حس جالبی نیست وقتی زندگیت داغونه…وقتی از همسرت جدا شدی و بی کاری و مجبوری وقتت رو اینجا سپری کنی…خیلی بده این حس
اما یه چیز جالب…میگی تازه از شوهرت جدا شدی بعد اسم عروس رو خودت گذاشتی ?
به همین زودی باز میخوای شوهر کنی؟
دوستان ممنون میشم نظرات خودتون رو به جای خصوصی همینجا بگین تا کسایی که کثل من هستن بتونن استفاده کنن
(توجهای کاذب پسران،خودخاهی و خودپسندیه موهوم دختران)
*افسانه ی مساوات*
الان تو این زمونه هر کی طلاق میگیره مخصوصا زنها وضعشون توپ میشه.خوشحالی داره ? ناراحتی نداره که.
ولی حستو تا حدودی درک میکنم.من 5 سال پیش پارتنرم تازه پولی بودش وقتیکه گفت نمیاد دیگه پیشم کمی تا قسمتی افسرده شده بودم.فکر اینکه با کسی چند سال باشی و بعدش جدا بشی.... اوه اوه اوه.
گشتن اینجا مثل مرفینه… حواست رو از شرایط و کارایی که باید بکنی پرت میکنه و برای مدت زمانی مغزت مشغول چیز دیگه میشه… منم به همین دلیل اینجام… اما واقعیت اینه که برای ساختن زندگی بهتر باید تمام وقت و نیرومون رو روی کارهایی که باید انجام بدیم بذاریم… الان که اینجایی حالشو ببر… وقتی پاشدی به کارت برس… تمام و عیار
خب يه جا ديگه برو وقتت و بگذرون
کجا به نظرت ؟ ?
هرکی اینجاس پ یه دردی داره من فک میکردم فقط من از تنهایی میام اینجا خودمو سرگرم میکنم تا آروم شم
لامصب اگه بگم درکت کردم دروغ گفتم چون باید دقیقا شرایط تورو میداشتم که میفهمیدمت اما خداااایی ناراحت شدم خدا شاهده بدون هیچ چشم داشتی حاضرم همه جوره کمکت کنم به مولا راست میگم
متاسفانه با این جماعت گرگ که مردا زن هارو به چشم تیکه گوشت لاشه میبینن و زن ها مردارو به چشم پول و منال
نمیشه به کسی تکیه کرد
امیدوارم با چشم باز و دل روشن انتخابی شایسته داشته باشی
همین
با سلام
حس خوبی نیست ولی امیدوارم با یه جایگزین مناسب بتونی جاش رو پر کنی
مثلا یه دوست خوب(فارغ از جنسیت)، کتاب مورد علاقه، تفریح و مسافرت مناسب یا هر چیزی دیگه ای که فکر میکنی بهت کمک میکنه
به هرحال سعی کن توی رکود نمیمونی چون حالت رو خراب میکنه مثل یه آب راکد
آآآآآققققققققققااااااااااااا آآآآآآآآآآققققققاااااااااااا
آآآآآققققققققققااااااااااااا آآآآآآآآآآققققققاااااااااااا
پی تکه ممه ای میگردم
حس جالبی نیست ک تو اوج جوونی هستی و پر استعداد، لبه ی پرتگاه. حسات شده بی رنگ. ارزشات ریخته، نمیدونی اتفاقات زندگیتو دوس داشته باشی یا نه، از خاطراتت بدت میاد. میدونی این مجسمه ی بلاهت ساخته ی دست هنرمند خودته، این نابودی نوشته ی خودته. حس جالبی نیست ک پول نیست، جوونیت میره، نشستم، نوش جونم!!! نشستی و پیشرفتای ممکنم واس خودت میکنی غیرممکن. اعتیاد داری، اعتیاد ب فکر، ب خواسته هات، ب جایگاهت، به توپر شدنت، “خود” شدنت، ب تصور بوی تن معشوقت ک حالا دیگه نیست. یهو بهم ریخت… یهو فرو ریخت… خشم و حماقت و لجاجت، چ تناسبی. حس جالبی نیست ک با این پست کصشرت ملتو ایسگا کردی و همه ی ما تشنه های سکس اینجا لاشخوری میکنیم.
کی از این آتیش میای بیرون؟ پاشو. “تقصیر من بود، تقصیر دیگران هم بود.”