سلام یه داستان بود اولش طرف با زنش و دختر خاله زنش با مترو میرفتن بازار دستمالی میکردن زنشو بعد با یه پسره اشنا شد رفتن ۳ تایی شمال کسی داره داستانشو هرچی میگردم پیداش نمیکنم
میخواین تو خانومت بیا شمال
من میام پیشتون ۳ تایی بودنمون و خودم داستان مینویسم