نظری شخصی بر سینمایی Dune - حماسه‌ی حماسه ها ...

1400/09/28


افسردگیِ پسا فیلم میدونین چیه؟ همون حسی که آدم بخاطر تحت تاثیر قرار گرفتن بعد از دیدن یه فیلم و سریال پیدا میکنه! فیلمایی اونقدر خوب که تا مغزِ استخون آدم رو میلرزونن. اینطور موقعی آدم حس دوگانه‌ای پیدا میکنه. از یه طرف دلش نمیخواد از سرش بره، از یه طرف چنون دل آدم تو فشار قرار میگیره که انگار یکی چنگ انداخته دور دیافراگم و داره زور میکنه … و این حس از سر آدم نمیره مگر با فراموش کردنش (که نوموخوام) یا صحبت درمورد اون حس یا اون فیلم (تو مورد من، نوشتن درموردش). خلاصه این پاراگراف رو همین اول گفتم که تکلیف مشخص باشه که دیدم به فیلم و احساسم نسبت بهش چجوری بوده. و اما بعد …


  • متن اصلی در کامنت‌ها (حاوی اسپویل شدید)
1180 👀
9 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2021-12-19 15:32:35 +0330 +0330

بخش اول: تصویر جدید عظمت

نوشتن بیطرف درمورد موضوعی که سال‌ها (نزدیک 7 - 8 سال) منتظر اتفاق افتادنش بوده باشیم کار خیلی سختیه. آدم بخاطر انتظاری که کشیده، دیدگاه متعصبانه پیدا میکنه. قبول کردن بد بودنش براش سخت میشه. ضعفای اون موضوع توی ناخوداگاهش کوچیک میشن و نقاط قوتش عظیم جلوه میکنن! همش هم بخاطر همون انتظاره اس. طبیعی هم هست خو! شما انتظار میکشی آخر هفته با رفقا بری سفره‌خونه بعد ببینی کبابش ناپزه یا برنجش بی‌نمک، بجایی که بخوره تو ذوقت و اوقاتت رو تلخ کنی، میگی به‌به عجب نون تازه‌ای با ماستش میچسبه!

حالا فک کن شما هشت سال انتظار یه رویداد رو بکشی، هشت سال براش تخیل به کار ببری، تو ذهنت بهش شکل بدی و به این فکر کنی که دوست داری چطورها باشه یا نباشه. بعد، بعد از 8 سال، چیزی بهت تحویل داده بشه که توی همون 10 دقیقه اولش بهت اطمینان بده که ذهنیاتت چقدر بچگانه بوده؛ چیزی تحویلت داده بشه فراتر از انتظاراتت، فراتر از تخیلاتت، فراتر از اون چیزی بتونی باور کنی که میتونه وجود داشته باشه. یهو میبینی یه معجون مرکب دادن دستت که هیچ بخشیش از هیچ بخشیش رو نمیتونی جدا جدا تصور کنی. نه کارگردانی از بازیگری؛ نه بازیگری از فیلمبرداری؛ نه فیلمبرداری از طراحی صحنه؛ نه طراحی صحنه از تدوین صدا؛ نه تدوین صدا از موسیقی متن؛ نه موسیقی متن از جلوه های ویژه بصری و میدانی؛ … و این فرمون رو بگیر برو تا آخر. ینی چنان مجموعه منسجمی بهت ارائه شده غریب تر از دورترین تخیلاتت …

احتمالا اگه تا اینجای متن رو خوندین، با خودتون میگین «باو این یارو داره قدیس میسازه، ولش کن بریم!» خب از شما چه پنهون، منکر نیستم که شاید اینطور سعی‌ای داشته بوده باشم. شک نداشته باشین که این فیلم یه شاهکار فنی-هنریه. ازونایی که مشابهات هم‌عصرش (تو این ده سال اخیر)، توی دو تا مورد تموم میشن: “مد مکس: جاده خشم” و “بلیدرانر 2049”. فیلمایی که میشه هر نمای رندومی ازشون رو اسکرین گرفت و به عنوان تابلو چسبوند به دیوار. ازون فیلمایی که با تماشای عظمت پروداکشن و انسجام حیرت‌انگیز المان‌های مختلف فنی اون، به خلسه‌ای خوشایند رفت. (و البته باید مواظب بود که مگس نره تو دهن بازمون موقع تماشاش) نذارید کسی به اشتباه بندازدتون که اینطور نیست؛ چون هست!

