سپیده‌ی عاشق(۱) 🎈

1400/04/16


پتو را روی سپیده کشید: میرم دوش بگیرم.
سپیده بر حسب عادت، طاق‌باز دراز کشید، زل زد به سقف، هنوز ضربان قلبش از سکس نفس‌گیرش آرام نشده بود.
هاشپاپی روی تخت پرید و شروع کرد به لیس زدن پاهایش. گربه ها را همیشه بیشتر از باقی حیوانات، با زیبایی‌های اشرافی و تکبّر و غرور ذاتیشان دوست داشت.
وزن و گرمای گربه که روی پای چپش لم داد بود، صدای مرد که زیر دوش با لهجه بریتیش، یک آواز محلی سال نو را می‌خواند، شر شر آب، فِسُ فِس کتری… .
یک لحظه چشمانش را بست، محکم، نفس عمیقی کشید و دوباره چشم‌هایش را باز کرد.
از اینکه چیزی محو نشده بود، خوشحال شد و لبخند پررنگی زد.
کاج تزئین شده گوشه اتاق، چند ریسه روی دیوار، پشت تخت و لبه پنجره و گربه کوچولوی پشمالو، شبیه رویاهایش بود، که بعد از سی و چند سال واقعی شده بود.
احساس خوشحالی سبکی داشت، سبک به معنای واقعی.
اینجا، توی همین خانه کوچک دوطبقه، همین حالا که برهنه به گرمای پتو پناه برده بود؛ خوشبخت بود. چیز بیشتری دلش نمی‌خواست، نه میهمانی‌های شلوغ و الکل و رقص، نه جمع‌های خانوادگی و کادو عکس.
صدای شر شر آب قطع شد، سپیده با لهجه‌ی افتضاح و خنده‌داری داد زد: دارلینگ! دو یو نید اِنی تینگ؟
مرد سرش را از حمام بیرون آورد: نه عزیزم و ضمنا فارسی هم بلدم و ریز خندید.
سپیده کوسن دم دستش را به سمت حمام پرت کرد: حالا که میفهمی مرتیکه‌ی شلخته، هزار بار بهت گفتم مراقب دسته کتری باش می‌سوزه و به لهجه‌ی منم نخند.
لبخند به لب، سمت پنجره چرخید.
بوی صابون و تمیزی اتاق را پر کرد: هپی نیویر هانی.
مرد خم شد و صورت سپیده را بوسید، لیوان زرد رنگ بزرگی را به دستش داد و کنار تخت نشست.
سپیده، جوان‌تر از آنچه که بود بنظر می‌رسید، با جثه‌ی ریز و موهای تیره نهایتا بیست و هفت سال می‌زد. همین باعث بیشتر به چشم آمدن اختلاف سنی یازده ساله آنها می‌شد.
مرد جرعه‌ای از لیوان خودش نوشید، بخار مطبوع و خوشبویی داشت، سپیده هم لیوان را به طرف دهانش برد ولی با صدای مرد متوقف شد: عشقم میسوزی، هنوز خیلی داغه!
سپیده انگار بخواهد بخور بگیرد، صورتش را نزدیک لیوان کرد: فقط می‌خواستم بوش کنم و لذت ببرم.
چشم‌هایش را بست و عطر خوشایند لیمو را توی ریه‌هایش حبس کرد.
مرد روبه روی سپیده نشست، لیوان را از دستش گرفت و روی پاتختی گذاشت.
چهره‌اش آرام و جدی بود: صبح اولین روز سال نو، یه رسم داره.
+رسم؟ من ایرانی‌ام و قاعدتا بلد نیستم.
مرد صورت سپیده را بین دستهایش گرفت: ولی با یه دو رگه ازدواج کردی، ضمنا این رسمِ خانواده ماست، سو…
+سو وات؟
-یه سوال عجیب می‌پرسیم و نو لای پلیز.
سپیده مور مورش شد، تمام آرامش چند دقیقه‌ی قبل ناپدید شد.
تمام قلبش در دهانش میتپید. تمام وجودش چشم شد و به لبهای مرد چشم دوخت تا سوالش را بپرسد…

ادامه دارد …

سپیده🎈


برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2021-07-07 23:26:37 +0430 +0430

دوست دارم ادمه‌شو بخونم

هاشپاپیییی😂😂

1 ❤️

2021-07-07 23:33:46 +0430 +0430

↩ Rabbit131313
گم شده بچم 😞

1 ❤️

2021-07-07 23:44:24 +0430 +0430

↩ sepideh58
هاشم جای خالی همه‌رو پر میکنه نگران نباش

1 ❤️

2021-07-07 23:54:21 +0430 +0430

↩ Rabbit131313
نه واقعا 😞 خیلی خیلی عزیز بود برام.

1 ❤️

2021-07-07 23:56:05 +0430 +0430

↩ sepideh58
ای‌بابا
شاید زن گرفته رفته ماه عسل
برمیگرده

1 ❤️

2021-07-07 23:58:32 +0430 +0430

↩ Rabbit131313
جوجه بود…

1 ❤️

2021-07-07 23:59:46 +0430 +0430

↩ sepideh58
شاید شوگر پیدا کرده😂

1 ❤️

2021-07-08 00:00:29 +0430 +0430
1 ❤️

2021-07-08 10:35:27 +0430 +0430

به قول همین سپیده خانم خارجی :
سو سو سو نایس
خسته نباشید. 🙏 🌹

1 ❤️

2021-07-08 14:22:42 +0430 +0430

باشد که با روح و روان بازی نکنی
دلم خواست خو☹

1 ❤️

2021-07-08 15:19:35 +0430 +0430

↩ iamhot666
مرسی عزیز دلم😍😍😍😍🎈

1 ❤️

2021-07-08 15:20:03 +0430 +0430

↩ be=to=che
فدات شم عزیزم 😍🎈🙏

1 ❤️

2021-07-08 15:20:32 +0430 +0430

↩ KingAmirReza80
الهی😅 والا کیه دلش نخواد 🎈

1 ❤️

2021-07-08 17:51:33 +0430 +0430

↩ sepideh58
همین رو بگو همه دلشون میخواد🤦🏻‍♂️😅

1 ❤️

2021-07-08 18:06:16 +0430 +0430

↩ KingAmirReza80
🤦‍♀️😅💦

1 ❤️

2021-07-08 19:57:22 +0430 +0430

با خلق دنیایی فانتزی گون، دریچه‌ای دیگه از توان ذهنی‌ت رو واسه‌ی مخاطبت گشودی…

چه خوشگل میسازی این فضاهایی رو که کمتر کسی دیدم تجربه کرده باشه…

قلمت مانا سپپپ طلا … 🍃🌹

1 ❤️

2021-07-08 20:24:30 +0430 +0430
یک لحظه چشمانش را بست، محکم، نفس عمیقی کشید و دوباره چشم‌هایش را باز کرد. از اینکه چیزی محو نشده بود، خوشحال شد و لبخند پررنگی زد
مال من همیشه محو میشه...همیشه و هربار... آدم یهو دلش بغض می‌کنه و یه دونه اشک کوچولو از گوشه چشمش میوفته بیرون. اغلب هم یا از کنار گونه‌ت میرسه به گوشت و توئه ناراحتو قلقلک میده یا اگه خوش‌شانس باشی میوفته رو بالش.
1 ❤️

2021-07-08 21:49:09 +0430 +0430

↩ Lor-Boy
ممنونم ازت فرشاد جان خیلی بهم لطف داری 🙏🎈

1 ❤️

2021-07-08 21:49:37 +0430 +0430

↩ Mamali_Refresh
مال منم …🎈

0 ❤️

2021-07-08 23:04:16 +0430 +0430

↩ sepideh58
خدا نکنه 🌹

1 ❤️

2021-07-08 23:27:39 +0430 +0430

↩ be=to=che
❤❤❤

1 ❤️

2021-07-09 21:24:05 +0430 +0430

↩ arashkarimi44
ماچ به شما رفیق جان 😘❤

1 ❤️

2021-07-10 08:04:34 +0430 +0430

زیبا

1 ❤️

2021-07-10 12:34:21 +0430 +0430

↩ Mobin1125
مرسی عزیزم 🙏❤

0 ❤️

2021-07-10 12:34:32 +0430 +0430

↩ mash fucker
فدات شم عزیزم ❤🙏

0 ❤️

2021-07-10 13:20:37 +0430 +0430

↩ sepideh58
دیدم چند نفری به کوتاه بودن داستان ها نقد کرده بودن
بنظرم جامعه الان همین کوتاه بودنو هرروز بودن رو میپسنده…
منکه هرروز منتظر زن های صبح زود بودمو نگه متفاوتت
الانم که سپیده ی عاشق

1 ❤️

2021-07-10 13:50:58 +0430 +0430

↩ mash fucker
فدات شم عزیزم .کوتاه نویسی شاید سخت تر هم باشه.تصویر سازی و رسوندن پیام در چند پاراگراف کمی چالش برانگیز تره.
برای زن های صبح زود چند اپیزود دیگه هم بود که چشم پوشی کردم از نوشتنش

1 ❤️

2021-07-10 14:02:27 +0430 +0430

↩ sepideh58

.کوتاه نویسی شاید سخت تر هم باشه.تصویر سازی و رسوندن پیام در چند پاراگراف کمی چالش برانگیز تره.

حتما و قطعا همینطوره و هنرت رو میرسونه

برای زن های صبح زود چند اپیزود دیگه هم بود که چشم پوشی کردم از نوشتنش
حیف بنظرم هنوز کلی تیپ و شخصیت بود ک میشد کار کرد توی داستان ها
1 ❤️

2021-07-10 14:38:00 +0430 +0430

↩ mash fucker
ایشالا اگر نوشتم داستان های بعدی🙏😍

1 ❤️

2021-07-10 14:46:21 +0430 +0430

↩ sepideh58
ایشالا

1 ❤️

2021-07-13 11:12:36 +0430 +0430

↩ sepideh58
صحنه سازی عالی بود اجی، همه چی عالی بود❤️😍

1 ❤️










‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «