قرعان نقید، سوره مبارکه قدر ۲۰۱۳
و ما آن را در شب قدر نازل کردیم(۱) بیخوابی زده بود به سرمون(۲) و تو چه میدانی شب قدر چیست؟(۳) که آن از هزار ماه برتر است(۴) هزار ماه هم نشود از صد ماه که بهتر است(۵) بجان بچهام عیسی دیگه پایینتر صرف نمیکند(۶) خلاصه خیلی شب مهمی است(۷) و هیچکس نمیداند شب قدر چه زمانی است(۸) بجز این شیعیان (که از دودره بازانند)(۹) و زرتی شب قدر را به نام علی کردهاند (بی اجازه ما)(۱۰) و در این شب قرعان به سر میگذارند و تا صبح منت مارا میکشند(۱۱) چه حالی میدهد(۱۲) و فکر میکنند سرنوشت یک سالشان را امشب مقدر میکنیم(۱۳) انگار سیکیم خیاریه(۱۴) و هر سالشان بدتر از سال قبل(۱۵) و باز هم نمیفهمند(۱۵) و سال بعد هم همین طور و همین طور…(۱۶) و تو چه میدانی شب قدر چیست؟(۱۷) همین دیگه تموم شد(۱۸) پاشید برید مسجد جا بگیرید(۱۸) نصفه شب هم آرام بیایید بکپید ملت را زابراه نکنید(۱۹) راست گفت نقی عظیم(۲۰)
روزی امام نقی (ع) به جمعی از کفار گفت: به راستی خداوند بر دلهایتان قفل گذاشته و گرنه هر آیینه ایمان میآوردید.
نقل است کافران بلافاصله مسلمان شدند تا امام را کنف کنند.
ابولاشی پرسید: یا نقی مگر نگفتی خداوند بر دلهاشان قفل گذاشته، پس چه شد؟ حضرت فرمود: نگران نباش جای قفل را عوض کرده و بر عقلشان نهادیم تا مسلمان شوند.
ای نقی کلیدساز کلید قفل رو بساز – جلد زرده
روزی امام نقی که از امتحانهای سخت الهی خسته شده بود، رو به آسمان کرد و گفت: خدایا مرا سالها با روش ابراهیم، نوح ورسولولا امتحان کردی! خب یکبار هم مرا به روش یوسف امتحان کن مگر من دل ندارم؟ خواهی دید که چگونه موفق از امتحان بیرون میآیم.
خداوند هم فورا خواستهی نقی را اجابت کرد که ناگهان برادران لاریجانی که در سامرا به برادران دالتون مشهور بودند، ظاهر شدند و امام را داخل گونی کرده و عقب پیکان انداختند تا ایشان را در یکی از چاه های سامرا بیندازند! نقی در حالی که زار میزد فرمود: خدایا منظورم زلـیـخــا بود! چهل سال است خدایی هنوز نمیفهمی؟
روزی از روزها جمعی از اصحاب، نقی (ع) را دوره کردند و گفتند: اماما! اسلام دین قلبهاست. چرا آن را به همه دنیا عرضه نمیکنی تا مردم دسته دسته ایمان بیاورند که هم خیر دنیا را ببری و هم خیر آخرت!
حضرت که بسیار تیز و بُز بودند بدون لحظه ای درنگ فرمودند: اگه همه رو مسلمون کنیم اون وقت کی بره دانشمند بشه؟ کی قطار و هواپیما بسازه؟ کی آسپرین و پنیسیلین بسازه؟ کی جاروبرقی و لباسشویی بسازه؟ کی کاندوم بسازه؟ کی سنجاق قفلی بسازه؟ کی مَک دونالد بسازه؟! شما گشادهای مفت خور؟
اصحاب که بار دیگر به عمق دانش امام پیبرده بودند، خشتکها دریدند، نعرهها کشیدند و در چهار جهت اصلی جغرافیای پراکنده شدند.
امام نقی داشت درباره اینکه اسلام دین صلح است سخنرانی میکرد.
سفیه جاهلی از میان حضار برخاست و به تمسخر گفت:
اسلام کِی دین صلح بوده که ما خبر نداریم؟
امام فاضلانه پاسخ داد: بین هر دو جنگ متوالی!
امام همیشه برای اصحاب خود Available بودند، شبها به درب خانه یتیمان و بیوه زنان بطور Invisible سر میزدند، در جنگها شجاعانه Hide میشدند، همیشه با کنیران خود Busy بودند، دختران باکره را بشدت Like میکردند و بر روی باسنشان Comment میگذاشتند، روزها Idle بودند، کاروانهایی که به سامرا نزدیک میشدند را Hack میکردند و منتقدین را با ذوالنقار از وسط Share میکردند.
گوشهای از ابعاد سایبری زندگی امام
محمد مرسی ناله کنان از امام نقی پرسید: چرا حکومت اسلامی در مصر شکست خورد ولی در ایران پیروز شد؟
امام گفت: کدوم حکومت اسلامی؟ در مصر حکومت اسلامی نداشتیم که! شما اعدام کردین؟ تجاوز کردین؟ دست و پا قطع کردین؟ توی سر زنها زدین؟ خب وقتی احکام اسلام رو با دقت اجرا نکنین همین میشه دیگه. رمز پیروزی اسلام در اجرای احکام آن است!
امام نقی یک خر پیر داشت با یک پالان کهنه. حامیان حیوانات به امام معترض شدند که چرا اینقدر به این خر ظلم می کنی؟ امام هم که دید چاره یی ندارد، پالانی نو برای خر پیرش خرید!
چگونه قرنها خر سواری کنیم صفحه 1392
جمعی از مردم سامرا خدمت امام نقی رسیدند و عرض کردند:
ای دهمین نماینده ولی فقیه در مقام امامت!
از ظلم و جورِ خلیفه جانمان به لبمان رسیده. دعایی بفرمایید و ما را از استبداد خلیفه برهانید.
امام فرمودند: همین پیش پای شما خلیفه هم آمده بود و برای بهتر سواری گرفتن از شما امّتِ همیشه در صحنه التماس دعا داشت. من هم متوجه منظورش نشدم و دعایش کردم!
مردم بر سر کوفتند و عرض کردند: یا نقی، این چه کاری بود کردید؟ آیا دعایی دارید که اثر دعای قبلی را خنثی کند؟
امام فرمودند: آری، دعای Ctrl+Z؛ امّا این دعا صرفاً روی ملتی موثر است که دکمه powerش روشن باشد و مثل شما hibernate نباشد!
روزی درویشی افتضاحالحال بر امام وارد شد و عرض کرد یا نقی، طفلم از گرسنگی مرد. طفل دیگرم زندانی سیاسی شماست. مرا نیز اخراج کردهاید و همسرم برای تامین مخارج در خانه شما رختشوری میکند. طفل دیگرم اکنون در بستر بیماری است و پولی ندارم که خرجش نمایم. چه کنم؟
امام تبسمی کردند و فرمودند: در انتخابات شرکت کن.
امام و حماسه سیاسی – باب تشویق شرکت حداکثری – جلد زرده
یکی از مشکلات حضرت امام نقی (ع) روشن کردن سیگارشان بود؛ ایشان هر وقت فندک میزدند، بلافاصله آتش و سیگارشان به دسته گلی تبدیل می شد و حضرتش ناکام میماندند.
امام نقی پس از برگزاری موفقیت آمیز انتخابات ریاست جمهوری و راهیابی تیم ملی فوتبال به جام جهانی در این هفته، طی پیام کوتاهی فرمودند: جا دارد این هفته را «هفته ارگاسم ملّی» بنامیم.
هدفتون چیه از این مزخرفا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
[quote=kashan 1368]هدفتون چیه از این مزخرفا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/quote]
خندیدن به دین گریه
اکبر: بالاخره بیام یا نیام؟!
رهبر: نیا.
اکبر: یه ساعت بیشتر نموندهها!
رهبر: نه!
اکبر: مشایی داره میادا!
رهبر: هومم؟!!
اکبر: میره تو پاچتا! بعد نگی اکبر ای کاش میومدی!
رهبر: نه طوری نیست.
اکبر: باشه پس نمیام. الان دارم گوشی رو قطع میکنم که نیام. یک دو …
رهبر: حالا اومدی هم اومدی! (همراه با اسمایلی آقامون دلبره)
میگویند وقتی امام نقی (ع) در هشت سالگی به امامت رسیدند، از خداوند خواستند که قرعانی بر ایشان نازل کند که حضرت بتوانند به کمک آن همسالانشان را به دین مبین اسلام دعوت کنند. خداوند دعای نقی را مستجاب کرده، قرعان نقید را بر ایشان نازل کرد که ترجمه اولین سوره آن به شرح زیر است:
قسم به شنگول(۱) قسم به منگول(۲) قسم به حبه انگور(۳) و [به یاد آر] آن زمان که در را [به روی گرگ] گشودند(۴) گرگ مکر کرد(۵) و خداوند مکرش را [به واسطه حبه انگور به وی] بازگرداند(۶) که خداوند مکارترین مکاران است(۷) به یاد آر زمانی را که مادرشان باز گشت و آنها را نیافت(۸) به حبه انگور وحی کردیم که در ساعت دیواری پنهان شود تا مادرشان را آگاه گرداند(۹) و زمانی که [مامان بزی] شکمش [گرگ] را درید(۱۰) به راستی که عذاب دوزخ هر لحظه سختتر و دردناکتر میباشد(۱۱) خداوند بر بندگان نیکوکارش [مامان بزی] رحیم است(۱۲) و همانا پاداش اخرت برای مؤمنان [خانواده مامان بزی] بسی بهتر و باارزش تر از پاداش دنیا است(۱۳) خداوند بر درونشان آگاه و علیم است(۱۴).
صدق النقی العظیم
-این دیگه چیه؟ اینو باید چکار کنیم الان؟
-چه می دونم والا. طبق بروشور باید الان عنکبوت و کفتر برامون فرستاده می شد…
-بـععععععع!
-نقیجان، غار رو اشتباه نیومدیم؟
-نه بابا. اون یکی رو که سیصد ساله اصحاب کف رزرو کردن بیرون هم نمیان. مونده همین.
-نقی جون مادرت یه کاری بکن. الان سربازا می رسن…
-بععععععععع!
-ای مرض! حیف که وقت ندارم وگرنه یه جماعی باهات میکردم که صدات در نیاد.
-با جبرییل تماس گرفتی؟
-آره بابا. آنتن نمیده. نمی دونم چه خبره اون بالا.
(جبرییل نفس زنان وارد میشود): بابا شماها کجایین؟ گوسفنده پیش شماست؟ بدین من ببرمش الان گند کاری میشه.
-معلومه اینجا چه خبره؟ این چیه واسه ما فرستادی؟
(جبرییل): چی بگم والا… صاحاب نداره که… واسه ابراهیم جای گوسفند عنکبوت فرستادن اونم کفری شده زده دل و روده اسماعیلو ریخته وسط میدون! بده من گوسفنده رو ببرم واسش تا گند بالا نیومده…
-پس ما چی؟ کفتر و عنکبوت ما کی میرسه؟
(جبی در حال دور شدن): نمی دونم. خودتون یه جوری با مامورا کنار بیایید. ایشالا سری بعد جبران میکنم!
در جملهی اتل متل توتوله، حرف «ت» چهار بار تکرار شده است که تعداد ۴ فصل سال است.
حرف «ل» ۳ بار تکرار شده که تعداد ماههای هر فصل میباشد.
از حاصلضرب این دو ۳x۴=۱۲ تعداد ۱۲ ماه سال بدست میآید، و مهمتر اینکه تعداد تمام حروف «اتل متل توتوله» ۱۲ حرف است. حال اگر ۳ و ۴ را باهم جمع کنیم، از حاصل جمع ۴+۳=۷ تعداد ۷ روز هفته بدست میآید.
حال تعداد روزهای هفته را در تعداد بیشترین روزهای یک ماه ضرب میکنیم، به عبارتی میکند: ۷x۳۱=۲۱۷ عدد ۲۱۷ حاصل میشود، این عدد به صورت رمزآمیزی در عبارت «اتل متل توتوله» نهفته شده است، که فرمول بدست آوردنش اینچنین است:
الفبای فارسی از ۳۲ حرف تشکیل شده است. اگر در عبارت «اتل متل توتوله» بجای حروف شمارهی آن حرف در الفبا را قرار دهیم، به طرز شگفتانگیزی از حاصل جمع این اعداد به ۲۱۷ میرسیم.
نتیجه: آیا به راستی این نظم و ترتیب را خالقی نیست؟
آیا فکر می کنید این هماهنگی بیهدف و بیمنشاء بوده است؟
این جمله از طرف خداست و اینها نشانههاییست برای افرادی که میاندیشند.
اگر ایمان نیاوردید، می خواهید «یه توپ دارم قلقلیه» را برایتان تفسیر کنم؟
دانشمندی از امام نقی پرسید: چرا شما اینقدر برای علی ارزش قائل میشوید؟ اهمیت او در چیست؟
امام: علی لنگر آسمان و زمین است. اگر او نبود آسمان فرو میریخت و زمین سرگردان میشد.
دانشمند: امام جان! شما الان روی یک سیارهای نشستی که داره با سرعت ۳۰ کیلومتر بر ثانیه دور یک ستاره میچرخه؛ اون ستاره داره با سرعت ۲۵۰ کیلومتر بر ثانیه دور کهکشان میچرخه؛ اون کهکشان داره با سرعت ۶۰۰ کیلومتر بر ثانیه توی کائنات حرکت میکنه؛ اصن همین الان که اینها رو شنیدی حدود ۳۰۰۰ کیلومتر توی کائنات جابجا شدی!
امام از آن روز به بعد همیشه سرگیجه داشتند!
خدایا تو كه این همه بنده سر به زیر میخواستی، خُب گوسفند را میكردی اشرف مخلوقات!
اصول ناقی جلد ۱۲۴۵ فصل اعتراضات نقی صفحهی یکی به آخر
——————
عسگری: انا مسالةٌ!
امام نقی: بفرمیووو فرزندم!
از ابولاشی نقل است یک بار امام شک کرد که داره نماز میخونه یا کون میده، بنا رو بر کون دادن گذاشت و سریع یه تیوپ لوبریکانت از جیب دشداشه اش بیرون کشید، انداخت طرف عرش الهی.
همچنین ابوگیر مستراحی روایت می کند یه بار امام بین نماز خوندن و ریدن به شک افتاد. بنا رو به نماز خوندن گذاشت. ولی بازم گه همه مسجد رو برداشت…
روزی امام نقی (ع) به جمعی از کفار گفت: به راستی خداوند بر دلهایتان قفل گذاشته و گرنه هر آیینه ایمان میآوردید.
نقل است کافران بلافاصله مسلمان شدند تا امام را کنف کنند.
ابولاشی پرسید: یا نقی مگر نگفتی خداوند بر دلهاشان قفل گذاشته، پس چه شد؟ حضرت فرمود: نگران نباش جای قفل را عوض کرده و بر عقلشان نهادیم تا مسلمان شوند.
ای نقی کلیدساز کلید قفل رو بساز – جلد زرده
دیوید ابن اسمیت از سفیران «یو اِن» میگوید روزی برای رسیدگی به اوضاع بهداشت سامرا به آنجا رفته بودم که امام نقی را دیدم. به محض دیدن من شروع به صحبت و تعریف درباره دین اسلام و اجدادش کرد. من نیز سوالهای بسیاری درباره دین و علم کردم و ایشان همه را شرّ و ورّ پاسخ داد. میخواستم بپرسم این چرندیات را از کجایتان در میاورید و اگر چیزی را نمیدانید چرا مطالعه نمیکنید یا حداقل نمیگویید نمیدانم؟
ناگهان حضرت به من فرمود: میخواهی چیزی بپرسی؟ گفتم: بله، اما شرم دارم. گفت نپرسیده جوابت را میدهم. گفتم بفرمایید. گفت میخواهی بپرسی با این همه دانشی که دارم چرا دهم شدم؟ دلم نیامد ضایعش کنم، گفتم دقیقا همین بود یا امام!
حضرتش آهی کشید و میان جمعیت نمازگزار اطراف مسجد محو شد.
خاطرات دیوید ابن اسمیت، فصل دیدار با امام نقی