قصه یکی دیگه از تجاوزام، کلارام یه ترنس تنها

1402/05/17

اول از همه بگم که من یه سیسی ترنسم و این داستان هم یه داستان واقعیه. من تو این سالها، بخاطر شرایطم بارها بهم تجاوز شده و فقط سعی میکنم با نوشتن بعضیاشون، حال خودمو خوب کنم…
پس بعدش سعی نکنید منو قضاوت کنید. این هم یه داستان دو قسمتیه که اگه استقبال بشه قسمت دومشو میزارم.

تن جفتمون خیس عرق شده بود و کل تخت خیس شده بود…
از پشت گردنمو گرفته بودو با تمام وجودش تلمبه میزد. صدای شالاپ شلوپ با تم تند تمام خونه رو پر کرده بود. ول شده بودم، این اولین باری بود که اختیار هیچیو نداشتم. هر تلمبه ای که میزد چند قطره آب از کیرم میزد بیرون…
-سهیل عجب کونیه این جنده… از کجا پیدا کردی این کونیو…
حتی توان حرف زدنم نداشتم، بدنم خالی کرده بود…
اولین دیدارم با سهیل دقیقا چند ساعت پیش تو یه مهمونی تولد بود که با لباس پسرونه رفته بودم.
موقع رقص میدیدم میاد خودشو میماله بهم. قلیون تو بالکن بود. عسل صدام زد که بیا چاقش کردم. خسته از یه رقص نیم ساعته و با یه بدن تقریبا خیس رفتم تو بالکن، یه ربعی با عسل قلیون کشیدیم که عسل گفت برم وسط تا مجید نیومده قاطی کنه، مجید دوست پسر عسل بود و اون شبم جشن تولد اون بود. من مجید و عسلو دوسالی بود که میشناختم و اونها تقریبا تنها زوج دوست من بودن که میدونستن من ترنسم.
تنها داشتم کام میگرفتم که دیدم سهیل اومد تو بالکن
-اجازه هست ماهم یه کام بگیریم؟؟
+خواهش میکنم بفرمایید
-ببخشید نشد معرفی کنم خودمو، من سهیلم. من خیلی تعریف شمارو از بچه ها شنیدم.
یه لحظه جا خوردم…
+بچه ها، چی گفتن درباره من
-هیچی فقط خوبیتون. خیلی دوست داشتم ببینمتون و این حرفا…
خلاصه من اون شب خیلی معذب شدم و واقعا از شدت ناراحتی میخواستم برم که سهیل هی سعی میکرد بهم بفهمونه چیزی نمیدونه و هرچی هم حرف میزد بدتر میشد.
خودمو از سهیل جدا کردمو رفتم سمت میز مشروب و یه لیوان پر ریختم و خوردم تا حالم بهتر شه…
اون شب سهیل تمام سعیشو کرد تا بهم نزدیک شه ولی هر دفعه یا بهش چشم غره میرفتم یا واقعا ازش فاصله میگرفتم.
حدودای ساعت یازده شب بود. انقد مست بودم که ولو رو تخت عسل افتاده بودم. عسل اومد و بهم گفت همینجا بخواب ولی هم فرداش کار داشتم و هم اینکه میدونستم اون شب قراره تا صبح بالا بیارم و نمیخواستم پیششون بمونم. اصرار کردم برام یه آژانس بگیرن ولی خودمم میدونستم اگه آژانس بگیرم تا خونه پدرم درمیاد بخاطر حالم، باید هر پنج دقیقه یه جا وایسه…
-سهیل ماشین داره میخوای بهش بگم برسونتت.
+اون از کجا میدونه که من ترنسم؟
-چی میگی؟
+خودشو هی میمالید به من، میگفت با شما درباره من حرف زده.
-دیوونه شدی؟؟ مگه میشه ما همچین رازیو به کسی بگیم. خل شدی بخدا. سهیل رفیق ده ساله ماست.
+نمیدونم عسل. حالم خوب نیست فقط منو برسون خونه.
-بزار به سهیل میگم الان ماشینو اماده کنه.
با هزار بدبختی دراز کشیدم عقب ماشین.
عسل به سهیل ادرسو دادو راه افتادیم. تو راه بیست جا وایساد من تگری زدم. رسیدیم نزدیکای جمهوری، یه دکه باز بود. از سهیل خواهش کردم که برام یه آب بگیره چون حالم خیلی بد بود.
بعد چند دقیقه سهیل با یه بطری که درش باز بود اومد. منم تا نصف بطری رو خوردم. چند دقیقه که گذشت دیدم سرم سنگین شده و…
داشتم کم کم به هوش میومدم. گیج و منگ بودم. دست و پاهام بسته شده بود به تخت و به شکم رو تخت بودم. انگار کابوس بود. سعی کردم حرف بزنم و کمک بخوام…
+کسی اینجا نیست؟ توروخدا کمکم کنید…
-سهیل اومد تو اتاق. به هوش اومدی عشقم؟؟
+چی میگی سهیل؟ من چرا اینجام؟ چرا منو بستی به تخت؟ یالا بازم کن ببینم بیشعور تا داد وبیداد نکردم…
که با یه سیلی محکم به خودم اومدم… دردش تا مغز استخونم رفت…
-چه گوهی خوردی کونی خان؟؟؟ الان بهت یاد میدم چطوری حرف بزنی؟
+سهیل بخدا اشتباه گرفتی؟ من…
سهیل یه تیکه پارچه کرد تو دهنمو با یه تیکه پارچه ی دیگه دهنمو بست…
داشتم بالا میاوردم، به زور نفس میکشیدم…
انگار وحشی شده بود. مثه حیوون شلوار و لباسامو درآورد و شروع کرد به لیسیدن بدنم…
-جووون چه بدنی داری کونی، تو مهمونی دیوونم کردی…
مثل وحشیا سوراخ کونمو لیس میزد و انگشتم میکرد. من هنوز تو مستی و بیهوشی بودم و حس ترس و لذت کل وجودمو گرفته بود…
سهیل کم کم زبونشو کرد تو سوراخم. انقد حرفه ای میخورد که خودمم هورنی شده بودم. از سوراخم اروم اومد بالا و شروع به خوردن گوشم کرد…
-دهنتو باز میکنم ولی صدات در بیاد جوری پارت میکنم…
وقتی پارچه رو برداشت ازش خواهش کردم تمومش کنه.
+سهیل بخدا من پسرم. تورو جون هرکی دوست داری بزار من برم. حالم خوب نیست.
-ببین من دیوونت شدم، دست خودم نیست، بخدا اذیتت نمیکنم، اروم باش بزار کارمو بکنم.
میترسیدم داد و بیداد کنم و دوباره سهیل وحشی بشه، هرچی هم التماسش میکردم انگار نه انگار. بعد لیسیدن تمام بدنم دوباره برگشت رو سوراخم…
-جوووون، اینو باید تا صبح بخوری.
انگشتشو آروم تو سوراخم گذاشت…
+سهیل هرکاری بگی میکنم، من الان حالم خوب نیست.
-اروم باش و بزار کارمو بکنم، دوتا تلمبه بزنم آبم میاد…
+چی؟؟؟ بازم کن بیشرف، یالا ببینم…
سهیل خوابید رو پشتمو دهنمو از پشت با دستاش گرفت و چندتا سیلی زد بهم…
چند دقیقه ای میشد که سهیل داشت تلمبه میزد و من تمام وجودم خالی بود. حس مستی و حال بد قرصایی که سهیل بهم داده بود لابلای درد کون دادن به سهیل و گرفتگی بدنم، یه حال بد غیرقابل توصیفی واسم ساخته بود، دوست داشتم بمیرم همونجا…
سهیل کم کم تلمبه هاشو تندتر و تندتر میکرد، کل تنش خیس شده بود و منم تمام عضلاتم ول شده بود. سهیل تند و تند تر تلمبه میزد تا با یه داد بلند حس کردم تمام وجودم اتیش گرفت… همونجوری افتاد روم… کیرش هنوز تو کونم بود و خودش با تن خیسش ولو شده بود روم…
-دوست داشتی جیگرم؟
حتی نای حرف زدنم نداشتم…
+خواهش میکنم بازم کن خالم خوب نیست…
صدای باز شدن در اومد…
+سهیل یکی اومد تو، پاشو سهیل…
-نترس بابا خودیه…

اگه دوست داشتید داستانو ادامشو براتون تو قسمت دیگه تعریف میکنم
مرسی از توجهتون

11 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2023-08-09 01:47:24 +0330 +0330

حتما بنویس

1 ❤️

2023-08-09 08:32:45 +0330 +0330

لعنت به تجاوز

2 ❤️

2023-08-09 08:48:06 +0330 +0330

مواظب خودت باش

1 ❤️

2023-08-09 11:29:15 +0330 +0330

↩ Armiin0511
حتما 😘😘😘

1 ❤️

2023-08-09 16:51:43 +0330 +0330

↩ good_dady
💋💋💋

1 ❤️

2023-08-10 12:52:54 +0330 +0330

↩ Many1370
مرسی عزیزم حتما

1 ❤️

2023-08-11 15:56:43 +0330 +0330

واقعا متاسفم بابت اتفاقی که افتاده

1 ❤️

2023-08-13 20:07:03 +0330 +0330

↩ Mojitaba65
مرسی عزیزم

1 ❤️

2023-08-14 00:16:01 +0330 +0330

پس همون زوج امار داده بودن که مثلا دوست بشید ؟ عجب

0 ❤️

2023-08-14 12:46:41 +0330 +0330

↩ diferents
دربارم پیشش حرف زدن در صورتیکه من خواهش کرده بودم که حرفش زده نشه
ولس خب ادما همینن بیشترشون غیر قابل اعتماد

0 ❤️

2023-08-14 16:33:59 +0330 +0330

↩ Clarabooty1992
چه عجیب اخه اینظور که تو تعریف کردی خود سپیده به عمد کشوندت جای خلوت قلیون بکشی که اون پسره بیاد باهات حرف بزنه . بعدشم اسرار کرده همون پسره برسونت .انگار میخواسته اون پسر بکنت :)

0 ❤️

2023-08-15 13:30:07 +0330 +0330

↩ diferents
منظورت عسله؟
اره اونا درباره من با سهیل حرف زده بودن

0 ❤️

2023-08-15 13:33:33 +0330 +0330

↩ Clarabooty1992
اره عسل . منظورم اینه غیر از اینکه حرف زدن . خود عسل کمک کرده بهشون .
گیر داده اره بیا این پسره برسونت
قبلشم که کشوندت یک گوشه قلیون بکشی بعد تنهات گذاشته که اون پسره بتونه بیاد حرف بزنه باهات. انگار کامل هماهنگ بوده باهاشون .

0 ❤️

2023-08-15 16:58:41 +0330 +0330

↩ diferents
بله متاسفانه

0 ❤️

2023-08-15 18:10:33 +0330 +0330

↩ Clarabooty1992
الان حشریت نمیکنه اینکه یک زن دوست داره که مفعول بشی؟

0 ❤️

2023-08-21 16:51:54 +0330 +0330

↩ diferents
یعنی چی؟

0 ❤️

2023-08-21 21:32:36 +0330 +0330

↩ Clarabooty1992
الان که بهش فکر می‌کنی . اون دختر دوست داشته تو مفعول بشی و کمک کنه که مخت کنن . حشریت نمیکنه

0 ❤️

2023-10-05 01:46:09 +0330 +0330

👍 ❤️

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «