غیرت 🎈

1401/03/12


ششمین بار بود که در نیم ساعت اخیر، صدای زجرآور و گوش‌خراش آلارم شنیده می‌شد.
سپیده با غیض دندان‌هایش را به هم فشرد. دو ساعتی می‌شد بیدار توی تخت بود، اسید معده، توی گلویش را می‌سوزاند، دهانش تلخ شده بود. به سمت مرد برگشت: اگه نمیخوای بلند شی لااقل اون صاب مرده رو خاموش کن.
مرد، پتو را با خشم کنار زد: خفه شو اول صبحی زر نزن، تا نصف شب باید با توِ نفهم جرو بحث کنم، صدای آلارم ناراحت می‌کنه خانومو.
از اتاق بیرون رفت و در را بهم کوبید.
سپیده یاد دعوای شب قبل افتاد، چشم‌های از گریه پف کرده‌اش می‌سوخت.
اتفاق عجیبی نبود، چند روز در هفته این حس را تجربه می‌کرد.
تا نیمه‌های شب دعوا داشتند. سر همه چیز، از مسائل مهم تا احمقانه و بیخود.
زبانِ هم را بلد نبودند. سپیده گاهی فکر می‌کرد در یک جزیره دور افتاده با یک بومی زندگی می‌کند، شاید مرد هم همین فکر را می‌کرد.
سعی کرد موضوع دعوای دیشب را بخاطر بیاورد، همیشه همین طور بود، موضوع اصلی یک بهانه بود برای مطرح کردن عقده‌های قدیمی و مسائل حل نشده‌ای که با کوچکترین اشاره، مثل یک دمل چرکیِ رسیده که با فشار، عفونت و خون را بیرون می‌زد. دملی که همیشه پر بود.
یادش آمد. مثل اغلب اوقات، یک بحث احمقانه. سپیده یک کیف جدید خریده بود، کوچک و سبک، با بند بلند، که کج ازین شانه به پهلوی مقابل بیندازد، هم امنیت بیشتر داشت، هم برای درد شانه اش بهتر بود.
+:خوشگله؟
مرد شاکی شد.این مسخره بازی جدیده؟ و جواب تعجب سپیده را با توجیه همیشگیِ: تو مردا رو نمی‌شناسی، نمی‌دونی چه برداشتی میکنن، داد.
سپیده از برداشتِ مردهایی که نمیشناخت، خسته بود.
داد زد: دیگه کیف که یقه باز و شلوار کوتاه نیست، چرا زر می‌زنی؟
مرد خشمگین بطرف سپیده رفت، با پره‌های گشادِ بینی، بند کیف را انداخت روی شانه‌ی سپیده و بطرف پهلوی مخالف کشید، بند از وسط سینه‌های کوچکش رد شد، مرد فشار را بیشتر کرد و توی صورتش داد زد: چشای کورتو وا کن، انگار داری داد میزنی، آهای، ممه های منو نگاه کنین.
نفهمی، وگرنه لازم نبود همه چیزو من برات توضیح بدم، بی شخصیت.
سپیده،له‌ شده زیر حجم توهین کلمات، با آستین لباسش، بزاق مرد را که روی صورتش پاشیده بود پاک کرد و همانطور کیف به گردن، داخل اتاق خواب رفت.
حواسش بود، در را آرام ببندد، اینطور مواقع نباید بهانه دست مرد می‌داد. کیف را چپاند ته کمد، خزید زیر لحاف و دمل را فشار داد. خاطرات با اشک وکینه بیرون زد.
نیمه شب از خواب پرید. باز کابوس، بدون لباس توی خیابان راه می‌رفت و مردهای غریبه بدنش را دستمالی می‌کردند.
مرد کنارش خروپف می‌کرد.
پایان
سپیده🎈
پ‌ن: چند وقت پیش خونه‌ی یکی از دوستان قدیمی شاهد همچین مکالمه‌ای بودم. دقیقا بخاطر موضوعی به همین مسخرگی.
مرد به شدت اصرار داشت که مردهای دیگه رو خیلی خوب میشناسه و با کوبنده‌ترین کلمات و تحقیرآمیزترین جملات، تلاش می‌کرد به زن ثابت کنه که خرید همچین وسیله‌ای جز دیده شدنِ بیشتر توسط مردهای دیگه، سود دیگه ای نداره.
زنِ صبور سکوت کرد و سپیده‌ی سلیطه‌ی درونم بیدار شد و مرد بیچاره ترکید.
خدایش بیامرزاد😂
پ‌ن: بلدم بنویسم بیامرزد. بیامرزاد به فعلهای دعایی گفته میشود که در نثر قدیم استفاده میشد.

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2022-06-11 23:31:38 +0430 +0430

↩ Rolling stones
منم خوبم. آره کم میام .درگیری های زندگیم زیاده وقت نمیکنم اینجا بیام.
تاپیک سکس گروهی میچرخی؟😂 خسته نباشی 😂

1 ❤️

2022-06-11 23:35:58 +0430 +0430

↩ sepideh58
امیدوارم درگیریهات خوب باشه دختر
ما که خیلی چاکرخاتیم

1 ❤️

2022-06-12 12:44:32 +0430 +0430

🙏👏

1 ❤️

2022-06-12 13:33:29 +0430 +0430

↩ Rolling stones
خوبن درگیری هااام😌❤

ما که خیلی چاکرخاتیم
ما بیشتر
1 ❤️

2022-06-12 13:33:46 +0430 +0430
1 ❤️

2022-06-12 22:28:20 +0430 +0430

↩ sepideh58
سپیده جان عزیزی😘

1 ❤️

2022-06-13 00:23:52 +0430 +0430

↩ Rolling stones
😘😘😘❤

0 ❤️

2022-06-24 10:49:03 +0430 +0430

↩ sepideh58
قربانت گلی سپید 😊🙏💐

1 ❤️

2022-06-25 13:51:14 +0430 +0430

👌 👌 👍 👍 👍

1 ❤️

2022-06-25 13:56:52 +0430 +0430

↩ Cad
😘♥️

1 ❤️

2022-07-09 17:50:48 +0430 +0430

سلام.
نوشته ای:
گاهی آرامش ما انسان‌ها، در همین ندیدن‌ها و نشنیدن‌هاست
چقدر جمله زیبایی ،
😘😘😘😘😘😘😘

1 ❤️

2022-07-25 00:23:02 +0430 +0430

↩ قمر بنی ملوک
به به ببین کی اینجاست.
خوش برگشتی عزیزم .♥️

1 ❤️

2022-07-25 00:28:18 +0430 +0430

↩ قمر بنی ملوک
خوب کاری کردی برگشتی.
نمی دونم بی خبرم. اخه خودمم زیاد وقت نمیکنم بیام . گرفتاری ها زیاد شده عزیزم.

1 ❤️

2022-07-25 00:38:55 +0430 +0430

↩ قمر بنی ملوک
نیازی نیست با کسی سر و کله بزنی . دور باش و سرت به تاپیکات گرم باشه .بهانه ای پیدا نمیشه که اذیت بشی

1 ❤️

2022-08-03 16:27:41 +0430 +0430

سپیده بانو کجایی، چرا نیستی؟

1 ❤️

2022-08-03 17:33:13 +0430 +0430

↩ Mr_Jupiter
کمابیش هستم و نیستم .
دچار آسیب دیدگی شدم از ناحیه زانو 😑
و اینکه درگیر راه اندازی جشنواره جدید هستم .

1 ❤️

2022-08-03 17:43:55 +0430 +0430

↩ sepideh58

دچار آسیب دیدگی شدم از ناحیه زانو

به قول قدیمیا خدا بد نده

دیدم اثری ازتون نیست گفتم یه سراغی ازتون بگیرم
چون در غیاب امثال شما بعضیا حواسشون نیست و خرشون رو بدون توجه به اسب های اطراف همه جا میبندن
🤣🤣🤣🤣🤣👌👌👌👌👌👌

1 ❤️

2022-08-03 17:47:06 +0430 +0430

↩ arashkarimi44
👍❤🥺

1 ❤️

2022-08-03 19:48:33 +0430 +0430

↩ Mr_Jupiter
ورزش میکردم زانوم به طرز عجیبی جا به جا شد.
خیلی شانس آوردم تاندون زانوم پاره نشد.فعلا یکماه استراحت مطلقم

1 ❤️

2022-08-03 20:16:07 +0430 +0430

↩ sepideh58

ورزش میکردم زانوم به طرز عجیبی جا به جا شد

متاسفم، امیدوارم هر چه زودتر سلامتی تون رو به دست بیارید

🌹🌹🌹🌹🌹🌹

1 ❤️

2022-08-03 21:46:53 +0430 +0430

↩ Mr_Jupiter
ممنونم عزیز دلم ❤

1 ❤️

2022-08-10 03:50:31 +0430 +0430

↩ Pure purple

امیدوارم تک تکشون از به اصطلاح مردانگی بیوفتند 😊💜

سگ در روحت بانو که اینچنین آرزوی بگایی کردی آن بیشعوران را👌👌👌
باشد تا بی دول در خیابان ها بچرند و کسی آنها رو دستمالی بنماید🙃🙃

0 ❤️

2022-08-10 09:03:28 +0430 +0430
1 ❤️

2022-08-10 09:17:14 +0430 +0430

آخه بایدم جنس زن خوب باشه ذاتش خراب نباشه بله ولی بعضی تاج ها خار سرو میگاد

0 ❤️

2022-08-10 19:54:03 +0430 +0430

↩ Pure purple
میگم آرزوی تمیز و مشتی کردی،دمت گرم👌👌
باشه تا بدون کیر بشن و برن تو خیابون تا ملت انگشتشون بکنن🙃🙃🙃

اندکی خواستم خیرسرم ادبی حرف بزنم که گویا تر زدم و متوجه نشدی چی میگم😕😕😞😞😂😂

1 ❤️

2022-08-11 01:04:00 +0430 +0430

↩ Behrad-tir
😂😂😂😂

1 ❤️

2022-08-27 04:23:33 +0430 +0430

↩ Pure purple
مرد همینه دیگه صاب‌مرده! چرا رومانتیکش میکنی؟! از نژاد گاومیش ضمخت خرنفهم چه انتظاری داری؟ فیلم زیاد می‌بینی، دون ژوئن و این چیزا…؟؟!!

0 ❤️

2022-08-27 04:30:07 +0430 +0430

این زنه باید تنظیم کنه، دقیقاً وقتی قرار شوهره از سر کار بیاد خونه، جلوی دیدش وقتی در و باز میکنه، نشسته باشه روی عضو رشید یه پسر خوش تیپ خوش هیکل و ازش لب بگیره. تا شوهره میخکوب میشه بگه: «اوا عزیزم نفهمیدم اومدی، این آقای باشخصیت خیلی سکسی بودن، لطف کردن اومدن اون کارهایی که تو با من نمی‌کنیو انجام بدن - تشکر کن ازشون».

0 ❤️

2022-09-12 18:27:05 +0430 +0430

سپیده بانو، کجایی؟

کم پیدا شدی، گفتم یه احوالی ازت بپرسم، بعدشم اگه بگم اگه تونستی یه حکایت شبیه بستن الاغ کنار اسب واسم بنویسی لذتشو ببریم

😂😂😂🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

0 ❤️

2023-02-01 12:13:16 +0330 +0330

عالی بود 👌 😎

0 ❤️










‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «