تا خود صبح کز کرده بودم و به تخت تکیه دادم
طلوع خورشید و دیدم
از جام بلند شدم روبه رو اینه ایستادم ، تصویر خودم در اینه خیلییییی پرشیون بود
موهای بهم ریخته ، رنگ پریده ، چشمای پف کرده
رفتم حمام
لباسام در اوردم ، گرمای ابو تنظیم کردم ، زیر دوش ایستادم
انقدر فکرم درگیر بود نمیدونم چقدر گذشت و من زیر اب گریه میکردم تا پرویز درب حمامو زد
پرویز : تینا عزیزم؟
تینا حالت خوبه ؟خیلی وقته صدای آب میاد و حمامی؟
تینا تورو خدا جواب بده
تینا : خوبم برو و مزاحمم نشو
پرویز : تورو خدا منو ببخش
منظوری نداشتم اومدم ازت تعریف کنم اما نفهمیده و نسنجیده حرف زدم منو ببخش
جوابشو ندادم
از زیر دوش اومدم بیرون
رخت کن خودمو خشک کردم حوله به تن رفتم بیرون
پرویز تکیه داده به دیوار و منتظر من بود
تا منو دید بلند شد و بغلم کرد
زد زیر گریه و عذرخواهی میکرد
پرویز :
منو ببخش عزیزم توروخدا منو ببخش
تینا من عاشق توام اینو بفهم و به من فرصت بده
من مرد توام اینو بپذیر
و همینطور که این حرفا رو میزد اشکاش میریخت
تینا : پرویز من اصلا حالم خوب نیست
بفهم
بفهم بخاطر تو من به عشقم نرسیدم این بخوره تو سر من کاش فقط نمیرسیدم
منو تو باعث مرگ هادی شدیم
هادی مرد
چطور میتونی از من انتظار داشته باشی ببخشمت و به زندگی ادامه بدم ؟
برو بزار موهام خشک کنم
میخوام به خانواده هادی زنگ بزنم
پرویز هیچی نگفت و رفت
در حالی موهام خشک میکردم تصور تماس با خانواده هادی و واکنش اونا منو میترسوند
موهام خشک شد و لباسام تن کردم
گوشی برداشتم دستام میلرزید شماره خود هادیو گرفتم
تعجب کردم بوق خورد دلم مثل سیرو سرکه میجوشید
کسی برنداشت
شماره تلفن خونشون گرفتم
صدای یه خانوم شنیدم که گفت بله ؟
نتونستم حرف بزنم چه غوغایی بود اونور خط
صدای جیغ زدن خواهرش میومد
هادی هادی داداشم بیدار شو تورو خدااااا پاشو بدون تو چه کنیم ما
من اشکام سرازیر شد خانومه پشت خط هی میگفت الوووو
با صدای لرزون گفتم سلام
جواب سلامم داد و گفت بفرمایین
تینا : میخواستم به خانواده هادی تسلیت بگم
خانومه یهو داد زد چیییییی ؟
شما کی هستین ؟از بیمارستان تماس گرفتین ؟
هادی تموم کرد ؟
واااااااااااای
گوشی از دستش افتاد و فکرکنم خودشم سرپا بود و خورد زمین
مغزم هنگ بود نفهمیدم چی شد ! یعنی چی ؟
بقیه که تو خونه بودن صدای اون خانومو شنیدن و هم همه ای به پا شد
صدای خواهرش داد میزد واااااااای خدااااااا هادیو گرفتی هادی مرد
بابا پسرت رفت اون دنیا خدااااااااااااااا
اصلا قابل وصف نیست چه غوغایی شد
همین الان که دارم اینارو مینویسم گریم گرفت😭
یهو داداشش گوشی برداشت
الوووو شما کی هستین ؟
از بیمارستان زنگ میزنین ؟
بغض نمیزاشت حرف بزنم
داداشش داد زد الوووووو
با هزار زور و زحمت گفتم نه من تینام
داداش هادی گفت تینا مگه هادی فوت کرد ؟
تینا: مگه تو تصادف فوت نکرده ؟
داداش هادی :
نه بابا
ولی رفته کما دستگاه بهش وصله ترسوندی همرو
دلمون خونه همه اینجا داغونن تو دیگه کی هستی؟چطور عاشقی که بعد یک هفته تازه یاد هادی افتادی هنوزم نمیدونی چی شده
و بعد از این حرفا به همه گفت اشتباه شده از بیمارستان نبوده هادی هنوز تو کماس
و قطع کرد
واااای نمیدونستم الان خوشحال باشم ناراحت باشم
هادی هنوز زنده بود اما با دستگاه
سریع زانو زدم و خدا رو فریاد زدم
خدایااااااااااا خواهش میکنم هادیو برگردون😭
پرویز :
تینا خل شدی؟
هادی مرده مگهخودت نگفتی شب عروسیمون هفتش بوده
چی برگردونه ؟ کیو برگردونه ؟
بس کن دیگه دیوانم کردی
ناسلامتی تازه عروس دامادیم
تینا :
نه نمرده هنوز امیدی هست
هادی رفته کما
زندس
پرویز خواهش میکنم برگردیم ایران
منو ببر هادیو ببینم
پرویز : چی میگی تو ناسلامتی شوهرتم غیرت دارم شورشو در اوردی
تینا :
به پات میوفتم
فقط میشه از پشت شیشه دیدش
تورو خدا منو ببر مشهد
من میخوام حتی اگه شده برای اخرین بار ببینمش
بهت قول میدم وقتی برگردیم برات زن خوبی باشم
همونی که میخوای فقط منو ببر
توروخدا
پرویز : اینو واقعی میگی تینا؟
تینا : به جون بابام اره
پرویز یکم فکر کرد و گفت اگه اینطوری خوشحال میشی و زندگیمون درست میشه باشه میبرمت
ولی دو تا شرط
اولی اینکه سر حرفت بمونی
دومی اینکه الان با من سکس کنی یه سکس واقعی و پراز انرژی میخوام سنگ تموم بزاری
تینا : باشه هر دوتاش قبوله
سکس میکنم باهات ولی بعدش برای همین امروز بلیط بگیر
پرویز : باشه
خیلی خوشحال شدم
از جام بلند شدم رفتم جلو پرویز نشستم ، با دستای خودم شلوارشو کشیدم پایین کیرشو از رو شرت مالیدم
کیرش شق شده بود
شرتش کمی دادم پایین و سر کیرش زبون زدم
با نک زبونم از زیر کیرش کشیدم تا سرش
رو سرش تف کردم و سر کیرشو کردم دهنم
ادامه دارد…
به خاطرت یسری خطاها در ارسال تاپیک صبور باشید تا متن خاطره اضافه بشه
↩ mM.milAD
متن اضافه شد.گذاشتم.این تاپیک ادامه همون قبلیاس
با اسم جدید.ناچارا باید اسمها رو تغییر بدم ولی همش دنباله قسمتهای قبله
عالی
فقط تینا این داستان و شخصیت ها همه واقعی و اتفاق افتاده هست یا یه بخشش فقط واقعیه؟
اگه واقعیه امیدوارم هادی نمرده باشه چون خیلی غم انگیزه
↩ 0Mr.Devil__Dick0
هادی واقعی ترین شخصیت زندگیم بود.
این بشر حتی در مجازی و همین سایت با اسم واقعی خودش که هادی بود فعالیت کرد.
هیچ وقت با اسم مستعار نبود.
منم به احترامش اسم واقعی خودشو تو سایت نوشتم.
حتی بعضی از کاربران قدیمی سایت شناختنش و خصوصی بهم گفتن
↩ partlaii
از اولین تاپیکم تا همین که الان خوندی یک داستانه فقط عنوان تغییر میکنه چون سایت اگه با یک عنوان تکرار کنی اسپم محسوب میکنه و حذف میشی.
↩ Tina78
منم واسه همین خیلی ناراحت بودم سر اتفاقی که افتاده😄
نگفتی که این اتفاقا واسه چه مدت پیشه