عبدالرحمن ابنخلدون (۱۴۰۶-۱۳۳۲) جامعهشناس بزرگ تونسی بود که اثر مشهوری بهنام مقدمه دارد که بههمت مرحوم محمدپروین گنابادی بهفارسی برگردان شده است. او در این کتاب درباب موضوعات مختلفی از جمله تأثیر هوا در رنگ بدن آدمیان، چگونگی تشکیل دولتها، طول عمر دولتها، مراحل طبیعی هر دولت، بدویت (بیابانگردی) و برتری آن بر حضارت (شهرنشینی)، ستمگری حکام و مالیاتستانی سخن رانده است.
در این نوشتار به نقل گفتار او درباب چرایی کوچک شدن قلمرو یا وسعت هر حکومت میپردازم. او در باب سوم، فصول ۴۶ و ۴۷ مقدمه مینویسد:
«بنیان کشور بر دو پایه استوار است: یکی شوکت و عصبیت که از آن به سپاه تعبیر میکنند، و دیگر مال که نگهدارندهی سپاهیان است. هر دولتی میتواند بهرهی معینی از سرزمین و مرزوبوم داشته باشد و ممکن نیست بر آن حدود بیفزاید. علت اینست که دولت خدمتگزاران و افراد قبیلهی خود را بر شهرها و نواحی دور و نزدیک کشور تقسیم میکند تا آنها را نگهبانی کنند؛ هنگامیکه همهی آنان را به نواحی گوناگون گسیل کرد دیگر کسی باقی نمیماند؛ اگر هم شمارهی خدمتگزاران و افراد قبیلهی دولتی از دولت پیشین فزونتر باشد، ممکن است پهناورتر شود. همهی این مراحل جهانگشایی و وسعتبخشیدن به مرزوبوم هنگامی میسر میشود که اعضای دولت هنوز عادات و رسوم بادیهنشینی را از دست نداده و بر همان خشونت و سرسختی و دلاوری باقی باشند، و گرنه هنگامیکه ارجمندی و غلبهجویی دولت به اوج عظمت برسد و در نتیجهی فزونی مالیاتها وسایل معاش و ارزاق بهحدوفور در دسترسشان قرار گیرد و در دریای تجمل و ناز و نعمت فرو روند و به عادات شهرنشینی خو گیرند و نسلهای آنان بر این شیوه پرورش یابند، آنوقت نگهبانان و لشکریان نرمخو بار میآیند و حاشیهنشینانِ دولت نازپرورده میشوند و ترس و تنبلی بر آنان چیره میشود و درنتیجهی ممارست در پیمانشکنی و گرویدن از حق به باطل ــ که خصوصیت شهرنیشنان است ــ صفات سرسختی و دلاوری و مردانگی را از دست میدهند و خشونت بادیهنشینی از آنان زایل میگردد. بنابراین، نخستین رخنه و خرابی که به دولت راه مییابد از ناحیهی سپاهیان و لشکریان است.
پس از مرحلهی انحطاط سپاه، حاکمان در مخارج زندگی مسابقهوار راه اسراف و تبذیر را پیش میگیرند و در وسایل تجمل بیش از حد همچشمی و رقابت میکنند و در کلیهی امور زندگی از قبیل خوراک و پوشاک و برافراشتن کاخهای بلند و سلاحهای زیبا و نیکو و فراهم آوردن اسبهای گوناگون از حد عادی درمیگذرند، و در چنین شرایطی عواید دولت نسبتبه مخارج آن تقلیل میپذیرد و دومین خرابی و رخنه راه مییابد که عبارت از بدی وضع مالی و امور خراجهاست.
درنتیجهی این دو لطمه و آسیب ــ تباهی سپاهیان و بدی وضع مالی ــ ضعف و زبونی در دستگاه دولت پدید میآید و آنگاه چهبسا که سران دولت در نواحی دیگر به معارضه و رقابت برمیخیزند و کار به کشمکش و پیکاری میکشد که دولت از سرکوب کردنش عاجز میشود و مردمان نواحی دور و مرزنشینان نیز مدعی استقلال میشوند و، درنتیجه، بسیاری از نواحی از تصرف دولت بیرون میرود و دایرهی مرزهای دولت محدودتر و تنگتر میگردد و توجه دولت به نگاهداری سرحدات کوچکتر معطوف میشود تا سرانجام منقرض شود. این اصل را باید دربارهی هر دولتی، خواه بزرگ خواه کوچک، در نظر داشت. چنین است دستور خدا دربارهی دولتها، تا آنکه سرنوشت نیستی و انقراضی که خدا برای آفریدگان خود مقدر کرده فراز آید، و همه چیز زوال و هلاک پذیرد مگر ذات مقدس او.»
جالب بود .
من زیاد تاریخ نخوندم ولی استخدام مزدور در جنگها فکر کنم چیز رایجی بوده . حتی ایرانیها هم میخواستن جایی حمله کنن از مزدوران مصری یا قفقازی استفاده میکردن .
به نظرم اون چیزی که پایه های هر حکومتی رو سست میکنه فساد و تبعیض هست . فساد که ریشه کنه ، نارسایی های دیگه هم به دنبال خودش میاره تا سرنگونی حکومت
اون چیزی که پایه های هر حکومتی رو سست میکنه فساد و تبعیض هست
جالب بوده اون زمانها هم علت مشکلات را میدونستن اما ظاهرا راه حلش را نمی دونستن!
راه حل نهایی حکومت هایی بوده که با انتخاب مردم باشه یا یه نظارتی داشته باشه …
اما اونزمان امکان چنین چیزی هم نبوده