ماجرای شهادت حسین از کتابهای اهل سنت.

1392/06/19

ماجرای شهادت حسين، از کتابهای اهل سنت
نویسنده: محمد باقرسجودی
دوستان شیعه،شما درباره قتل حسین،راست و دروغ زیاد شنیده اید. اینک ما میخواهم حقیقت را همانطور که بود، برایتان بازگو کنیم:
مقام حسین : حضرت حسین در سال 4 هجری به دنیا آمد، پیامبرصلی الله علیه وسلم ما به او علاقه زیادی داشت.
در مسند احمد نوشته شده که حضرت یعلی العامری رضی الله عنه روایت کرده که روزی رسول الله صلي الله عليه وسلم با من ميامدند، ( برای دعوت به میهمانی ) در راه حسین را دیدند که دارد با کودکان بازی میکند، جلوی مردم، پیامبر صلی الله علیه وسلم دست هایش را باز کرد تا حسین را بگیرد و حسین از جلویش فرار میکرد و به اینسو و آنسو میدوید، تا بلاخره رسول الله صلي الله عليه وسلم او را گرفت و یک دستش را زیر چانه و دست دیگرشان را بر سر حسن گذاشت و لبهایش را بوسید و فرمود :
<من از حسین و حسین از من است ، خداوندا،دوست بدار هرکس که حسین را دوست میدارد.>
در کتاب بخاری روایت آمده که مردی از اهل عراق از پسر عمر عبدالله رضی الله عنه درباره کشتن مگس در حالت احرام پرسید که آیا جایز است یا نه ؟!!
ابن عمر در جواب گفت : مردم عراق از خون مگس میپرسند، در حالیکه پسر دختر رسول الله را کشته اند!! کسی را کشته اند که درباره او رسول الله فرمود :حسن و حسین شاخه های ریحان ( گل خوشبوی )من در این دنیا هستند.
در مسند احمد و کتب دیگر،حدیث صحیح داریم که رسول الله صلي الله عليه وسلم فرمودند:< حسن و حسین آقا و سید جوانان دربهشت هستند>و این همان حدیثی است که تا امروز ائمه اهل سنت در بسیاری از نماز های جمعه؛ در خطبه نماز؛ آنرا ذکر میکنند، تا بزرگی مقام حسن و حسین را برای مردم، بازگو و تکرار کرده باشند.

پس زمینه قیام حسین بر علیه یزید
ماجرا برمیگردد به شهادت حضرت عثمان و به خلافت رسیدن حضرت علی و مخالفت معاویه با علی و جنگ آندو با یک دیگر و حمله حضرت علی به شام و عدم توفیق او در شکست دادن معاویه بخاطر کار شکنی لشکریانش .
اما پس از آنکه علی رضی الله عنه، مخالفان داخلی (شیعه های خوارج شده ) را قتل عام کرد، دوباره تصمیم حمله به شام را گرفت تا کار معاویه رضی الله عنه را یکسره کند، که دست ناپاک ابن ملجم ایشان را مهلت نداد و شهید شد، پس از شهادت ایشان، لشکر علی با حسن بن علی رضی الله عنهما بیعت کردند، اما حسن که در زمان حیات پدر نیز با جنگ مخالف بود، حالا که اختیار در دستش بود با معاویه صلح کرد و شرط گذاشت و توافق کردند که امیر معاویه بعد از خود خلافت را بشورا بسپارد.
حسین بشدت با این صلح مخالف بود و خواستار ادامه راه پدر، یعنی تداوم جنگ بود، اما مجبور به اطاعت از برادر بزرگترش شد، و بعد از مرگ حضرت حسن، حسین چون با امیر معاویه بیعت کرده بود، ساکت بر جای خود نشست و حلم و روش حکومتداری معاویه نیز بهانه ای برای شورش به دست کسی نمیداد، تا امیر معاویه وفات یافت، ولی قبل از وفات فرزندش را ولیعهد کرده بود، بزرگان اسلام با این انتخاب موافق نبودند اما چاره ای جز بیعت ندیدند، تا مبادا خونریزی و فتنه ای بزرگتر رخ دهد.
اما پسران علی و زبیر رضی الله عنهم،یعنی حسین بن علی و عبدالله بن زبیر اصلا زیر بار بیعت نرفتند و تصمیم به قیام گرفتند.
از سوی دیگر یزید به والی مدینه؛ ولید بن عتبه؛؛ دستور داد که از هردو بیعت بگیرد و اگر بیعت نکردند آنها را تحت فشار قرار دهد اما آندو حاضر به بیعت نشدند و راه مکه را در پیش گرفتند.
ماه شعبان بود که حسین به مکه رسید و در آنجا به او خبر رسید که مردم کوفه نیز بیعت با یزید را قبول ندارند و خواهان خلافت حسین هستند.
تصمیم حسین برای رفتن به عراق
حسین رضی الله عنه، برای پی بردن به حقیقت ماجرا، پسر عموی خود را که مسلم نام داشت، مامور کرد که به کوفه برود و از اوضاع آنجا برایش گزارشی بفرستد،و نامه ای هم توسط او، به بزرگان کوفه فرستاد و در آن نوشت:
بدرستیکه برادرم و پسر عمویم و مردی از اهل بیتم را بسوی شما فرستادم تا حقیقت امر را ببیند و مرا آگاه کند که اکر راغب به خلافت من باشید، سوی شما حرکت کنم.

مسلم، پسر برادر ناتنی حضرت علی، یعنی پسر عیقل بود.
مسلم از مکه بسوی کوفه حرکت کرد،در راه کوفه به مدینه رسید،همراهان او در اين سفر3 نفر بودند.
در مدینه دو راه بلد را باخود برداشت که یکی از این راهنماها خودش،راه را گم کرد و از تشنگی هلاک شد! مسلم بخاطر سختی سفر پیش رو، دلش نمیخواست به کوفه برود پس از نیمه راه به حسین نامه داد که مرا از این ماموریت معذور بدار .اما حضرت حسین نیذیرفت و نوشت که بسفرت ادامه بده.
اینجا باز ثابت میشود که امامان شیعه غیب نمیدانستند،اگر حسین غیب میدانست،نیازی نبود که مسلم را برای کسب خبر به کوفه بفرستد .
باری، مسلم به کوفه رسید و به خانه مختار ابی عبید رفت.
همزمان با این، یزید والی نرمخوی کوفه را برکنار کرده و مرد زیرک و بیرحمی بنام عبید الله بن زیاد را به کوفه فرستاده بود .
زیرا یزید هم از کوفه خبرهای نگران کننده میشنید.
ترس از عبیدالله بن زیاد باعث شد که مسلم هی جای خود را در کوفه عوض کند تا مبادا دستگیر شود،
نخست در خانه یکی از بزرگان کوفه، بنام هانی بن عروه مخفی شد، اما وقتی شک عبیدالله را دید به خانه یکی از مبلغان شیعه بنام مسلم بن عوسجه رفت.
و در پنهان کار خود را ادامه داد و 12000 نفر با او مخفیانه بیعت کردند.
و او این را که دید، نامه ای به این مضمون برای حسین فرستاد:
دیدبان قوم به قوم خود دروغ نمیگوید، تمام مردم کوفه با تو هستند، همینکه نامه مرا دیدی فورآ حرکت کن.حسین نامه را که دید، تصمیم به حرکت گرفت.
اما او تنها نمی رفت،و همراه خویش، همه قبیله خود؛ از زن و مرد و کودک را به کوفه میبرد، پس خبر پنهان نماند و همه دانستند که حسین میرود به کوفه، تا به کمک کوفیان بر علیه یزید بجنگد.مخالفت اصحاب و تابعین و فامیل حسین با حرکت او به سوی کوفه
حسین از کسی نظر نخواست اما ناصحان آمدند و ایشان را نصیحت کردند از جمله برادرش، محمد حنیفه
به او گفت چنین نکن و خودت نرو بلکه نمایندگانت را به شهرها بفرست. اگر مردم با تو بیعت کردند که خوب،اگر نکردند در دین تو نقصانی و کمی واقع نمیشود اما حسین نپذیرفت .
در روایت آمده که وقتی حسین تصمیم به قیام گرفت به اولاد عبد المطلب در مدینه نامه نوشت که به او ملحق شوند و آل عبدالمطلب آمدند و محمد بن الحنیفه هم آمد و گفت بنظر من حالا زمانی مناسب برای خروج و قیام نیست و حسین رضی الله عنه گفت ایا میترسی به پسرت آسیبی برسد ؟محمد بن حنیفه گفت به تو که آسیب برسد، مصیبتش برایم بزرگتر است از آسیب رسیدن به بقیه.
مخالفت پسر عموی حسین با قیام او
حسین میدانست که ابن عباس با قیام او مخالف است پس سعی کرد تا کارش را از او مخفی کند تا زیاد با نصایح آزارش ندهد،پس وقتی که این عباس شتابان پیش او آمد و گفت: ای پسر عمو شنیدم میخواهی بروی کوفه ؟
ای پسر عمو اگر آنها امیر شهر را کشته باشند و شهر را گرفته باشند پس کارت درست است، اما اگر امیر منتخب یزید در کوفه زنده و مسلط بر شهر کوفه باشد پس اونها ترا برای قتل و فتنه دعوت کرد ه اند و دروغ میگویند! نرو!!
حسین گفت :باشد، استخاره میکنم.
اما ابن عباس دریافت که میخواهد برود، فردایش باز آمد و گفت ای پسر عمو، نمیتوانم صابر باشم اگر رفتنی هستی برو یمن، آنجا شیعه های پدرت هنوز هستند و دست یزید بتو نمیرسد، ای پسر عمو،مردم عراق اهل حیانت و پیمان شکنی هستند، میترسم ترا بکشند اما چون حسین را مصمم به رفتن دید، گفت:
پس کودکان و زنان را نبر، میترسم ترا و آنها را بکشند همانطور که عثمان و زن و بچه اش را کشتند.
حتی که ابن عباس گفت :قسم به خدایی که غیر از او الهی نیست، اگر میتوانستم موی سرت را میکشیدم و نمیگذاشتم بروی … اما حسین مصمم بود که برود
ادامه دارد…

10841 👀
0 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2013-09-10 10:23:33 +0430 +0430

همانطور که دیدید هر دوی این ها یعنی هم محمد الحنیفه برادر حسین، و هم ابن عباس پسر عموی حسین،با فکر او مخالف نبودند. آنها هم قبول داشتند کار حسین در مخالفت با یزید درست است،اما با روش او مخالف بودند، محمد حنیفه گفت نرو نمایندگان بفرست و ابن عباس گفت به یمن برو،آنجا جایی مناسبتر است.
و آینده نشان داد که نظر آنها ظاهرا درستتربود.
اما شیعه، چون امامان را عقل کل میداند، هرگز قبول نمیکند که حرکت حسین به کوفه، از لحاظ نظامی یک حرکت مناسب نبود .
و حضرت ابن عمر نیز وقتی شنید، حسین و ابن زبیر قصد قیام دارند، هر دو را نصحیت کرد که چنین نکنند و وقتی از قصد حسین برای رفتن به عراق با خبر شد، خود را به او رساند و گفت کجا میروی؟ گفت عراق، اینها اوراق بیعت مردم کوفه است!!
حضرت ابن عمر گفت :ای حسین! الله پیامبرش را بین دنیا و آخرت مخیر کرد که یکی را انتخاب کند و ایشان آخرت را برگزید و شما از خون و گوشت رسول الله هستید این دنیا بشما نمیرسد، برگرد!
و حضرت حسین قبول نکرد و ابن عمر او را در آغوش گرفت و گفت: با تو خداحافظی میکنم، مثل خدا حافظی کردن با یک مقتول!!
و بعد از واقعه کربلا، ابن عمر گفت حسین را نصحیت کردم، لازم نبود بعد از ان کارهای که اهل عراق با پدر و برادرش کرده بودند، به آنجا میرفت .
حتی ابن زبیر که خودش مخالف سرسخت یزید بود و بیعت نمیکرد و قصد قیام داشت، باز با رفتن حسین به عراق مخالف بود و به او گفت:
کجا میروی؟ به جایی که پدرت را کشتند و برادرت زخمی کردند؟!! و حسین نصحیت او را هم قبول نکرد
امیر مدینه، به حسین بن علی امان نامه داد.
جعفر طیار برادر حضرت علی را حتما میشناسید او پسری بنام عبدالله داشت همینکه عبدالله از تصمیم حسین برای رفتن به کوفه آگاه شد، پسرانش محمد و عون را با نامه ای پیش حسین فرستاد که برگرد مدینه و دست از این کار بردار.
و وقتی انکار حسین را دید، عبدالله بن جعفر با خود فکر کرد شاید حسین از والی مدینه میترسد! پس پیش او رفت و از او خواست که به حسین سخت نگیرد، و به او امان بدهد.
عمرو بن سعید بن عاص والی مدینه به عبدالله گفت: هرچی میخواهی بنویس من امضاء میکنم .
و نامه ای با این مضمون، با و مهر و امضای والی برای حسین در مکه فرستادند:
بسم الله الرحمن الرحیم
از طرف عمرو بن سعید بن عاص به حسین بن علی بن ابی طالب اما بعد :من دعا میکنم که از این کار منصرف شوی و کاری شایسته کنی .
خبر بمن رسید که میخواهی به عراق بروی،چنین مکن! من ترا از شر اختلاف به خدا میسپارم، در این کار برای تو هلاکت است .من عبدالله بن جعفر و یحیی بن سعید را با این نامه بسوی تو فرستادم، به پیش من بیا، نزد من برای تو امان و نیکویی و هدیه و حسن همسایگی است
و الله را بر این عهدنامه شاهد میگیرم
و سلام بر تو .

اما حسین رضی الله عنه امان والی مدینه را نیز نپذیرفت.
حضرت ابو واقد الیثی میگوید خبر از نیت قیام حسین علیه یزید و به عراق رفتنش که بمن رسید، شوکه شدم و به او گفتم: نکن که هلاک میشوی. گفت من حتما چنین میکنم!
ابوبکر بن عبدالرحمن حارث میگوید: به حسین گفتم میدانی که دوستت دارم ولی نمیدانم که نصحیت من پیش تو چقدر ارزش دارد؟!
حسین گفت :ای ابوبکر تو از کسانی هستی که نه خیانت میکنی، نه کسی بتو بدگمان است.
ابوبکر بن عبدالرحمن گفت: دیدی که اهل عراق با پدر و برادرت چه کردند! آنها بندگان دنیا و و نوکران درهم و دینار هستند. همان کس که بتو وعده کمک داده با تو خواهد جنگید! از تو میخواهم به خودت رحم کنی.
حسین گفت: ای پسر عمو میروم و هرچه الله اراده کرده،خواهد شد .
فرزدق شاعر معروف میگوید: حسین را در مکه دیدم گفت: از مدینه چه خبر ؟
گفتم تو محبوبترین شخص در پیش مردمانی،و تقدیر در آسمان است و شمشیر با بنی امیه است! و گفتم اونها ترا ذلیل خواهند کرد نرو. اما حسین حرفم را نپذیرفت.عبدالله بن مطیع به حسین گفت : ای حسین!پدر مادرم به فدایت، مارا از وجود خودت محروم نکن و به عراق نرو، که اگر اینها ترا بکشند مارا نیز به بردگی خواهند گرفت!

0 ❤️

2013-09-10 10:24:49 +0430 +0430

آیا از دیدگاه شریعت، قیام حسین درست بود؟ قبول داریم که بزرگان اسلام با یزید بیعت کردند، اما این هم مثل روز روشن است که آنها هرگز یزید را بهترین فرد امت نمیدانستند، ولي دیدند که خونریزی بی فایده است، بنابراین از سرناچاری بیعت کردند. و كتمان نميكنيم كه بعضی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم و دیگران، اصلا حرکت حسین رضی الله عنه را جایز و شرعی نمیدانستند. مثلا صحابی رسول الله صلی الله علیه وسلم؛ ابوسعید الخدری رضی الله عنه؛ که به حضرت حسین گفت:
«از الله بترس و در خانه بشین و امام را اطاعت کن»
و جابر بن عبدالله رضی الله عنه نیز به او گفت:
«از الله بترس و باعث خون و خونریزی نشو»
اما اهل سنت ؛ از لحاظ شرعی، به حسین ایرادی نمی گیرند، زیرا حسین اصلا با یزید بیعت نکرده بود و انتخاب یزید (تبدیل خلافت به پادشاهی ) خود یک بدعت بود . و تغییر بدعت ؛در صورت داشتن قدرت؛ لازم است.
حسین به دلایل آشکار، از یزید به خلافت سزاوار تر بود،
اول اینکه ممدوح رسول الله صلی الله علیه وسلم بود .دوم، بهشتی بود. سوم اینکه نسبت به یزید محبوبیت بیشتری داشت، چهارم، او عالم تر از یزید بود.
اما همانطور که فرزدق ؛شاعر؛ گفت : شمشیر و پول و سلطه، پیش بنی امیه بود،
پس چرا حسین با وجودیکه قدرت نداشت، قیام کرد؟
جواب اشکال این است که حسین تصور میکرد قدرت دارد.
او برای مطمئن شدن، پسر عمویش را فرستاد که با چشم خود ببیند که آیا مردم او را میخواهند یا نه.
پس او حسب توان تحقیق کرد، ولی چون غیب نمیدانست،اصلا تصور نمیکرد که کل داستان یک تله و دام باشد .
و شاهد بر این مدعا که حسین نمیخواست با لشکر کم در مقابل لشکر بزرگ بجنگد،این است که وقتی محاصره شد، از آنها خواست راه را برایش باز کنند تا خودش پیش یزید برود یا به مدینه برگردد، ولی توطئه گران خواب های دیگری برای او دیده بودند.
پس حسین وقتی قیام کرد که تصور میکرد، لشکر بزرگی دارد. حسین فکر میکرد کوفه را بگیرم خود بخود،مکه و مدینه و یمن نیز سقوط میکنند.
و اگر شخصی بگوید حسین در مقابل این حدیث که (هرکس بمیرد و بیعت امامی بر گردنش نباشد، پس بر جاهلیت مرده )
چه جوابی دارد؟
میگویم جواب بسیار آسان است!
اولا: خود حسین امام بود و مردم با او بیعت کرده بودند .
دوما: بیعت یزید، حداقل برای حسین الزامی نبود زیرا او اصلا بیعت نکرده بود تا از بیعت یزید خارج شود.
سوما: حدیث صحیح داریم که پیامبر صلی الله علیه وسلم ؛با نام و نشان؛ حسین را سرور جوانان در بهشت میداند، پس چگونه ممکن است که کسی بر جاهلیت بمیرد و در همان حال در بهشت ؛سرور و آقا باشد؟
پس ناممکن است بتوانیم این حدیث ( مردن بر جاهلیت را )بر کار حسین تطبیق دهیم.
البته هیچ عالمی از اهل سنت نیز چنین تاویلی نکرده و در کتب ما چنین چیزی نیست،فقط جسته و گریخته از نادانان چیزهای شنیده ام، و حرف نادان چه ارزشی دارد ؟!

کوشش یزید برای نیامدن حسین رضی الله عنه به کوفه
شاید هیچ شیعه ای نداند که خود یزید نیز سعی کرد تا حسین را از رفتن به کوفه باز دارد. پس نامه ای به ابن عباس نوشت که در آن وقت، بزرگ بنی هاشم و داناترین شان بود و با لطف و نرمی، از او خواست مانع از کارهای حسین شود و اجازه ندهد به کوفه برود. و به ابن عباس نوشت که تو اهل کوفه را میشناسی،
و در نامه شعری طولانی هم به عربی نوشت که بین ما و شما خویشاوندیست و از این حرفها !
ابن عباس در جواب نوشت:«من سعی خود را میکنم تا حسین را از کارش منصرف کنم»
از نامه یزید در میابیم که او در توطئه بدام انداختن حسین در کوفه نقشی نداشته، و فراموش نکنیم که مکه هم تحت سلطه یزید بود، البته درست است که قداست مکه، مانع از حمله به حسین بود،اما باز باید قبول کنیم که یزید دلش نمیخواست علیه حسین شدت عمل بخرج دهد،
شاید که یزید میدانسته در جنگ با حسین ؛در هرحال؛ خودش هم بازنده میشود.

0 ❤️

2013-09-10 10:25:40 +0430 +0430

دنباله داستان مسلم بن عقیل:
برگردیم به کوفه که اوضاع داشت در آنجا متشنج میشد :
مردم با مسلم بیعت کردند و خبر به والی رسید (که در آنوقت نعمان بشیر رضی الله عنه بود )، او در مسجد برای مردم خطبه خواند که این کارها را نکنید که عاقبت خوشی ندارد و خونها ریخته میشود و مالها به غارت میرود،
اما در آخر گفت : تا وقتی که شماها ( طرفداران حسین ) در نظم اخلالی بوجود نیاورید؛ من بشما کاری ندارم اما اگر بمن حمله کردید با شما میجنگم،جنگیدنی !!
این سیاست نعمان بشیر رضی الله عنه، متحدان بنی امیه در کوفه را ، خوش نیامد و عبد الله بن مسلم بن سعيد الحضرمي، بلند شد و اعتراض کرد که این سیاست درست نیست و نشان از ضعف دارد،باید که با بیرحمی با اینها برخورد کنیم.
حضرت نعمان گفت: نه! من در کارهایم باید اول رضایت الله را مد نظر داشته باشم.
خبر مسلم بن عقیل،خیلی زود به یزید رسید،یزید بشدت از سیاست حضرت نعمان، عصبانی شد و فورا او را برکنار کرد و والی بصره را با حفظ سمت، امیر کوفه نیز نمود و به او دستور داد هر طور شده نماینده حسین ؛ مسلم بن عقیل را ، دستگیر کند و یا تبیعدش نماید یا بکشد.
عبیدالله بن زیاد فورا از بصره به کوفه رفت .قبل از رفتن، برادر خود را جانشین در بصره کرد و گفت که مواظب اوضاع باشد و خود با بزرگان بصره عازم کوفه شد.
وقتی به کوفه رسید، مردم فکر کردند که او حضرت حسین است! پس بر هر گروهی که میرسید، اونها فریاد میزدند: «خوش آمدی ای پسر رسول خدا»
تا آخر یکی از همران ابن زیاد داد زد : کنار بروید او حسین نیست، او امیر جدید کوفه امیر عبیدالله بن زیاد است.
عبیدالله به قصر کوفه رسید دستور داد جار بزنند که مردم همه برای نماز جمع شوند و مردم آمدند و برای آنها سخنرانی کرد و وعده دارد:
«هرکس اطاعت کند را خواهد نواخت و هرکس که مخالفت کند را خواهد گداخت»
پس از این، اولین کار ابن زیاد این بود که معلومات جمع کند، پس به یکی از یارانش که از اهل شام بود سه هزار درهم داد و به او گفت:
برو با این پول مسلم را پیدا کن، مرد کارش را خوب بلد بود رفت به مسجد جامع.
دید یک نفر در یک گوشه زیاد نماز میخواند ، منتظر شد تا نمازهایش تمام شود، سپس به او نزدیک شد و گفت:
من فدای تو بشم، مردی از اهل شام از قبیله ذی الکلاع هستم
خدا بر من نعمت داد و مرا از دوستداران اهل بیت رسول نموده، آنها را دوست دارم و دوستدارانشان را هم دوست دارم، 3000 درهم با خود آوردم میخواهم بدهم به یک نفر از اهل بیت.
شنیدم که نماینده اش اینجا آمده، آیا میشود مرا به او برسانی تا این 3000 درهم را به او بدهم تا در راه خدا خرج کند؟!
مرد نماز خوان گفت: چرا در بین این همه مردم در مسجد آمدی پیش من ؟
مامور مخفی ابن زیاد گفت: برای اینکه ترا عابد تر از همه دیدم و چهره تو نورانیست!! فکر کردم شاید از دوستداران اهل بیت باشی.
مرد گفت: وای بحالت ( خوش بحالت ) که درست حدس زدی، من مسلم بن عوسجه هستم و از برادران توام و از دوستدار اهل البیت.
مرا ببخش که اول بتو شک کردم، همش بخاطر ترس از این مردک سرکش؛ ابن زیاد؛ است که احتیاط میکنم.
البته با من عهد کن که راز را به کسی نگویی، تا ترا پیش مسلم ببرم.جاسوس گفت قول میدهم!!
پس به این ترتیب، جاسوس به مسلم بن عقیل رسید و صبح و ظهر پیشش میبود و اخبارش را جمع میکرد و در دل تاریکی شب میرفت پیش ابن زیاد و همه خبر ها را به او می رساند.
به این ترتیب ابن زیاد پی به همه چیز برد و دانست که مسلم، در خانه هانی بن عروه، پنهان شده است.

دستگیری هانی
اما دستگیر کردن اهل کوفه آنقدرها هم آسان نبود، پس باز ابن زیاد حیله بکار برد :
به دو نفر از بزرگان کوفه که به دار الاماره رفت و آمد داشتند،گفت:
هانی چرا اینکار را میکند؟
گفتند: چه کرده؟ او چندین روز است که بیمار است.
ابن زیاد گفت: چگونه بیمار است که بمن خبر رسیده تمام روز در میهمان خانه اش، مینشیند و نمی آیید و حق سلام گفتن به ما را بجا نمیاورد؟
گفتند: به او خواهیم گفت. و در حال رفتند پیش هانی، و او را از نارضایتی این زیاد با خبر کردند و گفتند ترا قسم میدهیم که زود با ما به دارالاماره بیایی و به امیر سلام کنی که قلبش چرکین است، تا از تو خوشحال شود.
گفتند و گفتند تا هانی راضی و سوار بر مرکب شد و با آنها رفت.
به قصر که نزدیک شدند، هانی گفت: دلم چیز بدی را گواهی میدهد، میترسم از این مرد بمن شری برسد .
دوستانش گفتند: تو که کاری نکردی، نگران نباش. و رفتند تا به ابن زیاد رسیدند .
و ابن زیاد گفت: من زندگی برای او میخواهم و او خواهان مرگ من است!
هانی بن عروه گفت: منظورت چیست ای امیر؟
گفت: از این بدتر چیست که مسلم بن عقیل را در خانه ات پناه دادی و یاریش میکنی و برایش بیعت میگیری ؟!
هانی گفت: دروغ است، من چنین نکردم.
ابن زیاد گفت: حاجب !بگو معقلا بیاید ( نام همان جاسوس )
وقتی جاسوس داخل شد و چشم هانی به افتاد فهمید که مرد، چشم و گوش زیاد بوده و انکار را بی فایده دید. پس گفت:
الان میروم و مسلم را از خانه ام بیروم میکنم و حقیقت این است که او به خانه من آمد، و من دعوتش نکرده بودم و عهد میکنم دیگه در خانه ام نیاید.
ابن زیاد گفت: نه! نه! از من جدا نمیشوی تا مسلم بن عقیل را بیاوری!
هانی گفت: این ممکن نیست که میهمان و همسایه ام را تسلیم تو کنم تا او را بکشی .
ابن زیاد از کوره در رفت و با چوب، محکم و پی در پی به صورت هانی زد و چهره و دماغش را بشدت زخمی کرد و دستور داد تا او را در اتاقی زندانی کنند.
به افراد قبیله هانی بن عروه ؛یعنی قبیله مذجح؛ خبر رسید که هانی کشته شده، آنها قصر را محاصره کردند.
بزرگ آنها عمرو بن حجاج گفت: ما نمیخواهیم قیام کنیم اما میخواهیم مطمئن شویم که هانی زنده است .
ابن زیاد به قاضی شریح اجازه ورود به قصر را داد تا با چشم خود ببیند که هانی زنده است و مردم که دیدند هانی زنده است، بزرگشان گفت:
در جنگ عجله نمیکنیم صبر میکنیم و رفتند.
و وقتی که خبر دستگیری هانی بن عروه به مسلم بن عقیل رسید،تصمیم به علنی کردن قیام گرفت و کلمه سر را گفت ( یا منصور امت ) تا همه جمع شوند.
کلمه رمز تکرار شد و 4000 نفر جمع شدند و او 4 فرمانده تعیین کرد که این اشخاص بودند
عبيد الله بن عمرو بن عزيز الكندي
مسلم بن عوسجة الأسدي
أبي ثمامة الصائدي
عباس بن جعدة الجدلي
و به طرف قصر ابن زیاد پیشروی را شروع کردند، تا به قصر رسیدند.
اما ابن زیاد مردی با هوش و مکار بود و او فکر این روز را پیش از این کرده بود، برای همین قبل از این، بزرگان شهر کوفه را به بهانه های مختلف پیش خود نگه داشته بود تا در وقت بحران، گروگانش باشند و حالا وقتش بود او به بزرگان کوفه که در قصرش بودند، با لطف گفت:
یکی یکی جلو بروید و برای مردم سخنرانی کنند که فتنه خوب نیست و آنها را بترسانند از خشم سلطان، و از این حرفها که، اگر آرام باشید پول بارانتان میکنم.
مسلم بن عقیل چندان با هوش نبود، عوض آنکه دستور حمله دهد این پا و اون پا میکرد در حالیکه جنگ روانی ابن زیاد تماما مطابق برنامه پیش میرفت .
حتی که زنها هم که از غوغای شهر باخبر شدند و آمدند و دست مردها و پسران خود را گرفتند که نکنید و از اهل شام بترسید که میایند و پوست شما را از کاه پر میکنند. و پیر مردها هم آمدند و مردم را به آرامش و رفتن به خانه هایشان فرا خواندند.
کم کم وعده و وعید و اصرار،کار خود را کرد و مردم شروع کردند به پراکنده شدن، نزدیکی های شب از این 4000 نفر، 3500 تا 3700 نفر رفتند و تقریبا 300 تا 500 نفر باقی ماندند که اغلب آنها از قبیله مذجح بودند.
ابن زیاد قبل از آنکه دست به شمشیر ببرد باز بزرگان را فرستاد و پرچم امان بدستشان داد که هرکس از مسلم دور شود در امان است و الا عاقبت کار مخالفان ترسناک است و این حربه هم کارگر شد، و همه رفتند جز 60 نفر .
و بین این 60 نفر و سرداران ابن زیاد یعنی، ابن الأشعث، والقعقاع بن شور، وثبت بن ربعي،در محله الرحبه كوفه جنگ در گرفت که طولانی نبود سردار باهوش ابن ریاد ؛یعنی القعقاع بن شور؛ دریافت که طرفداران مسلم بخاطر حفظ جان خود میجنگند، پس فریاد زد که از طرف مسجد جامع راه فرار را برایشان باز کنید! و سربازان راه را باز کردند و این 60 نفر بطرف مسجد گریختند و شب که خوب تاریک شد آنها هم فرار کردند و مسلم بن عقیل ناگهان دید که در دل شب، تنها و غریب، آواره کوچه های کوفه است !!

0 ❤️

2013-09-10 10:27:02 +0430 +0430

دستگیرشدن نماینده حسین رضی الله عنه: مسلم بن عقیل که خود را تنها دید، در تاریکی شب،درب خانه ای را کوبید، زنی بیرون آمد، مسلم گفت: بمن آب بده، زن برایش آب آورد و بعد در را بست، ساعتی بعد زن دوباره در را باز کرد و دید مسلم همانجا نشسته است، گفت تو کیستی ؟ این ایستادن تو در اینجا شک بر انگیز است.
گفت: من مسلم بن عقیلم، آیا مرا پناه میدهی ؟ زن گفت آری، مسلم بدرون خانه رفت .اما پسر آن زن، پیش محمد بن الاشعث، که از سرداران ابن زیاد بود؛ رفت و به او گفت که مسلم در خانه ما پنهان شده است.
و محمد بن اشعث این خبر را به ابن زیاد رساند و ابن زیاد بهمراه او، سربازانی را فرستاد که مسلم را زنده یا مرده بیاورند، ابن اشعث به خانه زن حمله کرد و مسلم شمشیر کشید. ابن اشعث به او امان داد و مسلم شمشیر را انداخت و تسلیم شد. او را آوردند به پیش ابن زیاد در راه گریه کرد، ابن اشعث به او گفت، کسی که کار به این مهمی را شروع کرده است، نباید گریه کند!
مسلم به او گفت: برای خودم گریه نمیکنم اما حسین دارد با اهل خانه اش میاید و خبر ندارد که در شهر کوفه یاوری ندارد.
سپس به ابن اشعث گفت: ای مرد آیا در تو خیری هست ؟ من میدانم که ابن زیاد امان دادن ترا نمیپذیرد، اما این مهم نیست،مردی را بفرست که به حسین بگوید نیاید. و به او بگویید که اهل کوفه، همان خائنان به پدرت هستند، همان کسانی هستند که علی آرزو داشت بمیرد و از دستشان راحت شود .
ابن اشعث متاثر شد، گفت باشه حتما کسی را میفرستم و در ضمن من بتو امان دادم و نباید ابن زیاد بتو زیان برساند.
پس ابن اشعث، مردی بنام ایاس بن عباس طایی را مامور کرد که برود و حسین را آگاه کند و خرج راه و مخارج خانه اش را به او داد و مرد گفت باشد، میروم.
و ابن اشعث مسلم را آورد پیش ابن زیاد و گفت: من به او امان دادم، ابن زیادگفت بیخود کردی، ترا نفرستاده بودم که امانش دهی، فرستاده بودم که دستگیرش کنی.
پس ابن زیاد به مسلم گفت: من اراده کشتن ترا دارم !
گفت: باشه اما اجازه بده با یک نفر از افراد قومم وصیت کنم.
این زیاد گفت: اجازه داری وصیت کن، مسلم نگاهی به اطرافیان ابن زیاد کرد و عمر بن سعد را شناخت و گفت وصیتم را به این مرد میگویم اما در خلوت، اما عمر بن سعد حاضر نشد با مسلم بتنهایی حرف بزند! تا اینکه این زیاد به او اجازه داد و به گوشه ای رفتند و مسلم به او گفت:
ای عمر بن سعد بین من و تو رشته خویشاوندی است؛ سه تقاضا دارم:
1 = 700 درهم در کوفه قرض دارم قرضم را بده.
2 = جسدم را از ابن زیاد بگیر و دفن کن.
2= حسین در راه است خبرش بده نیاید.
عمر بن سعد هرچی که مسلم به او گفته بود را فورا برای ابن زیاد بازگو نمود!
و عبیدالله بن زیاد به او اجازه داد که وصیت مسلم را انجام دهد و اضافه کرد:
اما حسین،ما اراده او را نداریم و از مقابله با او نیز رویگردان نیستیم .
پس امر کرد گردن مسلم را بزنند و مسلم را بردند بالای دیوار قصر، درحالیکه او الله اکبر و سبحان الله میگفت، گردنش را زدند سرش افتاد پایین دیوار قصر، بعد جسدش را هم انداختند پایین .
سپس ابن زیاد دستور داد که هانی بن عروه را هم ببرند در بازار بکشند و هانی داد میزد و از قوم خود کمک میخواست، اما حالا دیگر کسی جرات کمک نداشت و این زیاد دستور قتل دو نفر از همکاران مسلم را صادر کرد و جسد آنها را نیز در بازار آویزان نمودند.

حرکت حسین بسوی کوفه
8 ذی حجه در حالیکه حاجیان میرفتند به منی، حسین بسوی کوفه حرکت کرد و این نشان از این دارد که او عجله داشت تا بنا به گفته مسلم هرچه زودتر به کوفه برسد، و الا میتوانست این کار 5 روز بعد، یعنی پس از مراسم حج انجام دهد، والی مکه او را از سفر منع کرد حسین گفت:
((لِي عَمَلِي وَلَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ) ((يونس، الآية : 41)
«عمل من برای من، و عمل شما برای شماست! شما از آنچه من انجام می‌دهم بیزارید و من (نیز) از آنچه شما انجام می‌دهید بیزارم!»
گفتن این آیه در جواب والی، نشان از خشم و و ایضا اراده حسین دارد و همچنين نشان دهنده این است که در مکه و مدینه بنی امیه چندان قوی نبودند و حسين و دیگران آزادی عمل بیشتری داشتند.
خبر حرکت حسین، از هیچکس پنهان نماند و ابن زیاد، تدابیر امنیتی زیادی را بکار بست، خیلی ها را گرفت و بست، و به خیلی های دیگر پول داد تا با یزید همراه شوند و راه خروج کوفه و بصره را نیز بست، تا حسین از اوضاع کوفه باخبر نگردد.
و حسین نزدیک و نزدیک تر میشد، نزدیک کوفه حس کرد که اوضاع عادی نیست. قیس بن مسهر را فرستاد تا خبر آمدنش را به کوفیان بدهد،اما اعمال ابن زیاد او را در قادسیه دستگیر کردند و پیش بن زیاد فرستادند. و او فورا دستور دادگردن قیس را بزنند.
حسین شخص دیگری را فرستاد تا پیش مسلم برود، او هم دستگیر شد و ابن زیاد فورا او را کشت. این شدت عمل ابن زیاد، مردم را ترساند و دانستند بودن با حسین یعنی مرگ، پس هر کس به لانه خود خزید.
حسین از بیابانگردان شنید که نه کسی اجازه ورود به کوفه را دارد و نه کسی اجازه خروج از آن را، و حس کرد که اتفاقی رخ داده اما نمیدانست که چیست، و شیعه باید خجالت بکشد که ادعا میکند امام ما غیب میداند.
در یک ایستگاه معروف بین مکه و کوفه، یعنی در منظقه (شراف) خبر قتل مسلم و هانی و عبدالله بن بقطر و خیانت اهل کوفه به حسین رسید. خبر بسیار تکان دهنده و دردناک بود،
حسین که خیانت شیعه را در کوفه دید به یارانش گفت: هرکس میخواهد بازگردد، میتواند برگردد،و خیلی ها برگشتند و ناصحان گفتند :ای حسین تو هم برگرد ولی برادران مسلم بن عقیل گفتند والله بر نمیگردیم تا انتقام خون برادر خود را نگیریم، و یا که شهید شویم.
مردم از دور حسین پراکنده شدند و فقط کسانی با او ماندند که در مکه با ایشان همراه شده بودند.
و حسین به حرکت خود به جلو ادامه داد که ناگهان یکی از سربازانش فریاد زد نخلی میبینم .
آن نخل نبود، حر بن یزید با لشکریانش بود
حر با هزار سوار آمد و به حسین گفت مامورم ببرمت کوفه، حسین گفت نه! بلکه برمیگردم به مکه.
حر گفت: این ممکن نیست، حسین صندوق بیعت نامه ها را به حر نشان داد حر گفت من خبر ندارم باید با من بیایی کوفه!
حسین گفت نمیایم! حر نصحیتش کرد که جنگ کنی میمیری، از خدا بترس!
و چون عزم حضرت حسین را دید ،گفت: پس نه بیا کوفه،نه برگرد به مدینه، تا من از ابن زیاد کسب تکلیف کنم .
حسین قبول کرد و راه خود را بطرف کربلا کج کرد.

جالب است که بدانیم، اوقات نماز، این دو گروه یکجا جماعت میخواندند و پیشنماز هم حضرت حسین بود. این نشان میدهد که جنگ آنها مذهبی نبوده و ناممکن است، چون حسین با دست باز نماز میخوانده و پشت سرش یزیدیان با دست بسته،
این مذهب فقه ای شیعه، قرنها بعد به میان آمد.
در کربلا، لشکر عمر بن سعد و شمر بن دی الجوشن و حصین بن تمیم با حسین روبرو شدند. فقط سعد 4000 سرباز داشت که قرار بود برود ری، امارت آنجا را بگیرد و با دیلمیان بجنگد، اما ابن زیاد از او خواست که نخست کار حسین را یکسره کند، چون عمر بن سعد قبول نکرد ابن زیاد گفت: سه کار باهات میکنم: از امارت ری عزلت میکنم و میکشمت و خانه ات را به آتش میکشم! و عمر بن سعد با اکراه قبول کرد که به جنگ حسین برود.
عجیب این است که این عمر، پسر سردار بزرگ اسلام ،حضرت سعد بن ابی وقاص است که از عشره مبشره میباشد.
حضرت سعد در مجلس امیر معاویه، وقتی که معاویه از او پرسید چرا از علی بدگویی نمیکنی؟ گفت از پیامبر صلی الله علیه وسلم سه سخن درباره علی شنیدم که حاضرم تمام دنیا را بدهم و یکی از آن سه سخن در حق من میبود!
و سه حدیث بسیار مهم را درمدح علی گفت به این ترتیب در مجلس معاویه، امیر شام را ساکت کرد. اما پسرش؛ عمر بن سعد؛ از یک والی یزید ترسید و دیدیم در مجلس ابن زیاد با آنکه مسلم از او بخاطر خویشاوندی، مدد خواست، باز تمام حرفهای خصوصی مسلم را به ابن زیاد گفت! که نشان از دنیا دوستی و رذالت او دارد.
و افسوس در این است که خیلی از اوقات،آدمهای بزرگ، فرزندان حقیری دارند.

0 ❤️

2013-09-10 10:27:57 +0430 +0430

مذاکره عمر بن سعد و حضرت حسین
حسین به دو صندوق بزرگ اشاره کرد و گفت: من بدعوت اهل کوفه آمدم حالا که نمیخواهند بر میگردم مدینه .
عمر بن سعد برای ابن زیاد، این سخن حسین را نوشت.
ابن زیاد که نامه سعد را دید شعری خواند که معنایش این بود:
حالا که بگیر من افتادی، داد و فریاد بیفایده است و راه نجاتی نداری!
و در جواب نامه سعد نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
نامه تو بمن رسید،فهمیدم چی نوشتی
به حسین بگو با یزید بیعت کند، بعد از این بیعت، ما درباره او تصمیم میگیرم والسلام
عمر فهمید که ابن زیاد صلح نمیخواهد و حسین قبول نکرد، اما چون دید اوضاع خطرناک است،به ابن سعد پیشنهاد دیگری کرد. به عمر بن سعد گفت: بگذارید پیش یزید بروم
یا بروم در مرزی از مرزها برای جهاد.

این پیشنهاد حسین رضی الله عنه، چند نکته را برایمان روشن میکند و آن اینکه حسین حالا حس کرد که شاید کشته شود، اما میدانست که یزید او را نخواهد کشت. برای همین میخواست پیش او برود.
عمر بن سعد برای ابن زیاد نوشت که مشکل دارد حل میشود، حسین میخواهد برود پیش یزید، باید که موافقت کنی و ابن زیاد موافقت کرد، اما شمر که در مجلس ابن زیاد نشسته بود گفت: این درست نیست! باید حسین تسلیم تو شود و تو او را بفرستی پیش یزید!
و ابن زیاد به عمر بن سعد همین را نوشت که حسین باید تسلیم شود .
حسین گفت: نه والله،میجنگم و تسلیم نمیشوم.

جنگ و شهادت حسین
صبح روز جمعه 10 محرم سال 61 دو لشکر عزم جنگ کردند نفرات حسین خیلی کم بودند، زنان را پشت سر گذاشت و در پشت سر، آتش روشن کردند تا از عقب مورد حمله قرار نگیرند و جنگ شروع شد حسین به یارانش گفت میتوانید بروید اما یکی هم نرفت و با سلحشوری جنگیدند تا همه مردند، حسین در آغاز، در جنگ شرکت نکرد، اما آخر کار شمشیر بدست گرفت و با حرارت جنگید، از لشکریان سعد کسی جرات نکرد که او را بکشد و همه خود را از او دور میکردند
اینجا شمر ترسید اوضاع منقلب شود پس داد زد معطل چیستید؟ بکشیدش!
و زرعه بن شریک تمیمی ضربه ای به حسین زد ضربه دوم را سنان بن انس زد که به سر حسین اصابت نمود و گفته میشود که عمرو بن بطار او را شهید کرد و گفته میشود که سرش را شمر از بدن جدا کرد و برای ابن زیاد فرستاد.
از یاران حسین 72 نفر شهید شدند و از سربازان عمر سعد 82 نفر به هلاکت رسیدند
بعد از شهادت حسین، عمر بن سعد اجازه نداد کسی وارد خیمه زنان حسین شود و زنها و بچه ها را به پیش ابن زیاد فرستاد.
و سخنان شیعه ها در سر منابر، در خصوص حمله سربازان به زنان، یاوه گویی است و فقط برای تحریک بیشتر احساسات مردم این دروغ ها را میگویند.
در این جنگ، فقط حسین شهید نشد بلکه 18 نفر از اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وسلم شهید شدند.
از پسران عقیل 4 نفر
و از اولاد علی 6 نفر یعنی حسین و 5 برادرش شیعه ها فقط عباس علمدار را میشناسند اما حسین برادری بنام ابوبکر و برادری بنام عثمان و برادری بنام محمد هم داشت، حالا شیعه نام ابوبکر و عثمان را ذکر نمیکند با نام محمد چه دشمنی دارد که فقط از بین برادران حسین که در کربلا شهید شده اند فقط از عباس نام میبرد؟
از اولاد حسین دو نفر
و از اولاد حسن 3 نفر شهید شدند که باز نام یکی از آنها ابوبکر بود
و از نوه های جعفر بن ابی طالب، 2 نفر، جان به جان آفرین تسلیم کردند.

0 ❤️

2013-09-10 10:29:15 +0430 +0430

سوء استفاده شیعه از قتل حسین
شهادت حسین یک سانحه عظیم در تاریخ اسلام است، اما از این بدتر هم اتفاق افتاد، بدتر، همانا سوء استفاده شیعه ها از این مصیبت برای پیش برد اهداف خودشان است.
شیعه برای رسیدن به این هدف، در نقل حادثه، غلوهای زیادی کرده است.
مثلا میگوید زنان و کودکان حسین اسیر گشتند و به آنها بی احترامی شد، این ادعا سراپا دروغ است، نه عمر بن سعد به آنها بی احترامی کرد، نه ابن زیاد به آنها توهین نمود.
و یزید هم به بهترین صورت از آنها استقبال کرد، و وقتی دختر حسین گفت: ای یزید آیا آل محمد را به کنیزی میگیری؟
یزید جواب داد :نه، که آزادگانی گرانقدر هستند،به پیش دختران عموت برو و ببین حال آنها چون حال توست.
منظور یزید از دختران عمو، زنان خاندان ابوسفیان بود، زیرا فراموش نکنیم که بنی امیه و بنی هاشم هر دو از قبیله قریش، و با هم فامیل هستند.
فاطمه ؛دختر حسین؛ میگوید: داخل خانه شدم و یک زن از زنان آل سفیان را ندیدم مگر آنکه گریه میکردند و اشک میریختند.
اما شیعه کارش دمیدن در فتنه است و دروغ های میگوید که بعضی از این دروغ ها زننده، هم و توهین به اهل بیت است.
اما چرا یزید دستور داد تا اهلبیت حسین و اهل خانه یارانش به شام بیایند؟
برای این بود که مبادا در برگشت به آنها بی احترامی شود، بدستور یزید آنها با احترام به شام برده شدند و یزید پیکی برای بزرگان بنی هاشم فرستاد و دستور داد تا ریش سفیدان و پیران آنها بیایند، و در برگشت همراه اهلبیت باشند. و بهترین سواری را برایشان فراهم کرد و پول فراوان، برای راحتی خرج و مخارج سفر به آنها داد، و برای محکم کاری 30 نفر از سواران بنی امیه را همراه کاروان کرد و گفت شما فقط همراه هستید، در کار آنها داخلت نمیکنید، هرجا استراحت کنند، یا هر وقت حرکت کنند، شما حق حرف زدن ندارید فقط همراه باشید تا به مدینه برسند .
و اهلبیت حسین را، کسی از خانه هایشان اسیر نکرده بود. حسین خودش آنها را همراه خود آورد، اگر در صحرا رها میشدند خوف هلاکت آنها میرفت، چون مردی همرایشان باقی نمانده بود.
بنابر این هدایت آنها به کوفه، و بعد به شام از سر ناچاری بود، وقتی مرد کسی را میکشی باید زنش تحت حمایت بگیری تا به جای امن خود برگردد.
حالا یزید اینکار را برای الله کرد، یا نیتش بستن زبان مردم بود، این مهم نیست، مهم این است که با اهل بیت حسین، خوشرفتاری شد. حتی ابن زیاد سختگیر همینکه زنان را در کوفه دید، دستور داد تا به ایشان خانه جدا بدهند و غذا برایشان میفرستاد.
پس آنچه که روحانیون شیعه سر منبرها باصدای سوزناک میگویند، فقط برای تحریک احساسات مردم است و حرفهایشان حقیقت ندارد.
و فراموش نکنیم که یزید هرگز از مرگ حسین اظهار خوشحالی ننمود، بلکه گریست و ابن زیاد را لعنت کرد.
پس به مصلحت او نبود که مردم را بیشتر عصبانی کند.
ما نمیگوییم یزید از قتل حسین مبراست،بلکه او مسبب اول و اصلی است،در زمان خلافت او این کار شد. ما او را گناه کار اول میدانیم، اما میگوییم که حتی برای ظاهرسازی هم که شده، باید با کشتن حسین، خود را مخالف نشان میداد و با اهل بیتش خوشرفتاری مینمود.
ما میگوییم شیعه بی جهت دارد موضوع را بطرف دیگر بر میگرداند. و دروغ های شاخدار میگوید.

خواننده گرامی !
اهل سنت یک پارچه از مرگ حسین متالم شد،اهل سنت را چه میکنی که مادر ابن زیاد به او گفت :وای بر تو، چه کردی؟ حسین را کشتی و هرگز بهشت را نخواهی دید .
برادر ابن زیاد ؛عثمان بن زیاد؛ گفت: دوست میداشتم که دماغ هر فرد از خاندان زیاد را سوراخ میکردند و بر آنها افسار میبستند، این را بیشتر دوست میداشتم تا اینکه لکه خون حسین بر دامان ما باشد. او این سخنان را جلوی برادرش گفت، و برادرش جوابی نتوانست بدهد.
جاییکه برادر ابن زیاد با او مخالفت کرده، آیا ممکن است اهل سنت از مردن حسین خوشحال باشند؟ اگر شیعه، سنی ها را مسئول خون حسین نمیداند، پس این گریه و زاری و برانگیختن احساسات مردم و ربط دادن قضیه به عمرو ابوبکر برای چیست؟

0 ❤️

2013-09-10 10:31:03 +0430 +0430

نکته ای که شیعه ها باید به آن توجه کنند
معمولا روضه خوان های شیعه فقط از قتل حسین و اسارات اهلبیتش میگویند، اما این را نمیگویند که بعد از این قتل، بر سر قاتلان چه آمد، آنها میخواند مردم را بر افروخته نگه دارند . نمیگویند، چون دانستن سرنوشت قاتلان حسین،دل مردم را خنک میکند .
و این چیزی نیست که علمای فتنه گر شیعه بخواهند، باز نکته دیگر این است که قاتلان حسین توسط لشکریان ابن زبیر( پسر حضرت زبیر) مجازات شدند و این را شیعه دوست ندارد که بگوید.
برای همین است که مردم شیعه نمیدانند که بعد از قتل حسین، یزید روز خوش را ندید و و شورش های پی در پی، عیش او را خراب کرد، 4 سال بعد از قتل حسین، یزید به هلاکت رسید و ابن زیاد و شمر فراری شدند، عمر بن سعد کشته شد، و سر بریده اش را آوردند جلوی پسرش،گفتند: این را میشناسی؟
گفت: آری و بعد از او زندگی را هم دوست ندارم و پسرش را هم سر بریدند.
شمر را پیدا کردند و او فرار کرد، تعقیبش کردند تا گرفتندش و او را کشتند، و سرش را بریدند و جسدش را جلوی سگان انداختند و جسد شمر تبدیل شود به مدفوع سگان.
انتقامی از این بدتر، آیا ممکن است؟
پس انتقام حسین خیلی زود گرفته شد و یعنی فقط 5 سال بین ظلم،و انتقام از ظالم فاصله بود.
از قاتلان حسین یکی هم جان بدر نبرد حتی سربازانی که در لشگر سعد بودند هرکدام که شناسایی شدند سرشان بریده شد.
حتی که خولی بن یزید را هم درنهانگاه خانه اش یافتند و کشتند. او همان کسی است که عمر بن سعد سر بریده حسین را به او داد که ببر به ابن زیاد برسان! او که به کوفه که رسید، شب هنگام بود و در های قصر را بسته بودند. او سر را برداشت و آمد خانه خودش، و سر را در تشتی که زنش در آن لباس میشست، انداخت و بر زن خود وارد شد.
زنش گفت : چه خبر ها؟ گفت ثروت دنیا را برات آوردم.
پرسید: ثروت دنیا!
گفت: آری در تشت است
زن گفت: در تشت؟
گفت: بله سر حسین است که صبح میبرم به ابن زیاد میدهم ( و جایزه میگیرم )
زن برخاست و گفت سبحان الله، مردم طلا و نقره میاورند وتو سر بریده پسر رسول خدا را به خانه من اوردی!! قسم به الله که دیگر سرم با سر تو، در یک بالین جمع نمیشود.
5 سال بعد وقتی سربازان مختار (سردار ابن زبیر) در تعقیب خولی، وارد خانه اش شدند، خولی به نهانگاهی در خانه اش رفت و پنهان شد، سربازان از زن پرسیدند :خولی کجاست ؟ او با صدای بلند گفت: نمیدانم کجاست، اما در همان حال با دست اشاره کرد که اونجاست!! و یافتنش و سرش را بریدند.
ابن زیاد هم با آنکه فرار کرده بود بخاطر شرارت باطنش باز در شام، توانست خوش خدمتی کند و در راس سیزده هزار نفر به طرف عراق آمد که باز ابراهیم اشتر آنها را شکست داد و تار و مار کرد و ابن زیاد هم کشته شد و سرش را در دهم محرم 67 هجری؛ یعنی دقیقا 6 سال بعد از شهادت حسین ؛ بریدند و فرستادند به قصر کوفه یعنی همانجایی که 6 سال پیش سر حسین را آورده بودن جلویش.
در روایت معتبر میاید که وقتی سر ابن زیاد را بریدند سه بار ماری داخل این سر بریده شد و از سرش خورد. این را همه دیدند و روایت معتبر است و شما میدانید ما اهل سنت از خرافات متنفریم اما روایت معتبر است.
و عجیب نیست که الله با قاتل حسین، معامله ای این چنینی کند.
و سر بریده ابن زیاد را فرستادند به مکه پیش، مصعب بن زبیر و او هم فرستاد به مدینه،به پیش علی بن حسین (زین العابدین)، یعنی تنها پسر باقی مانده از حسین،که بیا تماشا کن سر ابن زیاد است !
حیرت آورست که شیعه این بخش انتقام را در روضه خوانی های خود نمیگوید،تا حسین را مظلوم تر جلوه دهد و میگوید امام زمان میاید انتقام حسین را میگیرد از کی ؟ قاتلانش که همه مردند ؟ از کی؟ از ابوبکر و عمر رضی الله عنهما !!
یزید را ما دوست نداریم . علمای شیعه به مردم شیعه نمیگویند که یزید در مدینه با فرزندان صحابه چه کرد.
نمیگویند که یزید غیر مستقیم، قاتل چند صحابی هم هست.
اگر ما اهل سنت طرفدار صحابه هستیم و بخاطر توهین شیعه به یاران پیامبر صلی الله علیه وسلم،از شیعه متنفریم. پس از یزید بیشتر متنفریم چون سربازان او چند نفر از صحابه هم توهین کردند، و هم کشته اند.
پس یزید از ما نیست و ما هم از یزید نیستیم.
اما شیعه از این گریه های بی معنی قصدی دیگر دارد .
او میخواهد آتش اختلاف بین مسلمانها را روشن نگه دارد.
لذا با آمیختن دروغ های بیشمار به داستان قیام حسین، سعی میکند که مخاطبانش فکر کنند سنی ها قاتل حسین هستند!!
علمای شیعه،در روز عاشورا بر سینه خود میزنند ، اما با این کار میخواهند آتش دشمنی را بین مسلمانها برافرازند و سنی ها را متهم میکنند!! در حالیکه اهل سنت نه فقط قاتل حسین نبودند، بلکه قاتلان حسین را تک تک کشتند.
و مصیبت حسین، اولین و آخرین مصیبت ما نیست،بلکه حسین خودش جنگ و مرگ را انتخاب کرد و شمشیر زنان مرد.
5 سال بعد از شهادت حسین قاتلانش، یکی یکی گرفتار و به بدترین وضع کشته شدند، اما قاتلان مرتضی راد مهر تا هنوز،در قصرها به خوش گذرانی مشغولند
مرتضی راد مهر که در عهد خامنه ای، به جرم سنی شدن در زندان افتاده بود، او برایم گفت ما را بردند به بخش شکنجه،وسایل عجیب و غریبی آنجا بود، و به مدیر آنجا گفتند :
حاجی تحویل بگیر دشمنان حضرت علی را !!

0 ❤️

2013-09-10 10:39:21 +0430 +0430

من باور دارم تاریخ همیشه به نفع نوشته میشه. به خاطر اینه که به هیچ نوشته،بیان ، گفته و روایت تاریخی نمیشه اعتماد و اعتبار کرد. فرقی هم بین شیعه و سنی و مسلمان و غیر مسلمان نداره. اونجایی که به نفع جریانی باشه از طرف اون جریان روایت میشه. شیعه نفع خودش رو در این میبینه که جریان حسین رو به نفع خودش بیان کنه و بنویسه و سنی هم به خاطر نفع خودش جریان رو بیان میکنه. الان خود ما در بطن تاریخیم.به نظر شما تعریفی که حکومت از تاریخ زمان ما میکنه و مینویسه واقعا همونطوره؟ مثلا حکومت در تاریخ مینویسه که اعتراضات 88 فتنه بود. چرا این رو مینویسه؟چون به نفع حکومته. تاریخ 4 سال پیش جلوی چشم خودمون داره تحریف میشه اونوقت چه انتظاری دارید روایت 1400 سال پیش واقعیت باشه؟ پس به هیچ چیز تاریخ نمیشه اعتماد کرد.

0 ❤️

2013-09-11 01:06:44 +0430 +0430

[quote=webcamsx]من باور دارم تاریخ همیشه به نفع نوشته میشه. به خاطر اینه که به هیچ نوشته،بیان ، گفته و روایت تاریخی نمیشه اعتماد و اعتبار کرد. فرقی هم بین شیعه و سنی و مسلمان و غیر مسلمان نداره. اونجایی که به نفع جریانی باشه از طرف اون جریان روایت میشه. شیعه نفع خودش رو در این میبینه که جریان حسین رو به نفع خودش بیان کنه و بنویسه و سنی هم به خاطر نفع خودش جریان رو بیان میکنه. الان خود ما در بطن تاریخیم.به نظر شما تعریفی که حکومت از تاریخ زمان ما میکنه و مینویسه واقعا همونطوره؟ مثلا حکومت در تاریخ مینویسه که اعتراضات 88 فتنه بود. چرا این رو مینویسه؟چون به نفع حکومته. تاریخ 4 سال پیش جلوی چشم خودمون داره تحریف میشه اونوقت چه انتظاری دارید روایت 1400 سال پیش واقعیت باشه؟ پس به هیچ چیز تاریخ نمیشه اعتماد کرد.[/quote]
دمت گرم.
یعنی حرفهایی زدی که هر عاقلی رو به فکر میبره.
خیلی عالی بود.

0 ❤️

2013-09-11 02:37:05 +0430 +0430

ممنون سامان جان بابت نظرت.
شما همیشه به ما لطف داری.
به قول خودت بعضی ها با کلی مدرک و منبع هم قبول نمیکنن هرچی رو بهشون بگی.
اگه کسی بخواد حقیقت رو بدونه اینها رو میخونه و همه چیز رو میفهمه.
اگه کسی هم خودشو به خ… بزنه و با تعصب به ماجرا نگاه کنه که پست ها رو نخونده دو تا فحش زیرش میندازه.
ولی در کل ممنون بابت راهنماییت.

0 ❤️

2013-09-11 03:07:25 +0430 +0430

منم کل ماجرا رو خوندم به درستی و نادرستی ماجرا کاری ندارم اما کلا خوب بود
فقط اینو میتونم بگم که شیعه اول خرافات بوده بعد دستو پا درآورده :D

0 ❤️

2013-09-11 03:11:25 +0430 +0430

به صورت خلاصه وار خوندم
واسه اطلاعات عمومی خوبه تو بحث های دینی به درد میخورن

0 ❤️

2013-09-11 03:24:07 +0430 +0430

[quote=بروسعلی]منم کل ماجرا رو خوندم به درستی و نادرستی ماجرا کاری ندارم اما کلا خوب بود
فقط اینو میتونم بگم که شیعه اول خرافات بوده بعد دستو پا درآورده :D[/quote]
دقیقا .
تمام اعتقادات و حرفهای شیعه همش خرافاته.
البته فرقی نداره شیعه یا سنی یا مسیحی یا یهود و یا هر دین دیگه ای همه دینها خرافات هستن و مایع بدبختی بشر.

0 ❤️

2013-09-11 03:25:38 +0430 +0430

[quote=.یهود.]به صورت خلاصه وار خوندم
واسه اطلاعات عمومی خوبه تو بحث های دینی به درد میخورن[/quote]
خوشحالم که مورد توجهتون قرار گرفته.

0 ❤️

2013-09-12 23:38:37 +0430 +0430

حسین فرزندعلی وفرزندعمروفرزندابوبکرباموروثی بودن خلیفه گری مخالف بودند زیرادرآنصورت خودشان که فرزندان خلیفه بودندبایدخلیفه می شدند.
البته بعدازیزیدخلیفه کسی بودکه جبه وانگشتری محمدرابدست آورده باشدچه باخدعه وچه بضرب زوروشمشیر.
جالب اینجاست هیچکدام از144نفری که بخلافت رسیدندهمگی کشته شدندوتعدادکسانی که خوداین خلیفه هابرای رسیدن به این مقام کشتندبسیاربیش ازاینهاست.

0 ❤️

2013-09-12 23:42:20 +0430 +0430

نقل قول:
پس او حسب توان تحقیق کرد، ولی چون غیب نمیدانست،اصلا تصور نمیکرد که کل داستان یک تله و دام باشد .
و شاهد بر این مدعا که حسین نمیخواست با لشکر کم در مقابل لشکر بزرگ بجنگد،این است که وقتی محاصره شد، از آنها خواست راه را برایش باز کنند تا خودش پیش یزید برود یا به مدینه برگردد، ولی توطئه گران خواب های دیگری برای او دیده بودند.

اینهم یکی دلایل آشکاروواضحی که امامان آنطورکه موردادعای شیعیانش میباشدعلم غیب نمی دانسته اند.

0 ❤️

2013-09-12 23:52:35 +0430 +0430

[quote=webcamsx]من باور دارم تاریخ همیشه به نفع نوشته میشه. به خاطر اینه که به هیچ نوشته،بیان ، گفته و روایت تاریخی نمیشه اعتماد و اعتبار کرد. فرقی هم بین شیعه و سنی و مسلمان و غیر مسلمان نداره. اونجایی که به نفع جریانی باشه از طرف اون جریان روایت میشه. شیعه نفع خودش رو در این میبینه که جریان حسین رو به نفع خودش بیان کنه و بنویسه و سنی هم به خاطر نفع خودش جریان رو بیان میکنه. الان خود ما در بطن تاریخیم.به نظر شما تعریفی که حکومت از تاریخ زمان ما میکنه و مینویسه واقعا همونطوره؟ مثلا حکومت در تاریخ مینویسه که اعتراضات 88 فتنه بود. چرا این رو مینویسه؟چون به نفع حکومته. تاریخ 4 سال پیش جلوی چشم خودمون داره تحریف میشه اونوقت چه انتظاری دارید روایت 1400 سال پیش واقعیت باشه؟ پس به هیچ چیز تاریخ نمیشه اعتماد کرد.[/quote]
مصداق بارزحرف شمارافیلسوفی دریک جمله بیان کرد:تاریخ رافاتحان می نویسند.

0 ❤️

2013-09-12 23:56:37 +0430 +0430

جناب کاپیتان فرهاد مروری برتاپیکهای شماکردم ولی به یک نکته ی ازنظرمن اساسی اشاره ننمودید.

یزیددرنامه ای به حسین گفت:انتخاب من به عنوان خلیفه باحضورریش سفیدان وبزرگان دین ومملکت بوده است وهرچندکه شماحضورنداشتیدولی برشماست که نظرواراده ی آن بزرگان وریش سفیدان راتائیدنموده گردن نهید.همانگونه که پدرمن خلافت پدرتوراپذیرفت هرچندخودش قبول نداشت.

0 ❤️

2013-09-13 00:25:04 +0430 +0430

سلام کاپیتان
اول باید بپرسم شیعه ای یا سنی؟
تا اونجا که من خبر دارم سنی ها به خلیفه چهارمشون به اندازه خلفای دیگه احترام میزارن ولی این احترام رو تو جملاتت کمرنگ دیدم مطالبتو کامل نخوندم چون فهمیدم یه طرفه نوشتی
به قول دوستمون تاریخ رو فاتحان مینویسند وتاریخ همیشه توسط کسایی نوشته شده که قدرتو دردست داشتند
من کلا شیعه و سنی رو رد میکنم و میگم
همونقدر که کتابهای اهل تشیع دروغه همون قدر هم کتابهای اهل سنت دروغه
اگر مسلمانی هم باشه باید مثل حضرت علی وبلال و ابوذر و عمر…بقیه کسایی که قبل از بوجود اومدن دوفرقه اصلی اسلام یعنی شیعه و سنی مسلمان شدند باشه اینا نهشیعه بودن نه سنی بلکه مسلمان بودن
این داستان شیعه و سنی همون تحریف شدن اسلامه(متذکر میشم که گفتم تحریف شدن اسلام نه قران)

بگذریم در کل اینجا یه سایت سکسیه بوجود اوردن همچین بحث هایی توی همچین سایتی درست نیست چون کاربرای اینجا تخصصی تو این مسائل ندارن که بخوان بحث کنن و اگه اقای الف یه حرف دروغ رو کاملا منطقی بزنه واقای ب وجود نداشته باشه که دروغ اقای الف رو افشا کنه اون دروغ منطقی رو همه قبول میکنن
لپ کلام اینکه:
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد

0 ❤️

2013-09-13 01:57:55 +0430 +0430

[quote=amir.m.m]جناب کاپیتان فرهاد مروری برتاپیکهای شماکردم ولی به یک نکته ی ازنظرمن اساسی اشاره ننمودید.

یزیددرنامه ای به حسین گفت:انتخاب من به عنوان خلیفه باحضورریش سفیدان وبزرگان دین ومملکت بوده است وهرچندکه شماحضورنداشتیدولی برشماست که نظرواراده ی آن بزرگان وریش سفیدان راتائیدنموده گردن نهید.همانگونه که پدرمن خلافت پدرتوراپذیرفت هرچندخودش قبول نداشت.[/quote]
ممنون دوست عزیز بابت پستها و راهنمایی خوبتون.

0 ❤️

2013-09-13 02:10:43 +0430 +0430

[quote=hp alone]سلام کاپیتان
اول باید بپرسم شیعه ای یا سنی؟
تا اونجا که من خبر دارم سنی ها به خلیفه چهارمشون به اندازه خلفای دیگه احترام میزارن ولی این احترام رو تو جملاتت کمرنگ دیدم مطالبتو کامل نخوندم چون فهمیدم یه طرفه نوشتی
به قول دوستمون تاریخ رو فاتحان مینویسند وتاریخ همیشه توسط کسایی نوشته شده که قدرتو دردست داشتند
من کلا شیعه و سنی رو رد میکنم و میگم
همونقدر که کتابهای اهل تشیع دروغه همون قدر هم کتابهای اهل سنت دروغه
اگر مسلمانی هم باشه باید مثل حضرت علی وبلال و ابوذر و عمر…بقیه کسایی که قبل از بوجود اومدن دوفرقه اصلی اسلام یعنی شیعه و سنی مسلمان شدند باشه اینا نهشیعه بودن نه سنی بلکه مسلمان بودن
این داستان شیعه و سنی همون تحریف شدن اسلامه(متذکر میشم که گفتم تحریف شدن اسلام نه قران)

بگذریم در کل اینجا یه سایت سکسیه بوجود اوردن همچین بحث هایی توی همچین سایتی درست نیست چون کاربرای اینجا تخصصی تو این مسائل ندارن که بخوان بحث کنن و اگه اقای الف یه حرف دروغ رو کاملا منطقی بزنه واقای ب وجود نداشته باشه که دروغ اقای الف رو افشا کنه اون دروغ منطقی رو همه قبول میکنن
لپ کلام اینکه:
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد[/quote]
سلام هادی جان خوش اومدی.
اول از همه باید بهت بگم که من برای همه دین ها احترام قائل میشم ولی خودم هیچ دینی رو قبول ندارم.
چون دین مایع بدبختی و عقب موندگی جوامع میشه و فرقی هم نمیکنه اسلام یا مسیح یا یهود یا زرتشت و…
مورد بعدی هم من این مطالب رو نوشتم تا همه بدونن که هر چیزی که علمای شیعه میگن درست نیست.
چرا ما باید هر چی گفتن چشم بسته قبول کنیم و زار زار گریه کنیم؟
اگه کامل مطلب رو بخونی خیلی چیزها دستگیرت میشه…
در مورد تحریف قرآن هم دارم یه سری مدرک جمع میکنم که وقتی کامل شد اینجا یه تاپیک میزنم تا همه بخونن.
درسته کاربرای اینجا تخصصی ندارن ولی خیلی چیزها رو میفهمن و میتونن در موردش فکر کنن .
حتی اگه تخصص هم نداشته باشن من و شما وظیفه داریم که حقایق رو بهشون نشون بدیم .