ولی، که یه ولی بزرگ هم هست، اینکه وقتی با سینما سر و کار داریم همه‌چی توی صدا و تصویر، حالا هرچقد محشر و خارق‌العاده باشن، خلاصه نمیشه. تا وقتی هسته‌ی مستحکمی اون مرکزش نباشه، همه اینا ظواهری میشن پوچ و بی هدف و پراکنده. این هسته چی هست حالا؟ «سناریو، داستان، محتوا». و اینجاست که یخورده قلق‌دار میشه! و این قلق برمیگرده به درونمایه‌ای که فیلم سعی داره بهش بپردازه.

همین اول کار مشخص کنم که صحبتام درمورد این فیلم، فقط و فقط برداشت از چیزیه که توی فیلم امسال، ینی تلماسه 2021 نشون داده شد؛ نه کتاب‌های هربرت و نه نسخه سینمایی 1984 دیوید لینچ. و برخلاف هردوتا منبع قبلی که داستان کاملشون، به انضمام هر نکته و اشاره و بحث فرامتنی و … رو توی یه حجم مشخص “به نتیجه میرسونن”، تلماسه‌ی ویلنو حکم یه زیرساخت داره برای چیزی که هنوز قراره بیاد و تعریف بشه. و همین باعث میشه که نتونیم به اون اندازه‌ای که دلمون میخواد، توی دل اتفاقات فیلم متمرکز بشیم؛ یا انتظار قصه‌ای با سر و ته مشخص داشته باشیم ازش.


  • ادامه در کامنت بعد
5 ❤️

2021-12-19 15:33:39 +0330 +0330

بخش دوم: سه ضلع یک مناقشه

عاما، به هر دیدی که بخوایم ببینیم یا نادیده بگیریم، اتفاقات فیلم، چه بستر و شالوده‌ای برای آینده باشن چه ساختاری کامل از برای خودش، دوتا محور کلی دارن که پیش‌برنده‌ی داستان فیلم ان: “منجی” و “نزاع سیاسی”. اولی شاید مهم تر به نظر بیاد، ولی مطمئنا یخورده مفصل تره، برای همین توضیحش رو میذارمش دوم. و اول از دومی میگم.

پس زمینه اتفاقات فیلم، اون فندکی که جرقه‌ی اصلی شروع داستان تلماسه رو میزنه، یه کشمکش سیاسی سه جانبه اس. بین قدرتمندترین، محبوب‌ترین، و ثروتمندترین (آشناست مگه نه 😁؟ خود مارتین اعتراف کرده که برای نوشتن نغمه یخ و آتش از آثار هربرت ایده گرفته). همین اول کار بذر یه سوالی رو توی ذهن میکاره که طرفدارای بازی تاج و تخت احتمالا باهاش آشنایی دارن: «منشا واقعی قدرتی که باعث شروع و پایان درگیری‌‌های مختلف میشه، کجاست؟» اما پاسخی که تلماسه به این سوال میده ـ برخلاف پاسخ سریال بازی تاج و تخت ـ در عین ساده بودن ظاهرش، پیچیده‌تر از این حرفاست: “هیچ اهمیتی نداره!” برای توضیح پیچیدگی این پاسخ، اول باید این رو درنظر داشت که بازی‌های سیاسی توی این فیلم، بخاطر عدم پرداخت به پسزمینه‌ی دنیایی و پیشینه‌ی تاریخ (که ایراد نیست و کاملا قابل درکه) در حد یه معرفی باقی موندن. ولی باز هم اون درگیری سیاسی نقش مهمی توی روایت داستان و اتفاقاتش داره. حالا با در نظر گرفتن این موضوع، برگردیم به سوال اصلی.

معرفی اولیه این درگیری سیاسی توی اولین دقایق فیلم صورت میگیره. جایی که نریشن یکی از شخصیتای فیلم، در کنار معرفی دنیای بیرحمش، به ما میگه یکی از این سه ضلع قدرت این دنیا، ثروتی داره فرای تصورات. و دقیقا همون لحظه با نشون دادن چهره معرف این ضلع، به ما اطمینان میده که این یکی، اونی نیست که باید طی دقایق فیلم طرفدارش باشیم. پس کیه؟ جوابش توی دقایق بعدی معرفی میشه بهمون: نژادی از انسان‌ها که نه‌تنها بیشترین شباهت ظاهری به ما رو دارن، که با تصمیم عامدانه‌ای، نقش‌هاشون رو هم کسایی بازی میکنن که از نظر قد و قیافه خدا براشون کم نگذاشته. و این موضوع نه فقط توی قیافه، که رفتار اجتماعی اونها هم نمود داره. نه البته بصورت تهوع آوری تک وجهی ساکن ناحیه سفید، که متغیر توی طیفی از خاکستری‌هایی که خوبی‌ها یه‌ذره میچربه.

مثلا توی شخصیت دوک لتو. ما فردی رو داریم که از شرارت امپراطور بالادستش باخبره، اما عهد وفاداری بین نسلیش رو زیر پا نمیذاره. ولی باز هم نشون میده که دلیلش برای این وفای به عهد، صرفا فعل وفای به عهد نیست، بلکه نقشه‌ای بلند مدته برای رسیدن به هدفی که هم خودخواهانه اس و هم فداکارانه. این قضیه توی رفتارش درقبال خانواده و زیردستانش هم نمود داره. جایی که خالصانه از عشق به همسرش میگه، ولی برای رسیدن به هدفش، آینده ی همسرش رو در نظر نمیگیره. جایی که بزرگترین هدفش رو امنیت فرزندش معرفی میکنه، ولی امنیت خط نسل و خونش رو هم اگه بیشتر نه، کمترش هم مهم نمیدونه. و البته چنین مواردی توی تموم شخصیتای اصلی مثل جسیکایی که تقابل مهر مادریش با سرسپردگیش دربرابر فرقه بنی جزیره (فدا کردن سرنوشت و آزادی پسرش دربرابر هدف بلند مدت این فرقه) از جذاب ترین تقابل های شخصیتی سینماییه که دیدم، تا خود پاول که درگیری‌های ذهنی و عملی شخصیتش خود یه مبحث جداست (و توی مبحث منجی بهش میپردازم) تا حتی شخصیت کم اهمیت‌تری مثل دانکن وفاداری که ما خشونت عریانش زمان مبارزه رو با علاقه واضحش به حیات در مقابل هم شاهدیم. تموم این رفتارها نه تنها ناقض هم نیستن، بلکه به نقص‌دار بودن (flawed)، و درنتیجه قابل لمس بودن کاراکتر و بازم درنتیجه ی اون، به هرچه همراهی‌برانگیزتر شدنش توسط مخاطب، کمک میکنن.

و نهایتا ضلع سوم این بازی سه وجهی قدرت میرسه به امپراطور و نیروی نظامی کابوس وارش. که متاسفانه به دلایل غیر سینمایی، ما بجز شرح دادن بقیه، دلیلی برای قبول مقدار این قدرت نظامی نداریم (متاسفانه یه نقض آشکار از اصل “نگو، نشان بده” که توی چنین فیلمی که برای جلوه بصریش اینهمه اهمیت قائله، ایرادش دو چندان جلوه میکنه). حالا اگه برگردیم به سوال اولمون در رابطه با سرمنشا قدرت، دلیل اهمیت شناخت این سه ضلع روشن‌تر میشه.


5 ❤️

2021-12-19 15:35:04 +0330 +0330

بخش سوم: فلسفه‌ی جنگ

فلاسفه و جامعه‌شناسایی بودن (هابز، بولونی و فوکو) که با مطالعه‌ی اولین جوامع تمدن بشری اینطور نتیجه گرفتن که بنیان تمدن ما روی جنگ و خشونت شکل گرفته. ینی چیزی که یه جامعه متحد رو شکل میده و از فروپاشیش جلوگیری میکنه، در وهله‌ی اول، ترسش از یه دشمن مشترک و اتحادش علیه اونه. همین ترس و خشونت ناشی از اونه که اساس باورها و اعتقادات، آداب و رسوم، فرهنگ، تاریخ و مسیر آینده‌ی اون جامعه رو شکل میده. تا حدی که هویت اون تمدن به همین خشونت و ترس از خشونت گره میخوره. طوری که عدم وجودش، به هر طریقی، نه تنها مساویه با بی‌هویتی اون تمدن، بلکه حتی خارج شدن افسار مهارگر اون جامعه از دست رهبرانش. چرا که با نبود اون هدف مشترک، آرمانی برای پاس داشتن وجود نداره و بنیانی که براساس ترس و خصومت بنا نهاده شده، به لرزه میفته.

حالا برگردیم به سوال اول و پاسخ فیلمنامه‌ی تلماسه به اون، که بعد از درنظر گرفتن تموم این موضوعات (درگیری های شخصیتی و فلسفه‌ی ارتباط خشونت و تمدن)، پیچیدگی پاسخش بهتر جلوه میکنه. پاسخ فیلم به این پرسش اینه که اهمیتی نداره؛ مهم نیست که امپراطور نگران جایگاهشه، مهم نیست که خاندان آتریدیس محبوبیت و پشتوانه مردمی دارن، مهم نیست هارکونن‌ها دنبال بازپسگیری منبع درامدشونن، درگیری‌های پسزمینه و تاریخ‌های مشترک این تمدن‌ها اهمیتی نداره … . تنها چیزی که اهمیت داره اینه که جنگ و ستیز و دشمنی‌ها باید باشن، چون وحدت جامعه متکی به به همین دشمنی هست. و ما نمود این پاسخ رو توی بی‌نتیجه بودن این مناقشات میبینیم؛ توی مرگ و میرهای ابزورد (از مرگ دوک لتو و زنده موندن لرد ولادمیر بگیر تا کشته شدن جانیس)؛ توی اینکه مهم نیست چه اتفاقی بیفته، همیشه جنگ و خشونت بعدی وجود داره، و این جنگ هر مسیری که بره و به هر مقصدی که ختم بشه نتیجه‌ش نبرد بعدی و بعدی و بعدی ـه. و این چرخه ادامه خواهد داشت تا جایی که دشمن یا تصور دشمنی وجود نداشته باشه. و این مهم محقق نخواهد شد مگر با خراب شدن کل این چرخه و بازسازی دوباره‌ی اون با ساختاری جدید. به وسیله ی شخصی که قبل و بعدش مشابهی براش وجود نداشته. یعنی موضوعی که محور اول درونمایه‌ی تلماسه اس. یعنی منجی!


