قبل از هر چیز برایت آرزو می کنم که عاشق شوی،
و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،
و اگر این گونه نیست، تنهایی ات کوتاه باشد
و پس از تنهایی ات، نفرت از کسی نیابی.
آرزومندم که این گونه پیش نیاید…
اما اگر پیش آمد، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.
برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی،
از جمله دوستان بد و ناپایدار…
برخی نادوست و برخی دوستدار…
که دست کم یکی در میانشان بی تردید مورد اعتمادت باشد.
و چون زندگی بدین گونه است،
برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی……
نه کم و نه زیاد… درست به اندازه،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قراردهند،
که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد…
تا که زیاده به خود غره نشوی.
و نیز آرزومندم مفید فایده باشی، نه خیلی غیر ضروری!
تا در لحظات سخت،
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است،
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرپا نگاه دارد.
همچنین برایت آرزومندم صبور باشی،
نه با کسانی که اشتباهات کوچک می کنند
چون این کار ساده ای است،
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر می کنند…
و با کاربرد درست صبوری ات برای دیگران نمونه شوی.
و امیدوارم اگر جوان هستی،
خیلی به تعجیل، رسیده نشوی…
و اگر رسیده ای، به جوان نمائی اصرار نورزی،
و اگر پیری، تسلیم نا امیدی نشوی!
چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد و لازم است
بگذاریم در ما جریان یابد.
امیدوارم سگی را نوازش کنی، به پرنده ای دانه بدهی و به آواز یک سهره گوش کنی، وقتی که آوای سحرگاهی اش را سر می دهد…
چراکه به این طریق ، احساس زیبایی خواهی یافت،
به رایگان !
امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی،
هر چند خرد بوده باشد…
و با روییدنش همراه شوی،
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.
به علاوه امیدوارم پول داشته باشی، زیرا در عمل به آن نیازمندی…
و سالی یکبار پولت را جلو رویت بگذاری و بگویی :
” این مال من است ” ،
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان ارباب دیگری است!
و در پایان ، اگر مرد باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی
و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی،
که اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمان،
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید…
اگر همه اینها که گفتم برایت فراهم شد،
دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم…!
↩ سالومه۲۸
بغضم را امشب به آسمان سپرده ام خدا ختم به خیر کند باران امشب را… 🌹
برايت آرزو كردم…
تمام شب
غزل رقصيده ام با ساز احساسم
تمام روز
باران بوده ذكرِ بوته ى ياسم
دلم زنجيرىِ ديوارهاى نرم تنهايیست
خیالم خوابگرد سرزمینهای شکیباییست…
ميان خواب و بيدارى
ميان خلسه ى نرم سبكبارى
براى تو دعا كردم
دعا كردم دلت آيينه ى رنگين كمان باشد
نگاهت ميزبان چشمهاى آسمان باشد
تنت هرگز نلرزد جز ميان گردباد عشق
نگيرى از كسى جز آنكه مى دانى، مرادِ عشق
رها باشى
رها…
مثل نسيمى لاى گندمها…
رها در كهكشانى از تبسمها…
برقصد با نگاهت ماه
در شبهاى طولانى
تمام آسمان را با خودت هرشب
برقصانى…
حَراى خلوتم با شعر، آغاز رسالت بود
میان آیه هایی از بلور و نور و ابریشم،
دلم غرق عبادت بود…
اگر ديوارهاى كعبه ى قلبم ترك برداشت،
مولودى گرفتم
يا على گفتم
نترسيدم…
نلرزيدم…
نياشفتم…
دلم قرص است
مثل ماه كامل بر حرير بستر دريا
دعا كردم
دلت خورشيد باشد در سياهيها…
درون سینه ام گلخانه ای کوچک بنا کردم
تمام رازقی های دعا را تا بهاری نو، صدا کردم
برایت آرزو كردم
هواى باغهاى بعدِ باران را
برايت خواستم آرامشِ پيش از هبوطستانِ طوفان را
تمام شب
خدا را از ته چاه صبوريها
صدا كردم
تو را در گوشه ى زائر سراى دل
تمام شب دعا كردم…
↩ vahid_judo
خوش آنزمان که به عشق و غزل بهسرمیشد
تمام خستگی عمرمان به در میشد
خوش آن زمان که برای گلایه وقت نبود
هزار شکوه به یک بوسه مختصر میشد
نگاهمان خبر از شورش درون میداد
زمانه از دل ما داشت باخبر میشد
شکوفه بودی و شادابی بهاری تو
به پای رخوت پاییز من هدر میشد
↩ Ahmadms
وااای خیلی زیبا بود 🌺🥰🙏👌👌👌👌
آمدي چشمي به چشمم دوختي ممنونتم
آتشي را در دلم افروختي ممنونتم
گوشه چشمي آمدي آشوب در جانم نشست
ناگهاني خرمنم را سوختي ممنونتم
خنده مستانهات لب را عطشكش كرده بود
آبرو ميخواستم نفروختي ممنونتم
پند پيران را به گوشم خنده كردي مرحبا
درس خوبي را بمن آموختي ممنونتم
ميروم در انزواي خلوتم پنهان شوم
ايكه آتش در دلم افروختي ممنونتم…
فروغ_فرخزاد
↩ سالومه۲۸
بارها نخواستنت را
تمرین کرده ام …
نمی شود که نمی شود
من…
دوست نداشتن تورا
بلد نمی شوم
نداخدمتی
↩ Ahmadms
گاهی دلت میخواهد بماند
اما تنات باید برود!
تسلیمِ رفتن میشوی
و چشم های دلت را میگیری
که نبیند و نفهمد.
اما او از قبل همه چیز را میداند،
وقتی پای در راه میگذاری
میخواهد به همه بگوید کارِ او نیست!
غافل از اینکه کسی نمیفهمد
آن را که وقتی میرود
واقعا منظورش نماندن نیست
نفیسه_مهاجر
سپاس از همراهی زیباتون بزرگوار🥰🌺🙏
↩ سالومه۲۸
مهدی اخوان ثالث:
برو آنجا که تورا منتظرند…
قاصدک، در دل من همه کورند و کرند
↩ Esn~nzr
من میزبان درد و غم و رنج و حسرتم
ای آرزوی گمشده مهمان کیستی…؟
↩ سالومه۲۸
صائب:
روزگاری است که با ریگ روان همسفرم
میروم راه و ز منزل خبری نیست مرا
↩ سالومه۲۸
گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
وآن چنان پای گرفتهست که مشکل برود
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع
تا تحمل کند آن روز که محمل برود
چشم حسرت به سر اشک فرو میگیرم
که اگر راه دهم قافله بر گل برود
ره ندیدم چو برفت از نظرم صورت دوست
همچو چشمی که چراغش ز مقابل برود
موج از این بار چنان کشتی طاقت بشکست
که عجب دارم اگر تخته به ساحل برود
سهل بود آن که به شمشیر عتابم میکشت
قتل صاحب نظر آن است که قاتل برود
نه عجب گر برود قاعده صبر و شکیب
پیش هر چشم که آن قد و شمایل برود
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود
گر همه عمر ندادهست کسی دل به خیال
چون بیاید به سر راه تو بیدل برود
روی بنمای که صبر از دل صوفی ببری
پرده بردار که هوش از تن عاقل برود
سعدی ار عشق نبازد چه کند ملک وجود
حیف باشد که همه عمر به باطل برود
قیمت وصل نداند مگر آزرده هجر
مانده آسوده بخسبد چو به منزل برود
↩ Esn~nzr
گرمن به شوق دیدنت از خویش می روم
از خویش می روم که تو با خود بیاری ام
بود ونبود من همه از دست رفته است
باری مگر تو دست برآری به یاری ام
قیصر امین پور
↩ Ahmadms
من به اینکه روبرویم می نشینی قانعم
روبرویم باشی و من را نبینی قانعم
زیر یک سقف و کنار تو چه رویایی! ولی
در کنارت روی یک تکه زمینی قانعم
گفته بودی من “همینم” یا بمان یا دل بکن
من به این جمله که می گویی “همینی” قانعم
دور باشی هم برای من کفایت میکند
بشنوم اینجا و در این سرزمینی قانعم
من نمی گویم که بنشین و فقط من را ببین
گوشه چشمی هم بیندازی، ببینی قانعم
مرضیه_فریدونی
↩ سالومه۲۸
شهریار:
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
سادهدل من که قسمهای تو باورکردم …!
↩ Esn~nzr
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن…!
↩ سالومه۲۸
سعدی:
به اعتماد وفا، نقد عمر صرف مکن
که تو بی زر شوی و او بیزار…
به راحتی نفسی، رنج پایدار مجوی
شب شراب نیارزد به بامداد خمار …!
↩ Esn~nzr
بعد تو بار غمت ماند به دوشم اما
اینکه با او تو خوشی را به خودم فهماندم …
↩ Esn~nzr
باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم
وزجان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم…
😄😄😄😄😄
↩ سالومه۲۸
گاهی شعر سراغم را میگیرد ؛
گاهـــــی …
هوای تو !!
فرقی نمیکند
هر دو
ختم میشوند به
دلتنگی من !!!
↩ سالومه۲۸
هوشنگ خان ابتهاج:
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام، دل آدمیان است
↩ Esn~nzr
تیره شــد دیوار سلــول من از اشعــار تلخ
حڪــم آزادے این شـــاعر تو امضا ڪن فقط
دل به دریـــا میزنـم با اینڪه رودے ڪوچڪم
جوشش این رود ڪوچک را تو احیا ڪن فقط
↩ Ahmadms
من که دلتنگ توام بامن بمان ، دل دل نکن
تا دلم خالیست ، درجای دگر منزل نکن
مدتی بگذشته از روزی که مجنونت شدم
نام مارا در شمار مردم عاقل نکن
غرق چشمان توام ، آخربیا دستم بگیر
این تن بی طاقتم را دورازاین ساحل نکن
تا تو هستی، شعرِمن را میشود گاهی شنید
بی مروت ، این همه قول و غزل ، باطل نکن
گه مرا پس میزنی ، گه باز پیشم میکشی
این چنین مارا گرفتار خطای دل نکن
من که جرمم عاشقی بودست حکمم انتظار
پس روا برمن تو حکم مجرم قاتل نکن
با تمام آرزوهایم سراغت آمدم
آرزوهای مرا با اشک چشمم ، گِل نکن
عاقبت من را دو چشمان تو در آتش فکند
بیش ازاین دیگر عذاب از آسمان نازل نکن …
↩ Esn~nzr
🥰🌺🙏
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران
آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
بازا که در هوایت خاموشی جنونم
فریاد ها برانگیخت از سنگ کوه ساران
ای جویبار جاری ! زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران
گفتی: به روزگاران مهری نشسته گفتم
بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران
بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زین گونه یادگاران
وین نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران
شفیعی_کدکنی
↩ سالومه۲۸
مولانا:
راه مرا اشاره شو، من به کجا رسیدهام؟؟؟؟
هرچه دویدهام تو را، خسته شدم ندیدهام!!!
↩ سالومه۲۸
امروز عطر حضورت به صنم میماند…
خسرو آنست که در صحبت او شیرینیست
در بهشتست که همخوابه حورالعینیست
دولت آنست که امکان فراغت باشد
تکیه بر بالش بی دوست نه بس تمکینیست
همه عالم صنم چین به حکایت گویند
صنم ماست که در هر خم زلفش چینیست
روی اگر باز کند حلقه سیمین در گوش
همه گویند که این ماهی و آن پروینیست
گر منش دوست ندارم همه کس دارد دوست
تا چه ویسیست که در هر طرفش رامینیست
سر مویی نظر آخر به کرم با ما کن
ای که در هر بن موییت دل مسکینیست
جز به دیدار توام دیده نمیباشد باز
گویی از مهر تو با هر که جهانم کینیست
هر که ماه ختن و سرو روانت گوید
او هنوز از قد و بالای تو صورت بینیست
بنده خویشتنم خوان که به شاهی برسم
مگسی را که تو پرواز دهی شاهینیست
نام سعدی همه جا رفت به شاهدبازی
وین نه عیبست که در ملت ما تحسینیست
کافر و کفر و مسلمان و نماز و من و عشق
هر کسی را که تو بینی به سر خود دینیست
↩ Esn~nzr
هـم تُــو، تُــویی …
هــم تُـــو، مَنـــم …
هیـــــچ مَــــــرو …
از وَطنـــــــــم …!!!
مولانا
↩ vahid_judo
خودیها دشمنند آخر چه امیدی به دیگرها
برادر را به چاه انداختند اینجا برادرها
نمیدانی چقدر از خواندن تاریخ بیزارم
پُرند از واقعیتهای ننگآمیز دفترها
چرا اینقدر مردم مثل موج و صخره در جنگند
خداوندا، نمیدانم چه سوداییست در سرها
به شوق روی باز دوستان رفتیم، اما حیف
که برخوردیم ناغافل به قفل بستهی درها
خبر دارند در بندند وقتی بازمیگردند
مگر آدم بیاموزد وفا را از کبوترها …!
تقدیم به شما 🌺🙏
بساطِ زرنگی هایتان را اطراف آدم هایِ ساده و مهربان پهن نکنید ،
انصاف نیست !
کاش آدم هایی که انتخاب کرده اند خوب باشند را پشیمان نکنید …
دنیایمان به اندازه ی کافی آدمِ زرنگ دارد !
دست از سرِ این نسلِ اصیلِ رو به انقراض بردارید !
باور کنید ؛
حتی کوچکترین ضربه به این جور آدم ها … تاوان دارد !
مادرم همیشه می گفت ؛
''خدا بدجور پشتِ آدمهای ساده ایستاده ‘’
حواستان باشد ؛
مبادا خدا را عصبانی کنید !
↩ aliibadw
خستگی از کار روزانه باعث شیرین ترین خوابها میشه 🥰🌺🙏