0 ❤️

2013-09-13 02:30:32 +0430 +0430

[quote=كاپيتان فرهاد2]
سلام هادی جان خوش اومدی.
اول از همه باید بهت بگم که من برای همه دین ها احترام قائل میشم ولی خودم هیچ دینی رو قبول ندارم.
چون دین مایع بدبختی و عقب موندگی جوامع میشه و فرقی هم نمیکنه اسلام یا مسیح یا یهود یا زرتشت و…
مورد بعدی هم من این مطالب رو نوشتم تا همه بدونن که هر چیزی که علمای شیعه میگن درست نیست.
چرا ما باید هر چی گفتن چشم بسته قبول کنیم و زار زار گریه کنیم؟

اگه کامل مطلب رو بخونی خیلی چیزها دستگیرت میشه…
در مورد تحریف قرآن هم دارم یه سری مدرک جمع میکنم که وقتی کامل شد اینجا یه تاپیک میزنم تا همه بخونن.
درسته کاربرای اینجا تخصصی ندارن ولی خیلی چیزها رو میفهمن و میتونن در موردش فکر کنن .
حتی اگه تخصص هم نداشته باشن من و شما وظیفه داریم که حقایق رو بهشون نشون بدیم .[/quote]
کاپیتان تا اونجا که پر رنگ کردم لایک
ولی بقیشو دوباره تکرار میکنم
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
اینجا سایت سکسیه درسته من و تو هر دوتامون تاپیک غیر سکسی داریم توسایت ولی بحث دین و مذهب فقط باعث ناراحتیو دلخوری میشه و حاضرم قسم بخورم این همه تاپیک که در باره دین و مذهب توی این سایت زده شده حتی یک نفر رو از رایش برنگردونده

0 ❤️

2013-09-13 02:39:59 +0430 +0430

[quote=hp alone][quote=كاپيتان فرهاد2]
سلام هادی جان خوش اومدی.
اول از همه باید بهت بگم که من برای همه دین ها احترام قائل میشم ولی خودم هیچ دینی رو قبول ندارم.
چون دین مایع بدبختی و عقب موندگی جوامع میشه و فرقی هم نمیکنه اسلام یا مسیح یا یهود یا زرتشت و…
مورد بعدی هم من این مطالب رو نوشتم تا همه بدونن که هر چیزی که علمای شیعه میگن درست نیست.
چرا ما باید هر چی گفتن چشم بسته قبول کنیم و زار زار گریه کنیم؟

اگه کامل مطلب رو بخونی خیلی چیزها دستگیرت میشه…
در مورد تحریف قرآن هم دارم یه سری مدرک جمع میکنم که وقتی کامل شد اینجا یه تاپیک میزنم تا همه بخونن.
درسته کاربرای اینجا تخصصی ندارن ولی خیلی چیزها رو میفهمن و میتونن در موردش فکر کنن .
حتی اگه تخصص هم نداشته باشن من و شما وظیفه داریم که حقایق رو بهشون نشون بدیم .[/quote]
کاپیتان تا اونجا که پر رنگ کردم لایک
ولی بقیشو دوباره تکرار میکنم
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
اینجا سایت سکسیه درسته من و تو هر دوتامون تاپیک غیر سکسی داریم توسایت ولی بحث دین و مذهب فقط باعث ناراحتیو دلخوری میشه و حاضرم قسم بخورم این همه تاپیک که در باره دین و مذهب توی این سایت زده شده حتی یک نفر رو از رایش برنگردونده[/quote]
هادی جان شرمنده ولی تو از کجا اینقدر مطمئنی؟
ببین خیلی از بچه ها میان اینجا چون اینجا تنها جاییه که میتونن حرف های دلشون رو بزنن و از کسی ترس نداشته باشن.
به نظر من چون تو جامعه هیچ جایی برای اینکه بتونی در این موارد آزادانه صحبت کنی وجود نداره اینجا بهترین جا برای این بحث هاست.

0 ❤️

2013-09-13 02:50:41 +0430 +0430

[quote=كاپيتان فرهاد2]
هادی جان شرمنده ولی تو از کجا اینقدر مطمئنی؟
ببین خیلی از بچه ها میان اینجا چون اینجا تنها جاییه که میتونن حرف های دلشون رو بزنن و از کسی ترس نداشته باشن.
به نظر من چون تو جامعه هیچ جایی برای اینکه بتونی در این موارد آزادانه صحبت کنی وجود نداره اینجا بهترین جا برای این بحث هاست.[/quote]
خب درسته من حرفتو کاملا قبول دارم که تو جا معه نمیشه ازادانه سر این مسائل بحث کرد ولی هر تاپیکی که در مورد دین و مذهب تو سایت بوده چند نفر بودن که بحثشو به فحش و توهین خاتمه دادن و شروع به جو سازی کردن کاری که همین جناب سامان داره میکنه من نظرمو با ذکر اسم کاپیتان برای تو گزاشتم ولی بدون اینکه به اصل حرفم توجه کنه حالا کاری ندارم درست بوده یا غلط نشسته از من سوتی بگیره بخیال خودش این کار رو هم کرده من کل پست اولم به این مساله ختم میشد که شیعه و سنی هر دو مسیر اشتباه رو رفتنو از اصل دین دور شدن و اگه مسلمانی باشه مثل اونایی که نه شیعه بودن و نه سنی باید باشه در کل یه حرف دیگه میزنم البرت انیشتین میگه دین وسیله ایست برای استفاده از نیروی مردمی در دست سیاست مداران

0 ❤️

2013-09-13 03:00:37 +0430 +0430

[quote=hp alone][quote=كاپيتان فرهاد2]
هادی جان شرمنده ولی تو از کجا اینقدر مطمئنی؟
ببین خیلی از بچه ها میان اینجا چون اینجا تنها جاییه که میتونن حرف های دلشون رو بزنن و از کسی ترس نداشته باشن.
به نظر من چون تو جامعه هیچ جایی برای اینکه بتونی در این موارد آزادانه صحبت کنی وجود نداره اینجا بهترین جا برای این بحث هاست.[/quote]
خب درسته من حرفتو کاملا قبول دارم که تو جا معه نمیشه ازادانه سر این مسائل بحث کرد ولی هر تاپیکی که در مورد دین و مذهب تو سایت بوده چند نفر بودن که بحثشو به فحش و توهین خاتمه دادن و شروع به جو سازی کردن کاری که همین جناب سامان داره میکنه من نظرمو با ذکر اسم کاپیتان برای تو گزاشتم ولی بدون اینکه به اصل حرفم توجه کنه حالا کاری ندارم درست بوده یا غلط نشسته از من سوتی بگیره بخیال خودش این کار رو هم کرده من کل پست اولم به این مساله ختم میشد که شیعه و سنی هر دو مسیر اشتباه رو رفتنو از اصل دین دور شدن و اگه مسلمانی باشه مثل اونایی که نه شیعه بودن و نه سنی باید باشه در کل یه حرف دیگه میزنم البرت انیشتین میگه دین وسیله ایست برای استفاده از نیروی مردمی در دست سیاست مداران [/quote]
هادی جان منم نمیخوام این تاپیک هم مثل بقیه بشه.
دیدی که همه حرفهام با مدرکه و الکی از خودم چیزی نگفتم.
من هم به سامان گفتم هم به تو.

0 ❤️

2013-09-13 03:01:25 +0430 +0430

اینم که در باره قران گفتی من از توی خود قران میتونم ثابت بکنم که قران برای یک نفر نازل شده و ربطی به عموم مردم نداره اگه این ملت بجای تکرار کردن عربیش دوبار معنیشو بخونن خیلی چیز ها دستگیرشون میشه ولی طرف یه چیزی شنیده مثل زنا میگه گناه کبیرست میگی از کجا معلوم میگه تو قران نوشته :)) حالا اگه اون تاپیکی که میگیو زدی این بحثو اگه بودم اونجا بازش میکنم

0 ❤️

2013-09-13 03:06:38 +0430 +0430

[quote=hp alone]اینم که در باره قران گفتی من از توی خود قران میتونم ثابت بکنم که قران برای یک نفر نازل شده و ربطی به عموم مردم نداره اگه این ملت بجای تکرار کردن عربیش دوبار معنیشو بخونن خیلی چیز ها دستگیرشون میشه ولی طرف یه چیزی شنیده مثل زنا میگه گناه کبیرست میگی از کجا معلوم میگه تو قران نوشته :)) حالا اگه اون تاپیکی که میگیو زدی این بحثو اگه بودم اونجا بازش میکنم[/quote]
دمت گرم هادی جان.
کلا منطق مسلمون اینه که یه چیزی که ازش میپرسی از کجا معلومه که درسته میگه چون خدا گفته میگی از کجا معلومه که خدا گفته میگه چون تو قرآن نوشته!
میگی از کجا معلوم قرآن درست باشه میگه چون خدا گفته!!!

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «