سركوب بلوا در جهنم (طنز)

1390/12/01

دايره محاسبات بارگاه كبريايی ، ميزبان جلسه امنيتی فوق محرمانه ای است . اطراف و اكناف عرش ، همه راه های ورود و خروج ، پشت بام ها و پنجره ها ، همه جا و همه جا ، در كنترل ماموران امنيتی است ـ حتی اسرافيل را نيز تفتيش بدنی كرده اند و صورش را مصادره . از پشه جرئت پر زدن ساقط شده .
تك تك ميهمانان كه بعضی هاشان از كهكشان هائ بسيار دور فرا خوانده شده اند زير نگاه تيز بين ماموران كار كشته اطلاعاتی ، به درون دايره محاسبات عرش ، راهنمايی مئ شوند و ديری نمی پايد كه در ها بسته می شود .
در درون بارگاه ، ميهمانان بعد از خستگی در كردن و نوشيدن شرابا طهورا ، هر يك خود را برای سخنرانئ آماده می كنند . ذات احديت نيز از پشت پرده غيب ، روند جلسه را كنترل نموده ، سخنرانان را اذن به نطق می دهد .
اما قبل از ديگران ، پروردگار عالميان خود آغاز به سخن كرده می گويد :
بنام نامی خودمان كه به راستی ذاتی بی عيبيم
بندگان من ، فرشنگان ، مقربين ، همانگونه كه مطلعيد مدت زمانی است كه به تحريك اجانب ، بلوايی درون دوزخ در جريان است ، ما حضرت امارت پناهی ، جبرئيل اين بنده ذليل خويش را ، با همه امكانات و تسليحات مجاز و غيره مجاز ، اختيار تام داديم ، تا بلوا را بخواباند و جو جهنم را آرام كند ، اما از قرار اطلاع ايشان نيز كاری از پيش نبرده اند بدين خاطر شما را فرا خوانده ام تا با توجه به موقعيت خاص دوزخ ، به شور بنشينيد و راهی بيابيد . ياد آوری مئ كنم كه اگر سرچشمه گرمايی جهنم به دست معاندين بيفتد عالم در سرمايی ابدی فرو خواهد رفت و كار همه مان ساخته می شود .
در ابتدا از جبرئيل مئ خواهم كه گزارش عملكرد خود و مامورانش را برای حاضران بيان دارد .
جبرئيل بر می خيزد و درست مثل يك سردار نظامی ، گزارش خود را چنين آغاز می كند
بنام خداوند درهم كوبنده كافران و شاعران ، بنام پروردگار بخشاينده ای كه اذن می دهد به سنگسار زنان و قطع كردن انگشتان كودكان .بنام ذات بی چونی كه لشكر بی كرانی را در كام دريای نيل خفه می كند .
من جبرئيل ملقب به امين ، فرشته مقرب درگاه ، مسئول كميته ضد اغتشاش و مامور سركوبی دوزخيان در گير هستم من با نفرات و تجهيزاتی كه در اختيار داشته ام تا كنون از هيچ جنايتی برای رضائ خدا فرو گذاری نكرده ام. هزاران واحد از نفرات جهنم را در چاه ويل پرتاب كرده انبوهی ديگر را در ديگ جوشانده ام گرز آتشين را در ماتحتشان فرو كردم ، عقرب جرار و مار غاشيه به جانشان انداختم ولئ به نظر مئ رسد كه بلوا فروكش نمی كند و اعتراض ها تمامی ندارند . و از طرف ديگر عناصر معاند توانسته اند بخش شرقی اعراف « ديوار ميان بهشت و جهنم » را تا نزديكئ هائ چشمه « تسنيم » ويران كنند . همين چند لحظه پيش نيز دو گزارش بدستم رسيد كه خبراز پر كردن نيمی از چاه ويل و كشته وزخمی شدن 72 مار غاشيه و عقرب جرار می داد، همچنين در گزارش، ذكر شده كه متا سفانه حال هيچ كدام از زخمی ها رضايت بخش نيست .
جبرئيل گرم سخن گفتن بود كه ناگهان در اركان بنای عرش زلزله افتاد ، قاب قوسين به رنگ شبديز شد ، اسد اله غريد و قد كشيد . اين انعكاس صدای دادار بود كه چون پتك بر كله جبرئيل كوبيده شد .
ــ صدايت ببر پسر زن زانيه ـ ائ شكمباره بی مصرف ، هزاران سال خوردی و خفتی ، حالا كه وقت عمل رسيده ، جماعتی دوزخی نيم سوخته را سركوب نتوانی كرد ، ترا خوراك شير خواهم كرد ای زانی زنديق .
جبرئيل خود را خراب كرد و از حال رفت .
حاضران نيز دم در كشيده بودند و احدی را يارای گفتار نبود . نا گهان يكی از ماموران اطلاعاتی از جوف پرده نجوايی در گوش خدا خواند … لحظه ها به كندی می گذشتند ، بعد از سكوتی مرگبار ، قادر منان اسرافيل را فرا خواند و در گوشش نجوايی نمود . پس از آن اسرافيل آب آورد و به هزار زحمت جبرئيل را به هوش آورد .
اينبار خدای رحمان مهربانانه از جبرئيل پرسيد .
ــ ائ ملك مقرب ! بگو بدانيم از چه رو نتوانسته ای تاكنون گروهی محارب مفسد را به جای خويش بنشانی ؟
جبرئيل كه رنگش چون گچ سفيد شده بود ، ناله آساگفت : الامان ای شاه خوبان الامان ــ الامان ای ذات يكتا الامان .
خداوند فرمودند در امانی ائ ملك ، چيزی از ما پوشيده مدار ، كل ماجرا را بی خوف باز گو كن !
ـــ خداوند خود واقفند كه تا كنون برای آرام كردن مفسدين ، از جان و مال وناموسم دريغ نكرده ام از كشته های عوامل مجوس پشته ها ساخته ام ولی به اذن پروردگار عالميان ، دوزخيان برائ عذاب كشيدن مستمر و مداوم پس از هر بار مرگ يا كشته شدن ، دوباره زنده مئ شوند و شورش و بلوا را از سر می گيرند و كاری هم از دست ما بندگان ساخته نيست ، از اين گذشته سه تن از سرداران شناخته شده اهورا مزدا ، فرماندهی طغيان گران جهنم را عهده دارند اين سه تن ، آتش را خوش می دارند و بيمی از آن در دل راه نمی دهند .
يكی از كارشناسان اطلاعات استراتژيك كه از كهكشانی ديكر آمده بود سخنان جبرئيل را بريد وگفت :
“مبارزه با معلول احمقانه است ، بايد به علت بحران پی برد ، توسل به خشونت از انسان خردمند امروزين بسيار دور از انتظار است . ما در كتاب های درسی كودكانمان از دوالپاهايی صحبت كرده ايم كه ميليون ها سالل پيش در كرات دور افتاده زندگی ميكرده اند و هم نوع كشی در جامعه شان رواج داشته است . سخنان جناب جبرئيل برائ مردم آسمانی كه من در آن زندگی می كنم بيشتر به يك شوخی شباهت دارد ـ سنگسار همنوعان ، قطع دست كودكان ، خفه كردن آدميان ، شلاق ـ نكند خواب می بينم يا شما ديوانه شده ايد . تمام اين دستورات شنيع را ، حتما كسی كه در پشت اين پرده خود را نهان كرده است صادر كرده ، اين جانی را بايد دستگير كرد و طی يك دوره چند ساله ، موازين حقوق موجودات را به او آموخت.”
با هر سخنی كه از دهان اين كارشناس خارج می شد انگار ستون های عرش يكی بعد از ديگری ويران می شدند و حاضران همه مسحور سخنان آتشين او بودند .
يكمرتبه از پشت پرده غيب قادر منان فرياد زد:
“اين سگ توله خرابكار را دستگير كنيد!”
قبل از آنكه ماموران امنيتی بتوانند كوچكترين عكس العملی از خود نشان دهند فرد مذكور سلاح خود كار اشعه ائ خود را به طرف آنها نشانه رفت و گفت:
“هر كس از جايش تكان بخورد به خاكستر مبدل خواهد شد و برای آنكه بدانيد كاملا مسئله جدی است به آن ماه گوشه آسمان بنگريد!”
مرد مسلح سلاحش را به طرف ماه نشانه گرفت و شليك كرد ، در دم ماه مذكور صد هزار پاره شد .
حاضران كه چنين ديدند هريك در جای خود ميخكوب شدند اوچنين ادامه داد:
"دوستان و همنوعان به من گوش دهيد و سخنانم را جدی بگيريد ـ من ساكن يكی از كرات كهكشان مهر هستم كه ميليونها سال نوری با كهكشان شما فاصله دارد ما به كمك دانش فيزيك، شتاب دهنده های مافوق سرعت نور اختراع كرده ايم ، اينگونه است كه من توانسته ام در زمانی اندك از كهكشانی به كهكشانی ديگر پرواز كنم . من اكنون مئ خواهم در اين فرصت اندك از شيادئ كه پشت اين پرده خود را پنهان كرده به نام يك الگوی بی چون وچرا ياد كنم سكوت مرگ بر بارگاه حاكم بود و كسئ را جرئت جواب نبود ، انسان مسلح دوباره ادامه داد :
"بله دوستان ، الگوی چرائی برندار چيزی است كه در باره آن بحث نمی كنيد . يعنئ از ابتدا تا انتهای زمينه فكری شما را تشكيل می دهد و از اول آن را پذيرفته ايد ، يعنی آنقدر برايتان روشن و مشخص است كه حتی در باره آن بحث هم نمی كنيد ، انديشه و فكر شما درآن نوشته شده ، ولذا هرکاری که اين شياد انجام دهد خود به خود مورد سئوال واقع نمی شود . اين نوع طرز تفكر در كهكشان ما در عهد باستان رايج بوده است كه متاسفانه شما الان با آن مواجه ايد.
انسان مهری مکثی کرد وادامه داد:
“دوستان ! من با سفينه ای كه به همراه دارم خدای شما را به كهكشان مهر خواهم برد تا مورد تعليم قرار بگيرد و پليدی ها از او زدوده شود آنگاه چنانچه مايل بود می تواند به كهكشان راه شيری برگردد . واما قبل از هر چيز جبرئيل را مامور می كنم كه طی بخش نامه ائ به همه حكامان منظومه خورشيدی گوشزد كند كه دست از كشت و كشتار بردارند؛ ما به زودی هيئتی را برای سازمان دادن نيكی به كهكشان شما گسيل خواهيم داشت.”
« انسان مهری» وقتی سخن را به ا ينجا رساند مستقيما به طرف پرده غيب رفت ، دستان ذات بی همتا را از پشت طناب پيچ نمود و او را جلو انداخت وقتی به نزديك در خروجی رسيد رو به حضار كرد و گفت:
“به اميد ديدار در آينده ای بسيار نزديك.”
وهمراه با خدا از در خارج شد .
تك آوران الهی كه در بيرون بارگاه به نگهبانی مشغول بودند و از سلاح سهمناك « انسان مهری » كوچكترين اطلاعی نداشتند وقتی پروردگار را با دست بسته مشاهده كردند به « انسان مهری » حمله ور شدند ، « انسان مهری» سلاح بر كف، آنها را تهديد می نمود ، چندين بار ميكائيل او را تشويق كرد و گفت ، نترس بزن ، بزن ، بزن . اما او شليك نكرد ـ راستئ چرا؟؟
سلاح از كفش در ربودند ، دستانش را بستند وحالا، همراه با ميكائيل بيچاره در پشت بام عرش به چهار ميخ كشيده شده اند. خدا به جايگاه خويش روانه گشت و جلسه مشاوره برای سركوبی بلواگران به هفته آينده موكول شد .

1303 👀
0 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2017-07-10 19:46:31 +0430 +0430

جالب بود

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «