من و دختر خاله مهسا

1390/08/08

من و دختر خاله مهسا

سلام به همه بچه های شهوانی من محسن هستم و 19 سالمه میخواستم داستان خودمو که عید همین امسال رخ داد تعریف کنم این اولن داستان من هست و من هم تازه با این سایت اشنا شدم اگه غلط املایی هم داشت شرمنده.
قبل اینکه داستانو بگم اول نیاز داره تا یکم از گذشته بگم که چطور شد این اتفاق افتاد
چند سال پیش بود من 14 سالم بود از سکس چیز زیادی نمیدوستم البته از بچه های بزرگتراز خودم یه چیزایی شنیده بودم و منم کنجکاو شده بودم که یه دختر رو لخت ببینم.اونموقعه ما تابستونا همیشه میرفتیم خونه مادر بزرگم که خونشون نزدیکای تهران بود و تقریبا کل تابستون اونجا بودیم و علاوه بر ما خاله هام و همین طور بچه هاشونم میمودن اونجا اینم بگم تو فامیلای ما فقط ما تو تهران بودیم و بقیه فامیلامون شهرستان زندگی میکردن اون تابستون من همش تو فکر این بودم که دختر خاله ام مهسا رو چه جوری راضی کنم تا یه حالی باهم بکنیم ولی خیلی میترسیدم چون با خودم فکر میکردم شاید بدش بیاد و بره به همه بگه راستی اینم بگم که من 2تا خاله دارم یکیشون اون سال نیومده بود ولی اون یکی خالم که اسمش ناهید هست بود خاله ناهیدم 2تا دختر داره با یه پسر دختر اولش 1سال از من کوچیکتره و دختر دومش 2سالشه پسرشم3-4سالی از من بزرگتره که اون سال نیومده بود و شهرستان پیش باباش یعنی شوهر خالم مونده بود تا تو کارای مغازشون کمک کنه هفته 2بود که ما اونجا بودیم و منم که تازه یکی دو قطر ابم بیشتر نمیومد تقریبا تا مو قیعت جور میشد میفتم تو کاره کف دستی (که انموقه نمیدوستم به این کار چی میگن)
یه روز وقتی خالم و مامانم و مادر بزرگم رفتن خرید منم که دیدم خونه تنها میشم به بهانه اینکه میخوام برم با همسایه مادر بزرگم اینا بازی کنم موندم خونه(به امید اینکه جق بزنم خواستم بپیچونمشون) ولی یه هو یادم افتاد مهسا دختر خالم مونده خونه تا از خواهرش مراقبت کنه منم که دلمو واسه جق صابون زده بودم و کیرمم شق شده بود به شانس خودم لعنت گفتم بعد با خودم فکر کردم حالا که تنها هم هستیم شانس خودمو امتحان کنم و ببینم اونم خوشش میاد یا نه ولی بازم میترسیدم من قبلا یه چند تا عکس سکسی از یکی از دوستایه مدرسم که تو سکس هرکی چیزی میخواست بپرسه میرفت پیش اون گرفته بودم و تصمیم گرفتم اول با نشون دادن عکسا نظرشو ببینم ولی اخه میترسیدم انارو نشونه مامانم بده و ابروم بره ولی با کلی ترسو لرز صداش کردم اینم بگم دختر خالم با من خیلی خوب بود و تو منم خیلی ازش خوشم میومد( و مامانه منم یه جورایی انو عروس خودش به حساب میاورد ولی چیزی نمیگفت که پرو نشم)وقتی صداش کردم گفت :جانم (همیشه اینجوری بود و با عشوه صعبت میکرد)گفتم صبهونه خوردی؟(چون تازه از خواب بیدار شده بودیم ) گفت نه گفتم:چایی درست کنم با هم بخوریم؟گفت اره گفتم پس یه لحظه میایی کمک؟
