تصميم گرفتم از اين به بعد داستانهاي فانتزيام رو بصورت مصور براي دوستان تو اين تاپيك بزارم
فعلا فقط بصورت عكس هاي سريالي هست ولي بعدا شايد كپشن هم براشون بنويسم.
صبح بعد از عظيمت اقا به محل كار ديدار با يه دوست قديمي شايد بد نباشه
اخرشم گرماي دوستي قديمي رو روي سينه هام حس كردم
بصورت اتفاقي يه دوست قديمي رو تو اينستاگرام پيدا كردم و به منظور تجديد ديدار از من خواست به ديدنش برم، البته يه دوستي ساده داريم و هيچ چيز خاصي بينمون نيست.
خيلي ديدار و مصاحبت گرمي بود و در اخر به رسم يادگار يه هديه داغ بهم داد.
ببین اگه چیز خاصی بینتون بود چی میشد… ?
ایشون دختره هاااا! هر کیو ببینه میده!
شير اب نشتي داشت تماس گرفتم يكي رو بفرستن نشتي شير اب رو درست كنه
نشتي شير كم بود خودمم نشتي پيدا كردم كارگره هم جاي شيره اب من رو درست، كرد
صبح هفته پيش بود كه يكي از بستگان اقامون سرزده اود خونمون
منم كه به احترام اقامون حسابي ازش پذيرايي كردم
يكي از همين روزاي گرم بود كه يكي از دوستان پيشنهاد داد براي فرار از گرما و استفاده از هواي خوب بهاري بهتره يك روز بريم باغشون تا در طبيعت وقت بگذرونيم
خلاصه من كه رفتم ولي تنها چيزي كه نديديم طبيعت و باغ بود اخرشم براي فرار از گرما طفلك مجبور شد با اب خيسم كنه بعدشم كه لباسامون رو پوشيديم اومديم خونه
چه اشكالي داره؟؟؟
من معمولا وقت ازادم رو پيش يكي از همسايه ها كه تنها هست مي گذرونم، مي رم پيشش و داشته هامون رو به اشتراك مي زاريم
البته معمولا داشته هاي اون بيشتر و بزرگتر از داشته هاي منه
براي درخواست وام با مدير واحد حسابداري يه جلسه خصوصي برگذار كردم و دلائلم رو گفتم
اونم كامل به حرفام گوش كرد فكر كنم با درخواستم موافقت كنه
براي ويزيت و تحويل يكسري از سفارشات شركت مجبور به يك سفر كاري به خارج از كشور شدم، اونجا با همتاي خارجي خودم كه يك مرد رنگين پوست بود اشنا شدم و مراودات كاريمون اغاز شد.
تو يك روز كاري و يكي از دفاتر بخاطر خستگي زياد و كمي خوش شانسي دچار حادثه و اسيب ديدگي از ناحيه مچ پا شدم.
و البته دوست جديدم خيلي زود براي كمك خودشو به من رسوند و من رو مثل يه عروسك به بقل كشيد،يه حس خاص و غريب و در عين حال داغ و دوست داشتني داشتم تو بغلش احساس مي كردم مثل يه غالب يخ تو بغلش داشتم اب مي شدم
من رو روي ميز گذاشت و با دستاي بزرگش شروع به ماساژ مچ پام كرد بر خلاف همه پماد ها كه موضع درد رو يخ مي كنه دستاي جادويش ابتدا درد رو از بين برد و كم كم از مچ پاهام و بعد سراسر بدنم شروع به گرم شدن كرد
بدون اينكه كنترلم دست خودم باشه و درست مثل اينكه كسي من رو با ريموت كنترل كنه بي اختيار به اون نزديكتر شدم و خودم رو تو اغوشش رها كردم اونم بدون اينكه ارتباط كلامي بر قرار كنه و فقط با نگاه عميقش خيلي ريلكس و با ارامش شروع به لخت كردن من كرد
وقتي دستش رو روي التم گذاشت تازه معني حرارت رو فهميدم گرماي دست اون و الت من مثل دوتا گلادياتور به نبرد مشغول بودند و انگار هيچكدام قصد تسليم شدن نداشتن و اين منبع حرارت داشت هر دو مارو هم تو خودش ذوب مي كرد
انگار كه با نگاهش تلپاتي كرده باشه ذهن من رو خونده بود و به تمام نقاط ضعف و قوت من اگاه بود، بدون درنگ دكمه انفجار من رو تو دست گرفت، بين پاهام نشست و پاهام رو از هم باز كرد و با زبونش كه از هر جستجو گري حرفه اي تر بود مشغول ماجراجويي و كشف قلل و فرج و تازه ترين مزه ها از داغترين اندام من شد
نا خوداگاه و از روي غريضه و درس مثل اجداد قديميمون و طبق سنت جفت يابي به سمت بويي اشنا و جذب كننده به سمت منبع بو قوص كردم و خودم رو به بين پاهاي اون رسوندم. اونجا اون پايين بود كه زيباترين و دوست داشتني ترين حس كم بودن و كوچك بودن را با نگاه كردن به قامت افراشته اون دو دوست جديد تجربه كردم واقعا نمي تونستم چشم از اون دو دوست قد بلندم بردارم برام جالب بود كه هر دوشون به هم وصل بودن اختلاف اندازه و شكلشون برام مهم نبود و هر دوشون رو باهم و به يك اندازه دوست داشتم
تا حالا دوست رنگي نداشتم و براي تجربه اول سعي كردم مزش رو تجربه كنم. وقتي توي دهنم گذاشتم تازه بزرگي و حرارتش رو متوجه شدم با ولع خاص و سيري ناپذيري شروع به خوردنش كردم بي اختيار سعي ميكردم سهم بيشتري ازش داشته باشم و قسمتهاي بيشتري رو تو دهانم جاي بدم و بعد از هر سعي و تلاش تنها سهمم نفس زدن هاي سنگين و تند و بي اراده اي بود كه نه تنها منصرفم نمي كرد بلكه بيشتر تحريكم مي كرد
به پشت روي ميز خوابيد و من رو مثل بچه اي كه اسباب بازيش رو جابجا ميكنه به سمت خودش كشيد و وادارم كرد روش بشينم و من هم با تمام وجود و از سر شوق سر التش رو روي واژنم تنظيم كردم و روش نشستم نمي دونم از صداي باز شدن تار و پود و رگ و ريشه واژنم براتون بگم يا از طولاني ترين فراز و فرود زندگيم
قبلا هم تجربه سكس با غريبه هارو داشتم اما اين حس يه تجربه جديد بود تو تجترب قبليم يه كورسويي از وجدان درد داشتم كه خيلي راحت چند بار به خودم مي گفتم مهم نيست ما به دنيا اومديم تا لذت ببريم و من در حال حاضر مشغول انجام مهمترين ماموريت زندگيم يعني لذت بردنم
اما تو اين سكس يه ادم حرفه اي عضلاتي تكرار نشدني اندازه هايي عجيب و معاشقه اي خاطره انگيز قدرت هر عرض اندامي رو از دورترين و كورترين زواياي ذهن و وجدانم گرفته بود. فقط روي اون دوستم و سكسمون متمركز بودم با جزء جزء اجزا و سلولهام داشتم از سكسمون لذت مي بردم و هيچ چيز حتي دوستداشتني ترين ادم زندگيم هم نمي تونست من رو از اين لذت جدا كنه، مثل نواختن ساز ويولن با حركات تكراري رفت و برگشت داشتيم زيبا ترين قطعات هنري وجودمون رو خلق مي كرديم و من كاملا در دستاي اون رها بودم و خودم رو به اون و سرنوشت سپرده بودم و داشتم با ريتمي موزون به داغترين لحظات زندگيم نزديك مي شدم.
با حس ضربان و پمپ شدن داغترين معجون زندگي تو گرمترين اعماق وجودم منم يكي از داغترين و خوشترين لحظات زندگيم رو تجربه كردم بعد از يه بوسه چند ثانيه اي خيلي طبيعي و ريلكس و با يه لبخند از من جدا شد و من هم سريع شورتم رو پوشيدم تا اون مايع ارزشمند رو داغ داغ براي عزيزترين و تنها يار هميشگي زندگيم پيشكش كنم.
خيلي سعي كردم كپشن هاي مربوط به هر عكس بعد از خود عكس باشه ولي سايت همكاري نمي كرد و ارور مي داد مي گفت دوستيابي ممكن نيست، ولي بين پاراگرافا فاصله گذاشتم. خيلي سخت بود خيلي فسفر سوزوندم تا بتونم همزادپنداري كنم تا كپشناش رو بنويسم، اميدوارم تونسته باشم رضايتتون رو جلب كنم.
نادر با اين كار خيلي مخالف بود خيلي اسرار كردم تا اجازه اش رو گرفتم اميدوارم با كامنتاتون كمكم كنيد تا بازم بتونم از اين تاپيكا بزارم البته اگر مورد قبول شما بود
دقیقن داستانه روزانه ماعه
اون ماده ماعیم .
نره هم زندگیه :-|
قشنگ داره میگاد بهمونو
يه مواقعي بعضي مسائل برام گنگ و حل نشدنيه اما همچي كه اين مولفه مسئله كه اينجا ايران هست و ما همه ايراني هستيم، رو تو معادله قرار مي دم خيلي راحت و در كوتاه ترين زمان مسائل خودش حل ميشه
تقريبا هر روز با يكي از ساكنين ساختمان سر جاي پارك ماشين تو پاركينگ مشكل داشتيم
تا اينكه يه روز تو همون پاركينك اين مشكل رو براي هميشه و اساسي حلش كرديم
چند وقت پيش روز تولدم بود و به جز يكي از دوستان قديمي كسي من رو سورپرايز نكرد
خلاصه كه منم ازش تشكر ويژه اي انجام دادمارتباط با موضوع و منظورت رو نفهميدم ولي ممنون كه نظرت رو گفتي
تو همين سايت با يكي از دوستان اشنا شدم و بعد از اينكه متوجه شد من حوصله ام سر رفته پيشنهاد اجراي يك تور ويژه رو بهم داد تور شهر گردي!!!
خلاصه بعد از برگزاري تور خيلي ويژه و خاص احساس خيلي بهتري داشتم هر چند كه خيلي شهر رو هم نديدم.
چند روز پيش از شركت تماس گرفتن كه يك پرونده با فورس زماني داريم كه بايد در حداقل زمان پيگيري و جوابگو باشيم، اين بود كه مجبور شدم براي حل پرونده تو يه روز تعطيل پذيراي همكار اداريم در منزل بشم
خلاصه كه با سختي و فعاليت زياد مشكل پرونده رو حل كردم
خیلی عالی بود لذت بردم ممنونم که با کمک تو یه سری به فانتزیام زدم کلی حال کردم داشتم فانتزیهام رو فراموش میکردم
خواهش مي كنم لطف داري شما.
اينقدر اوضا و احوال سايت خراب و ويرون شده ديگه انگيزه و جذابيتي براي كسي نداره منم خيلي وقته فعاليت نمي كنم
خیلی خوب و جذاب بود از خانومهای با طرز فکر شما خوشم میاد ذهن باز و خلاق و کمی هم شیطون
خدااااااوکیلی تو نوشتن یه پا هنرمندی عزیزم خدااااایی لایک داری کلی حال کردم وبا لذت همه تایپیک ها تو خوندم هر چند از کس زیاد خوشم نمیاد و دلم کون دادن میخواد ولی این معرکه بود مرسی
چند روز پيش يكي از دوستان كه كار هنري انجام مي ده ازم درخواست كرد براي مشاوره يك كار ارت يه سر برم پيشش، كه منم چون علاقه زيادي به كاراي هنري دارم درخواستش رو قبول كردم.
از همون بدو ورود به اتليه حس عجيبي داشتم و واقعا محيط با اون ديزاين و نور پردازي خاصش من رو گرفته بود
و البته در اخر هم فهميدم كه من خودمم قسمتي از اون كار هنري بودم
خودمونيم عجب هنري هم داشت
فوق العاده عالی. تاپیکت و نوشته هات حرف ندارن. ادامه بده ?