قلب تو پس می دهم
آری قسم به ساعت آتش
گم می کنم اگر تو پیدا کنی
این دستبند باز شد اینک
از دست تو که میوه ی سایش به واژه هاست.
اول ممنون که از شاعرهای متفاوت شعر می گذارید
دوم اینکه در انتخاب شعر هم به نظرم میرسه اشعاری که معروفیت کمتری دارند رو انتخاب می کنید که این هم نشان از هوشمندی شماست و البته هدفمند بودن انتخاب
عالی بود 👏👏👏🥰🌺🙏❤
تو یادگاری
تو وسوسهای
تو گفتوگوی درونی
چگونه میتوانی که غایبم بدانی
مگر که مُرده باشم من
در حافظهات…
محمد علی سپانلو
❥ஜ ⱢorƁƟy❤007ஜ❥:
🍃…
“تو”
نیستی
تا مردمان شهر
مستِ
عطر اقاقیهای
شعرهایم شوند …!!
🍃🌹…A-H
فرشاد
↩ تشنه عشق
و گل همان گل است
کسی که هدیه فرستاد همان مسافر نیست
مسافری که حوصله می کردی از حدیث سفرهایش
و با دهانش ، حلقه های نوازش
به انگشت التماس تو می بخشید
و گل همان گل است ، ولی این بار
رفیق بی فاصله ای هدیه می دهد
که سرگذشتش بی ماجراست
چراغ همسایه در آن طرف کوچه
به شیشه های تو چشمک زد
و تو همان تویی
فقط زمستان نیست
که در برودت آن فرصت مقایسه نداشته باشی
و هدیه را
بدون رقابت ، بدون سبقت ، بدون شک
بپذیری
محمدعلی سپانلو
زمستان برای عشق
دو تکه رخت ریخته بر صندلی
یادآور برهنگی توست
سوراخ جا بخاری که به روی زمستان بستی
شاید بهار آینده
راه عروج ماست
تا
نیلگونهها
گر قصهی قدیمی یادت باشد
این رختخواب قالیچهی سلیمان خواهد شد
آنجا اگر بخواهم که در برت گیرم
لازم نکرده دست بسایم به جسم تو
فصلی مقدر است زمستان برای عشق
چون در بهار بذر زمستان شکفتنی است
ای طوقههای بازیچه
ای اسبهای چوبی
ای یشههای گمشدهی عطر
آنجا که ژاله یاد گل سرخ را
بیدار میکند
جای سؤال نیست
وقتی که هر مراسم تدفین
تکثیر خستگی است
ما معنی زمانهی بی عشق را
همراه عاشقان که گذشتند
با پرسشی جدید
تغییر میدهیم
مثل ظهور دخترک چارقد
گلی
با روح ژاله وارش
با کفشهای چرخدارش
آنسوی شاهراه
بستر همان و بوسه همان است
با چند تکهی رخت ریخته بر صندلی
دو جام نیمه پر
ته شمع نیمهجان
رؤیای بامداد زمستان
بیداری لطیف
آنسوی جاودانگی نیز
یک روز هست
یک روز شاد و کوتاه
محمد علی سپانلو