اونم امد و منم که دستو پام میلرزید گفتم بیا یه چیزی نشوت بدم گفت :اول بزار چایی رو بزارم منم گفتم نه بیا دیگههه
گفت :باشه
بعد بردمش تو اتاق و عکس هارو از وسایلم در اوردم 3تا عکس بود وقتی نشونش دادم هنوز دستم داشت میلرزید چشماش 4تا شده بود گفت:اینا دارن چیکار میکنن؟؟؟با حالت تعجب منم یه هو گفتم دارم با هم حال میکنن گفت یعنی چی ؟؟چرا لختن؟؟؟منم که دیدم زیاد بدش نیومده تا حدودی ترسم فرو ریخت گفتم این یه نوع حال کرد هست و بهش گفتم میزاری شلوارتو در ارم تا ماله تو رو ببینم؟؟گفت:اخه عیبه…خجالت میکشم…
گفتم:نه ولی نباید به کسی بگی تا یکم با هم حال کنیم با یکم اصرار من قبول کرد ولی شلوارشو کامل در نیاورد منم که تا به حال کس زنی رو از نزدیک ندیده بودم یه حالی شده بودم که یه چیزی بین هیجان و شهوت بود واییییی خدا چه باحال بود مهسا چون پوست سفیدی داشت کسشم خیلی سفید بود ولی با این حال یکم تیره تر از پوست بدنش بود بعد منم شلوارمو در اوردم و کیره کوچیکمو نشونش دادم انم که تا حالا کیر ندیده بود نا خود اگاه لمسش کرد گفت :چرا ماله تو اینجوری هست مثل همون اقاهه تو عکس ولی چرا انقدر کوچیکه؟؟؟؟…/؟؟؟؟منم که اصلا حال جواب دادن نداشتم گفتم بگیرش و بمالش خیلی طول نکشید تا 3-4تا قطره اب از سره کیرم امد بیرون منم کسه اونو مالیدم و انم خوشش امده بود من یه هو یه صدایی امد
خواهر مهسا بیدار شده بود ما هم که ترسیده بودیم سریع شلوارامونو کشیدیم بالا و دویدیم برون مهسا که رنگش شده بود مثل کچ کلی ترسیده بود من بهش گفتم به کسی نگی ها اونم گفن باشه و رفت پیشه خواهرش و بعد خوردن صبحانه یکم کوسشو مالیدم و انم حسابی حال کرد
بعد انروز هر وقت یه مو قعیتی جور میشد همو دسمالی میکردیم و من هر سال تا بستونا واسه دیدنش شو ق داشتم منم هر سال چیزایه بیشتری یاد میگرفتم و به اونم میگفتم تا وقتی بزرگتر شدیم و منم به بلوغ رسیدم و مادر بزرگمم فوت کرد و به دلایلی تا 2سال من مهسا رو ندیدم بعد 2سال که ما تصمیم گرفتیم عید بریم شهرستان خونه خالم اینا اون موقع پسر خالم هم رفته بو سربازی و بهش مر خصی هم ندادن واسه عید منم که بزرکتر شده بودم و تا اون موقع به جز مهسا با کسه دیگه حال نکرده بودم بازم دنبال یه فرصت میگشتم ببینم بازم دوست داره با هم حال کنیمم؟؟من انموقع با سایت شهوانی اشنا شده بودم و از داستان ها خیلی تجربه به دست اورده بودم
ولی اخه حیف منو دختر خالام که دیگه تنها نمیشدیم…!!!
تو همین فکر ها بودم که دیدم مامنم داره صدام میکنه و میگه داریم میریم خونه یکی از اقوام توی همون جا شام دعوتن منم که اصلا یادم نبود گفتم من شب میام اخه اونا ساعت 4عصر رفتم و من گفتم خودم میام مهسا
هم اونموقع کلاس زبان بود و قرار بود بیاد خونه و وقتی حاضر شد بره اونجا
بعد منم یاد اینن قضیه افتادم و تو کونم عروس شد که بازم با مهسا تنها میشم ولی یه هو خواهر مهسا مهستی گفت منم میمونم با مهسا و محسن میام واییی اسمون رو سرم خراب شد منم که تو کونم عروسی بود به عزا تبدیل شد همه رفتن منم با مهستی بازی میکردم که مهسا امد با تعجب گفت:تو چرا نرفتی؟؟؟منم گفتم:وایستادم تا دختر خاله گلم تنها نباشه…!!!
گفت:با ناز گفت ای ی ی ی منم گفتم بلهههه
بعد رفت تو اتاق و لباساشو در اوورد ساعت 6بود و ما میخواستیم 8بریم انجا
منم شروع کردم حرف زدن باهاش و گفتن کس شر و یه گفت بچه بودیم بادته یادش به خیر منم گفتم اره مامانی (به مادر بزرگمون میگفتیم)زنده بود و ما هم خونشون میرفتیم چه حالی میداد
از دهنم پرید یه هو انم گفت اره کاش هنوز بچه بودیم حالا دیگه به قوله یکی از بچه های شهوانی میشد برق شیطنتو تو نگاهش دید ولی یه مشکل وجود داشت انم مهستی بود بعد من ه نیگاه کردم به مهستی و گفتم راستی درسا (همسایشون بود)خونس گفت:اره گفتم ما که حالا حالا ها نمیریم چرا نمیری باهاش بازی کنی مهسا یه دفه گفت اره منم باهات میام منو میگی انگار یه پارچ ابه سرد ریختن روم مهستی هم قبول کرد و رفتن به خودم فوش میدادم تا یه هو زنگ در خورد رفتم دیدم مهسا داره میخنده بعد پرید تو خونه خواستم بگیرمش ولی از دستم در رفت تو خونه که البته خیلی هم کوچیک نبود بدو بدو میکردیم تا من یه هو پریدم و گرفتمش و با هم خوردیم زمین هنوز داشتیم میخندیدیم ولی چشمامون به هم گره خورد و نگاهمون تو هم قفل شد اخخخخ چه صحنه ای بود همیشه تو فیلما یه همچین چیزی رو میدیدم نا خود اگاه گونشو یه بوس کردم دید چشماشو بست منم چشمامو بستم و بغلش کردم لبامو گزاشتم رو لباش چه حالی میداد خیلی وقت گزشته بود منم از فیلمها و داستان های که دیده و خونده بودن وارد شده بودم بعد بلندش کردم گزاشتمش رو مبل پیرهنشو در اووردم یه کرست با رنگی که فکر کنم بنفش بود جلو شمام ظاهر شد 2تا هلو خوشگل دستمو گزاشتم کناره شلوارش و همینجور که نازش میکردم زیرگردن و گوششو میخوردم انم خیلی حال میکرد و داشت لبشو گاز میگرفت گفتم اجازه هست شلوارو…حرفم تموم نشده بود گفت اره عزیزم من در اختیاره تو ام
منم که با این لحن حرفش حسابی تحریک شدم شلوارشو کشیدم پایین جلوی شرتش کمی خیس شده بود که من کسشو از رو شرت لیس میزدم بعد اروم اروم همونجوری که کناره های کسشو و پاشو میلیسیدم شرتشو در اوردم وای یه کسه ابدار چیزی که من تحمل دیدنشو ندارم واییییییییی چی بوووود شروع کردم به مکیدن کسش و خوردن چوچولش حسابی تحریک شده بود بعد یه چند دقیقه 1انگشتمو کردم تو کونش هم کسشو میخوردم هم کونشو انگشت میکرم که با اینکار من چند لحظه ای طول نکشید که تکون های شدید خورد و ارضا شد من که اولین تجربم بود فکر میکردم الان ابش با فشار میاد ولی در حد خیلی کم از لای کسش اب امد که کسش از قبل خیس تر شد و صحنه فوقالعاده سکسی بود بعد 2دقیقه کیرمو از شلوار در اوورد (من هنوز لباسمم در نیاورده بودم!!!)و شروع به خوردن کرد بدون اینکه من حتی چیزی بگم کیرمو میلیسید ناشی بود ولی خیلی حال داد میگفت حالا نوبته منه که ابتو بیارم و هی میلیسید منم کونشو انگشت میکردم اینبار با 2تا انگشت کردم توش که یکم دردش امد گفت بزار کرم بیارم واقعا که اون از من حشری تر بود راست میگن زن بد تر از مرده منو میگین دیگه مطمعا شدم کونش میزارم کون توپی داشت واقعا تو فامیل تک بود اگه کسی از هیکل و کون وکس چیزی بارش بود این سوزه جقش بود
حالا منم دیگه با کرم که کارو راحت تر میکرد شرو کردم به انگشت کردنش حالا دیگه وقت اینبود که کارو تموم کنم و بزارم تو کونش وایی سر تا پام استرس بود کسایی که اینکارو واسه بار اول انجام دادن میدونن چه حسی هست غیر قابل توصیفه یکم با کرم سره کیرمو چرب کردم و یکمم مالیدم دمه کونش و با کمی فشار دادمش تو خیلی دردش امده بود چون کیره کلفتی دارم ولی چیزی نمگفت وقتی نیگاش کردم دیدم خیل اروم داره گریه میکنه گفتم اگه اذیت میشی درش بیارم
چون هم من خیلی دوسش داشتم هم اون نمیتونستم درکشیدنشو تحمل کنم ولی گفت نه بزار باشه منم گفتم الان بهتر میشه چند لحظه صبر کردم تا کمی عضلاتش شل شد اروم اروم تو میبردم تا انکه کله کیرم رفت توش حالا انم که تا حدودی حشری شده بود گفت شروع کن من تلمبه زدنو اغاز کردم بعد 2-3 دقیقه هی میگت :ارهههههه جرمم بدههه پارم کن بکن بکن محکم تر و منم حسابی با این حرفاش حشری شده بودم محکم تلنبه میزدم تا ابم امد و منم ریختم توش تایی ابم امد یه اخییی گفت که فکر کنم اگه بازم میشد ابم میومد بازم ارضا شده بود ولی ولکن نبود یه بار دیگه کسشو حسابی لیسیدم تا دوباره ارضا شد من نمیدونستم یه زن میتونه تا این حد حشری باشه که 4بار ارضا بشه بعد ازش تشکر کردم و یه لب حسابی گرفتم که هنوز که هنوزه یاده اون لبی هستم که گرفتم بعد اون رفت حموم منم چون میترسیدم مهستی برگرده ریسک نکردم که برم باهاش حموم و شانس هم اووردیم چون مهستی امد و حدس من درست بود ولی یه سوتی خیلی بزرگ دادیم که اگه جایه مهستی کسه دیگه بود مچمونو میگرفت هم من و هم مهسا لباس زیرامون رو مبل جامونده بود و ما از این بابت شانس اووردیمواز اون موقع دیگه فرصت نشد بکنمش ولی تا جای که تونستم مالیدمش
ممنون از این که داستانمو خوندید باور کنید واقیعت داشت و اگه چیزی رو جا انداختم به بزرگی خودتون ببخشید

نظر یادتون نره!!!
نویسنده:محسن

15826 👀
0 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2011-10-30 04:12:51 +0330 +0330

توهم شانس کیری داریا ولی در کل سکس خوبی بود داداش نوش جونت!!!

0 ❤️

2011-10-30 04:19:26 +0330 +0330

انشااله… نصیب شما هم بشه…
من کلا در مورد شانسم حرف نزنم بهتره :’’( :’’( :’’( :’’( :’’(

0 ❤️

2011-10-30 04:23:46 +0330 +0330

محسن نوش جونت. بازم بنویس.

0 ❤️

2017-11-30 09:50:50 +0330 +0330

خوب بود خوشم اومد

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «