سلام خدمت همه عزیزان.
من و خانومم قرار شد برای دوخت یه مانتو خاص بریم پیش یه خیاط که اندازه بزنه اندام مینا جان رو برای لباس خاصی که میخواییم بدوزه .
به مینا گفتم یه لباس جذاب بپوش که میخواییم شیطونی کنیم بهتر باشه و طرف تو کف بمونه ،عشقم گفت پس حسابی باید سنگ تموم بزارم (لِگ جذب براق مشکی با یه مانتو کوتاه تا روی باسن و جلو باز با یه نیم تنه سفید که به زور داخل شلوار جا داد) خلاصه ما رفتیم سمت بازار که ما رو نشناسن و وارد خیاطی شدیم حدود ساعت هشت عصر بود و شانس اوردیم که داخل خیاطی خلوت بود ،یه اقایی حدود ۴۵ سال و موجه (خودمون از قصد دوست داشتیم خیاط اقا باشه برای اجرای شیطونیمون)مینا گفت اقا من یه مانتو میخوام برای خودم چون خیاط های اقا ماهر تر هستن(خانومم خوب بلده کارش رو جوری که دلش میخواد انجام بده) اون اقا هم گفت بله حتما انجام میدم براتون ،چه پارچه ای مد نظرتون هست که خانومم گفت پارچه خریدم فقط شما زحمت دوختش رو باید بکشید.
گفت بله من انجام میدم ولی( یه نگاه به من انداخت و گفت) نیازه که اندازه بگیرم دور کمر و باسن و سینه رو
منم گفتم مشکلی نیست خب باید اندازه ها دقیق باشه و کار خوبی دربیاد.
مینا گفت فقط میخوام جذب باشه اگر مشکلی نیست.به بدنم بچسبه و جذب باشه .
خیاط هم که انگار از خداش بود گفت بله هر مدلی که شما بخواید من میدوزم ،گفت شروع کنیم اندازه بگیریم (کلا چشمش به بدن مینا بود) اومد متر رو از دور بازو هاش شروع کرد و اندازه گرفت و نوشت سر شونه هاشو اندازه گرفت ،گفت جسارتا باید دور کمر و سینه هاتون هم بگیرم گفت بله
از روی مانتو خواست بگیره گفت اقا چیکار میکنی!؟بنده خدا ترسید فکر کرد به خاطر اینکه دستش خورده بهش اینطوری کرده،گفت خانوم خب باید اندازه بگیرم اتفاقی افتاده ؟
مینا گفت من میخوام مانتو جذب بدنم باشه (حالا مانتو فکر نمیکنم زیاد تاثیری روی اندازه گیری میکرد میخواستیم طرف تو کف بمونه) از زیر مانتو بگیرید ،بنده خدا خیاطه تو کف مونده بود گفت خانوم اینجا یهو مشتری میاد .
من گفتم جلو در هستم شما فقط هرچی خانومم میخواد اندازه بگیر لطفا
رفتم جلو در ،دیدم مینا مانتو رو دراورد و با یه نیم تنه جلو اون اقا بود اون بنده خدا هم قرمز شده بود شروع کرد دور سینه های مینا رو بگیره قشنگ دستشو میمالید به بازو ها ی مینا و خودشو داشتم کم کم بهش نزدیک میکرد به بهانه اندازه دقیق قشنگ از پشت چسبونده بود به مینا که مثلا متر رو دقیق بگیره اندازه مانتو جذب بشه خیلی حس خاصی بود
بعد اومد دور کمر مینا رو بگیر خم شد که متر رو از دور کمرش بیاره ناف بیرون زده مینا تو چشمش بود و انگار دوس داشت همونجا فقط بخوره مینا رو اینبار از جلو بغل کرده بود مینا رو جوری که صورتش روبروی کوس تپل مینا بود .
من دیگه راست کرده بودم و اقای خیاط انگار دوست نداشت تموم کنه اندازه گیریو انگار خیلی داشت لذت میبرد از دیدن بدن مینا به زور خودش رو کنترل کرده بود .
اندازه هاش که تموم شد رفت پشت میزه کارش نشست که راست شدن کیرش مشخص نشه ولی تابلو بود ،مینا هم که تو همون حالت بدون اینکه مانتو رو بپوشه رفت روبروش گفت فقط خواهش میکنم دور سینه هام و روی باسنم خوشگل بایسته مانتوم
خیاط هم گفت حتما خانوم خیالتون راحت دوخت که تموم شد میاید پرو کنید اگر اشکالی داشت حتما درست میکنم .
مینا مانتوش رو پوشید و خواستیم بریم خیاط برای ۵ روز دیگه گفت اماده میشه خداحافظی کردیم و اومدیم تو ماشین بریم سمت خونه واقعا راست کرده بودم از دیدن اون صحنه ها دست زدم به کوس مینا خیس خیس شده بود گفتم بنده خدا رو تو کف گذاشتیا ،گفت اره قشنگ به بهانه اندازه گیری روی کوسم رو مالید سینه هامو یواشکی نوازش کرد تو حواست نبود.
گفتم نوش جونت عشقم مهم اینه که تو لذت ببری.
ادامه دارد…
پ.ن: این فانتزی من و همسر جان هست که تو سکس حرف میزنیم در موردش هنوز عملی نکردیم
اگر دوست داشتید ادامه ش رو هم بنویسم که موقع گرفتن مانتو چی شد .