4 ❤️

2021-12-19 15:36:24 +0330 +0330

بخش چهارم: منجی‌ای که میشناسیم

ذهنیتی که ماها بسته به عقیده یا آموزش‌هامون درمورد منجی داریم، به دید خودمون پیچیدگی خاصی نداره. شخصی که یه روزی سر بر میاره و دنیا رو پر از عدل میکنه. ولی چیزی که به دید ما بدیهیه، اینه که ما اون منجی رو تا قبل از اینکه خودش و قیامش رو نمایان کنه، نمیشناسیم. و نکته دوم اینکه در اکثر موارد، حداقل از چیزی که توی سینما انتظار داریم، حتی خود اون شخص هم از اهمیت نقشش توی اون جامعه بیخبره. شما بزرگترین نقش‌های منجی کلاسیک که توی سینما سراغ داریم رو در نظر بگیرید: “نئو” ی ماتریکس، “فرانک” دانی دارکو، “آناکین” و “لوک” جنگ ستارگان، “آراگورن” ارباب حلقه‌ها، "ناویشکا"ی دره ی باد، “هری” هری پاتر، “امت” فیلم لگویی، و مشابهاتشون. همه مسیر تقریبا یکسانی رو برای مسیحشون مجسم میکنن: شخصی که توی روتین زندگی خودش در حال گذرانه، اما ناگهان و با کمک شخصیت های خارجی دیگه ای متوجه پتانسیل نهفته‌ای توی وجود خودش میشه، میفهمه که سرنوشت، زندگی دیگه‌ای رو براش در نظر گرفته؛ بعد با قدم گذاشتن توی اون مسیر و تمرین‌های فراوون، نقش مسیح‌وار خودش رو به آغوش میکشه.

نکته ی کلیدی همینجاست. ما توی اکثر داستان‌های منجی که توی سینما دیدیم، اونقدر مسیر و مقصد مشابهی رو شاهد بودیم که چنین منجی عملا به عنوان کهن‌الگو پذیرفته شده. نه فقط فیلمای علمی‌تخیلی، که حتی فیلمای زمینی تری مثل “فرزندان بشر”. البته کمابیش، پیدا میشن کسایی که سعی میکنن قدمی خارج از این مسیر برای قهرمانشون قرار بدن. اما موردی که تصویرش از منجی چیزی باشه بصورت بنیادی متفاوت با این کهن‌الگو، بسیار نایابه. حداقل من خودم به شخصه یاداوری نمیشه برام چنین چیزی. یا بهتره بگم یاداوری نمیشد! چون ویلنو با شخصیت پاول آتریدیس این کار رو انجام داده.

ما اینجا برخلاف اکثر قریب به اتفاق منجی‌های دیگه، کسی رو داریم که از حتی پیش از تولد، انتخاب شده و آموزش دیده، ینی به عبارتی پرورش یافته، که به موقعش نقش منجی رو به دوش بگیره. و تقریبا همه، یعنی پدر و مادر و مربی و حتی جامعه‌ی مقصدش هم از این موضوع باخبر اند و او رو به چشم منجی میبینن. بدیهیه و شکی درش نیست که نقش منجی رو داشتن، بار روانی خیلی سنگینی داره. انتظارات بالا و قضاوت‌های افراد مختلف بماند. حالا بیاین درنظر بگیریم که بیننده‌ی فیلم نیستیم؛ خودمون رو توی چنین موقعیتی، از کودکی تا بزرگسالی قرار بدیم. در این صورت رفتار اکثرمون چطوری میشه؟ و تلماسه چقد توی نمایش طبیعی این رفتار موفق بوده؟

و شاید بزرگترین مشکل من با این فیلم که مشکلاتش به نظر من به انگشتای یه دست هم نمیرسه، همین موضوعه. موضوع رفتار قهرمان داستان و دنیا. شخصی که باید درگیر هزاران جور کلنجار مربوط به گذشته و آیندش باشه؛ شخصی که همیشه نگاه قضاوت‌بار دیگران رو پشت سرش حس کنه؛ شخصی که باید بابت دست بردن توی سرنوشتش از عاملینش متنفر باشه؛ شخصیتی که میبایست از نداشتن حق انتخاب برای مسیر زندگیش، زمین و زمان رو به شکایت بکشونه؛ شخصیتی که بخاطر نسب خونی و نحوه ی پرورش خونوادگیش، کاریزماتیک باشه و به خاطر آموزشای مرتبط به نقشش توی آینده‌ی این دنیا (نقش منجی)، مستحکم و قابل اعتماد؛ و … . اما اینجا شخصیتی رو روبرومون میبینیم از جنس ماست. شخصیتی که انگار هیچ تفکر و اراده‌ای از خودش نداره؛ شخصیتی که ردپای مادرش (و البته نویسنده‌ها) توی تک تک قدمایی که برمیداره مشخصه؛ شخصیتی رو میبینیم که تاثیر توانایی‌های ذهنیش (الهام‌ها و غیب بینی‌هاش) حتی با وجود بینش و معنای برعکس یا سردرگم کنندشون روی دیدش از دنیا تاثیر نمیذارن، و توانایی های فیزیکیش توسط خودش و اطرافیانش ساده گرفته میشن؛ شخصیتیه که از نگاه سنگین مردمی که به چشم منجی میشناسنش، فقط با یه سوال «اینا چی میگن؟» میگذره؛ و خیلی چیزای دیگه …


  • ادامه در کامنت بعد
5 ❤️

2021-12-19 15:37:31 +0330 +0330

بخش پنجم: Kwisatz Haderach - منجی‌ای که نمیشناسیم

اشتباه نکنین که بگین مشکلی که بخش قبلی اشاره کردم، تقصیر بازیگره یا از کم‌کاری نویسنده‌هاست. تیموتی شالامیِ این فیلم فوق العاده اس. تنها همون سکانس آزمون صندوق درد برای فهمیدن هنر بازیگری این بشر کافیه. و همینطور به شدت حس میکردم پرداخت شخصیت پاول به این صورت، عمدی بوده. نویسنده ها خواستن کسی رو به تصویر بکشن که از جدلی که ناخواسته پاش بهش باز شده خسته اس، به رفتار و نگاه‌های رو به بالای دیگران به خودش عادت کرده، و شادی رو توی چیزهای کوچکتر و زمینی تری مثل گذران وقت با دوستی که برادرش میدونه یا گشت و گذار توی تاریخ و جغرافیای دنیاهای ناشناخته‌تر میبینه. اما هرچقدر هم که توی تصویر کردن چنین پرتره‌ای موفق بوده باشن، به این معنی نیست که این شخصیت برای مخاطب قابل درک میشه. البته بالاتر هم گفتم که نقص دار بودن شخصیت‌هاست که به اونها بعد میده و باعث ایجاد همدردی و همراهی برانگیزتر شدن هرچه بیشترشون میشه. پاول آتریدیس هم مثل اکثر شخصیت‌های اصلی ازین قاعده مستثنا نیست. این شخصیت هم نقص‌هایی توی وجود خودش (و نه پرداختش) داره که باعث زمینی‌تر شدن (و قابل لمس تر شدنش) میشه. ولی این به معنی درک‌پذیر بودنش نیست. ما اینجا قهرمانی رو داریم که به عنوان یه انسان فوق العاده اس، ولی به عنوان یه منجی “آگاه”، هرگز.

حالا اگه برگشت بزنیم به ابتدای این بخش، یادتونه که گفتم تلماسه خواسته تصویری از منجی رو به ما ارائه بده متفاوت با اونچه که از کهن‌الگوی ناجی انتظار داریم. نمیخوام بگم توی این کار ناموفق بوده یا شکست خورده. اما حتی اگر هم موفق بوده باشه، موفقیتش باعث سربلندی حساب نمیشه. چونکه اشتباهی که خیلی‌ها میکنن، اینه که پیروی از معیارهای کهن‌الگو رو مصداق کلیشه میدونن؛ درصورتی که هرگز اینطور نیست. کهن‌الگو طبق تعریفش، عناصر روانی ایه همبسته به غرایضمون؛ ساختارهایی شکل گرفته از ناخوداگاه جمعی ما انسان هاست. یک کهن الگو (سینمایی هم حتی) چیزی نیست که طی سال‌ها تعریف بشه؛ چیزیه که به تدریج کشف میشه. یک کهن‌الگوی سینمایی یا داستانی، به واسطه‌ی رابطه‌ی نزدیکش با ناخوداگاه انسانه که قابلیت درک پذیری بالایی پیدا میکنه. و درنهایت، پیروی “صحیح” از معیارهای یک کهن الگو برای ساخت یک کاراکتر، به معنی کپی برداری خط به خط از یه دستورالعمل ثبت شده نیست؛ بلکه به معنی رجوع به منطق و احساسات و یافتن نزدیکترین اعمال و اخلاق با توجه به موقعیت و نقش اون کاراکتره. اینطوریه که نه تنها از دام کلیشه و تیپ سازی درمیاد، بلکه حتی مخاطب باهوش هم ممکنه گول یه شخصیت بدیع رو بخوره.

برای همینه که ما موقع تماشای ماتریکس اینطور همدردی عمیقی با رفتارها و انتخاب‌های نئو داریم. چون نئو بدون اینکه حتی خودمون متوجه باشیم با ناخوداگاهمون در ارتباطه. نئو نزدیک‌ترین چیز به اونیه که اکثر ما اگر پا جای پاش میذاشتیم، میشدیم. و به همین دلیله که مقایسه کردن منجی کهن‌الگویی مثل نئو، با منجی [شاید] اورجینالی مثل پاول آتریدیس، هرچقدر غیرمنطقی به نظر بیاد، کار اشتباهی نیست؛ شخصیت خوب، شخصیتیه که در همه‌ی ابعادش هم قابل‌درک و هم قابل‌لمس باشه. که متاسفانه پال خارج از بُعد انسان/فرزند/دوست/وارث، توی بُعد منجی موعود بودن، درمقایسه با نئو (که بازم نباید فراموش کنیم که ارتباطی که باهاش میگیریم خارج از صرفا “نویسندگی” ماتریکس ـه که بگیم از اساس متفاوت ان) خیلی سخت وارد وادی درک‌پذیری میشه.


  • ادامه در کامنت بعد
5 ❤️

2021-12-19 15:39:23 +0330 +0330

بخش ششم: Part Two

خلاصه که درصورتی که سنگ از آسمون نباره، باید تا 2023 صبر کنیم برای قسمت بعدیش! انتظار کوتاهی نیست، اما یه خوبی داره اینکه ویلنو با این قسمت اول سقف انتظارات رو جوری بالا برد که میشه تموم این یک سال رو با تصور کردن اینکه قراره چی باشه و چه‌ها انتظار دارم گذروند. و این کار مخصوصا از این جهت خوبه که ممکنه تهش مث همین قسمت، یچی کلا متفاوت و سطح بالاتر از انتظارام ارائه بده و حس خوب اون موقعم رو الان خریدارم 😝 (دروغ چرا، همین الانم همون حس رو دارم!). حالا این انتظارا چی هستن؟ فک کنم تیتر وار بهشون اشاره کنم بهتر باشه.

اول از همه اینکه تلماسه، بیشتر از اونی که باید، بازیگر چهره داشت. درسته که همکاری با ویلنو باید باعث افتخار هر بازیگری باشه، و بازی توی اقتباس تلماسه افتخارتر! ولی وقتی برای نقشی که هم توی پیشبرد داستان اهمیت زیادی نداره و هم زمان آنچنانی رو جلوی دوربین نیست، بازیگر بزرگی مثل جاش برولین انتخاب میشه، یخورده توی ذوق میزنه که دلیلش حتما فقط و فقط جذب تماشاگر بوده. کم هم نیستن این افراد: جاش برولین، استلان اسکاشگورد، خاویر باردم، شارلوت رمپلینگ (که امیدوارم توی قسمت بعد اهمیت واقعیشون رو نشون بدن)؛ و حتی کسایی مثل زندایا یا دیو باتیستا که بین عامه تماشاگرا “اسم” و “محبوبیت” رو دارن. حالا انتظارم اینه که استفاده بشه از هنر و بزرگی این اسامی و فقط به اسم و قیافشون اکتفا نشده باشه.

دوم، یکی از مایه‌های جذابیت روایت فیلم این بود که بسیاری از نقاط عطف داستانی، خیلی پیش از اتفاق افتادنشون به شکل الهام‌های لدنی پاول یا مادرش برامون نمایش داده میشدن، اما لو نمیرفتن. که تا زمانی که واقعا اتفاق میفتادن، ارتباط معناییشون با داستان محفوظ نگه داشته میشد و همینش باعث غافلگیری من بیننده بود! اینکه اون الهام غیبی، یه استعاره‌ی پیچیده از اتفاقی بود که قرار بود پیش بیاد. و موضوع وقتی جالب‌تر میشه که متوجه میشیم چنتایی از این غیب‌بینی‌ها نمودی توی واقعیت نداشتن. اینجاست که پای تئوری و تصور باز میشه که مثلا منظور از تپه‌ی اجساد در حال سوختن چی بود؟ یا منونولوگ وهمناکِ خشونت بار پاول توی چادر زیر ماسه‌ها، نذیر از چه اتفاقی قراره باشه؟ و ازونجا که با توجه به قسمت اول، میدونیم معنی این الهام‌ها هرگز مستقیم نیست، تصور داستانی که قراره برای قسمت بعد نمایش داده بشه من یکی رو به وجد میاره.

و سوم؛ باز هم میگم که این فیلم از لحاظ فنی و زیبایی شناسی سمعی-بصری یه شاهکاره. یه معجون چشم‌نواز، گوش‌نواز و ذهن‌نواز (عجب کلمه‌ای!!!). اگه قسمت بعدی، از این منظرها حتی به اندازه یک قدم عقب تر از این فیلم باشه، هرگز سازنده هاش رو نمیبخشم …


  • پایان
5 ❤️

2021-12-19 15:43:19 +0330 +0330

یا حضرت لیچ چه قدر نوشتی 🤠

3 ❤️

2021-12-19 17:26:07 +0330 +0330

از زمانی که بازی دون رو روی پی سی نصب کردم بیشتر از 20 سال گذشته . از بین سه قوم آرتریدس هارکنون و سومی که به رنگ های آبی قرمز و سبز بودن. آرتریدس های آبی پوش رو با علامت عقاب که به وضوح نمادی از آمریکا بود انتخاب کردم. هارکنون ها تانک های سنگین تر ، آرتریدس ها تکنولوژی پیشرفته تر و قوم سوم با چشم های ژاپنیشون سلاح هایی عجیب تر مثلا موشک های حاوی گاز کنترل ذهن داشتن. بدوی ها هم صرفا به عنوان یک سلاح خرابکارانه (تروریست خرابکار) وجود داشتن که در صورت انتخاب قوم سبز در فواصل زمانی مشخصی میتونستید یه گروه ازشون برای خرابکاری به ساختمان های دشمن بفرستید و نابودیشون بسیار آسان بود. و البته امپراطور و سربازان صورتی رنگش که در مراحل بالاتر به دشمنان ما ملحق میشدند. ولی هیچ کدوم از اینها هرگز نه ارتباطی به اسلام داشت نه مهدی موعود!!

در سناریو مغرضانه فیلم بدوی های بادیه نشین یا همون تروریست های گیم اینجا عرب های مسلمانند و منتظر لسان الغیب یا مهدی موعودند که بیاد نجاتشون بده!! مهدی که 18 سالش بیشتر نیست و ظاهرا محرم نامحرم هم سرش نمیشه!! تازه پدرشم امام یازدهم نیست ، لرد پادشاه سیاره کالادان است و هارون الرشید …شم نمیتونه بخوره!!

به داستان فیلم ایرادات بسیاری وارد است مثلا در زمانی که تکنولوژی سفر به کهکشانها و حتی سپر های انرژی فردی وجود داره سربازهای قدرت های بزرگ هنوز با شمشیر و خنجر با هم میجنگن!! مثل سریال استارگیت که گوشه و کنار سفینه های فضائی رو با مشعل و سینی های حاوی آتش روشن میکردن!! بادیه نشینان طبیعتا محروم از تکنولوژی صاحب سلاح کمری و حتی موشک انداز های فردی هستند بعد سربازان مسلح به شمشیر و نیزه افرادی که سلاح گرم و موشک انداز دارن رو استعمار کردن!! یا در ادامه داستان پزشک شخصی فرماندار موفق میشه به تنهایی سپرای انرژی سیاره رو خاموش کنه ارتباطات بین سیاره ای رو از کار بندازه و… خلاصه یک نفری و تکو تنها کل امکانات دفاعی سیاره رو غیر فعال کنه تا وقتی هارکنون حمله میکنه مثل اینکه ارتش آمریکا به ابرقو حمله کرده باشه سه سوته همه جارو بگیرن!! یعنی حتی یک افسر و یا سرباز به دکتر نمیگه شما مثلا در فرماندهی پدافند چه غلطی میکنید یا چرا دارید دستگاه ها رو خاموش میکنید!! یا بعد از رفتن دکتر هیچ کس سر پست نمیاد و همه چیز خاموش میمونه!! فرماندار وقتی از اتاق خوابش بیرون میاد هیچ محافظی همراهیش نمیکنه و تنهاست و باز هم دکتر به تنهایی حسابشو میرسه!! بنده ده سال پیش شهردار قم رو از نزدیک دیدم اومده بود هتل محل اقامت ما ده نفر همراهش بودن ولی ظاهرا فرماندار یک سیاره که پادشاه یک سیاره دیگه هم هست به اندازه شهردار قم جمهوری اسلامی هم خرش نمیره!! (وقت آن نیست که ایمان بیاورید؟؟) بنده فیلم های قبلی که در مورد دون ساخته شده رو دیدم بازی هاشم در جوانی با هر سه قوم تا مرحله آخر رفتم و خلاصه اون وقت که همه خوره دوم بودن ما طبق معمول خلاف آدمیزاد بودیم رفتیم دون بازی کردیم و اونجوری که حدیث های موآدیب ( اسمی که مردم بومی سیاره دون به همین چاقال 18 ساله داده بودن) رو حفظ بودیم اگر جفنگیات ائمه خودمون رو حفظ میکردیم نمره دینی خودمون 20 میشد که آخرشم نشد!! (نامردین اگر فکر کنید گم شدن دائمی ورقه های امتحانی من و تجدید شدنم ربطی به بلاهایی که سر معلم دینی آوردم داشته قضیه فقط بد شانسی بوده!) خلاصش با وجود اینکه از تکنولوژی و نرم افزارهای کامپیوتری بسیار قوی برای ساختش استفاده شده داستانش در حد سریال های آبکی تولید شبکه دو کسشعر بود!! بهترین تشبیه برای درک موضوع همون قرآن خوندنمون در دوران مدرسه است که بسم اله الرمان الرحیمشو مثل عبد الباسط میخوندیم بقیشو مثل وانتی های سبزی فروش محل!! خلاصه که فقط میشه گفت زرشک!!!

1 ❤️

2021-12-19 19:57:37 +0330 +0330

↩ The.BitchKing
خیلیه 😳😳😳

2 ❤️

2021-12-19 20:21:52 +0330 +0330

↩ DarkWeb
کسخلم مگه نه 😝 😝 😝

3 ❤️

2021-12-19 20:24:15 +0330 +0330

↩ .Nazanin.
بله بله میدونم 😁 😍
اونم بسی انیمه فوق العاده و شایسته ای بود. دروغ چرا، خودمم بعد اون هنگ بودم دو روزی 😍

3 ❤️

2021-12-19 20:30:14 +0330 +0330

↩ هاینریش
شخصیت قاطع نداشتن رو خود من هم باهاش مشکل داشتم. ولی معصومیت چهره و اعمال به نظرم ویژگی خوبی برا منجی میتونه باشه.

نکته بعد، من دو سه روزه دارم ذهن میسوزم مینویسم اینا رو. جمع آوری کجا بوده برادر من 😭 😂 😭 😭

3 ❤️

2021-12-19 20:49:40 +0330 +0330

↩ shahx-1
ابتدا، بازم خدمتتون تسلیت عرض میکنم 🖤 🖤 🖤
و بسیار خوشحالم که میبینم بازم به سایت برگشتین و هنوز همون ادبیات طنز قبلیتون رو دارین.

درمورد گاف های داستانی فیلم نکات جالبی گفتین که تا حدی باهاتون موافقم. 👌 👍 🙏
درمورد دنیای داستان، متاسفانه یا خوشبختانه، این فیلم به پس زمینه تاریخی دنیاش نپرداخته. درصورتی که حداقل بر اساس کتاب ها، یه حادثه ای توی گذشته ی این دنیا رخ داده جوامعش بجای تکیه به تکنولوژی های کامپیوتری، به نیروهای فردی تکیه دارن و همین باعث شباهت جامعش به جوامع بدوی قبل از انقلاب صنعتی شده.
و خب داستان کتابش هم که شدیدا وامدار اسطوره های اسلام و اعراب ـه. اینکه فیلم هم همون رویه رو پیش بگیره و حداقل جناح گیری ازش حس نشه، به نظرم نقطه قوتیه. 🤔

2 ❤️

2021-12-19 20:52:25 +0330 +0330

↩ Mr.Feeling
عارههههه 😂 😂 😂 😅

2 ❤️

2021-12-20 00:22:57 +0330 +0330

↩ هاینریش
میدونم دوست بزرگوار
سر به سرتون گذاشتم 😁 🌹 🌹 🌹

ممنونم که خوندین 🙏 🙏 🙏

1 ❤️

2021-12-21 13:41:21 +0330 +0330

↩ arashkarimi44
عاااا. لطف دارین واقعا 🙏 🌹
فقط اسم نقد نذارین روش خدایی 😬 😂 🙏 بیشتر نسیه اس تا نقد 😝 میگین نقد، همین یه کلمه رو علم یزیدش میکنن!

اخرش هم میگم خیلی تاثیرگذار بود
بله که بود 😏😌 من خودم مهندسم سرم میشه این چیزا رو 😁
1 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «